آمریکا و به تبع او انگلیس با انتخاب عربستان به عنوان ژاندارم منطقه ضمن صیانت از انرژی خود، امنیت صهیونیست ها را تقویت نمود و با کمک او می توانست پتک آهنینی بر تمام خواسته های مدنی و بشری مردم منطقه باشد.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ حکومت پادشاهی عربستان سعودی، که بر آن خاندان آل سعود حکومت می کنند، همیشه به عنوان یک بازیگر جانشین از روز تأسیس تا به امروز در منطقه ی غرب آسیا فعال بوده است. دولتی که با همکاری بریتانیا و حمایت آمریکا شکل گرفت و بازی کردن دولت مردان غربی قبل از مذاکرات و مکاتبات شریف حسین با مک ماهون، تا به امروز در این کشور و تصمیم گیری آنان برای عربستان همیشه برجسته بوده است. در این نوشتار بر آن هستیم تا به بررسی نقش عربستان سعودی و روشن کردن آتش فتنه در منطقه ی غرب آسیا بپردازیم و نکاتی را در سیاست های این کشور علیه منافع و آزادی های مدنی جوامع اطراف خود بیان داریم .

الف ) قدرت نیابتی

پس از انقلاب اسلامی و زدوده شدن پایگاه استکبار در منطقه، آمریکا و در تبعیت از آن انگلیس اوضاع منطقه را برای خود مساعد ارزیابی نمی کرد . برهمین اساس به دنبال جایگزین مناسب حکومت پهلوی در منطقه می گشت تا ضمن داشتن دو خصوصیت:

۱. پادشاهی و منوکراسی

۲. مخالفت ایدئولوژیک با نظام اسلامی در بدنه ی جامعه

بتواند اهداف ژاندارمی خود در منطقه را حفظ نماید و تضمین کننده منافع غرب در غرب آسیا به ویژه در حوزه انرژی و امنیت صهیونیست ها گردد. انجام تحقیقات فراوان بر روی منطقه، آمریکا را واداشت تا به حمایت از عربستان، این کشور را محلی برای فروش سلاح های خود، خرید نفت ارزان و شریک امنیتی در منطقه برگزیند .

اما سوالی که پیش می آید آن است که چرا کشورهای دیگر انتخاب نشده بودند؟ سوالی که پاسخ آن در چند بخش قابل ارزیابی است :

بخش اول: حکومت عراق و دولت بعثی صدام حسین علاوه بر آنکه تکبر بیش از حد داشت، پایگاه اجتماعی عظیم مخالفین را در خود جای داده بود. شیعیان و بدنه عظیمی از اهل سنت و کردهای مبارز که به دنبال خلاصی از جور و ظلم و دستیابی به حکومت فدرالیسم بودند، بستر مناسبی برای سرمایه گذاری آمریکا نبود .

بخش دوم: نفوذ انقلاب اسلامی در جهان با حمایت از فلسطین، دولت سوریه را همراه خود کرد و حافظ اسد به عنوان یکی از سران بعث، ایران را همپیمان خود کرد. رفتاری که در چند سال بعد به خوبی از اشتراک راهبردی نظام اسلامی با او خبر می داد و او را در کنار ایران و لبنان به عنوان محور مقاومت برجسته ساخت.

بخش سوم: وجود شیعیان فراوان در عراق که جمعیت عظیمی از این کشور را تشکیل می‌دهد، خطری بود که در صورت ایجاد بحران در عراق می توانست به نفع انقلاب اسلامی باشد؛ که سرانجام نیز این پیش بینی محاسباتی به وقوع پیوست و پس از سرنگونی عراق و برخلاف برنامه ریزی های قبلی، عراق به محور مقاومت پیوست و از سیاست های راهبردی انقلاب اسلامی در منطقه حمایت نمود.

بخش چهارم: مشروعیت بخشی به نظام عربستان توسط بریتانیا و در نهایت آمریکا از آغاز جنگ جهانی اول و تجزیه عثمانی بر پایه احساسات ناسیونالیستی–مذهبی منطقه ی شبه قاره صورت پذیرفته بود. مشروعیتی که از شریف حسین تا ملک عبدالله به عنوان خادمین حرمین شریف، میزبان میلیون ها مسلمان در جهان بودند و می توانست با استفاده از تبلیغات مختلف، تاثیر گذاری مناسبی بر این جامعه ی هدف داشته باشد و افکار عمومی را در اختیار استکبار قرار دهد.

در واقع آمریکا و به تبع او انگلیس با انتخاب عربستان به عنوان ژاندارم منطقه ضمن صیانت از انرژی خود، امنیت صهیونیست ها را تقویت نمود و با کمک او می توانست پتک آهنینی بر تمام خواسته های مدنی و بشری مردم منطقه باشد.

ب ) همسویی یا تقابل خودخواهانه

ایجاد بستر های امنیتی در عربستان توسط دولت آمریکا و درسی که آنان از انقلاب اسلامی گرفته بودند توانست، پروژه هایی را در منطقه به وجود بیاورد که عربستان به عنوان یک بازیگر منطقه ای نقش آفرینی اساسی در آن داشته باشد. در ذیل چند پروژه ی معروف در منطقه که توسط عربستان حمایت لجستیکی و مالی شد را اشاره می نماییم :

۱- پروژه ی نابودی انقلاب اسلامی ظرف مدت ۷ روز:

این پروژه توسط صدام حسین و با برنامه ریزی آمریکا و تامین هزینه های نبرد توسط عربستان اجرایی شد. قرار بود با حمله ی لشگر بعث به جمهوری اسلامی ایران، ظرف مدت ۷ روز حکومت ایران سرنگون و کشور تجزیه یا به اشغال در آید که با دفاع جانانه ی مردمان انقلابی و حضور افتخار آفرینان نیروهای مسلح در هشت سال دفاع مقدس، نه تنها کشور به اشغال در نیامد بلکه سیلی محکمی به متخاصم ضده شد و اورا آنچنان گیج و مبهوت نمود که پس از چند روز از اجرای آتش بس، به سوی حامیان خود در منطقه حمله کرد و کویت را اشغال نمود و عربستان را تهدید کرد.

کشوری که حمایت لجستیکی و حتی نظامی اش در جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران لحظه ای متوقف نشد و در همه حال مقابل ایران اسلامی ایستادگی کرد، دچار گیجی در محاسبات خود گردید و خود را در معرض نابودی دید و با امداد آمریکا و ناتو توانست در جنگ خلیج فارس منافع خود را حفظ کند.

۲- پروژه ی تفکیک فلسطین به دو سرزمین اسرائیل و فلسطین:

اشغال فلسطین توسط صهیونیست ها و با حمایت بریتانیا اقدامی بود که از روز های اولیه جنگ جهانی اول و وعده تشکیل موطن یهود برنامه ریزی شده بود. بر همین اساس همیشه سران منطقه حجاز توسط این کشورها مورد بازی قرار گرفتند و با مکر طرف انگلیسی مواجه گردیدند. عربستان پس از نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه و ایجاد موج بیداری اسلامی و شکل گیری جریان مقاومت در فلسطین، به جای کمک به مردم مظلوم فلسطین به سراغ برنامه ریزی و استفاده از راهبرد «دشمنِ دشمنِ من، دوست من است»، همپیمانی راهبردی با صهیونیست های کودک کوش پیدا کرد و حمایت از راهبرد های اسرائیل را در دستور کار خود قرار داد.

این راهبرد ها جدای از حمایت اطلاعاتی و جاسوسی علیه مقاومت در منطقه، تسلیح مخالفان، به مخالفت با مقاومت فلسطین دست زد تا جایی که سکوت در برابر ددمنشی های اسرائیل به عنوان یک راهبرد توسط عربستان دنبال گردید؛ سکوتی که در حوادث نبرد رمضان به عینه می‌توان مشاهده کرد.

۳- پروژه ی ساخت هویت جدید در برابر هویت مقاومت:

شکل گیری محور مقاومت در منطقه علیه استکبار و سگِ آن در غرب آسیا (صهیونیست کودک کش) ترس زیادی را در دل سران مرتجع عربستان ایجاد نمود. کشوری که برای حفظ کیان و اساس خود، مقاومت را همچون سم مهلکی می دانست که در صورت نفوذ بیشتر در منطقه یقیناً به دنبال نابودی او گام بر می داشت.

در واقع عربستان دست به راهبردی زد که در آینده نزدیک دامن آن کشور را خواهد گرفت. دولت سعودی با حمایت از گروه های تروریستی، آموزش و تسلیح آنان اعم از ایدوئولوژیکی و لجستیکی(۱)، تمام خشونت طلبان سراسر جهان را در منطقه ی شامات جمع نمود تا ضمن مقابله با انقلاب اسلامی، بتواند ابزاری مناسب در منطقه داشته باشد.


سند محرمانه از اعزام محکومین به اعدام توسط عربستان به سوریه

این اقدامات با بی تدبیری و ریسک بالا، دامن عربستان را گرفت. کشوری که خود سازنده ی تروریست در منطقه بود، پس از مدتی با پدیده ای روبرو گردید که دیگر از دایره ی توانایی مدیریتش خارج شده بود. در همین راستا ملک عبدالله با مشاهده چنین خطای راهبردی، دست به تغییرات گسترده در دستگاه امنیتی عربستان زد و بندر بن سلطان، به عنوان نگهبان قفس های تروریست ها، از سمت خود معزول گردید. هرچند که این خطا نیز نتوانست از هدف قرار گرفتن عربستان در آینده ی نزدیک توسط داعش و دیگر گروه های تروریستی جلوگیری نماید.

۴- پروژه ی مهار بیداری اسلامی:

بیداری اسلامی به عنوان فصل جدیدی در منطقه ی غرب آسیا ایجاد شد. موجی که توانست ظرف مدت کوتاهی فضای مونوکراسی منطقه را تغییر دهد و دولت های همسو با عربستان را به دست مردم ساقط کند. روی برگردانی راهبردی مردم از عربستان و نگاه به سیاست های انقلاب اسلامی، موضوعی است که سران مرتجع منطقه به ویژه عربستان از آن بیم داشتند و به مقابله با آن اقدام نمودند، از پناه دادن به سران دولت های فراری تا حضور نظامی و اطلاعاتی جهت سرکوب معترضان در یمن و بحرین، گام هایی بود که این دولت در محاصره ی موج بیداری اسلامی برداشت. هرچند طرح مهار نیز به تعبیر رهبری معظم انقلاب محکوم به شکست است و نمی تواند بیداری ای که مردم به دست آوردند را خاموش نماید. ولی نشان دهنده ی عناد ورزی این کشور با مردم سالاری و حکومت مردمی در منطقه ی غرب آسیا است.

اما آنچه که باید به عنوان نتیجه گیری بیان کرد، رو به افول بودن قدرت بازیگری عربستان به عنوان یک بازیگر و ژاندارم منطقه‌ای است؛ کشوری که از روز اول تامین کننده ی منافع استکبار بوده و هست. عربستان به جای آنکه نگاه خود را نسبت به وحدت آفرینی و ایجاد استحاکم درونی امت اسلامی معطوف نماید، روی به سوی حمایت از موج سرکوب بیداری اسلامی، حمایت از صهیونیست و تروریست های فرامنطقه ای حاضر در شامات گرداند و آن را به عنوان راهبرد برگزید. یقینا این اقدامات دامن چنین رژیمی را خواهد گرفت و تهدیدش به سوی داخل این کشور کشیده خواهد شد و آتش آن کاخ های ریاض را خواهد لرزاند.

 

۱) کشف سندی محرمانه از اعزام محکومین به اعدام توسط عربستان به سوریه