این شیوه سخن گفتن، با منطق لعن، تحقیر، استخفاف، استهزاء حرف زدن و تهمت زدن‌های بی‌دلیل و اینکه فلانی بی‌سواد و جن‌زده است و دکمه کنترلش در دست دیگری است و یا فلانی او را تحریک می‌کند؛ فلانی است که به او می‌گوید این فرد را از مقامش عزل و دیگری را به جای او بگذار، این سخنان خنده‌دار است و در دنیا، همه به اینگونه انتقاد کردن می‌خندند.

رویكرد فرهنگی دولت­ها از موضوع‌های بسیار مهم در عرصه حكومتداری است كه تاثیر آن، مرزهای ملی را نیز درمی‌نوردد. رویكرد دولت احمدی‌نژاد اهمیت این موضوع را دوچندان كرده است. جهانی شدن، مدیریت مشترك جهانی، همگرایی بین مذاهب و چگونگی حركت جهان به سمت همگرایی از مباحثی بودند كه در دولت دهم، بویژه از سال 1390 مطرح شدند.

این مباحث كه هدف از طرح آنها، نزدیك شدن به آرمان‌های متعالی انقلاب اسلامی است، با راهكارهای آقای مشایی، شكل عملیاتی‌تری به خود گرفتند. در فضای سیاسی كنونی كه توهین‌ها و تهمت‌ها، جای خود را به مطالعه كامل اندیشه‌های ایشان و بررسی درست صحبت‌هایشان داده است، سایت خبری تحلیلی روشنایی در گفت‌وگویی مفصل با «حجه الاسلام والمسلمین دکتر محمدمهدی تسخیری »مشاور دبیر کل مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی به تبیین دیدگاه ها و جهت گیری های فرهنگی دولت پرداخته است.

س: جناب تسخیری به عنوان اولین سوال بفرمایید که چه ضرورتی دارد که ما موضوع انسان را در دستور کار اقدامات فرهنگی و حتی سیاسی خود قرار بدهیم؟ آیا وظیفه دولتمردان توجه دادن نخبگان و مردم به موضوع انسان به عنوان محور آفرینش و بیدار کردن فطرت الهی انسان هاست؟

پیامبران برای بیدار کردن فطرت انسان ها مبعوث شده اند

تاریخ انبیا و هدف از بعثت انبیا راباید بررسی ‌كنیم - از آنجا كه ایشان نماد انسان‌های كامل در بین بشریت هستند- اگر بحث اصلاح‌طلبی مطرح شود، می‌بینیم كه ایشان سرور اصلاح‌طلبان هستند؛ اگر بحث تغییر به میان آید، متوجه می‌شویم كه آنها پرچمدار تغییر هستند. در بحث توسعه، رشد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... در هر زمینه دیگری نیز چنین است. پیامبران در رساندن پیام الهی، یا به تعبیر دیگر در بیدار كردن فطرت انسانی، حلقه وصل میان انسان‌ها و خالق هستند. دلیل تأكید بر عبارت « بیدار كردن فطرت انسانی» از آن رو است كه به باور عده‌ای، پیامبران هیچ فرمانی نیاورده و هر آنچه بیان كرده‌‌اند، برای بیدار كردن فطرت نهاده شده از سوی خداوند در انسان بوده است. حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند:

«... و یثیروا لهم دفائن العقول»

یعنی نقش پیامبران آن است كه مخزونات اندیشه‌ها را به عرصه ظهور و بروز برسانند. منظور از مخزونات اندیشه‌ها همان مخزونات فطرت است. قرآن نیز می‌فرماید:

«و لقد بعثنا فی کل امةٍ رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبو الطاغوت فمنهم من ....»

براساس این آیه شریفه، رسالت همه انبیا در دو كار خلاصه می‌شود: خدا را بپرستید و از طاغوت دوری كنید. همین آیه نشان می‌دهد كه فرمان داده شده به انبیا یكی است و در این زمینه، میان حضرت آدم و پیامبر خاتم(ص) تفاوتی وجود ندارد. خداوند در قرآن می‌فرماید: ما پیامبر را « للناس كافه» قرار دادیم؛ یعنی برای همه بشریت مبعوث كردیم. حضرت محمد(ص) زمانی كه دعوت خویش را آغاز كرد، فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا». ایشان مسئله نفی عبودیت دیگران و تثبیت عبودیت خدا را عامل فلاح و پیروزی معرفی كرد و حتی بحث توحید را قبل از پیامبری خویش مطرح  كرد. انسان با پذیرش«لا اله الا الله»، یعنی خدا را معبود خود قرار دادن، خود به خود پیامبر را هم می‌پذیرد؛ به عبارت دیگر، پذیرش پیامبری، انبیا زیرمجموعه نفی هرگونه معبودی جز خدای یگانه است. پذیرش پیامبری حضرت رسول اكرم (ص) نیز زیرمجموعه پذیرش پیامبری انبیای پیش از ایشان است:

«یومنون بما انزل الیك و ما انزل من قبلك و بالاخرة هم یوقنون»

هرچه برای تو نازل شده و هرچه برای دیگران، آنچه حق است نازل شده.

روح حركت قرآنی، روح اسلام و تربیت انسان در پذیرش این موضوع است. تمام رنجش شیطان پس از خلقت انسان برای این بود كه آدم خلیفه‌الله شد؛ یعنی جانشین خدا در زمین شد. این جایگاه والا از آن رو به انسان داده شد كه قدرت لایزال الهی در او متجلی می‌شود.

س: این مقام جانشینی انسان از طرف خدا بر زمین، شامل كدام یک از صفات الهی می‌شود؟

در اومانیسم انسان پرستش می‌شود؛ اما در بحث خلیفة‌اللهی، خدا

در حدیث قدسی آمده است:

«عبدی اطعنی اجعلک مثلی  تقول للشيء کن فیکون... »

همچنین در آیه‌های آخر سوره یاسین می‌خوانیم:

«انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیلکون ...»

این مثال‌ها نشان می‌دهد که قدرت انسان برگرفته از قدرت خدا است. هیچ پیامبر و عبد صالحی خود را مستقل از خدا نمی‌داند. زمانی كه همه وجود انسان برگرفته از خدا باشد، بحث جانشینی خدا بر زمین نیز با انسان‌محوری مطرح شده در غرب (اومانیسم) كه در آن خداوند در نظر گرفته نمی‌شود، تفاوت بسیار پیدا خواهد كرد. در انسان‌محوری غربی به جای خدا و یا بت، انسان پرستش می‌شود؛ اما در بحث خلیفة‌اللهی، خدا پرستش می‌شود. انسان تجلی قدرت خدایی است. هر آنچه قدرت خدایی است، به شكل تكوینی و تشریعی به انسان عطا كرده است.

س: درباره تجلی قدرت خدا در انسان بیشتر توضیح بدهید

انسان برای اثبات خدا و قدرت او خلق شده است

درباره تجلی وجود خداوندی در وجود انسان كه دارای صفاتی است، تفسیرها متعدد است. عده‌ای آدمی را موجودی ناشناخته، برخی موجودی منتخب و بعضی موجودی منطقی (حیوان ناطق) خواندند. هركس این موجود را به نوعی تفسیر كرده است؛ اما كسانی كه به حقیقت وجودی انسان پی برده باشند و در حقیقت مصداق آیه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» شده باشند اندك‌اند. به عبارتی، آنهایی كه خدای خودشان را شناخته‌اند، كم هستند. شناخت انسان نسبی است.

اندك‌اند آنهایی كه حقیقت انسان را شناخته‌اند. در میان این تعداد اندك هم سلسه مراتبی وجود دارد؛ یعنی همگی به یك اندازه، از این شناخت بهره‌مند نیستند. چنان‌كه انبیا هم سلسله مراتب دارند؛ شاید نادر است آن‌ پیامبری که تا نزدیک عرش رفته باشد (اینكه عرش چیست، چگونه است، حركت عروجی چیست و... مباحثی است كه عقل بشری - كه ترکیبی از ماده است و افزون بر این ماده، غباری نیز آن را در بر گرفته و خلوص فكر مادی را هم از بین برده است - توانایی درك كامل آن را ندارد). بنابراین در بحث مقام انسان در زمین و جانشینی خدا می‌توان به این سخن اشاره كرد كه خداوند متعال می‌فرماید: برای اینكه قدرت خودم را به اثبات برسانم، انسان را آفریدم؛ چون در واقع تجلی قدرت خدایی در انسان است. زمانی كه چنین هدفی برای خلقت انسان در نظر گرفته شده است، پس:

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند             تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری

 

مقصد تکامل، خدایی شدن انسان است

یعنی تمام امكانات را خداوند متعال برای رشد و تكامل انسان فراهم كرده است. هیچ هدفی بالاتر از رشد و تكامل انسان وجود ندارد. تكامل انسانی، خود وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف عبودیت خدا؛ یعنی خدایی شدن. انسانی كه خدایی شود، دیگر هیچ مانع، حجاب و عامل جلوگیری‌كننده‌ای برای رسیدن به آن مطلق بر سر راهش وجود نخواهد داشت. اگر همه پیامبران و اولیا گرد هم آیند، هرگز اختلافی میانشان وجود نخواهد داشت؛ چون هدف یكی است. برای رسیدن به هدف واحد، یك پیام مطرح می‌شود. آنچه در این میان ممكن است تفاوت كند، نوع لحن بیان، زبان‌ و گویش‌ است؛ ولی هرگز این گونه نیست كه منی در برابر او قرار بگیرد یا در راستای او.

س: بنابراین تكریم انسان به معنای بریده شدن از خداوند نیست. در واقع تفاوت اومانیسم با تكریم انسان در اسلام در همین موضوع است.

کسانی كه بحث اومانیسم را همراه بحث خدایی شدن و خلیفة‌اللهی شدن تلقی می‌كنند، نه فهمی از خلیفة‌اللهی دارند و نه از اومانیسم

کسانی كه بحث اومانیسم را همراه بحث خدایی شدن و خلیفة‌اللهی شدن مطرح می‌كنند، نه فهمی از خلیفة‌اللهی دارند و نه از اومانیسم. زمانی كه كلیسا در تبیین دین خدا عاجز شد، عده‌ای در برابرشان ایستادند؛ اما آنها نیز توانمندی تبیین دین را نداشتند. با این حال این عده دینی را كه اصحاب كلیسا معرفی می‌كردند، نمی‌پذیرفتند. دینی كه به انسان دستور می‌دهد تفكر، تعقل، آزادی، اختیار و منطق نداشته باشد، دین نازل شده از سوی خدا نیست.  

در ذهن انسان، منطقه‌ای به نام منطقه لاشعور وجود دارد؛ یعنی منطقه‌ای كه در آن، بحث حس و ادراك و این قبیل چیزها مطرح نیست؛ بلکه بالاتر از این حرف‌ها است. منطقه لاشعور یعنی انسان از راه حواس پنج‌گانه چیزی را درک نمی‌كند و حتی از راه شهود هم نیست. بلکه منطقه‌ای در كنه و عمق فطرت انسانی است؛ مثلاً انسان با کسی ملاقات می‌كند، احساس می‌كند دویست، سیصد سال است با این فرد آشنا است. بعضی وقت‌ها هم انسان با كسی سی سال زندگی می‌كند، اما هنوز هم نمی‌تواند او را هضم كند. این منطقه جایی در وجود انسان است كه به انسان می‌گوید، این مسئله پذیرفته نیست و آن پذیرفته است.

اومانیسم انسان را بریده از خدا و محور عالم معرفی کرد

بنابراین وقتی كلیسا دستوراتی صادر و فرامینی را به نام خدا جعل می‌كرد و تحویل مردم می‌داد، مخالفین نمی‌پذیرفتند؛ زیرا دریافته بودند كه انسان موجودی است كه قدرت تدبر دارد و تا اندازه‌ای بد و خوب را می‌شناسد. كور نیست، بلكه بینا است، ولی به چراغ‌هایی نیاز دارد. برای روشن شدن موضوع دو مثال را بیان می‌کنم؛ گاه انسانی می‌خواهد در یك ورزشگاه بزرگ فوتبال بازی كند كه به حدود 300- 200 پروژكتور نیاز دارد و زمانی دیگر در یك كوچه در حال حركت است و با تعداد محدودی لامپ كه در آنجا قرار داده‌اند، می‌تواند حركت كند و مشكلی هم پیش نمی‌آید. این انسان‌ها به این درك رسیده بودند و می‌دیدند كه این آقایان می‌خواهند مدام با چراغ خاموش حركت كنند. از این‌رو، این روش را نمی‌پسندیدند.  

بنابراین با توجه به آنچه بیان شد، مردم در برابر كلیسا و داده‌های كلیسا به شكل مستقیم ایستادگی و مقاومت كردند و گفتند تمام حرف‌های شما باطل است. هرچه ما تشخیص دهیم، همان درست است. حال ممكن است آنچه ما تشخیص می‌دهیم، ندای فطرت باشد و ممكن است ندای فطرت نباشد. لذا آمدند انسان را به عنوان ملاك و محور قرار دادند و او را بریده از خدا معرفی كردند.

س: تفکر امروز جامعه تا حدودی نسبت به انبیا و صلحا تغییر کرده، این امر از کجا نشأت می‌گیرد؟

موضوع انسان در دستور کار انبیاست

رهبری به این است كه بتواند جامعه را رهبری كند و به پیش ببرد. هدف انبیا، انسان است؛ هدف ایشان، رساندن انسان نوعی به كمال است، نه انسان فردی. نوع انسان باید به كمال برسد. انسان هرچه فكر كند و بیندیشد و هرچه در ارتباط با او است، رو به رشد است؛ از این رو هرچه هست، مثبت می‌بیند. هدف انبیا این است كه انسان را به مقصد برسانند. لذا ما می‌بینیم به طور طبیعی  هر پیامبری هم كه مبعوث می‌شود، از یك دایره بخصوصی یعنی از قوم خودش شروع به تبلیغ می‌کند و بعد به شهروندان ودیگران می‌رسد. طبیعت كار همین است. اگر فرد ناشناخته ای بر قله بام تهران بایستد و فریاد بزند ای مردم تهران، شما من را می‌شناسید؛ من فرد صالحی هستم و برای هدایت شما آمدم؛ با این حال باید چندین نفر شهادت دهند؛ وگرنه این فرد را به جرم اینكه مجنون و دیوانه است، دستگیر كرده و به زندان می‌اندازند.

بنابراین پیامبران از جایی شروع می‌كنند كه كسی منکر آنها نشود. لذا یك پیامبر برای نشر دین خود، از یک خانواده و از یك گروه شروع می کند؛ ولی آیا هدف،همین ها است و یا هدف، كل بشریت است.

اگر بخواهیم سلوک انبیاء را در همین نظام جمهوری اسلامی پیاده سازی بکنیم باید از کجا شروع بکنیم؟

پیامبر برنامه « مهر جهانی» داشت

در جمهوری اسلامی ایران شاهدیم كه یك دیدگاه بسیار خوبی مطرح شده و فعالیت خود را آغاز كرده است و آن اینكه در ایران، تعداد زیادی پیرو اهل بیت هستند؛ باید كوشید كل محبان اهل بیت را تقویت و آنها را گرد یكدیگر جمع كرد؛ سپس در یك دایره گسترده‌تر و به منظور گفت‌و‌گوی مذاهب با یكدیگر، مذاهب گوناگون را سازمان داد؛ حال چه آنها كه به طور رسمی پذیرفته شده‌اند، چه آنها كه پذیرفته نشده و به خطا رفته و كتاب خاصی ندارند.

باز در یك دایره گسترده‌تر، به سراغ ادیان ابراهیمی اعم از: یهود، مسیحیت، زردشتی و اسلام می‌رویم. فراتر از این، به سراغ ادیان غیر‌ابراهیمی مثل كنفوسیوس، بودا، هندو و... می‌رویم و در یك مساحت بسیار گسترده‌تر، كل بشریت را در نظر می‌گیریم؛ چنان­كه در توصیف پیامبر می‌گویند كه ایشان برای همه مردم مبعوث شده است.

او «رحمةٌ للعالمین» است و یا به تعبیری بهتر و امروزی تر « مهر جهانی». برای رسیدن به چنین هدفی، باید از یك جا شروع كرد؛ برای مثال اگر می‌خواهم حركت كنم، باید از یك آموزشگاه یا دفتر یا مؤسسه یا نهادی حركت كنم تا بتوانم خواسته خودم را به دنیا عرضه كنم.

نباید مردم غیرمسلمان را کافر و مرتد حساب کرد/ بت پرستان هم خدا را می پرستیدند

بنده در یكی از كنفرانس‌ها حضور داشتم كه با اعتراض یك نفر در آن كنفرانس روبه‌رو شدم. ایشان به من گفت اگر شما ادیان ابراهیمی و آسمانی را در نظر بگیرید، یك‌سوم بشریت را شامل می‌شود، دوسوم مرتد و بی‌دین را چگونه می‌خواهید هدایت كنید؟ در همان جلسه به آن فرد معترض گفتم كه چرا آن دوسوم بقیه را مرتد و بی‌دین می‌دانید! آنها هم خداپرستند؛ اما آن خدایی كه من قبول دارم و می‌پرستم، او نمی شناسد.

سخن او این است كه همان خدایی را كه خودش پذیرفته است، قبول دارد. حال ممكن است از لفظ خدا استفاده نكند؛ ولی از آنچه قبول دارد، یك بت درست می‌كند و آن را می‌پرستد. از كسانی كه در زمان پیامبر‌(ص) بت می‌پرستیدند، سؤال می‌كردند كه چرا بت می‌پرستید و آنها در پاسخ می‌گفتند كه آن را وسیله‌ای قرار داده‌ایم تا ما را به خدا نزدیك كند. در واقع آنها هم خدا را می‌پرستند، اما به بیراهه رفته بودند.

س: شعار سلفی­ها در دعوت به اسلام چیست؟ در واقع اسلام­گرایی امروز به معنای بنیادگرایی است كه با قتل و خشونت و ترور مترادف شده است. یك لفظ سیاسی است كه این گونه شناخته می‌شود. اسلام‌گرایی امروز به معنای گسترش دین اسلام نیست. گسترش اسلام به روش زور و خشونت، در رسانه‌های غربی به معنای اسلام­گرایی ترویج شده است. به نظر شما، اسلام­گرایی سلفی كه با این عناوین می­كوشند اسلام را گسترش ‌دهند، می­تواند ادیان و مذاهب را به همگرایی دعوت كند؟

كسی كه در برابر ما قرار گرفته، می‌داند ما چه می‌خواهیم؛‌ یعنی می‌داند که اسلام، واقعاً برای نجات بشریت آمده است.

س: منظورتان نظام سلطه است؟

بله، چون این درگیری‌ها اصلاً مذهبی و دینی نیست؛ بلكه سیاسی است. اگر كسی غیر ازاین را ادعا کرد باور نکنید؛ چون طبیعت بشر، تنوع و اختلاف را می‌پذیرد. اگر تنوع و اختلاف را نمی‌پذیرفت، زن با شوهرش در یك خانه با هم زندگی نمی‌كردند و فرزند در كنار پدر و مادرش نمی‌ماند. تنوع و رنگارنگی، زیبایی خاصی به جامعه می­دهد و می­توان دامنه آن را در ابعاد متفاوت زندگی جمعی انسان مشاهده كرد؛ تنوع افكار، ادیان، مذاهب، اندیشه‌ها، اشكال و قومیت‌ها، نشانی از این حضور گسترده است. خداوند در قرآن خدا فرموده است:

«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ...»

ما شما را گوناگون آفریدیم. این گوناگونی در قبایل، ظرفیت‌ها، اندیشه‌ها، برداشت‌ها، استنباط‌ها، نبوغ‌، استعدادها و ... مشاهده می­شود. یک فرد آكروبات‌باز، حواس بسیاری را متوجه خودش می‌كند؛ اما خود او مبهوت علم دانشمند فیزیك می‌شود و این دو از تماشای بازی فوتبالیست حرفه‌ای لذت می‌برند. همین مثال نشان می­دهد كه هیچ فردی نمی­تواند در همه علوم و فنون سررشته داشته باشد. تنوع در میان بشر مانند دسته گلی از گل‌های گوناگون مثل رز، مریم، محمدی و ... است. در اصل خداوند انسان را برای اختلاف و تنوع آفریده است. اسلامی كه ما به دنبالش هستیم، نجات بشریت را مقصود و هدف خود می‌داند.

از سوی دیگر، گروه‌هایی وجود دارند كه اسلامی را در نقطه مقابل این اسلام عرضه می‌كنند. شاخصه‌های اسلام: فرهنگ، تمدن، انسان، محبت، رشد، پیشرفت در زمینه‌های گوناگون، ارتباط و ایجاد منظومه‌های منسجم اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی است. اسلامی كه در آیه «ربِّ اشرَح لی صدری و یَسِّرلی امری ...» معرفی شده است، اسلامی است كه می‌خواهد همه انسان‌ها را دربر بگیرد؛ چه مسلمان و چه غیر‌مسلمان.

نظام سلطه ، ‌از اسلام چهره‌ای خشن ارائه می‌دهند و آن را اسلام حقیقی معرفی می‌كنند

در كشورهای اسلامی، كلیساهای هزار ساله و حتی 1500 ساله همچنان پابرجاست؛ ولی در كشورهای اروپایی، مسجدی صد ساله پیدا نمی‌شود؛ چون همه را خراب كرده‌اند. همین موضوع، بی‌ظرفیتی جوامع مدعی تمدن و مدعی پیروی از ادیان را نشان می‌دهد. آنها به دلیل همین بی‌ظرفیتی، ‌از اسلام چهره‌ای خشن ارائه می‌دهند و آن را اسلام حقیقی معرفی می‌كنند؛ برای نمونه افراد تندرویی را نشان می‌دهند كه سخنگوی شیعیان یا اهل سنت هستند و در مقابل، صاحبان اندیشه‌های معتدل و متوازن را در پس پرده قرار می‌دهند و اگر هم از این افراد سخنی بر زبان آورند، كلامشان به متهم كردن آنها خلاصه می‌شود؛ درواقع به آنها تهمت ضد اسلام، ضد تشیع و ضد تسنن می‌زنند.

كار آنها مصداق فرمایش امام علی‌(ع) است كه «لبس الاسلام کلبس الفرومقلوبا». جلیقه‌ای كه از پوست درست می‌شود، ظاهر و نقش و نگارهای بسیار زیبایی دارد؛ به گونه‌ای كه آدمی با دیدن آن جذبش می‌شود. در كنار این زیبایی و جذابیت، انسان با پوشیدن آن گرم می‌شود؛ یعنی هم ظاهرش زیباست و هم باطنش مفیدوگرما بخش است. اما اگر آن را برعكس به تن كنیم،‌ نه تنها زیبایی‌اش‌ را از دست می‌دهد و حالت زشتی پیدا می‌كند، بلكه اثر خودرا ازدست خواهد داد.

غرب اسلام انسانی را هدف قرار گرفته است

امیر مؤمنان علی‌(ع) می‌فرماید كه عده‌ای اسلام را برعكس پوشیده و آن جنبه‌هایی را نشان داده‌اند كه تداعی خشونت می‌كند. مثلا قرآن درباره قصاص می‌فرماید: «و لكم فی‌القصاص حیوةٌ یا اولی الالباب». این موارد برای زمان‌هایی مطرح شده كه مسئله نجات در میان است و به ندرت نیز اتفاق افتاده است. این‌ درحالی است كه امروز در جهان غرب، صدها برابر آنچه در اینجا اتفاق می‌افتد، در حال اتفاق است. ترورها، گروه‌های تروریستی، باندهای قاچاق و مافیای مختلفی كه در دنیا وجود دارد، كشتار و... در بین غربی‌ها به راحتی شكل می‌گیرد. به عبارتی همه اینها در قالب تمدن غرب جای گرفته است.

اما آنها می‌كوشند همه آنچه را خود دارند، در قالب اسلام به دنیا معرفی كنند و چهره زشت و خشنی از اسلام نشان دهند. هدف آنها از این كار، ضربه زدن به آن اسلام خودساخته نیست؛ بلكه آنها اسلامی را هدف گرفته­اند كه انسانی است؛ اسلامی كه تمدنی است و می­خواهد بشریت را هدایت كند. آنها به دنبال ضربه زدن به این اسلام هستند، ولی از راه آن چهره­ای كه خود از اسلام ارائه می­كنند. كار آنها مانند استعمار است.

مانند واژه استعمار. «استعمار» واژه­ای است با معنای بسیار زیبای آبادسازی؛ اما استعمارگران در زیر پوشش آبادسازی، ثروت­های طبیعی، فكری، تمدنی و میراثی جوامع را به غارت برده و از آن خود كرده‌اند؛ از این رو «استعمار» در اصطلاح، چپاول كردن ثروت جوامع در پوشش آبادسازی است. اكنون سلفیت و اسلامی كه آنها نشان می­دهند، با هدف ضربه زدن به آن اسلامی است در حال تسخیر كه دل­ها است.

این موج بسیار نیرومند پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حركت خود را آغاز كرد و كل جهان اسلام را فراگرفت. حركت‌هایی كه اكنون در جهان اسلام دیده می­شود، نتیجه آن است كه البته باید حدود بیست، سی سال گذشته رخ می­داد. اما قدرت استكبار آن را به تأخیر انداخت. استكبار با استفاده از توانمندی‌های اقتصادی، تبلیغاتی و فرهنگی  نیرومند خود و حاكمیت‌های مزدوری كه به فرمان آن بودند، توانست این تحولات را به تأخیر اندازد. اكنون نیز این قدرت از تلاش خود دست برنداشته است و به روش دیگری عمل می‌كند تا تحولات پدید آمده در جهان اسلام را به انحراف بكشاند. نمود این تلاش را در اقدامات « اخوان‌المسلمین » می­توان دید.

این گروه هفتاد سال به دنبال این بودند كه قدرت و حکومتی را به جهان بشریت معرفی كنند؛ اما پس از اینكه به قدرت رسیدند، بر اثر فشارها و روش‌هایی كه استكبار در برابر آنها در پیش گرفت، به بیراهه ‌كشانده شدند؛ به گونه­ای كه به جای امیدواری به نتایج مفید اتحاد با نظام جمهوری اسلامی ایران و سایر دولت‌های اسلامی، نه تنها از جمهوری اسلامی دور شوند، بلكه نسبت به این ارتباط و اتحاد، كراهت داشته باشند؛ برای مثال اگر در گذشته، نظام حاكم بر مصر با جمهوری اسلامی مشكل داشت، اكنون تلاش می­شود از راه اختلافات مذهبی، این مشكلات را به شكاف میان دو نظام مبدل كنند و با رواج این شایعه كه ایران قصد دارد مصر سنی را شیعه كند، علما را به میدان اختلافات مذهبی بکشانند. آنها چنین ترویج می­كنند كه هدف ایران، ورود به مصر است و برای این كار می­خواهند قانون ویزا میان دو كشور برداشته شود و روابط اقتصادی و فرهنگی گسترش یابد.

هدف نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام است؛ آن هم اسلام انسانی

در این شایعه، هدف نهایی ایران از این تلاش­ها، توسعه امپراتوری فارسی در جهان معرفی و اسلام و گسترش آن فقط شعار این كشور شمرده می­شود و این در حالی است كه قضیه برعكس است؛ زیرا هدف نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام است؛ آن هم اسلام انسانی. نظام سلطه این موضوع را می‌داند؛ اما به مردم مصر چنین القا می­كند كه هدف ایران «نژادپرستی»، «پان‌ایرانیسم» و گسترش امپراتوری فارسی در جهان است. استكبار با این كار برای مصر یك دشمن فرضی می­سازد تا دشمن واقعی را كه صهیونیسم است، به فراموشی بسپارند.

س: آیا شما قبول دارید كه عبارت «اسلام‌گرایی» در زمان كنونی ابداع شده است؟

«اسلامیزه كردن» و «اسلام‌گرایی» دو معنا دارد. گاه منظور از اسلامیزه كردن جهان و اسلام‌گرایی، گسترش اسلام، یعنی همان دینی است كه برای همه بشریت است و گاهی به معنای استفاده از زور و خشونت برای قبولاندن دین اسلام.

س: ما از این عبارت، معنای حقیقی اسلام را مستفاد می‌كنیم؛ ولی نظام سلطه و رسانه‌های خبری دنیا در جهان غرب، برای مرعوب كردن دولت‌ها و ملت‌ها، از همین عبارت استفاده می­كنند.

شرق­شناس­های غربی در كتاب‌هایشان می­نوشتند كه اسلام به زور شمشیر بر بشریت حاكم شد

بله، آنها می‌کوشند ما را كه داعیه اسلام‌گرایی داریم، به دنبال القای اجباری کردن دین اسلام به تمام بشریت نشان دهند تا بگویند ما می­كوشیم بشریت را به زور تحت یك آیین درآوریم. ما تا مدت­ها حتی در زمینه تبلیغ اسلامی هم مشكل داشتیم. شرق­شناس­های غربی سال­ها در كتاب‌هایشان چنین می­نوشتند كه اسلام به زور شمشیر بر بشریت حاكم شد و اگر غزوه‌های متعدد نبود، هرگز اسلام نه به اروپا می‌رسید و نه به چین می‌رفت.

در تاریخ واقعیت‌هایی ثبت می‌شود؛ ولی در بسیاری از منابع تاریخی هم واقعیت تحریف شده و به گونه­ای دیگر بیان شده است؛ چون تاریخ را معمولاً نویسندگان سلاطین و به تناسب ذوق و میل آنها نوشته­­اند. گاه نیز بعضی نویسندگان مطالبی می‌نویسند كه به خیال خود به اسلام خدمت می­كنند؛ درحالی­كه در حقیقت به اسلام خیانت می‌كنند

س: مخالفان دولت رئیس جمهور و بطور خاص مهندس مشایی را به دلیل تاکید بر مفاهیم و گزاره های فطری برای انتقال مفاهیم متعالی اسلام به انحراف از صراط حق و اسلام ناب متهم می کنند. آیا شیوه ای که اکنون دولت برای انتقال آموزه های اسلام و انقلاب برای جهان بشریت در پیش گرفته است تباینی با اسلام ناب دارد؟ آیا انحرافی در مبانی اعتقادی رخ داده است؟

برای تشخیص انحراف اول باید صراط را بفهمیم

در بحث انحراف پیدا کردن یا نکردن باید دید که صراط و انحراف چیست. پس از اینکه صراط مشخص شد، می‌توان بررسی کرد که آیا این گفته‌ها و این نوع روش و تعامل به صراط نزدیک است یاخیر؟ صراطی که مشخص شده، همان راه پیامبران است. برای این کار باید ببینیم که پیامبر اکرم (ص) چگونه عمل می‌کردند و برای نمونه ایشان با کفار و اهل کتاب چگونه سخن می‌گفتند و تعامل برقرار می‌کردند. برای این منظور می‌توان به عهدنامه مدینه اشاره کرد که در آن، حضرت رسول (ص) همان حقوقی را برای آنها در نظر گرفت که شهروندان مسلمان از آن بهره‌مند بودند و حتی ممنوعیت‌هایی برای مسلمانان نسبت به تعرض به آنها قرار داده شد.

س: نکته جالب آن است که ایشان به عهدنامه‌های آنها با دیگران نیز پایبند بودند؟

پیامبر اهل کتاب را به اشتراکات دعوت کرد نه اینکه به اسلام فرمان دهد

بله، به هر عهدنامه‌ای؛ حتی به صلح حدیبیه و عهدنامه‌هایی که مشرکان در گذشته داشتند، احترام می‌گزارد. در قرآن آمده است: «قل یا اهل الکتاب تعالوا ...»؛ پیامبر به اهل کتاب فرمان نداد که مسلمان شوند؛ بلکه فرمود: بیایید ما مشترکاتمان را در نظر بگیریم. وقتی که مشترکات در نظر گرفته شود، می‌بینیم چقدر با هم مشترک هستیم و چقدر با هم اختلاف داریم. در آنجایی که با هم مشترک هستیم، به همکاری با هم رو می‌آوریم و موارد اختلافمان را در عرصه های آکادمیک بررسی می‌کنیم یا همدیگر را قانع می‌کنیم یا همدیگر را می‌بخشیم یا عذر همدیگر را نسبت به این قضایا می‌پذیریم یا برای نظر دیگری احترام قائل می‌شویم.

س: مانند همان شیوه‌ای که در نظام اسلامی وجود دارد؟

نه فقط عذر را بپذیریم بلکه باید احترام نیز بگذاریم

رشیدرضا می‌گوید: «بیایید درباره متفقات با هم همکاری کنیم و در مورد اختلافات، «ان یَعذُرُ یَعضنُا الاخر» باشیم. ولی ما می‌گوییم نه فقط «یعذر بعضنا الاخر» بلکه «یحترم بعضنا الاخر» هم باشیم؛ یعنی نه تنها عذر او را بپذیریم، بلکه برای گفته او احترام قائل شویم؛ چون تلاش کرده است. یک مجتهد دو گونه اجر دارد: مجتهدی که مصیب است ـ  یعنی نظرش صواب و درست است- دو اجر دارد؛ یکی به خاطر اجتهادش و دیگری به دلیل به حقیقت رسیدنش. اما مجتهدی که به حقیقت نرسد، یک ثواب می‌برد؛ آن هم به خاطر اجتهادش. گرچه وی به حقیقت نرسیده، ولی تلاش خود را کرده است و از این ثواب بهره‌مند می‌شود و این با وضع فرد معاند تفاوت دارد.

کافری را که برای نبود خدا استدلال دارد، نباید جهنمی خواند

ممکن است فردی بگوید: من نه نماز را قبول دارم و نه قبول دارم که خدا ما را به ادای آن مکلف کرده، نه اینکه در قرآن آمده و نه پیامبر اسلام آن را آورده و نه امامان و اصحاب به آن عمل کرده‌اند. از او می‌پرسیم برای این ادعای خود دلیل بیاور، او می‌گوید: دلیل نمی‌خواهد؛ من خودم به این نتیجه رسیدم، این فرد لجباز است. اما اگر او بتواند برای این گفته‌اش دلیل بیاورد، باید به نظر او احترام گذاشت. به همین دلیل بعضی از علما معقتدند کافری که برای نبود خدا استدلال دارد و کسی نتوانسته است او را قانع کند و به استدلال‌هایش ایراد بگیرد، نباید جهنمی خواند.

شیوه بحث پیامبر(ص) با مشرکان

پیامبر اسلام (ص)  با مشرکان هم منطقی و زیبا  بحث می‌کرد و می‌فرمود: «لا تسئلون عمّا اَجرَمنا و لا نُسئَلُ عما تعملون». حضرت به زیبایی فرمودند: از شما نمی‌پرسند که ما چه جرمی را مرتکب شدیم، از ما هم نمی‌پرسند که شما چه کردید؛ درحالی‌که قائده برعکس است و باید بگوید: از ما نمی‌پرسند که شما چه جنایتی کردید، از شما هم نمی‌پرسند که ما چه کار کردیم؛ درواقع پیامبر (ص) با این شیوه کلام می‌خواهد این گروه را جذب کند؛ از این رو در بخش اول کلام، خودش را متهم به جرم می‌کند و کار آنها را بری از هرگونه خطا می‌داند تا در بحث کم‌کم به آنجا برسد که به این گروه بفهماند که شما جرم کردید و من کارم طبیعی بوده است.

در تبیین حق باید مثل حضرت ابراهیم(ع) مماشات به خرج دهیم

در تعامل با پیروان مذاهب گوناگون نباید با روشهای لعن، سب، تهمت انحراف، از خدا دور شدن، اومانیسم، بی‌دینی، شرک، جهل، جن‌گری، خرافات و سحرو... رفتار کرد. اگر به تاریخ بنگرید، متوجه می‌شوید انسان‌هایی که منطق ضعیفی دارند، به دیگران تهمت زده‌اند و آنها جن‌زده، ساحر یا شیطان دانسته اند. اینها نشان‌دهنده منطق ضعیف است. فردی که منطق داشته باشد، از سند مدعای فرد مقابلش می‌پرسد و به اعتبار سندش دقت می‌کند. سند یا معتبر است یا نیست. ممکن است این سند نزد شما معتبر نباشد، اما نزد من معتبر است. در این حالت شما باید من را ببخشید، مگر اینکه بیایید اثبات کنید که این سند نامعتبر است و یا برداشت مطلب نادرست بوده است.

اگر من نپذیرفتم، باز باید من را ببخشید. راه ما، راه پیامبران است. پیامبران اینگونه با مشرکان، کافران، اهل کتاب، بت‌پرستان و انسان‌های بی‌دین رفتار می‌کردند. رفتار و گفتار حضرت ابراهیم (ع) در بحث ستار‌گان و خورشید به معنای آن نیست که ایشان آن ادعاها را پذیرفته بود؛ بلکه نشان می‌دهد که قدرت مماشات در تبیین حق را داشت.

اگر اندیشه ای را نمی‌پذیریم، باید به صاحب اندیشه احترام گذاشت نه اینکه تهمت انحراف و سحر زد

در فلسفه، نخست بحث انکار خدا با آن همه عظمت مطرح می‌شود. بحث وجود و عدم وجود و ماهیت مطرح می‌شود؛ چه رسد به انسانی که من نظر، استنباط و اندیشه‌اش را نمی‌پذیرم. اگر من اندیشه شما را نمی‌پذیرم، لااقل احترام بگذارم. اما عده‌ای به جای احترام، شروع می‌کنند به تهمت‌ ، انحراف، سحر، جادو، خرافات و ... البته عده‌ای هم رأی و نظری ندارند؛ یک روز با آن دولت بودند؛ اما بعد  شروع کردند به انتقاد از آن و دولت بعدی را تأیید کردند. در واقع این افراد صاحب نظر نیستند و استقلال فکری ندارند.

س: مذهب ما که داعیه جهانی شدن را دارد با چه مکانیسمی می تواند به سرعت در دنیا برای خود جا باز کند؟ روش جهانی شدن اندیشه ناب اسلامی چیست؟

برای جذب قلوب باید بر مشترکات تکیه کرد

امروز بحث اندیشه انسانی، یک اندیشه جهانی است. مسلمانان در مقایسه با انسان‌های روی زمین در اقلیت هستند و شیعیان در مقایسه با مسلمانان در اقلیت هستند؛ اما داعیه رهبری جهان را دارند. اما پرسش این است که با چه منطقی می‌خواهند بر مردم جهان ولایت کنند؟ با منطق زور و فحش و تهمت نمی‌توان دل‌های مردم را جذب کرد. برای جذب مسلمانان باید منطقی را در پیش گرفت که مشترکات مسلمان‌ها را به آنها نشان داد. در این صورت است که می‌توانیم روی مشترکات کار کنیم و اختلافات را به بحث بگذاریم. بسیاری از منابع تاریخی ما آلوده است و بسیاری از آنها به میل سلاطین و به قلم میرزانویس‌های سلطان‌ها نوشته‌ شده‌ است و نمی‌شود آنها را مسلماتی همانند اصول دین در نظر گرفت.

شما نمی‌توانید هم اقلیت باشید و هم خواهان حاکمیت بر اکثریت بشر، آن هم به سلیقه خودتان

یک گروه اقلیت زمانی می‌تواند بر اکثریت، حاکمیت پیدا کند که ایده روشن، خوب، شفاف و انسانی داشته باشد. به یاد می‌آورم که روزی با یکی از تلویزیون‌های ال.بی.سی (LBC  ) مصاحبه کرده بودم. یکی از بحث‌های این مصاحبه درباره ولایت فقیه بود. سؤال شد که نظام ولایت فقیه در ایران به فرض بر همه مسلمانان ولایت پیدا کند؛ آیا این نظام به کار مسیحیت هم می‌آید؟ من در پاسخ گفتم: بله، ولایت فقیه برای دنیای مسیحیت هم مفید است. زیرا که ما می گوییم ولی فقیه باید مدیر، مدبر، حکیم، آشنا به زمانه، شجاع، اهل مدارا و گفت‌وگو، عالم به ادیان و ... باشد. اینها شرایط ولی فقیه و ویژگی‌های اوست. اگر ولی یکی از این ویژگی‌ها را نداشته باشد، از ولایت ساقط می‌شود.

آیا در جامعه مسیحیت مردم یک ولی فقیه مسلمان آشنا به دین مسیحیت آن هم با همه صفات شجاعت، سیادت و ... را که خواهان استقلال جامعه باشد نمی‌پذیرند؟ در پاسخ گفتند: اگر این گونه باشد که شما می‌گویید، ما خواهان ولایت فقیه هستیم. هنوز این گفت‌وگو در امریکا و کانادا شنونده دارد. ما اگر بتوانیم طرح خوبی ارائه دهیم، می‌توانیم به آرمان‌هایمان برسیم. شما نمی‌توانید هم اقلیت باشید و هم خواهان حاکمیت بر اکثریت بشر، آن هم به سلیقه خودتان. محال است که ما این کره زمین را داخل تخم‌مرغ کنیم؛ چون نه می‌توانیم تخم‌مرغ را بزرگ کنیم و نه کره زمین را کوچک. این کار محال عقلی است.

س: جهان اسلام تجربه ای عظیمی به نام مکتب امام صادق(ع) را پشت سر گذاشته است، رفتار و منش رئیس این مکتب با مذاهب و مکاتب گوناگون چکونه بوده است و برخورد حضرت با عقاید و اندیشه های مخالف به چه شیوه ای بوده است؟

ما باید سعه صدر داشته باشیم؛ «رب اشرح لی صدری؛ خدایا سینه‌ای گشاده به من عطا کن». در این صورت است که می‌توانیم همه را بگنجانیم. بعضی از اصحاب امام صادق (ع) گاه در مباحثه‌هایشان عصبانی می‌شدند. در این هنگام از آنها می‌پرسیدند که شاگرد چه کسی هستند. زمانی که آنها خود را شاگرد و پیرو مکتب امام صادق (ع) معرفی می‌کردند، افراد مقابل تعجب می‌کردند   ]   و می‌گفتند شما از شاگردان محض و راستین ایشان نیستید  [   زیرا در پای منبر ایشان، پیروان مذاهب و ادیان دیگر و ملحدان نیز حضور داشتند و ایشان حتی از توهین‌های این عده رنجیده خاطر نمی‌شدند و با منطق پاسخ آنها را می‌دادند، اما شما با شنیدن دو کلمه به سرعت خشمگین می‌شوید. هنر امام جعفر صادق (ع) این بود که ضمن دفاع از هویت عالم تشیع، به زبان همه مذاهب سخن می‌گفت؛ یعنی پیروان همه مذاهب پای منبر ایشان می‌نشستند.

تهمت سحر و جادو سخن غیرمعقولی است، دنیا به این شیوه انتقاد می خندد

این شیوه سخن گفتن، با منطق لعن، تحقیر، استخفاف، استهزاء و تهمت زدن‌های بی‌دلیل تفاوت دارد؛ تهمت اینکه فلانی بی‌سواد و جن‌زده است و دکمه کنترلش در دست دیگری است. اگر سخن غیرمعقول ما را کسی باور کند، بدانید که او عاقل نیست.

زمانی که فردی با برنامه و گروه مشخص، ریاست‌جمهوری ملت را بر عهده می‌گیرد و سپس عده‌ای می‌گویند که فلانی او را تحریک می‌کند؛ فلانی است که به او می‌گوید این فرد را از مقامش عزل و دیگری را به جای او بگذار، این سخنان خنده‌دار است و در دنیا، همه به اینگونه انتقاد کردن می‌خندند. انتقاد باید اصولی باشد؛ برای مثال می‌شود گفت که ما به برنامه اقتصادی نقدهای زیادی داریم؛ اما اگر بگویید که تمامش را قبول نداریم، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. عده‌ای به دولت خرده می‌گیرند و می‌گویند در این هشت سال، به جای اینکه فلان بودجه را صرف طرح‌های عمرانی یا هسته‌ای کند، در بخش دیگری هزینه کرد. باید از آنها پرسید که اگر همه این کارها نادرست بود، پس چگونه پیش رفت. اینهمه فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و حوزه‌‌ها فرزندان همین سرزمین‌ هستند و آنها با انتقاد خود، درواقع به ملت ایران توهین می‌کنند و می‌گویند همه مردم ایران درک ندارند و نمی‌فهمند که چنین رئیس‌جمهوری بدون منطقی بر سر کار آمده آورده اند.

انتقاد غیرعاقلانه است و درواقع این منتقدان مبالغه می‌کنند. همان گونه که بسیاری از ما زمانی که از فردی خوشمان می‌آید، او را تا عرش خدا می‌بریم و قدیس تلقی می‌کنیم. در این زمینه هم بعضی از منتقدان زیاده‌روی کرده‌ و از آن سوی بوم افتاده‌اند. براساس احکام شرع، فرد خطاکار را باید به میزان خطایش، مجازات کرد؛ برای مثال حکم کسی که مرتکب قتلی شده قصاص است و نباید به او ناسزا گفت. به فرض اگر من خلافی کرده‌ام که جریمه‌اش صدهزار تومان است، باید همان مبلغ را بپردازم و نباید مرا مادام‌العمر محروم کنند.

س: ریشه این مبالغات در انتقادات و مخالفت ها در چیست؟

برخی برای اثبات حرفشان دنبال آیه و حدیث می گردند

این رفتارها از آن رواست که ما به اسلام به شکل کامل و جامع نمی‌نگریم. گاه ما به ابعادی از اسلام نگاه می‌کنیم که به نفعمان است؛ برای مثال بعضی‌ وقت‌ها ما برای تقویت اندیشه‌ای که در ذهنمان است، حدیث و آیه‌ای را نقل می‌کنیم و گاه نیز با این هدف از احادیث، آیات و اقوال علما و صالحان استفاده می‌کنیم تا به نتیجه‌ای خاص برسیم. زمانی که شما اندیشه‌ای در ذهن دارید و به دنبال موید هستید، «حب الشیء یعمی و یصم» است. چون شما این اندیشه را دوست دارید. آیات، اخبار و احادیث را گزینش می‌کنید و با این کار می‌خواهید بگویید که آنها از من تبعیت می‌کنند، نه اینکه من از قرآن تبعیت می‌کنم. اینها کسانی هستند که آیات الهی را ارزان می‌فروشند. در این حالت من اندیشه‌ای دارم که خودم هم می‌دانم مشکل دارد یا در این باره شک دارم؛ اما در هر حال می‌دانم که اندیشه‌ام، ساخته و پرداخته خیال خودم است؛ بنابراین به دنبال اثبات کردن آن برمی‌آیم.

این تهمت ها گناه اجتماعی است و به راحتی بخشوده نمی شود

باور کنید در چالش‌های سیاسی موجود، بسیاری از افراد از روی علم صحبت نمی‌کنند. آیا می دانید چرا قرآن می‌گوید «ان بعض الظن اثم .... و اجتنبوا کثیراً من الظن». چون می‌داند که این گمان‌ها، خانه‌خراب‌کن است. تهمت‌هایی می‌زنند، اما بعد از هشت یا ده سال حلالیت می‌طلبند. ممکن است آن فرد تهمت‌ زنندگان را حلال کند؛ اما بسیاری از این تهمت‌ها بر زندگی او، فرزندان و خاندانش و حتی مملکت، آثار وضعی دارد. گناه اجتماعی هزار برابر از گناه فردی بدتر است.

البته این سخن، ثواب اجتماعی را هم در برمی‌گیرد؛ یعنی ثواب اجتماعی نیز از ثواب فردی، هزار بار برتر است. این ماجراها را من به چشم خود دیده‌ام. در مراسم معارفه، تودیع یا جلسه‌ای خاص فردی می‌آید و عذرخواهی می‌کند؛ حال آنکه او با تهمت‌هایش یا کارهایی که انجام داده، چندین نفر را بدبخت و بیچاره کرده و آبرویشان را برده است. این رفتارهای اشتباه با ببخشید حل نمی‌شود و خدا را نمی‌شود با این کارها فریب داد. اکنون عده‌ای به تهمت‌های انحراف و بی‌دینی دست برده‌اند.

س: بسیاری از دینداران و مومنان جامعه با استناد به بعضی از صحبت‌های افرادی که در جامعه مرجع فکری هستند، بعضی افراد را تخریب می‌کنند. وقتی از آنها علت را جویا می شویم می‌‌گویند: مگر فلان آیت‌الله دروغ می‌گوید؛ یعنی استنادشان به صحبت فلان آقاست و عقل خودشان را تعطیل کرده‌اند؟

از همین رو است که می‌گویند: وقتی انسان به کلام گوینده‌ای گوش می‌کند، او را پرستش می‌کند. منظور این نیست که آن فرد را خدای خودش قرار می‌دهد؛ بلکه کلام او را ملاک قرار می‌دهد و براساس آن رفتار می‌کند. اندک هستند کسانی که مجتهد بودن، مرجعیت و متفکر بودن فردی را به معنای درست بودن همه سخنانش ندانند. آدمی ملاک دارد؛ برای مثال ملاک من، رهبری ، قرآن و سنت و عقل خودم است.

برخی نمی توانند درک کنند که ممکن است یک مجتهد اجتهادش صحیح نباشد

متأسفانه گاهی در جامعه ما، عامه مردم نمی‌توانند درک کنند که مثلا این آقای مجتهد، اجتهاد کرده و ممکن است اجتهادش صحیح نباشد. اکنون اگر مجتهدین در برابر یکدیگر قرار گیرند، چه می‌کنید؟ کدام را ترجیح می دهید؟ باید یک ملاک باشد، به نظر من ملاک ما رهبری است. با کمال تأسف در جهان اسلام چنین مسئله‌ای مشاهده می‌شود؛ برای نمونه قرضاوی از علمای بزرگ اهل سنت حکم به قتل بوطی یکی دیگر از علمای اهل سنت می دهد؛ درحالی‌که او فقیهی با نود سال سن است و پیشینه بسیار خوبی در جهان اهل سنت دارد. او که از نظر اهل سنت، شخصیتی است عریق، خونش حلال اعلام می‌شود.

امیرالمومنین(ع) در دوره خانه‌نشینی‌شان با وجود حوادثی که روی داد، پیشنهاد بعضی از شخصیت‌ها را که شمشیرشان را در اختیار حضرت (ع) قرار دادند، نپذیرفتند و با اینکه خلافت مسئله‌ای مهم بود، اسلام را بالاتر از این حرف‌ها دانستند و آن را فدای خلافت، که منصبی حاکمیتی هرچند از سوی خدا است، نکردند.

س: سلوک مقام معظم رهبری با متفکران، روحانیان و عالمان مذاهب اسلامی و ادیان دیگر مذاهب به همان شکلی است که ما در تلویزیون مشاهده می‌کنیم. براساس آنچه ما دیده‌ایم، حضرت آقا با روی باز و گشاده و سعه صدر به حرف‌های آنها گوش می‌دهد و اعتقاد دارد که باید سخنان آنها و نظرهای اختلافی‌شان را شنید؛ اما بعضی از آقایان می‌گویند ما حق هستیم و دیگران باطل؛ یعنی به هیچ روی قصد ندارند با کسانی که با ما اختلاف فکری دارند، تعامل برقرار کنند.

امام صادق (ع) می‌فرماید: اگر مردم سخنان خوب ما را بشنوند، پیرو ما خواهند شد

به باور ما برای تحقق رهبریت جهان اسلام باید همان روش ائمه اطهار علیهم‌السلام و امام صادق (ع) را که پیش از این بیان کردیم، در پیش گرفته شود. امام صادق (ع) می‌فرماید: اگر مردم سخنان خوب ما را بشنوند، پیرو ما خواهند شد و دیگر دلیلی ندارد که با او بدرفتاری کنید. شک ندارم که مقام معظم رهبری برای همه مراجع احترام قائل‌اند. ایشان بسیار بزرگوارند و به موقعیت‌های مختلف در صحنه این چنین رفتار می‌کنند. معظم‌له دنیا را از نزدیک می‌بینید و به حوادث آن اشراف دارد و می‌داند که طرح‌های کلان، طرح اختلاف مذهبی و دینی نیست. ایشان هیچ گاه نگفته است که از ائمه و اهل بیت (ع) پیروی نمی‌کند. امام خمینی (ره) نیز می‌فرمود: افتخار من این است که پیرو این امامان هستم، با این حال همیشه مردم را به وحدت و عزت اسلام دعوت می‌کرد.

پرهیز از ناسزاگویی به ادیان و مذاهب دیگر تاکتیک نیست بلکه از تشریعات است

در آیین و روشی که حضرت امیر (ع) برای آن به خون بغلطد و شخصیتی مثل امام حسین فدای آن شود، فرد معنا پیدا نمی‌کند؛ از این رو تأکید بر بدرفتاری نکردن با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و پرهیز کردن از ناسزاگویی به آنها تاکتیک نیست؛ بلکه به دلیل آثار تخریبی بدرفتاری و ناسزاگویی، این رفتار در شرع و نزد ائمه اطهار (ع) رد شده است. این گونه رفتار کردن تاکتیک نیست؛ بلکه تشریعاتی است که ائمه اطهار (ع) به ما آموزش داده‌اند.

امام صادق(ع) می فرمودند: ای مالک تو را دوست دارم

باید دید که ائمه مذاهب گوناگون نسبت به این رفتارها چگونه عکس‌العمل نشان داده‌اند؛ برای مثال مالک رهبر مذهب مالکی می‌گفت من هر وقت بر امام صادق (ع) وارد می‌شدم، حضرت یک متکا برای من می‌گذاشت و می‌فرمود: مالک بنشین؛ «یا مالک انی احبک؛ ای مالک تو را دوست دارم». او می‌گفت: هر وقت سخن امام صادق (ع) را به یاد می‌آورم لذت می‌برم. ابوحنیفه تصریح کرده است: والله اگر آن دو سال شاگردی امام صادق (ع) را نکرده بودم، به هلاکت می‌افتادم.

امام صادق(ع) مالک را در غیاب خودشان مسول پاسخگویی به سوالات تعیین می کردند

امام صادق (ع) گاه هنگام سفرهایشان به مردم می‌فرمود که برای پاسخ پرسش‌هایشان به مالک رجوع کنند. احمد بن حنبل، که رهبر حنبلی‌ها است، به دلیل عشق به اهل بیت به زندان افتاد و می‌گویند بر اثر شکنجه‌ای که در زندان دید، به قتل رسید. اینها مطالبی است که در تاریخ به فراموشی سپرده شده است و کسی آنها را ذکر نمی کند. با توجه به آنچه گفتم، رویکرد مقام معظم رهبری را باید نوعی استراتژی به شمار آورد.

قوم سلمان فارسی توانایی الگو شدن برای جهان بشریت را دارد

غرب می‌داند که در ملت ایران، مؤهلات رهبری وجود دارد. «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول ...» به عهده گرفتن رهبری جهان اسلام در درون این ملت وجود دارد. اینکه از تهران به «ام‌القری» تعبیر شده، تعبیر مبالغه‌آمیزی نیست. ای کاش همه این درک را داشتند که ما این مؤهلات را داریم؛ دانشمندان، ثروت طبیعی و انسانی، استعداد، امکانات و اراده‌اش وجود دارد. اراده‌های آهنینی وجود دارد؛

همان اراده‌هایی که پیامبر در اشاره به سلمان فرمود: قوم هذا الرجل. واقعیت این است که اگر ما نباشیم، گروه دیگری به جای ما این آرمان را تحقق خواهند بخشید؛ چون خدا آن را وعده داده است و ممکن است به آیندگان و اقوام بعد از ما برسد. اما به نظر من، این قوم و نظام جمهوری اسلامی با وجود همه درون‌خوری‌ها و بیماری‌های داخلی، توانمندی این را دارد که بر دل‌ها و اندیشه های منطقه‌ حاکمیت یابد تا الگویی برای کل جهان بشریت باشد.

وظیفه ما زمینه سازی برای ظهور انسان کامل است

تلاش ما باید این باشد؛ البته شک نکنید که هراندازه هدف بالاتر و بزرگ‌تر باشد، دشمنی‌ها بیشتر است. همان‌گونه که هراندازه الماسی گران‌بهاتر باشد، برای آن باید مبلغ بیشتری پرداخت شود، برای هدف متعالی‌تر هم باید سختی‌ها، تهمت‌ها و استهزا بیشتری را تحمل کنید و به جان بخرید. اگر این سختی‌ها را تحمل کنید، زمینه ظهور حضرت حجت (عج) را محقق خواهید کرد. ما داعیه حکومت جهانی داریم و معتقدیم که جهان را باید به دست انسان کامل و عبد صالح بسپاریم. انتظار ظهور، زمانی است که ما بتوانیم زمینه ظهور آن را فراهم کنیم.

س: به نظر شما رویکرد آقای مشایی در جهان اسلام برای رسیدن به آرمان‌های انقلاب که همان زمینه‌سازی برای ظهور انسان کامل است، چقدر مؤثر است و به ما کمک می‌کند؟

مخالفان مشایی از عمق اندیشه های ایشان آگاهی ندارند

به باور من، بسیاری از کسانی که با مشایی مخالفت می‌کنند شاید از عمق اندیشه‌های ایشان آگاهی ندارند و به طور معمول از دریچه رسانه‌، آن هم نه رسانه موافق، بلکه رسانه مخالف صحبت‌های ایشان را شنیده‌اند. شک نکنید که مخالف، خیر مخالف خودش را نمی‌خواهد. بسیاری از ما به گونه‌ای تلاش می‌کنیم اندیشه خودمان را بر دیگران تحمیل و آن را غالب کنیم. «تحمیل الشخص بما لا یحتمل؛ اینها اندیشه‌هایی را بر این فرد تحمیل می‌کنند که خودش راضی به این سخنان نیست؛ برای مثال به یاد می‌آورم که با مطرح شدن موضوع خلیفةاللهی انسان از سوی مهندس مشایی، عده‌ای چنین تحلیل کردند که  منظور کنار گذاشتن خدا و همان اومانیسم غربی است. به شخصیت بازگوکننده آن سخنان هم توجه شود و ببینیم آیا او چنین مسئله‌ای را باور دارد یا خیر؟

این انحرافی که گفته می‌شود کجا است

درباره این صحبت‌ها باید ببینیم که آیا فرد صاحب سخن اهل نماز، روزه، تهجد، دعا و عبادت نیست؟ آیا تدبر و تفکر نمی‌کند؟ تا به حال کسی شنیده است که به جای یک مرجع، فتوا دهد؟ تا به حال کسی از او یک خلاف بیّن اسلام شنیده است؟ اگر پاسخ منفی است، این انحرافی که گفته می‌شود کجا است؟ تردید نداشته باشید، کسانی که به دیگران تهمت می‌زنند و بحث انحراف را مطرح می‌کنند در آینده خود متهم به همین مسائل خواهند شد؛ یعنی همین تهمت‌ها به آنها زده خواهد شد، بدون اینکه قدرت دفاع داشته باشند.

رأی امام زمان (عج) تغییر کرد یا آقای مشایی ضد امام زمان (عج) شد؟

زمانی که به بعضی از این افراد می‌گویند: شما در روزهای اول این حرف‌ها را نمی‌زدید، آنها در پاسخ می‌گویند: ما اینها را نمی‌دانستیم. این عده زمانی که از این جریان دفاع می‌کردند، بالغ و آگاه بودند! اگر آن زمان اشتباه کردند چطور می‌توان مطمئن شد که این بار هم خطا نمی‌کنند.

در واقع صحبت‌هایی گفته می‌شود که با عقل سازگار نیست. در آن زمان این عده دفاع کردند و با قدرت وارد شدند و قضیه را به امام زمان (عج) هم وصل کردند؛ حال باید از آنها پرسید که چطور شد؟ نعوذ بالله رأی امام زمان (عج) تغییر کرد یا آقای مشایی ضد امام زمان (عج) شد؟ ممکن است بسیاری از انسان‌ها دچار خطا شوند، حتی یک مرجع و انسان بزرگ هم شاید تحت تأثیر هوای نفسانی خودش قرار بگیرد. این احتمال وجود دارد، اما بسیاری از ما، مسائلی را مسلم فرض کرده‌ایم و نمی‌خواهیم به آن مسلمات دست بزنیم این که درست نیست.

قبل از آنکه تهمت بزنید اندیشه ها را باید خواند

به نظر من انسان پیش از اینکه تهمت بزند و شخصیتی را در ملأعام رسوا بکند، بجاست که اندیشه‌ها را بخواند و به این موضوع توجه کند که توجیه‌پذیر هستند یا خیر. اگر این اندیشه‌ها یک درصد هم قابل باورند، آنها را توجیه کنند؛ یعنی به جای آنکه این اندیشه‌ها را با تفکر انحرافی خودشان نقد کنند به توجیه آنها دست زنند. به باور من بسیاری از این صحبت‌هایی که بیان می‌شود، برخاسته از اندیشه نیست، بلکه بیشتر اختلاف سیاسی است. در این حالت بهتر است که به صراحت گفته شود: ما با این سیاست مخالفیم و دیگر شخصیت‌ها را منحرف قلمداد نکنیم.

برخی علما، اول فردی را فاسق می نامند بعد غیبتش را حلال می شمارند

می گویند مرحوم شیخ انصاری اعلا الله مقامه، صاحب «رسائل و مکاسب» می‌گفت: اگر بنا باشد،بر فرض محال زمانی غیبت را برای عامه مردم جایز بدانیم، آن را برای طلبه‌ها جایز نمی‌دانیم. از او پرسیدند علت چیست؟ ایشان در پاسخ گفتند: اگر مردم غیبت ‌کنند، کسی را تکفیر و تکذیب نمی‌کنند، اما اگر طلبه یا آخوندی غیبت بکند، نخست می‌گوید غیبت کردن جایز نیست مگر درباره شخص فاسق؛ یعنی اول فرد را فاسق می‌خواند، بعد غیبت می‌کند. به همین دلیل است که می‌گویم صراحت بیان! چرا که اگر به صراحت و شفافیت گفته شود من مخالف این اندیشه هستم یا اندیشه من ناب‌تر و بهتر است، انسانی‌تر از این است که فرد مقابل را منحرف و خارج از اسلام و دین بخوانیم.

این تهمت ها بعدها بلای جان برخی خواهد شد

این گونه حرف‌ها مبالغه‌آمیز است. ممکن است من هم با بعضی از اندیشه‌ها مخالف باشم، اما معنایش این نیست که آن اندیشه‌ها عین کفر، الحاد و ارتداد هستند. بهتر است این گونه اصطلاحات را به کار نبریم؛ زیرا همین اصطلاحات بعدها بلای جان ما خواهد شد. اکنون در بعضی از جوامع اسلامی، فتوای بعضی از علما در قتل علمای دیگر گریبان خودشان را گرفته است.

ماجرای حسادت وزیر هلاکو خان به خواجه نصیر الدین طوسی

می گویند زمانی که خواجه نصیرالدین طوسی همراه هولاکو بود، یکی از وزرا به این رابطه و همراهی حسودی می‌‌کرد؛ بنابراین زمانی که مادر این خان مغول درگذشت، به او گفت: مسلمانان معتقدند پس از مرگ، فرشتگان نکیر و منکر از مردگان سؤال می‌کنند؛ چون مادر تو شخص عزیزی است، خدمتی به او بکن و خواجه نصیر را با مادرت دفن کن تا در برابر نکیر و منکر از مادرت دفاع کند. هولاکو خان این پیشنهاد را پسندید. وقتی این مسئله نزد خواجه نصیر مطرح شد،  او مخالفتی نکرد، اما هنگام دفن، خواجه رو به هولاکو کرد و گفت: به نظر شما من دانشمندتر هستم یا این وزیر؟ هولاکو پاسخ داد: مسلم است که تو دانشمندتری؛ خواجه نصیر پرسید: شما عزیزترید یا مادرتان؟ خان مغول گفت: من؛ پس خواجه گفت: پس بهتر است مرا برای خودت نگه داری و وزیر را برای مادرت. هولاکو هم این پیشنهاد را پذیرفت و ماجرا را با وزیر درمیان گذاشت،اما وزیر گفت: هر کس در قبر پاسخگوی اعمال خودش است. هر چند این داستان ممکن است واقعیت تاریخی نداشته باشد، اما بسیار با معناست.

افراد متزلزل در رأی، مطرود جامعه خواهند شد

عده‌ای، از شخصی با تمام توان حمایت کردند ولی با گذشت زمان و رخ داد حوادثی منحرفشان خواندند. این نشان‌دهنده تزلزل در رأی است. افرادی که تزلزل در رأی دارند، نمی‌توانند رهبری جامعه را بر عهده بگیرند و زمانی خواهد رسید که خودبه‌خود مطرود جامعه بشری و جامعه اسلامی می‌شوند.

من تا به حال نشنیده‌ام که مقام معظم رهبری از انحراف مهندس مشایی سخن بگوید

به عقیده من انسانی که مطمئن است، اندیشه‌هایش ناب و برگرفته از کتاب و سنت رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) و همخوان با اندیشه‌های رهبری است باید برای ترویج آنها بکوشد. من تا به حال نشنیده‌ام که مقام معظم رهبری از انحراف این فرد سخن بگوید. اینها ساخته و پرداخته افراد و رسانه‌هایی است که مقاصد خاص خود را دارند؛

صاحبان اندیشه حکومت انسان کامل برای ترویج این اندیشه باید بهای سنگینی بپردازند

بنابراین به باور من تا زمانی که رهبری، مؤید این حرکت‌ها و اندیشه‌ها است، این اندیشه‌ها باید در جامعه بشری ترویج شود؛ یعنی اندیشه حکومت انسان کامل و دعوت انسان‌ها به توسعه دایره بشری، چه این دولت باشد یا دولت بعد بر سرکار آید، باید به طور مستمر در قلب و عقل جوان‌ها و نیز اندیشمندان بماند و واقعا آنها باید بکوشند با تدبر و اخلاص حرکت کنند تا بتوانند این راه را بپیمایند؛ البته کسانی که صاحب این اندیشه هستند، باید بهای سنگینی بپردازند.