دقایق گفتمانی شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی در تولید واژگانی نظیر «تعدیل اقتصادی»،«تنش‌زدایی»، «جامعه مدنی»، «گفت و گوی تمدن‌ها» و «اعتمادسازی» بشدت وامدار تجویزات استراتژیست‌های آمریکایی بود و بر همین مبناست که با گذشت زمان و به ویژه در دولت یازدهم ، پیوندهای متقابل مروجان این گفتمان، با دولت‌های غربی هر روز بیش از روز قبل چهره می‌گشاید .

 

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»/ متن کامل یادداشت دکتر عبدالرضا داوری در هفته نامه آسمان در ادامه آمده است:

کارگزاران سازندگی را بیش از آنکه به عنوان یک «حزب» بشناسیم باید «شبکه» بروکرات های برآمده از دولت دوران جنگ بدانیم که پس از فضای ناشی از فروپاشی شوروی سابق توانستند در دولت سازندگی، اتصالات داخلی و خارجی خود را تقویت کرده و طرح های وابسته گرایانه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را به اقتصاد ایران دیکته کنند.
این شبکه بروکراتیک با این باور که «وابستگی های جهانی نه تنها اجتناب ناپذیر است بلکه برای رشد و تعالی اقتصادی، یک اصل است» 1 به بازتولید و تقویت طبقه بورژوا کمپرادور در ساختار اقتصادی ایران مبادرت نمود که در طی این فرایند شبکه اشرافیت بروکراتیک با محوریت کارگزاران سازندگی ظهور کرد.
شبکه اشرافیت بروکراتیک، بنا به این اعتقادشان که «مشارکت شرکت های فراملیتی به طور مسلم نقش تعیین کننده ای در بهره گیری از پتاسیل های کشور پهناور ایران دارد» 2 روابط مستحکم اقتصادی خود را با شرکت های خارجی برپا کرده و سرمایه خود را با سرمایه چند ملیتی‌ها پیوند زده و به تبع آن منافع خود را در ایجاد و تحکیم سیادت سرمایه‌های خارجی تعریف و دنبال نمود.
شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی طی دوران دولتداری خود در دو لایه متفاوت منافع سرمایه داری جهانی را تثبیت نمود.
لایه اول این شبکه که از آن می توان به کمپرادوریسم بوروکرات یاد کرد، شامل آن دسته از مدیران دولتی و وابستگان حاکمیت سیاسی بود که در عرصه های مختلف صنعتی، بازرگانی، بانکداری، ساختمانی و کشاورزی فعالیت کرده تا آنجا که بخش عظیمی از سرمایه گذاری خصوصی را به خود اختصاص می دهند. این گروه، سرمایه خود را به تبع مقام و نفوذ خود در هیئت حاکمه دولت سازندگی گسترش داده ، به‌ویژه در دوره‌ چهارساله نخست دولت مزبور که اجرای پروژه‌های عظیم صنعتی و عمرانی با سرمایه گذاری و همکاری کمپانی های خارجی در اولویت قرار گرفت، پیوندهای کمپرادوریسم بوروکرات حاضر در دولت سازندگی با انحصارات خارجی تحکیم شد و در جهت بسط و تعمیق سیادت سرمایه های بیگانه، تمامی ابزارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را به‌کار بستند.
لایه دوم این شبکه شامل صاحبان بنگاه های بزرگ واردات کالا، مدیران مراکز مونتاژ مصنوعات خارجی و بانکداران خصوصی است . اعضای این لایه عمدتاً ارتباطی نسبی یا سببی با اعضای لایه اول داشته و در عرف جامعه ما با اصطلاح «آقازاده‌ها» مشهور شده اند.
استراتژی اصلی دولایه بالا، بر پیاده سازی «تئوری بقا» در سیاستگزاری های کلان نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
اگر مانند امانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس شهیر آمریکایی، «جهانی شدن» را پدیده ذاتی شیوه تولید سرمایه‌داری بدانیم، بی‌تردید باید«تئوری بقا» را به‌عنوان ایدئولوژی مقوم جهانی شدن شناسایی کنیم. در فرضیه تکامل انواع داروین آن موجودی حق ادامه حیات را دارد که قابلیت بیشتری برای تطبیق با طبیعت داشته باشد. به همین دلیل در« تئوری بقا» - که بر فرضیه تکامل انواع داروین مبتنی است- این باور ترویج می‌شود که هر نظام سیاسی و اجتماعی در شرایطی«باقی می‌ماند» و «تکامل و توسعه می‌یابد» که با محیط پیرامون جهانی،«سازگار» شود. بر مبنای «تئوری بقا»، ستیز و تقابل با محیط پیرامونی جهانی جز انحطاط و فروپاشی ثمره دیگری به همراه نداشته و باید برای ادامه حیات و تکامل نظامات اجتماعی، رویکرد «سازگاری با پیرامون» به عنوان جهت‌گیری اساسی رهبران هر جامعه انتخاب شود.
فاز اقتصادی«تئوری بقا»، از سال ۶۹ و با آغاز اجرای برنامه تعدیل اقتصادی توسط دولت سازندگی پیاده‌سازی شد. شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی حاکم در دولت پنجم با مهارتی کم‌نظیر توانستند کلمه adjustment که به مفهوم «سازگاری و تطبیق» است را با عبارت«تعدیل» معنا کنند و با این شعبده زبانشناسانه، مسیر بروز پرسش‌های احتمالی درباره «سازگاری و تطبیق نظام اقتصادی با چه؟ و که؟» را از همان ابتدا مسدود کنند. بدین ترتیب فاز نخست پروژه ادغام همه‌جانبه ایران در نظام جهانی با پیاده‌سازی برنامه بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول که در پوشش برنامه تعدیل اقتصادی دنبال می‌شد، با مهارت های موجود در شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی آغاز شد. اما شتاب حرکت برنامه «تعدیل اقتصادی» پس از حدود ۲ سال و با فشارهای اجتماعی و انتقادات نخبگان و دلسوزان کشور به کندی گرایید. شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی که به شدت از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و پیروزی و تسلط نظام سرمایه‌داری بر بلوک شرق متاثر بود و بر مبنای تئوری داروین، بقا و توسعه جمهوری اسلامی را در سازگارشدن و انطباق با محیط پیرامونی، روندهای جهانی و نهایتا سازش با آمریکا جست‌وجو می‌کرد، دریافت که با ساختارهای موجود سیاسی- امنیتی در نظام جمهوری اسلامی، روح استقلال‌طلب و بیگانه‌ستیز حاکم بر قانون اساسی و استقامت تاریخی ملت ایران در برابر سلطه اجانب که در نقاط عطف تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر ایران قابل رصد و ردیابی است، تلاش برای پیاده‌سازی «تئوری بقا» و ادغام ایران در نظام جهانی، آب در هاون کوفتن است. بر این اساس حلقه‌های فکری وابسته به این شبکه اشرافیت بروکراتیک و از جمله حلقه کیان، با شدت و حدت هرچه تمام‌تر «پروژه رفرم یا اصلاحات» را برای اعمال تغییرات لازم در تاسیسات نظام جمهوری اسلامی طراحی کرد. تحلیل محتوای مواضع جریان پیروز در هفتمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری نشان می‌دهد که تا حدود 2 سال پس از دوم خرداد 76، عبارت«اصلاحات» و «اصلاح‌طلبی» در گفتمان سیدمحمد خاتمی که همواره مورد حمایت جدی کارگزاران سازندگی بوده است وجود ندارد. در میانه سال 78 و با پیگیری اعضای اتاق فکر شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی، واژه «اصلاحات» متولد شد تا بتواند گفتمان مبتنی بر «تئوری بقا» را در جامعه ایران نهادینه کند. اینچنین بود که پس از استقرار دولت هفتم در شهریور 76، سیاست خارجی آنچنان در متن قوه مجریه پررنگ شد که از اهرم آن در معادلات سیاست داخلی نیز بهره‌برداری شد و مسأله «ادغام در نظام جهانی» و «توهم دانستن توطئه غرب» تا حد یک ایدئولوژی از سوی اتاق فکر شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی ارتقا یافت. شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی که این‌بار با پوشش «اصلاحات» فضای فراخ‌تری را برای ادغام ایران در نظام سلطه یافته بودند، از «توسعه برون زا» به عنوان «ماشین ادغام» رکاب گرفتند، به این معنا که مشکلات و راه‌حل‌های درونی و بومی را به کناری نهاده و در تشخیص مسائل کشور و ارائه راه حل برای آنها نیز تحت تاثیر روندهای جهانی، مسائلی جدید و بی‌ارتباط با نیازهای ملی را برای جامعه ایران تعریف و راهبردهایی ویژه نیز برای حل آنها ارائه کردند.
دقایق گفتمانی شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی در تولید واژگانی نظیر «تعدیل اقتصادی»،«تنش‌زدایی»، «جامعه مدنی»، «گفت و گوی تمدن‌ها» و «اعتمادسازی» بشدت وامدار تجویزات استراتژیست‌های آمریکایی بود و بر همین مبناست که با گذشت زمان و به ویژه در دولت یازدهم ، پیوندهای متقابل مروجان این گفتمان، با دولت‌های غربی هر روز بیش از روز قبل چهره می‌گشاید و روز به روز بر عمق شکاف آنان با گفتمان انقلاب اسلامی افزوده می شود . راز تقابل شبکه اشرافیت بروکراتیک کارگزاران سازندگی با رویکردها و عملکردهای محمود احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم و اراده جدی کارگزاران سازندگی برای حذف احمدی نژاد از عرصه قدرت را باید در چنین شکافی جست و جو نمود.

-------------------------------------------
1 کتاب مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه صفحه 35
2 همان- صفحه 70