در مورد مساله طالبان خطر، خود را در قالب 11 سپتامبر نشان داد. در مورد عراق خطر حمله هسته ای بود. در مورد ایران مساله چیست؟ پاسخ های متفاوت به این سوال را باید بررسی مفصل نمود که در این فرصت نمی گنجد ولی چون مساله ما بررسی «آرگو» است به پاسخی که از بستر فیلم بر می خیزد اشاره می کنم. ایران یک ناشناخته است.

حدود 6 ماه قبل بود که دیگر نسخه ای از فیلم آرگو را می توانستیم به راحتی در ایران بدست بیاوریم. تقریبا تمامی اهالی سینما و فیلم تا پاییز آرگو را دیده بودند. اما همانطور که انتظار می رفت هیچ عکس العمل جدی و یا منتقدانه ای به این فیلم نشان داده نشد. گویی آنه مه اتهام و بدگویی از ایران در فیلم به اندازه ای کافی نبود که فعالین و مسئولان فرهنگی ما را از حالت انفعال در مسائل فرهنگی خارج کند و دچار تغییری کند. تکه ی دیگر پازل وقتی کامل شد که این فیلم اسکار دریافت نمود و ما بالاخره مجبور شدیم عکس العمل نشان دهیم. عکس العمل ها در قالب نقد، میز گرد و مصاحبه به سایت ها و روزنامه ها و صداو سیما هجوم آوردند. عکس العمل ها کلا شامل موجی با مدت زمان حدود ده روز بود.
حتی تصمیم گرفته شد بر اساس واقعیت داستان تسخیر لانه جاسوسی فیلمی نیز ساخته شود. اکثر نظرات تاکید داشتند برعدم انطباق فیلم با داستان واقعی. نظر برخی دیگر نیز در این میان واقعا جالب بود: "این فیلم درباره تقابل 2 ابر قدرت بزرگ فکری و فرهنگی در جهان معاصر است." با کمال احترامی که برای این بزرگان قائلم اما در این موارد گفته شده با آنان مخالفم. سئوال بنده این است که اصلا داستان واقعی برای "مخاطب هدف"چه اهمیتی دارد؟ و اگر بپرسید مخاطب هدف کیست؟ جواب می دهم: همه ی آنهایی که چشم دارند._این دیالوگ در متن فیلم بیان شده_ اگر از فکر پاسخ به این سوال رها شدید سوال دیگری دارم که خوشحال می شوم حداقل خود جناب آقای دکتر حسن عباسی پاسخ دهند که "ما چگونه ابر قدرت فکری و فرهنگی جهانیم؟" ایا با این ادعا ها بازهم می خواهید مسائل فرهنگی را سطحی در نظر بگیرید و بعد هم بگویید که در عرض یک هفته با چندتا جلسه و نشست و اعلامیه و برنامه که همه در کشور خودمان پخش شدند ما جواب آنها را دادیم و تمام شد؟
امروزه در برنامه ها و فیلم ها و رسانه های جهان ما با دوربین ها روایت می شویم و در مقابل مردمی که "چشم دارند" نشان داده می شویم. چه تلاشی برای تغییر این روایت انجام دادیم؟ با کدام سمبلی که در رسانه ها به عنوان نماد جنگ و ترس و ترور و خشونت جهان اسلام نشان داده می شوند مبارزه کرده ایم؟ کدام سمبل علیه آنها ساخته ایم؟ تا همین چند سال قبل روز 22 بهمن ماه صداوسیما ضمن نشان دادن تصاویر راهپیمایی شکوهمند مردم جمهوری اسلامی ایران در سالگرد انقلاب اسلامی موسیقی "فتح بهشت" پخش می شد که در اصل این موسیقی در هالیوود برای فیلم "کریستف کلمب" در صحنه کشف قاره آمریکا ساخته شده.
اگر بخواهم مثال و نمونه ارائه کنم گزارشی مفصل خواهد شد. لذا این مطلب را ادامه نمی دهم اما به مطلب دیگری می پردازم. مجموعه ای از تمامی آنچه در رسانه ها و هالیوود از اسلام و ایران نشان داده می شود در فیلم آرگو با پردازشی خوب ارائه شده. تلاش می کنم توجه شما را به برخی تصاویر و اهداف تبلیغاتی که دنبال می کنند معطوف کنم. لذا با این هدف فیلم آرگو را مرور می کنیم تا ببینیم سعی دارند ایرانی ها را چگونه نشان دهند و از این کار چه هدفی دارند؟
آغاز با رعب
ابتدای فیلم با نمایش تصاویر راهنمایی درباره وقایع پیش از داستان سعی در ایجاد زمینه ای برای مخاطب می نماید. فیلم با موسیقی دارای تم رعب آور، با هدف ایجاد حس ترس "روبرو شدن با چیزی مبهم، ناشناخته و تاریک" آغاز می شود. تصویری سیاه، ساز زهی شرقی که صدایی بیگانه میسازد و سپس در میان صداهای بیگانه یک ساز آشنای غربی تکنوازی می کند.سپس تصویر با نقشه ای از دوران باستان روشن میشود گویی از میان تصویر تاریک و نا معلوم که ما را از ناشناخته ای می ترساند ناگهان با دشمنی روبرو می شویم و پس از تک صدای آشنا، صدایی آشنا و همزبان با ما، روایتی را برای ما آغاز می کند" این امپراطوری پارس است که امروزه به اسم ایران شناخته می شود" بلافاصله تصویری در مقابل چشمان مخاطب ظاهر می شود سربازان رومی که نیزه و کلاه خود و خنجر و زره دارند و حمله ور شده اند و دارند در صحنه ای جنگ مانند افرادی بدون زره را می کشند. داستان در واقع همینجا روی اصلی سکه را نشان داده. قراره درباره ایران صحبت کنیم که اسمش چه در قدیم و چه در زمان حال برای ما معنای جنگ را دارد جنگی که همیشه در آن ما با افتخار و اختلاف فراوان پیروز شده ایم. در این تصویر"سرباز رومی فاتحانه بالای سر یک سرباز تماما ترسیده ی ایرانی که از ترس شمشیرش را رها نموده." قرار گرفته است. دقیقا پاسخی است به کتیبه های موجود در ایران که در آن شاه رومی در برابر شاه ایرانی زانو زده. در تصویر بعد سرباز برهنه ای بزدلانه نیزه به سینه ی سرباز رومی فرو کرده و سرباز رومی قهرمانانه و پیروزمندانه دست بلند کرده. و در سمت دیگر تصویر سرباز رومی سرتاپا مسلح و زره، شجاعانه و قاطع خنجر به قلب سربازی از دشمن فرو کرده که او هم با ترس با مرگ روبرو شده. سپس درادامه روایتی تصویری از وقایع پیش از انقلاب. سوای خطاهایی که در انطباق این روایت با واقعیات تاریخی وجود دارد در تصاویر جزییاتی را میبینیم که متاسفانه در بستر فیلم نیز به همین شکل ادامه می یابند.
شاه در مرکز قاب قرار داده شده
در طرح های گرافیکی ابتدای فیلم افراد ایرانی، حتی شاه در مرکز قاب قرار داده شده اند. افراد آمریکایی و غربی از قاب بزرگ تر و بیرون قاب قرار داده شده اند. در ابتدای فیلم کاملا مشهود است که داریم درباره یک هدف صحبت می کنیم. نشان دادن یک نقشه قدیمی که اکنون ایران است. موسیقی شرقی همراه با ترس. انسانهایی آنقدر کوچک که درون قاب جا می شوند در برابر ما آمریکایی ها که آنقدر یزرگیم که در خارج قاب جا می شویم. اینکه در هر تصویری ایرانی ها در مرکز قاب قرار دارند کاربرد کاملا تهاجمی دارد. چند دقیقه بعد در سکانس باز کردن در سفارت آمریکا و هجوم مردم به داخل در مرکز قاب تصویر یک زن محجبه قرار دارد که دارد به طرف ما حمله ور می شود. انتهای پیش روایت داستان با این پایان که "آنها شاه خودشونو از ما می خواستند" به درب سفارت آمریکا می رسد. اما آیا این آغاز داستان است؟ ادامه ی داستان اصلا معنی دارد؟ آیا قرار است چیزی ببینیم که در تصویر و تصوری که ایرانی ها از ابتدای فیلم تا کنون ساخته شده تغیری حاصل شود؟

صحنه سازیهایی علیه ایران و ایرانی
در ادامه نیز به مرور تجربی همان داده های تصویری که در دقایق ابتدایی فیلم شاهدش بودیم می پردازیم. داستان و صحنه سازی هایی که ما را مطمئن می کند از اینکه ایرانی ها واقعا آنگونه که رسانه ها می گویند خطرناکند و سطح رفتار پرخطری دارند. انها بر علیه ما هستند. در همان آغاز لنز دوربین به روی سوزاندن پرچم آمریکا باز می شود. همه فریاد می زنند مرگ بر آمریکا. تصویر مجسمه آزادی به وجه بدی تغییر داده شده و در دستان "اینها"ست. فردی با چاقو وبا خشمی جنون آمیز و اتفاقا ظاهری مانند مصرف کننده های مواد و قاتل ها در آمریکا با ضربات چاقویی سریع و پی در پی جسمی را در دستش به سرعت تکه پاره می کند که نشان دهنده مهارت وی و خطر بالاست. در همین چند ثانیه اول تکلیف مشخص شد: "ما در موقعیت خطرناکی هستیم اینها همه دشمن اند" همین چند آدم عصبانی شعار ده به تمام نمادهای ملی آمریکا هجوم بردند و توهین نمودند وپرچم ها راآتش زدند. اتفاقا جالب هم اینجاست که آنها فقط می خواستند شاه بهشان تحویل داده بشه و تمام دلیل این اعتراضات این است و ما تقصیری نداریم.
ژستهای انساندوستانه ساختار قدرت
بنده پیش از این در پیشنهاد تحقیقی که خدمت مرکز مطالعات رسانه ارائه کردم -که البته هنوز برای اجرا مصوب نشده- مطرح نموده ام که چگونه ساختار قدرت ژست های انسان دوستانه را در مقابل رسانه به خود می گیرد و تلاش دارد با این ژست ها دموکراسی لیبرال را در جهان و خاور میانه ترویج نماید. یکی از این ژست ها خود را در اینجا نمایان می کند. "ما به شاه چون سرطان داشت و مریض بود پناه دادیم و برای همین به سفارتمان حمله نمودند". اولین جمله ی اولین آمریکایی داستان، تثبیت کننده دشمنی است "امروز جمعیت بیشتری جمع شدند" یعنی این "مقابله با دشمنان و در خطر "اینها" بودن کار هر روزه ماست. و حال به دومین جمله دقت کنید. "این شیشه ها ضد گلوله اند؟" سپس تصاویر کارمندان سفارت که افراد عادی هستند و دارند وظایفشان را انجام می دهند ظاهر و وضع لباسشان مانند ماست و تعدادی انسان که مراجعه نموده اند و بشدت در چهره شان ترس پدیدار است. چه کسی قرار است ترس را از اینها بگیرد؟ پاسخ بعدها در سکانس عبور ماشین از میان جمعیت ارائه می شود.
یورش به سفارت
باز به سکانس یورش به سفارت آمریکا و هجوم مردم به داخل آن اشاره می کنم در مرکز قاب تصویر یک زن محجبه قرار دارد که دارد به طرف "ما" حمله ور می شود.جالب تر این است که توجیهی در جهت ترمیم غرور آمریکا و همچنین ژست دموکراتیک گرفتن در این اتفاق ارائه می شود. نخست آنجا که اولین نفر از درب سفارت بالا می رود و به درون حیاط می پرد، سرباز آمریکایی از بالای برج فقط با دوربین نگاه می کند-گویی که اگر کار دیگری انجام میداد می توانست جلوی واقعه را بگیرد. و چند ثانیه بعد هنگامی که "دشمنان" حیاط را به تصرف در آورده اند اما نمی توانند از درب ساختمان وارد شوند ناگهان سرباز آمریکایی انسان دوستانه و روشنفکرانه اسلحه را زمین می گذارد، زره باز میکند و با اعتقاد به دموکراسی به این طرف در می آید تا "صحبت کند" اما اینها که صحبت نمی شنوند. و این اشتباه او و دوستانش که –در حرکتی انسان دوستانه- برای باز پس آمدن وی در را گشودند باعث سقوط آمریکا در آن صحنه شد. اینکه بعد از اینهمه سال چنین روایتی را در مقابل دوربین می برند نشان دهنده ی سنگینی واقعه حتی در زمان اکنون است. بدین طریق سازندگان فیلم سنگینی یک شکست را به ساحت دموکراسی بردند و ادعا کردند چون انسان مدار بودیم در مقابل اینها شکست خوردیم و بخاطر اعتقادات و ارزش های انسانی مان سفارت تسخیر شد.
آنها آمدند...
در صحنه ای دیگر درون ساختمان زن کارمند با ظاهری عادی می گویند" آنها آمدند" سپس در وسط قاب تصویر مهاجم پدیدار می شود که با ظاهری که نشانه های یک مهاجم مسلمان را با خود دارد به طرف ما هجوم می آورد و اتفاقا مستقیم می آید و همین زن را تجاوزکارانه دستگیر می کند در حالی که لبهایش تکان می خورند البته زبانش بیگانه است اما مسلم است که دارد دشنام میدهد. عینک از چشم زن بر میدارند و در مرکز تصویر قرار میگیرد در حالی که اطرافش در محاصره دشمن است وتنها و بی پناه است. حال اولین نوت موسیقی فیلم را در همینجا می شنویم. یک ساز و فقط یک صدا همراه تصاویر افراد دستگیر شده که حس فردیت را بیشتر مکند. همدردی کنیم با آنهایی که در میان آنهمه بیگانه خطرناک تنها و اسیر بوده اند.


چرا دولت آمریکا از این فیلم حمایت کرد؟
به نظر بنده هدف این فیلم تاثیر گذاشتن بر روایت مخاطب "مخصوصا آمریکایی ها" از ایران است. این مخاطب عامی است و مخاطب امروزی است لذا باید همین ایدئولوژی را در قالب داستانی ملموس، در قالب خرده روایتی انسانی – و نه یک فرا روایت- در برابر چشمانش بگذاریم. به همین دلیل داستان دارای روایتی فردی است و دوربین از سطح ارتفاع دید انسانی صحنه ها را میگیرد وتمامی روایت را چشم در چشم افراد و دوش به دوش آنها برای ما تعریف می کند. داستان، داستان نبرد دولت آمریکا با ایران نیست. داستان تلاش مردم آمریکا برای فرار از دست خشم دشمنی ترسناک است که می خواهند مارا پیدا کنند و بکشند. و دولت آمریکا با تمام توان تلاشش را برای نجات ما به کار می بندد. ما در این میان داستان 6 نفر و یک مامور را می بینیم. افرادی که همه چیزشان مانند ماست. از ساده غذا خوردنشان تا ارتباط با فرزندان و انسان دوستی شان. این فضای فردی و احساسی با مشاهده افرادی در موقعیت های انسانی در درون مخاطب ایجاد و انگیزش می شود و البته بستری می شود برای اینکه مخاطب به نفع آن افراد رای بدهد و در فرار از دست دشمن با آنها همذات پنداری کند.
چرا باید با تو بیاییم؟
در صحنه ای میبینیم که فراریان به فرستاده ی دولت می گویند "چرا باید با تو بیاییم؟" . مامور در برابرشان ایستاده قاطع و صمیمی می گوید "به من اعتماد کنید". مامور آمریکایی "دولت آمریکا" برای مواجهه با خطر وحشتناک بیگانه که مردمش را ترسانده از آنان می خواهد که به او اعتماد کنند. در بسیاری از فیلم هایی با همین ایدئولوژی این جمله را خواهید یافت. سیاست بوش هم دست کمی از این نداشت: "چه دلیلی دارد به عراق حمله کنیم؟ بوش : به من و سازمان امنیت ملی آمریکا اعتماد کنید گزارش های داریم که می گوید صدام سلاح هسته ای دارد." آمریکا در وقایع بسیاری در چند سال اخیر تصمیماتی غیر شفاف را بر اساس اعتماد به تصویب مردمانش رسانده. از سویی این اعتماد آسیب خورده _مانند مساله طالبان_ و در بعضی موارد -مانند عراق- شکست خورده. حال در این سکانس مساله به ساحت اعتماد مردم به دولت بر میکشد. "به من اعتماد کنید تا شمارا نجات دهم".

ایران ناشناخته است
مهم این است که در نظر داشته باشید وقتی می توانید این جمله را بیان کنید که طرف مقابل در مواجهه با خطری باشد. در مورد مساله طالبان خطر خود را در قالب 11 سپتامبر نشان داد. در مورد عراق خطر حمله ی هسته ای بود. در مورد ایران مساله چیست؟ پاسخ های متفاوت به این سوال را باید بررسی مفصل نمود که در این فرصت نمی گنجد. ولی چون مساله ی ما بررسی این فیلم است به پاسخی که از بستر فیلم بر می خیزد اشاره می کنم. ایران یک ناشناخته است. جایی خیلی دور از ما که تصوری ازش نداریم، فقط می دانیم که در طول تاریخ کهن بزرگترین رقیب و دشمن ما غربی ها و میراث داران تمدن یونانی بوده. در چند سال اخیر هم همیشه در حال شنیدن خبرهای بد از آنجاییم. باز برگردیم به فضای تیره ابتدای فیلم. موسیقی غریبه و معرفی ایران و آن مقدمه ای که شرح داده شد، صحنه حمله دختری محجبه به سفارت. زنان خشمگین محجبه. شنیده شدن صدای اذان. افرادی خشن و از نظر ظاهری نامرتب و ریش دار. متاسفانه چند سالی است که در تمام فیلم های هالیوودی دشمنان را به این شکل نشان می دهند و البته بسیار جای تاسف دارد که مسولین فرهنگی جهان اسلام اصلا به این مسائل توجه نمی کنند. اما مسئله ایجا چیز دیگریست. برای هالیوود اینها ویژگی های نشانه شناسانه ی تصویری دشمن هستند. دشمن مصری یا الجزایری یا عراقی یا ایرانی همه به همین شکل نشان داده می شوند. مساله ایران و ویژگی ایران چیست؟ هیچ. تصوری و تصویری از ایران نداریم. این دید منفی که در رسانه ها و در اذهان مخاطب رسانه نسبت به اسلام وجود دارد را با عومل تاریخی و البته صرفا رسانه ای ایران مانند تصاویر امام خمینی. و.. ترکیب می کنیم و دشمن را نشان می دهیم. این نکته از دید هنری بدین معناست که "پرداخت شخصیت های منفی ضعیف است" اما در ساحت ایدئولوژی سازندگان فیلم معنای مهمتری می یابد. "ایران را نمی شناسید پس باید از آن بترسید" هدف واضح سازندگان این فیلم ایجاد و تلقین این حس ترس است.
ایران کجاست و چطوری نوشته می شود؟
در یک صحنه یک فرد آمریکایی با مامور دولت صحبت می کند که نمیدانم ایران کجاست و چطوری نوشته می شود؟. ماهیت زمینه سازانه در این دیالوگ بسیار جالب است. فرد ناشناس آمریکایی می پرسد "به عراق می رویم؟" و مامور جواب می دهد " نه ایران" .توالی اول عراق بعد ایران در این صحنه استعاره ای را در ذهن می سازد. زمینه سازی بود برای اینکه ترس هسته ای و دشمنانه ای که از عراق در ذهن مردم آمریکا بوجود آمد را بر روی ایران تغییر سوژه دهد. اگر فرصت داشته باشم که برای شما طنزی معنادار بسازم خواهم گفت که "مدتی بعد یک عضو کاخ سفید در مصاحبه ای بیان خواهد نمود که گزارشی داریم که سلاح های هسته ای صدام که پیدایشان نکردیم به ایران منتقل شده اند"
در سکانس قرار گرفتن ماشین حامل "ما" در وسط جمعیت تظاهر کننده اختلافی نشان داده می شود بین ما و آنها "ما سواره ایم و آنها پیاده" و این دلیل خشمشان است. مردمان پیاده با نفرت و خشم به ماشین در حال عبور ضربه میزنند و شعار می دهند. اما آنها که نمی دانند ما آمریکایی هستیم پس دلیل این رفتار چیست؟ چون ما سواریم و آنها پیاده. این صحنه اصلا در داستان منطق ندارد آن افراد اصلا نمیدانند چه کسی در ماشین است. ایرانی آمریکایی یا کانادایی اما با نفرت به ماشین میزنند و مرگ بر آمریکا می گویند. تمام این سکانس برای این است که به مخاطب القا کند که ما باید در مقابل این مردم وحشی خشمگین از شما مردم حمایت کنیم. در میان این مردم نیاز به محافظت ما دارید.
مرور کوچکی است بر کل ایدئولوژی
این صحنه مرور کوچکی است بر کل ایدئولوژی و نتیجه فیلم. صحنه ایست که تمام اهمیت را برای دولت آمریکا دارد. مامور ما، عامل ما، می آید شما را از شر این مردم خشمگین و خطرناک و ترس آور نجات می دهد. این ایدئولوژی در این سکانس مجددا تکرار می شود. مامور دولت آمریکا پشت فرمان است و ما انسانهای ساده را دارد از میان این دشمنان نجات می دهند . دشمنانی که از آنها می ترسیم و البته باید هم بترسیم.در سکانس بازار کارگزاران فیلم پا را یک قدم به پیشتر می گذارند. مردی خشمگین با زنی از آمریکا که از بازار عکس میگیرد درگیری لفظی پیدا می کند. این صحنه 2 نکته دارد. یکی آنکه اساس درگیری را بر عقب ماندگی فرد ایرانی و عدم درک "عکس چیست" بنا نهاده است. و دیگر آنکه دشمنی بین فرد ایرانی و فرد آمریکایی شکل می گیرد تا فضا برای عمل مامور دولت به عنوان یک "ناجی" فراهم شود. در پایان داستان فرار ما هم اتفاقی مشابه رخ میدهد. اما با کمی تغییر. اینبار آنها با ماشین دنبال ما می آیند. اما تفاوت دیگری هم وجود دارد. اینبار ما سوار هواپیماییم. آنها از چند آدم پیاده ی دست خالی. تغییر کردند و به گروه کوچک مسلح ماشین دار تبدیل شدند ولی ما نیز تغییر نمودیم حال ما چنان اختلاف امکاناتی با آنها داریم که آنها دیگر دستشان هم به ما نمی رسد چون دولت آمریکا حالا بین ما و آنها یک مامور و یک ماشین حائل نگذاشته بلکه هواپیمایی در اختیار ماست –در فیلم بر نقش کاخ سفید در تامین بلیط برای این افراد تاکید شد- ما مغرورانه و دست نیافتنی اوج میگیریم و آنها با سلاح و خشمشان روی زمین می مانند و کوچک می شوند.
نقش هالیوود چیست؟
داستان های بسیاری وجود دارند که معانی قابل تاملی را در خود جای می دهند. بعد از دیدن فیلم آرگو یکی از آنها را دردرون ذهنم یافتم. می گویند روزی در زمان حضرت موسی (ع) فرعون از شدت خشم دستور می دهد که امشب تمام فرزندان بنی اسراییل را بکشید. مردم بنی اسراییل می ترسند و به حضرت موسی(ع) پناه می آورند. وی پاسخی قابل تامل می دهد. "این اراده ی خداست که دستورش بر زبان دشمنش جاری شود." و داستان با این جمله تمام می شود: آن شب همه ی فرزندان قوم فرعون مردند.
تامل در معنای اینکه هالیوود ابزاری می شود و برای ظاهر سازی فرار عده ای از ماموران آمریکایی وارد کار می شود. واقعا نکات جالبی را آشکار می سازد که خواسته یا ناخواسته در بطن داستان فیلم قرار دارد. آمریکا در بستر برخورد و تقابل سیاسی و نظامی با ایران به بن بست می رسد ناچار به عرصه فیلم سازی و رسانه روی می آورد. بستر معنایی فیلم دربر دارنده کاربرد هنرو فیلم و رسانه جهت رسیدن به اهداف سیاسی دولت آمریکا در ایران و خاور میانه است. مشغول نمودن دشمنان به فیلم و رسانه و جذابیت های فرهنگی و در لوای آن به پیش بردن اهداف سیاسی و کسب پیروزی به منزله نقشه و طرح راهی است که کاخ سفید از همان سالها به بعد پیش رو گرفت. رفتن مامور آمریکا به وزارت فرهنگ ونشان دادن غفلت و ساده انگاری و اعتماد آن فرد به مامور ونیز آن صحنه که دو مامور مسلح و خشمگین ایرانی توجه شان به داستان فیلم و تصاویر جلب می شود و علنا سرگرم شده و گول می خورند بسیار معنا دار است. آمریکایی پیروزمندانه راه خود در سیاست را پیش گرفته و در همین لحظه نمایی میبنیم از دو سرباز که کودکانه با تصاویر سرگرم شده اند و اساسا قافیه بازی را باخته اند. رئیس این چند نفر هم که ابتدا قاطعانه فریاد می زد "تمام شد" و بر پیروزی اش تاکید می کرد چند لحظه بعد در برابر یک طرح فریب رسانه ای قرار می گیرد و بسادگی شکست می خورد. سوای مسائل مختلف موجود در بطن این فیلم، طرح اینگونه ی نقش و اهمیت رسانه در این رقابت، بسیار معنا دار و قابل تامل است که امیدوارم موجب هشیاری و تلاش مسئولان و سیاست گذاران کشورمان گردد که "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد".


محمد کیوان فر