بیانات امام خامنه ای در دیدار با اعضای مجمع جهانی اهل بیت(ع)، بیدارباش به مردم و مسؤولان است تا هر یک به نوعی در دام حساب شده آمریکایی ها نیفتند. آن گونه که از گفتار و رفتار مقامات آمریکایی و برخی در داخل برمی آید، طرحی در جریان است که در سایه مسائل مربوط به «برجام» و پیش از نهایی شدن وضعیت آن به برخی خواسته های ناکام مانده آمریکایی ها در سال های طولانی گذشته جامه عمل پوشانده شود.

 

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ رهبر معظم انقلاب در دیدار علما، صاحب نظران و میهمانان اجلاس مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السلام) و اجلاس اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی، موضوعات گوناگونی را تبیین کردند و درباره تلاش آمریکا برای سوءاستفاده از نتایج مذاکرات هسته ای فرمودند: «آمریکایی ها می خواهند از توافقی که هنوز نه در ایران و نه در آمریکا تکلیفش و ردّ یا قبول شدنش معلوم نیست، وسیله ای برای نفوذ در ایران بسازند؛ اما ما این راه را قاطعانه بسته ایم و با همه توان بالای خود، اجازه نفوذ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا حضور سیاسی در ایران را به آمریکایی ها نمی دهیم».

این بخش از بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) بیدارباش به مردم و مسؤولان است تا هر یک به نوعی در دام حساب شده آمریکایی ها نیفتند. آن گونه که از گفتار و رفتار مقامات آمریکایی و برخی در داخل برمی آید، طرحی در جریان است که در سایه مسائل مربوط به «برجام» و پیش از نهایی شدن وضعیت آن به برخی خواسته های ناکام مانده آمریکایی ها در سال های طولانی گذشته جامه عمل پوشانده شود.
در طول مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا، بسیاری در داخل و خارج از ایران تلاش کرده اند این مذاکرات را به معنی نوعی تغییر راهبرد از سوی آمریکا در قبال ایران تفسیر کنند. حتی برخی پا را فراتر گذاشته و مدعی شده اند آمریکا به دنبال آغاز شراکتی نوین با ایران است و به مذاکرات هسته ای به مثابه پلی برای گذار به دورانی جدید از روابط با ایران می نگرد. در عمل، آنچه درون و بیرون اتاق مذاکره رخ داده به ما می گوید که اگر بنا باشد فقط یک نتیجه از این مذاکرات بگیریم، آن نتیجه این است که آمریکایی ها به هیچ وجه راهبرد خود را مقابل انقلاب اسلامی ایران تغییر نداده اند بلکه برعکس، به مذاکرات هسته ای به عنوان صحنه ای برای تحقق راهبردهای پیشین خود می نگرند که تا پیش از این به دلایل مختلف امکان تحقق نیافته بود. به طور بسیار خلاصه، استراتژی آمریکا در این مذاکرات را می توان این گونه توصیف کرد:
1- ستاندن فناوری راهبردی هسته ای از ایران به گونه ای که در صورت تداوم تقابلات و فشارها در حوزه های دیگر -که آمریکایی ها آن را قطعی می دانند- ایران قدرت استفاده از برگ هسته ای را در مقابل غرب نداشته باشد
2- نفوذ و به تسخیر درآوردن افکار عمومی ایران و سست کردن باورهای مقاومتی و انقلابی در آن
3- تخریب وجهه ایران به عنوان یک الگوی ژئوپلیتیکی
4- و تقویت غربگرایان در ایران با هدف مشارکت در پروژه ایجاد تغییر در ساخت قدرت در ایران

آمریکایی ها که پس از سال ها خصومت ورزی و فشل یافتن ابزار قدرت سخت شان در برابر ایران، متوجه شده اند ابزار اصلی قدرت شان در مواجهه با ایران، نرم افزاری است که از طریق انواع روابط اقتصادی، سیاسی و به ویژه فرهنگی فعال و اثرگذار می شود، در جست وجوی راه های گوناگون برقراری این روابط هستند. عوامل داخلی جاهل و عالم نیز به روش های مختلف تلاش می کنند راه ورود آمریکایی ها را هموار کنند. سخنان رهبر معظم انقلاب (حفظه الله تعالی) اعلام رسمی سیاست نظام در وضعیت جدید است که مردم باید با هوشیاری، آن را دنبال کنند و مسؤولان نیز باید درباره آنچه رهبر معظم انقلاب هشدار دادند، مراقبت کنند و به کرّات در راستای آن سخن گویند و موضع بگیرند تا دشمن با دیدن یکپارچگی هوشیارانه در کشور، از تصوراتی که رفتار برخی در داخل برای آن ها ایجاد کرده، به درآید و فکر جولانگاه کردن دوباره ایران را از سر خود بیرون کند. **

 از همان نخستین روز آغاز آنچه در یک دهه گذشته پرونده هسته ای ایران خوانده شده، این نکته روشن بود - و بعدها، در طول سالیان، مکررا مورد تأیید قرار گرفت- که هدف اصلی غرب به ویژه آمریکا از تبدیل کردن فعالیت هسته ای ایران به یک بحران بزرگ بین المللی، تنها متوقف کردن این برنامه نیست، بلکه آمریکایی ها همزمان هدف بزرگ تر و مهم تری را هم تعقیب می کنند که می توان آن را «اثرگذاری بر پارامترهای سیاست داخلی و تغییر معادله قدرت در داخل ایران» نامید.
از یک جنبه، هدف غرب از پرونده سازی هسته ای برای ایران، متمرکز بر خود مسأله هسته ای است. ارزیابی آمریکایی ها این است که فناوری هسته ای صلح آمیز اگر در برگیرنده غنی سازی و فعالیت های مرتبط با آب سنگین باشد، کشور دارنده را از ظرفیت گریز سریع به سمت سلاح هسته ای برخوردار می کند و صرف بهره مندی از این ظرفیت، معادله استراتژیک و ژئوپلیتیک پیرامون آن کشور را به ضرر قدرت های سلطه جو تغییر خواهد داد، بنابراین به طور کاملا طبیعی، توقف برنامه هسته ای ایران -با وجود این که آمریکایی ها در برآوردهای اطلاعاتی خود کوچک ترین تردیدی درباره صلح آمیز بودن آن ندارند- جزو هدف های راهبردی غرب محسوب می شود. اما ساده اندیشی محض است اگر کسی تصور کند هدف گذاری های آمریکا در این پرونده صرفا هدف گذاری های مرتبط با اشاعه است. این فقط یک جنبه از ماجرا است. یک مسأله بسیار مهم تر در اینجا وجود دارد که یک دهه هماوردی راهبردی درباره برنامه هسته ای با آمریکا، ابعاد آن را کاملا برای ما روشن کرده است و آن هم این است که آمریکایی ها تصور می کنند پرونده هسته ای می تواند به چند روش منجر به تغییر معادله قدرت در داخل ایران و سوق پیدا کردن محیط سیاست داخلی ایران به سمتی شود که برای آن ها دارای مطلوبیت است.

** هشدارهای امنیت ملی در فضای پساتوافق
آمریکا برای حوزه تغییر معادله قدرت در ایران ظرف یک دهه آینده یک برنامه جامع طراحی کرده است. این برنامه بر تحولات مرحله پسا توافق هسته ای و هم چنین سرنوشت انتخابات آینده استوار خواهد شد. بازیگران اصلی در اینجا جریان سیاسی غربگرا، نخبگان شبکه شده با سرویس های غربی در قالب پروژه های شبه مدنی و هم چنین شبکه های اجتماعی هستند که آمریکا تصور می کند امکانی برای مهار آن ها وجود ندارد. اگر از این منظر به توافق هسته ای بنگریم و درصدد کشف معنای رمزگونه آن در ارتباط با آینده قدرت در ایران برآییم، آن وقت راز بسیاری از آنچه ظاهرا غیرقابل فهم به نظر می آید گشوده خواهد شد.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران داخلی و خارجی، مسأله اصلی درباره برجام، متن آن نیست بلکه مسأله اصلی این است که این توافق بناست مقدمه اجرای چه پروژه هایی باشد. هم ایران و هم آمریکا می خواهند با فرمول خود وارد دوران پساتوافق شوند. به تعبیر دیگر، برجام تبعات سیاسی گسترده تری خواهد داشت که شکل دادن به آن و کنترل آن، مهم ترین مسأله امنیت ملی ایران در چند سال آینده و یکی از مهم ترین مسائل سیاست خارجی آمریکا همزمان با آن خواهد بود. مسأله اصلی و بنیادین این نیست که درون برجام چه نوشته شده - اگرچه این مسأله نیز در جای خود اهمیتی ویژه دارد - بلکه مسأله اصلی این است که برجام زیرساخت اجرای کدام پروژه ها خواهد بود و کدام طرف موفق خواهد شد الزامات و نتایج این متن را به استخدام اهداف آینده خود درآورد. تبعات غیرهسته ای برجام به نحو خارق العاده ای تعیین کننده تر از تبعات هسته ای آن است. منازعه بزرگ اینجاست و برنده و بازنده اصلی نیز همین جا معلوم خواهند شد. وقتی «کالین کال»، مشاور امنیت ملی «جو بایدن» در هفته جاری در مؤسسه مطالعات استراتژیک و بین المللی در واشنگتن گفت: «آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد.» حتی اگر این کد صریح از یک مقام امنیت ملی آمریکا را هم در اختیار نداشتیم، باز به سادگی می شد حدس زد چنین طراحی راهبردی ای وجود دارد. نشانه های روشنی در دست است که ثابت می کند توافق هسته ای بخشی از یک برنامه - یا شاید بهتر باشد بگوییم تفاهم - بزرگ تر است. اگر کمی خطر کنیم، می توان ادعا کرد این پازل بزرگ تر - اگر نگوییم همه؛ لااقل بخشی از آن- در سطوح نیمه پنهان، مذاکره شده و درباره آن تفاهم هایی صورت گرفته است.
پازل بزرگ حداقل 3 تکه دارد:
1- مسأله هسته ای
2- مسأله آینده قدرت در ایران
3- مسأله منطقه

برجام فقط یک تکه از این پازل است که نوری بر آن افکنده شده و بقیه بخش ها هنوز در تاریکی قرار دارد. به دلیل به هم پیوستگی عمیق تکه های این پازل به یکدیگر و تأثیرات قابل توجهی که تعیین تکلیف هر یک بر دیگری دارد، غیرمنطقی است که فکر کنیم توافق هسته ای بدون نظرداشت سرنوشت 2 تکه دیگر پازل حاصل آمده است. آنچه آمریکایی ها در حدود یک ماه گذشته - پس از اعلام برجام - گفته اند، در واقع نشان دهنده محاسبات آن ها درباره دوران پساتوافق به ویژه در 2 محیط منطقه ای و داخلی ایران است و این جنبه از مباحثات درونی آمریکا اکنون بسیار مهم تر از نزاعی است که ظاهرا میان کنگره و دولت آمریکا در جریان است. آمریکایی ها اگرچه ظاهرا در حال توجیه کنگره هستند ولی در واقع کاری که می کنند آشکار کردن پیش فرض های داخلی و منطقه ای برجام و هم چنین برنامه ای است که برای این دو حوزه در سر دارند.
برای سیستم سیاستگذاری امنیت ملی ایران، داشتن یک درک صحیح، مستند و راهبردی از چشم انداز وسیع تری که آمریکا سعی می کند توافق هسته ای را بخشی از آن جلوه دهد (یا قرار بدهد) فوری ترین مسأله است.دو نکته زیر مقدمه ای را برای ورود به این بحث، تمهید می کند:
یکم- دولت اوباما شرط بسته است توافق هسته ای محیط سیاست داخلی و در نتیجه آن معادله قدرت در ایران را دگرگون خواهد کرد، طوری که روزی که محدودیت های برجام پایان یابد - اگر چنین روزی اساسا وجود داشته باشد- ایرانی نوین بر سر کار خواهد بود که از صفر شدن زمان گریز هسته ای در آن نباید نگران بود.
آمریکایی ها سعی می کنند در اظهارات علنی خود در این باره محتاط باشند ولی واضح است که روی این موضوع بیش از هر چیز دیگر حساب کرده اند. اگر بخواهم از یک تعبیر صریح تر استفاده کنم، نوعی اطمینان خاطر در آمریکا وجود دارد که توافق هسته ای مقدمه براندازی جمهوری اسلامی است نه مقدمه پذیرش آن به مثابه یک قدرت هسته ای پس از 10 یا 15 سال. تامل در ادبیات راهبردی که از سوی مقام ها، نشریات و مراکز مطالعات استراتژیک در آمریکا در حال تولید است، جزئیات بسیار خوبی از دینامیزم حصول این تغییر در ایران - آن گونه که آمریکا محاسبه یا برنامه ریزی کرده - در اختیار ما می گذارد. بیش از هر چیز آمریکایی ها روی 3 عامل حساب کرده اند:
1- افزایش تعامل با ایران که از دید آن ها بیش از آن که به معنای راه یافتن ایران به جامعه بین المللی باشد به معنای راه یافتن آمریکا به درون ایران است. (آمریکایی ها سال هاست می گویند مشکل اصلی آن ها این است که در ایران حضور ندارند.)
2- قدرت گرفتن آنچه آن ها بخش خصوصی سکولار می نامند از طریق افزایش تعامل مهندسی شده اقتصادی با آن که معتقدند در میان مدت جامعه سیاسی ایران را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد.
3- تسخیر افکار عمومی ایران و ایدئولوژی زدایی از آن در طول زمان به ویژه از طریق شکل دهی مستمر به دوقطبی هایی که یک سوی آن برنامه های امنیت ملی ایران قرار دارد و سوی دیگر آن معیشت به گروگان گرفته شده مردم. برای تست این الگو، نگاه آمریکایی ها به دوردست ها دوخته نشده است. آن ها مشخصا به همین انتخابات مجلس می نگرند که چند ماه دیگر برگزار خواهد شد. این انتخابات از این حیث که آشکار کند کدام دسته از نیروهای سیاسی، همکاران پروژه آمریکا برای دستکاری در معادله قدرت در ایران هستند، بسیار تعیین کننده خواهد بود و این صدها برابر مهم تر از توافق هسته ای و اتفاقی است که درون تاسیسات هسته ای ایران رخ خواهد داد.
دوم- تکه دوم پازل، ماهیتی ژئوپلیتیکی دارد. از بیش از یک سال قبل آمریکایی ها طراحی استراتژی را آغاز کردند که هدف از آن جلوگیری از تبدیل توافق هسته ای به ابزار افزایش قدرت ژئوپلیتیکی ایران بود. برخلاف بسیاری از تحلیل های موجود، اساس برنامه ژئوپلیتیکی فعلی آمریکا نه جلوگیری از هزینه شدن پول ناشی از توافق توسط ایران در محیطهای منطقه ای است و نه حتی ابتکار عمل های نظامی - امنیتی - سیاسی برای دگرگون کردن سرنوشت پرونده های اصلی منطقه. اساس این برنامه، تا آنجا که به ایران مربوط است، وادار کردن ایران به آغاز مذاکرات منطقه ای با آمریکاست. اینجا هم کلیدواژه خوش رنگ و لعاب تعامل، نقش اصلی را ایفا می کند. آمریکایی ها تصور می کنند اگر بتوانند هم زیرساخت ارتباط و هم مدل مذاکراتی شکل گرفته در پرونده هسته ای را به پرونده منطقه سرایت بدهند و ایران را سر میز مذاکره ژئوپلیتیکی بنشانند، بخش سخت ماجرا را پشت سر گذاشته اند. دقیقا از همین جاست که موضوع به دیگر تکه های پازل از جمله محیط سیاست داخلی ایران گره می خورد. آمریکایی ها می خواهند بگویند - و کسانی در داخل ایران دقیقا همین موضع را تکرار می کنند- که اگر یک توافق خوب در موضوع هسته ای حاصل شد، چرا تکرار این تجربه درباره مسائل منطقه ممکن نباشد؟ این صورت دیگر همان تعبیری است که رئیس جمهور اخیرا علاقه مند به تکرار آن شده مبنی بر این که قدرت سیاسی (کنایه از توان مذاکره با 1+5) در مدیریت بحران های منطقه ای، از قدرت نظامی و امنیتی ایران کارسازتر و مهم تر است.
این البته ظاهر قضیه است. طراحی آمریکا این است که اولا با نشاندن ایران پای میز مذاکره، ایران را وادار به پذیرش اصل بده بستان درباره موضوعات منطقه ای کرده و مذاکرات را بر چند و چون آن متمرکز کند. ثانیا آمریکایی ها تصور می کنند به محض نشستن ایران پای میز، می توانند با استفاده از توانایی های شبکه همکار خود در ایران، دو قطبی را که در انتخابات 92 درباره مسأله هسته ای شکل گرفت، این بار درباره مسائل منطقه ای بازسازی کنند و به این ترتیب یک بار دیگر - به زعم خودشان - به سرنوشت انتخابات ها در ایران شکل بدهند. در واقع، از دید آمریکا، آغاز مذاکرات ژئوپلیتیکی، نیروهایی را در ایران فعال خواهد کرد که عقب راندن آن ها برای جریان انقلابی به سادگی ممکن نیست و ثالثا آمریکا تصور می کند انتقال سیاستگذاری ژئوپلیتیکی در ایران به بخش دیپلماتیک، دستور کار منطقه ای ایران را تغییر خواهد داد و ایران دیگر نمی تواند همزمان با پیگیری راهبرد معاملاتی پای میز، راهبرد مقاومتی را در میدان پیش ببرد و به این ترتیب عملا وارد دورانی از محافظه کاری در موضوعات منطقه ای خواهد شد. علائمی از این که آمریکایی ها همه انرژی خود را بر گشودن این دو باب - باب مداخله در سیاست داخلی و باب نشاندن ایران پای میز مذاکره ژئوپلیتیکی - متمرکز کرده اند، وجود دارد که باید آن ها را بسیار جدی گرفت. اگر این باب ها گشوده شود یعنی برجام بدل به ابزار راهبردی آمریکا علیه ایران شده و اگر این پروژه مدیریت شود، می توان از توافق هسته ای فرصت ساخت.

** در دوران پساتوافق، انقلابی تر می شویم
برخلاف تصورات کودکانه دشمنان و جریان ضدانقلاب مبنی بر تسلیم شدن ملت ایران در جریان مذاکرات هسته ای برای رسیدن به توافق و قرار گرفتن جمهوری اسلامی در مسیر عقب نشینی از اصول، آرمان و اهداف انقلابی، واقعیات صحنه از فراهم شدن زمینه ها و بسترها برای انقلابی تر عمل کردن در دوره پساتوافق حکایت می کند.
این تصورات، آرزوهای 37 ساله و بر ذهن رسوب کرده دشمنان است که در دوره پساتوافق، قصد دارند آن را به یک گفتمان تبدیل کرده و در چارچوب عملیات روانی، با ایجاد یأس و ناامیدی در میان پیروان جبهه انقلاب اسلامی در سراسر جهان از یک طرف و ایجاد امید در میان سردمداران حکومت های فاسد، مستبد و وابسته و در حال فرو ریختن در کشورهای اسلامی و هم چنین، ایجاد روحیه و امید در میان جریان ضدانقلاب از طرف دیگر، بهره ببرند. به طور قطع دشمنان در شکل دهی به چنین گفتمانی، با شکست قطعی روبه رو خواهند شد. گفتمان پایدار بر اساس واقعیات شکل می گیرد و هرگز نمی توان بر اساس تصورات ذهنی و آرزوهای غیرواقعی گفتمان سازی کرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های عید سعید فطر با اشاره به رجزخوانی ها در جبهه استکبار مبنی بر تسلیم شدن ملت ایران فرمودند: «مقامات فعلی آمریکا از تسلیم ملت ایران حرف می زنند، البته، پنج رئیس جمهور قبلی آن ها نیز پس از انقلاب از این آرزوها داشتند، اما یا مردند، یا در تاریخ گم شدند و شما هم مثل آن ها، تسلیم ایران را مگر به خواب ببینید.»
واقعیت آن است که طی 37 سال گذشته، آمریکایی ها بر مبنای سیاست براندازی جمهوری اسلامی و به تاریخ سپردن انقلاب اسلامی، طرح ها و برنامه های گوناگونی را با کمک متحدان منطقه ای خود و عوامل وابسته در ایران و با صرف هزینه های میلیاردی پیاده سازی کردند؛ طرح هایی با هدف تغییر ساختار و تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران؛ ولی هر یک از این طرح ها نتیجه عکس داد و اکنون جمهوری اسلامی به یک قدرت بلامنازع منطقه ای تبدیل شده است.
مهار جمهوری اسلامی ایران، یکی از اهداف راهبردی آمریکا از لشکرکشی به منطقه پس از 11 سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم و اشغال افغانستان و عراق بود. آمریکا با این هدف و اهداف راهبردی دیگر، عراق را اشغال کرد و هزینه های سنگینی بابت این طرح پرداخت، نتیجه چه شد؟ اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده در این روزها که به ناچار برای همراه کردن کنگره با کاخ سفید برای توافق هسته ای با ایران به بیان برخی از واقعیت های آمریکا در حوزه سیاست خارجی روی آورده، در این باره با صراحت می گوید: «تریلیون ها دلار در جنگ عراق خرج شد، اما نفع اصلی این جنگ را ایران برد!»
واقعیت همین است که اوباما می گوید. در حالی که جنگ با عراق و اشغال این کشور، هدفی چون مهار ایران را دنبال می کرد، نتیجه اش به طور کامل برعکس به نفع جمهوری اسلامی رقم خورد. از این نمونه ها طی 37 سال گذشته فراوان است که آمریکایی ها با هدف تغییر ساختار، تغییر رفتار، یا مهار جمهوری اسلامی هزینه کرده اند، ولی نتیجه عملی کار آن ها به پیشرفت ایران، استحکام داخلی ایران و توسعه قدرت منطقه ای ایران منجر شده است. جنگ هشت ساله، نمونه قابل بررسی در این بحث است. جنگ با چه اهدافی علیه ایران طرح ریزی و آغاز شد و با چه نتایج و پیامدهایی به نفع ملت ایران پایان یافت. هر چند نمی توان مذاکرات و توافق احتمالی هسته ای میان ایران و کشورهای گروه 1+5 را با پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی در سال 1367 مقایسه کرد؛ ولی از حیث پیامدها با توجه به رجزخوانی دشمنان، می توان به آن اشاره کرد. حضرت امام (ره) از پذیرش قطعنامه به نوشیدن جام زهر یاد فرمودند و همین مطلب، دشمنان را متوهم کرد که انقلاب اسلامی از تاب افتاده و رهبر انقلابی انقلاب ایران تسلیم واقعیات شده است. پس از صدور پیام پذیرش قطعنامه، عده ای در داخل و کسانی در خارج و به ویژه جبهه استکبار، همگی تصور کردند امام خمینی روحیات انقلابی را کنار گذاشته و دست از مبارزه خواهد کشید و انقلاب اسلامی به تاریخ سپرده خواهد شد و جمهوری اسلامی هم با گذر زمان برای بقا، به یک حکومت عرفی تبدیل می شود.
در حالی که دشمنان و جریان ضدانقلاب از تصورات خود سرخوش بودند و برمبنای همین تصورات، آینده و بازگشت به دوران ماقبل انقلاب را در ذهن مرور می کردند، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، انقلابی تر از پیش ظاهر شده و نقشه مبارزه برای دوران پساقطعنامه و پساجنگ را ترسیم کردند. ادبیات حضرت امام در برخی از پیام های پس از جنگ، به گونه ای است که گویا حضرت روح الله این پیام ها را در اوج جوانی و در آغاز انقلاب صادر کرده و هنوز با سختی های مبارزه مواجه نشده است. اما واقعیت آن است که حضرت امام در راه خدا قیام کرد و در مکتب او جهاد در راه خدا، خستگی و بن بست ندارد و پایانی بر آن متصور نیست، مگر زمانی که پرچم «لااله الاالله، محمد رسول الله» در سراسر جهان به اهتزاز درآید و حکومت بزرگ جهانی اسلام تحقق یابد. صدور پیام امام به مهاجران جنگ تحمیلی پس از چند ماه از پذیرش قطعنامه در سال 1367، نشان می دهد که نوشیدن جام زهر با پذیرش قطعنامه، نه پایان مبارزه و انقلاب، بلکه ورود به عرصه جدید مبارزات است. در بخش هایی از این پیام آمده است: «من بار دیگر از مسؤولان بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیسم شرق نکشند که ما هنوز در قدم های اول مبارزه جهانی خود علیه غرب و شرقیم.»
حضرت امام خمینی پس از سه دهه مبارزه و پشت سرگذاشتن یک دهه مملکت داری که هشت سال آن با جنگ همراه بود، با یک روحیه و نشاط کامل انقلابی، می فرمایند ما هنوز در قدم های اول مبارزه جهانی علیه شرق و غرب هستیم و مسؤولان باید در این مسیر کمربندها را محکم ببندند. حضرت روح الله در این پیام، بر حفظ روحیه انقلابی تأکید کرده و می نویسند: «امروز خداوند ما را مسؤول کرده است، نباید غفلت نمود. امروز با جمود و سکون و سکوت باید مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را پابرجا داشت.»
حضرت روح الله با تدوین راهبرد مبارزه علیه جهانخواران شرق و غرب و حرکت بر اساس این راهبرد به منزله یک تکلیف الهی، از هزینه های سنگین چنین مبارزه ای هم آگاه بودند و درباره چنین هزینه هایی در پیام خود می آورند: «مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»
در پایان این پیام سراسر انقلابی، آخرین جمله حضرت امام چنین است: «با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه ای آرام تان نمی گذارند».
گرچه تقدیر آن بود که حضرت امام پس از چند ماه از صدور این پیام انقلابی به ملکوت اعلی پرواز کند، ولی پرچم مبارزه را خلف صالح ایشان حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) بر دوش گرفت و طی 26 سال گذشته راه امام را که راه جهاد در راه خدا با دشمنان بشریت است، با قوت ادامه داده و امت خمینی در این مسیر، خامنه ای عزیز را لحظه ای تنها نگذاشته است. اینک و پس از 12 سال مقاومت ملت ایران بر سر حقوق هسته ای خود، مذاکرات ایران و گروه 1+5، ممکن است به توافق هسته ای بینجامد. دشمنان بر اساس کدامین دلایل از پایان مبارزه و تسلیم ایران سخن می گویند.
جبهه استکبار با استناد به کدام واقعیات، از تغییر رفتار منطقه ای ایران سخن به میان می آورد؟ دشمنان هیچ استدلالی ندارند و آنچه بیان می دارند، فقط آرزوهای آنان است. واقعیت آن است که امروز این جبهه استکبار است که طی 12 سال مذاکره، سرانجام تسلیم اراده ملت ایران شده و حاضر است ایران هسته ای و دارای چرخه سوخت را بپذیرد. اساساً اوضاع امروز ایران با شرایط پایان جنگ و پذیرش قطعنامه به طور کلی متفاوت است. امروز ایران یک قدرت بلامنازع در منطقه غرب آسیا بوده و ملت های به پا خاسته در این منطقه، در جبهه انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی هم افزا شده اند. اکنون جمهوری اسلامی دارای سرپنجه های قدرتمند در شرق مدیترانه از یک سو و سرپنجه های توانمند در خلیج عدن از سوی دیگر است.
اینک شرایط مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار و رژیم صهیونیستی کودک کش، از هر زمان دیگر بیشتر فراهم است. بنابراین توافق هسته ای بین ایران و شش قدرت جهان، نه تنها از مبارزه ملت ایران با دشمنان نمی کاهد، بلکه پس از فارغ آمدن مسؤولان از موضوع هسته ای، مجال بیشتری به دست می آید تا به موضوعات دیگر، از جمله پیگیری آرمان های انقلاب و به ویژه کمک به ملت های در حال مبارزه با استکبار و متحدانش بیشتر توجه شود. اکنون جمهوری اسلامی قرارگاه اصلی و محور مقاومت در منطقه و کانون الهام بخش برای مسلمانان جهان و برای پدیده بیداری اسلامی است. امروز مسلمانان مبارز در سرزمین های اشغالی، در سوریه، در عراق، در لبنان، در بحرین، در یمن و دیگر کشورهای اسلامی، چشم امیدشان به جمهوری اسلامی و ملت انقلابی ایران است. وحشت جبهه استکبار ریشه در همین به پا خاستن مسلمانان و همراه شدن آنان با جمهوری اسلامی ایران دارد. بر همین اساس در چارچوب یک عملیات روانی، سردمداران جبهه استکبار و رسانه های آنان، می خواهند این گونه القا کنند که جمهوری اسلامی در دوره پساتوافق با تغییر رفتار در منطقه، بر سر ملت ها و جریان های انقلابی و مبارز معامله خواهد کرد. در چنین فضایی است که رهبر حکیم و دوراندیش انقلاب اسلامی، در خطبه های انقلابی خود در روز عید سعید فطر، همانند حضرت روح الله راهبرد انقلاب در دوره پساتوافق نسبت به موضوع مبارزه با جبهه استکبار را ترسیم کرده و ضمن تأکید بر این که در هر صورت سیاست ما در مقابل دولت مستکبر آمریکا هیچ تغییری نخواهد کرد، فرمودند: «چه این متن تصویب بشود، چه نشود، ما از حمایت دوستان مان در منطقه دست نخواهیم کشید؛ از ملت مظلوم فلسطین، از ملت مظلوم یمن، از ملت و دولت سوریه، از ملت و دولت عراق، از مردم مظلوم بحرین، از مجاهدان صادق مقاومت در لبنان و فلسطین. این ها همواره مورد حمایت ما خواهند بود.»
آری دشمنان و دوستان بدانند که ما مردم ایران در دوره پساتوافق، انقلابی تر می شویم و راه خمینی را با راهبری خامنه ای عزیز با قوت دنبال خواهیم کرد.(+)
"Our President, analytical news site"