آمریکا در پروژه نفوذ خود از هر 4 فاکتور تغییر و تحول کلان در یک جامعه (قدرت، گفتمان، سبک‌زندگی و اندیشه و آگاهی) بهره‌گیری کرده و خواهد کرد اما مساله آن است که برجام، مک‌دونالد، انتخابات‌های پیش‌رو و... چه نقشی در این پروژه بزرگ آمریکا بازی و به کدام‌یک از 4 رکن گفته شده کمک خواهند کرد و چه راه‌هایی باید به سوی آمریکا بسته شود.

بیانات امام خامنه ای در دیدار با اعضای مجمع جهانی اهل بیت(ع)-مورخ ۱۳۹۴/۰۵/۲۶-، بیدارباش به مردم و مسؤولان است تا هر یک به نوعی در دام حساب شده آمریکایی ها نیفتند. آن گونه که از گفتار و رفتار مقامات آمریکایی و برخی در داخل برمی آید، طرحی در جریان است که در سایه مسائل مربوط به «برجام» و پیش از نهایی شدن وضعیت آن به برخی خواسته های ناکام مانده آمریکایی ها در سال های طولانی گذشته جامه عمل پوشانده شود.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ موضوع پروژه نفود آمریکا در ایران و تسلط آن بر منطقه اخیراً بار دیگر به شکل پردامنه‌ و پربسامدی در فضای سیاسی ایران مطرح شده است. پس از طرح این موضوع توسط رهبرمعظم انقلاب، تحلیل‌های مختلفی درباره آن صورت گرفت؛ برخی این نفوذ را صرفاً از راه توافق‌هسته‌ای تحلیل کردند و برخی دیگر آن را پروژه‌ای فراتر از برجام، و در این بین مسائلی از قبیل دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران و نیز روانه شدن برخی نمادهای آمریکایی مانند مک‌دونالد و... به کشورمان به عنوان راه‌‌های نفوذ مطرح شد.

با این حال این یادداشت بنای آن دارد با نگاهی کلان‌تر به ابعاد پروژه نفوذ بپردازد و برای آن یک صورت‌بندی مشخص ارائه دهد. بدین ترتیب مباحثی نظیر مک‌دونالد، برجام، انتخابات‌های پیش رو، جریانات سیاسی داخل کشور و... نیز در این پروژه خودبه‌خود جانمایی خواهند شد.
نگارنده معتقد است «مهار و فروپاشی نرم» هدف اصلی آمریکا در ایران است و در این بین «تحدید قدرت» و «شکل‌دهی به دوقطبی‌های گفتمان‌ساز» راهبردهای اصلی آمریکا برای نفوذ به ایران هستند که به صورت دیالکتیکی کار می‌کنند. بدین معنا که از شکل‌دهی به دوقطبی‌ها به منظور تحدید قدرت استفاده می‌شود و سپس با بهره‌گیری از روند پیشین تحدید قدرت، برای پل زدن به دوقطبی بعدی- و الی آخر- سود برده می‌شود و در نهایت آنچه اتفاق می‌افتد از 2 حال خارج نیست؛ یا با یک ایران بی‌یال و دم و اشکم که در حکم کبریت بی‌خطری برای نظام سلطه است مواجهیم یا با یک کودتای نرم از داخل.
اما پس از پی‌بردن به راهبردها، مساله مهم‌تر آن است که این راهبردها از چه طریقی تغذیه می‌شوند و سرچشمه‌های تغذیه‌کننده آنها چیست؟ چه آنکه «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل».
از منظر جامعه‌شناسی سیاسی؛ 1-«اندیشه و آگاهی‌های نظری» 2- «گفتمان‌ها» 3-«سبک زندگی» و 4- «عاملان تکیه‌زننده بر مسند قدرت»، 4 رکن اصلی تغییر و تحولات کلان در هر جامعه‌ای هستند و اگر بخواهد در جامعه‌ای- مثل ایران - تغییر اساسی رخ داده و جابه‌جایی‌های کلان صورت گیرد، باید در همه این 4 رکن تحولات عظیمی رخ دهد. با این حال نگارنده معتقد است از بین 4 عامل فوق‌الذکر، رکنی که بر 3 رکن دیگر تفوق و برتری قابل ملاحظه‌ای داشته و البته آن 3 را به عنوان معدّ و به‌وجودآورنده خود همراه دارد، رکن «گفتمان» است.
هرچند در تفسیری غلط از کلمه گفتمان (Discourse) در محیط‌های عام سیاسی در کشور از آن بیشتر به عنوان ادبیات‌سازی تعبیر می‌شود اما گفتمان‌ در علوم سیاسی معنای بسیارمهم‌تر و کلان‌تری دارد. در حقیقت طبق نظریه تحلیل گفتمان-که به عنوان یک روش بسیار کاربردی از آن در علوم سیاسی استفاده می‌شود- اساساً پدیده‌ها معنای ثابتی ندارند و آنچه به یک پدیده و به یک امر بیرونی ارزش مثبت یا منفی می‌دهد، گفتمان شکل گرفته در یک جامعه است. مثال مشهور در این زمینه آن است که فرض کنید در کشوری سیلی جاری شده است، مردم معمولاً ممکن است معناهای متفاوتی به آن سیل ببخشند، برخی آن را نشانه‌ای از عذاب الهی می‌پندارند، برخی یک اتفاق طبیعی غیرقابل انکار و پیشگیری و برخی دیگر آن را و خسارت‌هایش را نمادی از ناکارآمدی سیستم حکمرانی کشورشان معنی می‌کنند. معناهای متفاوتی که مردم به این سیل می‌بخشند پیامد گفتمانی است که به آن معتقد شده‌اند.
دوقطبی‌ها و غیریت‌سازی‌ها رکن اساسی و ستون ‌فقرات گفتما‌ن‌سازی هستند و بنا به تعریفی که از گفتمان‌ در ادبیات سیاسی وجود دارد، اساساً یک گفتمان بدون معرفی «دگر»، «غیر» و «قطب مقابل خود» امکان شکل‌گیری و هژمونی ندارد.
با بیان این مقدمه، به این جمله کلیدی بازمی‌گردیم که آمریکا در پروژه نفوذ خود از هر 4 فاکتور تغییر و تحول کلان در یک جامعه (قدرت، گفتمان، سبک‌زندگی و اندیشه و آگاهی) بهره‌گیری کرده و خواهد کرد اما مساله آن است که برجام، مک‌دونالد، انتخابات‌های پیش‌رو و... چه نقشی در این پروژه بزرگ آمریکا بازی و به کدام‌یک از 4 رکن گفته شده کمک خواهند کرد و چه راه‌هایی باید به سوی آمریکا بسته شود.
یکی از مهم‌ترین مواردی که با توجه به سطح توجه به آن طی یکی، دو سال اخیر، بهتر است همین ابتدای کار تکلیفش در این متن مشخص شود، مساله برجام است. همانگونه که گفته شد برخی دلسوزان بلافاصله پس از بیانات بسیار مهم هفته‌گذشته مقام معظم رهبری، متن توافق هسته‌ای را کانال و دریچه اصلی نفوذ آمریکا به ایران در عصر پساتوافق معرفی کردند.
 با این حال ادعای این متن آن است که اولاً برجام جسمی دارد و روحی، ثانیاً در جسم برجام هم راه‌های نفوذ تعبیه شده است با این حال روحی که برخی مسؤولان اجرایی کشور، غربگرایان و اصلاح‌طلبان و همچنین رسانه‌های آن‌سوی آب بدان می‌دمند بسیار خطرناک‌تر از جسم برجام است، ثالثاً جسم برجام را (به‌رغم تمام خطرات آن) شاید بتوان نسبت به سایر مولفه‌های نفوذ، در برهه کنونی، قابل‌ پیشگیری‌ترین راه معرفی کرد، رابعاً اگر برجام بنا به احوال و شرایط و مصلحت‌های کلان‌تری پذیرفته شود، به معنای پذیرش نفوذ نیست و خامساً نباید اینگونه تصور شود که اگر جسم و متن ذوبطن برجام دارای شرایط و لوازم یک «توافق خوب» می‌‌بود، هیچ راهی برای نفوذ وجود نداشت. چرا؟

دوقطبی‌‌سازی‌های آزموده‌شده توسط آمریکا (با همراهی جریان غربگرای داخلی)
 پیش از این در یادداشت دیگری مطرح کردیم آمریکا از منظر گفتمانی به دنبال پروژه مشخصی است. دوقطبی‌‌سازی‌های آزموده‌شده توسط آمریکا (با همراهی جریان غربگرای داخلی) که به‌وسیله آن افکارعمومی ایران شکل‌دهی و اینگونه القا شد که چرخیدن چرخ‌های سانتریفیوژ عامل اصلی عدم توسعه کشور است، پس از این به حوزه‌های دیگری کشیده خواهد شد. آمریکا بلافاصله پس از جمع‌بندی وین، مسائل منطقه را در یک سوی دوقطبی‌ای که قطب دیگر آن معیشت است، جاسازی و دوقطبی «معیشت - مسائل منطقه» را کلید زده و این دوقطبی‌ها را به حوزه‌های دیگری مانند «موشکی- معیشت» و «حقوق‌بشر- معیشت» نیز خواهد کشاند. منظور آن است که آمریکا‌یی‌ها با یک دسته اقدامات عینی و دسته‌ای دیگر از اقدامات ذهنی (روانی) که به یکدیگر به صورت دیالکتیک کمک می‌کنند، این بار سعی دارند اینگونه به مردم القا کنند که اگر تا دیروز مساله معیشت شما در گرو محدودسازی و بلکه برچیدن بخشی از فناوری هسته‌ای و... بود، از امروز این امر در گرو موضوعات دیگری از قبیل واگذاری تام و تمام تحولات منطقه به ید بیضای آمریکا، محدودکردن توان موشکی، تغییر مبانی حقوق بشری از اسلام به مولفه‌های سکولار و... خواهد بود.
جسم برجام آنجا مهم می‌شود که در صورت عدم مراقبت ما به‌وسیله راه‌های مختلفی که پیش از این درباره آن سخن گفته‌ایم، از برجام، یا خودبه‌خود «تحدید قدرت» ایران بیرون می‌آید یا پل‌های شکل‌دهی به دوقطبی‌های جدید (موشکی و...) احداث می‌شود. (با این حال معتقدم با برخی اقدامات نظیر حق شرط و تحفظ یا تصویب فکت‌شیت توسط مجلس برای متن فعلی برجام، ان‌شاءالله تا حد زیادی می‌توان از این آسیب‌ها کاست و البته برجام را در آینده با اقدامات ثانویه پیچیده‌ای تبدیل به فرصت هم کرد.)
اما روح برجام (روح تقلبی دمیده شده توسط غرب و برخی جریانات غربگرای داخلی) خطرناک‌تر است. تمام حرف این روح تقلبی همان است که توسط آقای هاشمی رفسنجانی به صراحت گفته شد: «غرب غیر از شفافیت چیزی از ما نمی‌خواهد.» این جمله‌ آقای هاشمی که از یک سو به غایت غلط و خطرناک است و از سوی دیگر بشدت هدفمند، اولاً بزک‌ تام و تمام استکبار را در خود نهفته دارد و ثانیاً حرفش آن است که بلافاصله همین مسیری که در توافق هسته‌ای طی شد (بده بستان)، می‌تواند فی‌الفور وNonStop به حوزه‌های دیگر امنیت ملی کشور کشیده شود. بدان معنا که ما از بخش مهمی از خواسته‌ها و آرمان‌های خود در منطقه و جهان کوتاه بیاییم و حتی دیگر برای رژیم صهیونیستی هم مزاحمتی نداشته باشیم (جمله‌ای که پیش از این توسط آقای هاشمی صراحتاً گفته شده است) تا بتوانیم آسوده و باتوسعه زندگی کنیم. در صورت سرایت این روح به جامعه، آمریکا اساساً‌ دیگر نیازی به جسم ژانوسی برجام هم ندارد و آنچه برای جسم برجام برنامه‌ریزی کرده بودند تا با صدها اما و اگر، احیاناً بعد از 15 سال بدان برسند، در همین ابتدای کار محقق شده است و در این بین متاسفانه برخی جملات اخیر جناب حجت‌الاسلام آقای حسن روحانی نیز – ان‌شاءالله ناآگاهانه - تکه‌های همین پازل را پر می‌کند.
مک‌دونالدیزیشن
اما همانگونه که تاکید شد برجام تنها تکه پازل نیست. این روزها بحث‌های مربوط به مک‌دونالد و مک‌دونالدیزیشن نیز به صورت محسوسی مطرح شده است. اما اگر مک‌دونالد صرفاً یک فست‌فود‌فروشی بیش نیست، چرا این‌همه باید درباره آن حساسیت وجود داشته باشد. سوال اصلی دقیقاً همینجاست و البته جواب نیز در این متن بر مبنای مقدماتی که گفته شد روشن است.
مک‌دونالد صرفاً یک فست‌فود‌فروشی نیست، بلکه نمادی از یک سبک‌زندگی تمام عیار آمریکایی و آمریکن استایل است. بزرگی خطر این مساله دقیقاً متناسب است با خطر تغییر سبک زندگی در تغییر و تحولات کلان در یک جامعه و این از منظر فلسفی به ارتباط دیالکتیک بین «تغییر درمظاهر ارزش» و «تغییر در ارزش‌ها» مربوط است. بدان معنا که فقط این نیست که باید ارزش‌ها در یک جامعه تغییر کند تا مظاهر و صورت‌های یک جامعه نیز تغییر کند؛ چنین فرضی کاملاً ساده‌انگارانه است، درست آن است که «مظاهر ارزش» نیز ارزش‌ها را تغییر می‌دهند. به عنوان مثال اگر در یک جامعه، مظاهر اشرافی‌گری فراوان شد، ارزش ساده زیستی خود به‌خود به یک ارزش منزوی و بعضاً ضدارزش تبدیل خواهد شد و به همین صورت، اگر در جامعه‌ای مظاهر زندگی آمریکایی و آمریکن استایل فراوان و غالب شد، ارزش‌های متعددی را با خود به محاق خواهد برد که از اصلی‌ترین آنها ارزش استکبارستیزی است، و آمریکا به فراموشی ارزش استکبارستیزی در ایران بسیار نیازمند است.
فارغ از مباحث نظری پیرامون مک‌دونالد، از نظر تجربی نیز نقش پروژه مک‌دونالدیزیشن در شوروی و ویتنام کاملاً شفاف و گویاست.
علوم انسانی
در ابتدای متن تاکید شد اندیشه و آگاهی یکی از 4 رکن اصلی تغییر و تحولات عمیق در جامعه است. از سال‌ها پیش خطر سیطره علوم انسانی غربی بر دانشگاه‌های کشور، توسط رهبرمعظم انقلاب به صورت مکرر مطرح شده است. با این حال خوشمزه‌ترین جای کار آنجاست که جمهوری اسلامی سال‌هاست فریاد می‌زند راه پیشرفت از «اتکا به ظرفیت‌های درونی» می‌گذرد اما از سوی دیگر همه آنها که به دنبال اخذ مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و چه بسا دکترا در جمهوری اسلامی هستند، باید به کتاب‌هایی نظیر «عقلانیت و توسعه‌یافتگی ایران» و «ایران و جهانی شدن» نوشته آقای دکتر سریع‌القلم مراجعه و آن را از بر کنند. کتاب‌هایی که کل آن یک پاراگراف بیش نیست؛ «1- نیاز اصلی امروز کشور توسعه است،
2- توسعه همان چیزی است که در غرب اتفاق افتاده، 3- برای توسعه‌یافتن باید با قدرت‌های بزرگ غربی از جمله آمریکا و آلمان و... پیوندهای عمیق داشته باشیم و در مدار توسعه غربی قرار بگیریم، 4- غرب یک کل به هم پیوسته است و قرار گرفتن بر مدار توسعه غربی نیازمند اندراج در فرهنگ غربی نیز هست؛ 5- مانع اصلی عدم اندراج ما در فرهنگ غربی، قانون اساسی ما و تعصب بر فرهنگ اسلامی است، 6- لذا قانون اساسی و... را باید تغییر و به فرهنگ غربی پا داد!»
 بدین ترتیب در دانشگاه‌های کشور به طور رسمی، آکادمیک و بسیار شیک و مجلسی، مخالفت با جمهوری اسلامی و ایده‌های راهبردی آن را به عموم جوانان آموزش می‌دهیم و انتظار داریم پس از شکل‌دهی غربی به «اندیشه» جوانان به عنوان یکی از 4 رکن تغییر جامعه، از نفوذ نیز به طور کامل مصون باشیم!
انتخابات
اما چهارمین رکن و به تعبیری مهم‌ترین رکن در گفتمان‌سازی به منظور تغییر و تحولات، آن است که چه کسانی بر مسند قدرت‌های اجرایی و تقنینی در کشور تکیه زده‌اند.
اهمیت زایدالوصف نقش صاحبان قدرت در پروژه پیچیده ذکرشده آنجاست که اساساً کلیدی‌ترین فاکتوری که می‌تواند روند چنین پروژه‌ای را کند و مهار یا تشدید کند، همین مساله است.
از همین روست که آمریکا در پروژه خود برای ایران، اولاً نقش بسیار کلیدی برای غربگرایان داخلی قائل است و از سوی دیگر به هنگام تزاحم یکی از تاکتیک‌ها و راهبردهای خود با تقویت جریان غربگرا در کشور، بدون شک حفظ و تقویت این جریان غربگرا را انتخاب می‌کند.
برای آمریکا و جریان غربگرا، انتخابات مجلس پیش‌ رو بسیار حیاتی است؛ لذا اولاً غربگرایان با دمیدن روح تقلبی به برجام و همچنین فتح‌الفتوح خواندن آن به دنبال تفوق گفتمانی و پیروزی قطعی در انتخابات پیش رو هستند و ثانیاً به اعتقاد نگارنده در ماه‌های پیش رو آمریکا از طرق مختلف کمک‌های شایان توجهی به این جریان خواهد کرد تا پیروزی آنها را تا حدی تضمین کند. من گمان می‌کنم آمریکایی‌ها طی ماه‌های آتی تا حد امکان و با لحاظ ملاحظات خاص، سعی خواهند کرد گشایش اقتصادی و معیشتی کوتاه‌مدتی را در کشور فراهم کنند. برخی آمدوشدهای ظاهری گروه‌های اقتصادی اروپایی و بعضی اقدامات سمبلیک دیگر از قبیل رفت و آمدهای مسؤولان ارشد اروپایی به کشورمان نیز در همین راستاست.(+)
"Our President, analytical news site"