اسلام معتقد است که انسان محور حیات است / چرا دولت بر تکریم انسان تأکید می کند؟ / فقه همه دین نیست، بخشی از دانش دین است / یکی از جوان ها به من گفت کاش بجای عمامه بر روی سرت تاج می گذاشتی! / در تشیع هم طالبانیسم داریم / سخنان دکتر احمدی نژاد همان سخنان عرفای ماست

برای عملیاتی کردن اندیشه بنیادین مقام معظم رهبری در خصوص پی ریزی تمدن نوین اسلامی باید چه راهبردهایی اتخاذ کرد؟ حجت الاسلام شریف زاده در جمع دانشجویان شیراز به ضرورت پرداختن به موضوع انسان و تحلیل بایسته های ورود به دروازه های تمدن نوین اسلامی پرداخته است. متن کامل این سخنرانی در ادامه به نقل از سایت روشنایی آمده است:

بحث در ارتباط با رویکرد فرهنگی دولت، بحث مفصلی است و ابعاد گوناگونی دارد و طبیعی است که در این مدت کوتاه به همه‌ی ابعاد آن نمی‌توان پرداخت. من از بین همه‌ی ابعادی که در این خصوص وجود دارد، یکی را انتخاب کردم که شاید مهم‌ترین باشد و از طرفی با آینده‌ی ریاست جمهوری کشور ما ارتباط دارد. یعنی می‌تواند، معیاری برای سنجش باشد.
با وا‍‍ژه‌ی تمدن‌سازی و تمدن نوین اسلامی ‌آشنا هستید. در گفتار و‌ اندیشه‌ی رهبر معظم انقلاب دام ظله سخن از تمدن اسلامی ‌و تمدن‌سازی به میان آمده است. تمدن را انسان می‌سازد. پیدایش، شکل‌گیری، دامنه و بقای هر تمدنی به تعریفی آن از انسان، مربوط می‌شود.
تمدن قرون وسطی و تمدن مدرن غرب
تعریفی که تمدن‌های گوناگون در طول تاریخ بشریت از انسان داشته‌اند، ارتباط وثیقی با دامنه و بقای آن تمدن داشته است. در مسیر تاریخی دنیای غرب با دو تمدن روبه‌رو می‌شویم: یکی تمدن قرون وسطی و دیگری مدرنیسم تمدن مدرن غرب که هر کدام تعریف و توصیفی از انسان داشته‌اند. آن گونه که تواریخ گزارش می‌کنند و شما هم خوانده یا شنیده‌اید، تعریفی که در قرون وسطی از انسان می‌شد، تعریفی بسیار محدود و ناچیز بود. انسان به قدر و‌ اندازه‌ای کوچک دیده می‌شد که از حقوق بسیاری محروم بود، حتی حق دانش. انسان به گونه‌ای تعریف می‌شد که حق دانش آموختن نداشت. با دانشمندان برخوردهای نادرستی مثل سوزاندن، تبعید و بازداشت می‌شد و آن هم به علت عرضه‌ی دانش و نظریه، مانند گالیله. این تحقیری که در قرون وسطی صورت گرفت، انسان را بشدت رنجور کرد. چون تعریف آن‌ها از انسان، محدود و ناقص بود؛ در نتیجه، فرصت‌های پیش روی انسان نیز محدود می‌شد، وقتی انسان، کوچک تعریف می‌شد، فرصت‌های چندانی برای رشد به او داده نمی‌شد. در حقیقت فرصت دانش‌اندوزی و دانش آموزی به او داده نمی‌شد؛ می‌گفتند دانش برای خداست و انسان حق تصرف و دخالت در آنچه ویژه خداست، ندارد. پس به انسان فرصت‌ دانش‌اندوزی نمی‌دادند و اگر کسی تئوری ارائه می‌کرد با برخورد‌های سخت و سنگین دادگاه‌های تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک روبه‌رو می‌شد.
نهضت روشن اندیشی و تکریم انسان
در بحرانی‌ترین زمانی که اروپا در قرون وسطی بسیار عقب مانده بود، نهضت روشن‌اندیشی با ارائه‌ی تعریفی دیگر از انسان آغاز شد و تمدنی نوین را بر اساس تعریف جدیدی از انسان پی‌ریزی کرد. مدرنیسم با اومانیسم آغاز شد. اومانیسم تعریف و توصیف دیگری از انسان بود، انسانی که در قرون وسطی، تحقیر شده و فرصت‌های رشد و ترقی و تعالی از او گرفته شده بود، از سوی روشن‌اندیشان غرب به عنوان محور حیات، یعنی محور قانونگذاری، علم، تکنولوژی، صنعت، زندگی و... معرفی شد. وقتی این تعریف از انسان ارائه شد و انسان تحقیر شده را تکریم کردند، آحاد انسان‌ها در دنیای غرب به این ‌اندیشه نوین و تکریم، تمایل جدی نشان دادند و غرب بسرعت دوره‌ی قرون وسطی را پشت سرگذاشت و وارد عرصه‌ی مدرنیسم شد. این تعریف بهتر از انسان، فرصت‌های بسیاری را پیش روی انسان قرار داد و انسان با داشتن این فرصت‌ها طی 500 سال، این علم و تکنولوژی و صنعت کنونی را پدید آورد؛ اگر این فرصت‌ها به انسان داده نمی‌شد، هرگز شاهد این دانش، تکنولوژی و صنعت نبودیم.
تمدن نوین اسلامی و نوع نگاه به انسان
اینها مقدمه‌ی این نکته بود که گفته شود نوع نگاه به انسان است که می‌تواند تمدن ساز باشد. امروز ما به دنبال تمدن نوین اسلامی‌ هستیم. تمدن نوین اسلامی‌در گرو عرضه ی تعریفی بهتر از انسان به دنیا است. ما باید تعریفی بهتر از انسان ارائه کنیم. تعریفی برتر از اومانیسم غربی؛ اومانیسم غربی با تعریفی که از انسان ارائه داد، دلبری کرد و قرون وسطی را پشت سر گذاشت. یعنی همگان با یک نگاه منفی به قرون وسطی نظر کرده و از مدرنیسم استقبال کردند؛ اما آیا تعریف دنیای غرب از انسان بهترین تعریف بود؟ اکنون نزدیک به 25 سال است که وارد عصر پست مدرنیسم یا پسا مدرنیته شده‌ایم. ورود به عرصه‌ی پست مدرنیسم با تعریف نوینی از انسان رخ داده است. اگر انسان در دوران 500 ساله مدرنیسم، مساوی با جسم و جسد در دنیای غرب معرفی شد و به تدریج در این 500 سال بعد فرامادی او انکار شد و تفکر ماتریالستی بر جهان غرب حاکم شد، اما با پیدایش بحران‌های روحی و عاطفی فراوان در دنیای غرب، بشر از باور چند صد ساله‌ی خویش دست کشید و بعد فرامادی خویش را باور کرد و نهضت‌هایی را بنیان گذاشت. از جمله می‌توان به نهضت‌های دینی در شرق عالم به ویژه انقلاب اسلامی ‌ایران اشاره کرد.
جایگاه انسان در پست مدرنیسم
انسان پست مدرن خود را مساوی جسم و ماده و عنصر نمی‌داند، بلکه بعدی فرامادی برای خود قائل است. پیدایش فرقه‌های گوناگون معنویت گرا که اکنون شماره‌ی آن به 40 هزار فرقه در امریکا می‌رسد، شاهد گویایی بر تغییر باور بشر از تعریف انسان بود. با این تغییر در نگاه به انسان، فرصت‌های جدیدی برای بشر فراهم شد و او به تکنولوژی فرامادی دست یافت. واژه‌هایی مثل فرادرمانی، انرژی درمانی و از این قبیل درمان‌های باطنی، نوعی تکنولوژی است. اکنون نزدیک به 20 سال است که این وا‍ژگان وارد فضای تکنولوژی غرب شده است. پیش از آنکه انسان بعد فرامادی خودش را باور کند؛ امکان ورود به تکنولو‍ژی‌های فرامادی وجود نداشت، وقتی انسان، خود را جسد می‌پنداشت تکنولوژی فرامادی معنا نداشت، لذا با این تفکر از فرصت‌های بسیار محروم مانده بود. بحران‌ها موجب شد تا انسان، نگاهی دوباره به سنت‌ انداخته و به خودش توجه کند. پست مدرن این است. پست مدرن ضمن حفظ مدرنیسم، نگاهی و نظری به سنت گذشته برای شناساندن مواردی که مغفول مانده بود، داشت. از جمله‌ی مهم‌ترین آن توجه به بعد فرامادی بود. این بعد فرامادی تا باور شد، در تعریف انسان وارد و تعریف انسان کامل‌تر شد. فرصت‌های بی‌شماری پیش‌روی بشر غربی قرار گرفت. انسان کوشید تا تکنولوژی فرامادی یا معنوی را کشف و آن را به صنعت تبدیل کند.
پروفسور موسوی موحدی که شیمیدان بزرگ ایران است، 12 سال پیش برای ما تعریف می‌کرد که در کانادا انستیتو‌های و‍ِرد درمانی تاسیس شده است. یعنی به جای دارو به بیماران «مانترا» تجویز می‌کنند. «مانترا» لفظی است که در «تی‌ام» یا «مدیتیشن متعالی» بر آن تمرکز می‌کنند. این موسسات پژوهشی- درمانی معتقد بودند با تمرکز و تکرار مانترا، هورمون‌هایی در بدن ترشح می‌شود که مقاومت سلول‌های بدن را در برابر انواع بیماری‌ها بالا می‌برد. ایشان که یک محقق بود، می‌گفت غرب به دنبال استخراج این هورمون از بدن و استفاده‌ی آن در داروسازی است. این‌ها را آن موقع می‌گفت. شما می‌دانید، سرعت رشد تکنولو‍ژی در غرب ثانیه ای است؛ از 12 سال پیش تا به امروز تکنیک‌های فرامادی بسیاری در غرب رشد کرده است.
تمدن‌سازی چگونه اتفاق می‌افتد؟
ما به دنبال تمدن نوین اسلامی‌هستیم. معتقدیم که اسلام بهترین تمدن را می‌تواند، فراهم کند. معتقدیم که آینده‌ی جهان آینده‌ی روشنی است و این در باورهای ادیان ابراهیمی‌ و حتی غیر ابراهیمی (بشری) ‌وجود دارد، به جز شیطان پرستی جدید که آینده‌ی جهان را، آینده‌ای تاریک معرفی می‌کند. ما معتقدیم که این آینده ی روشن را اسلام رقم می‌زند. اما چگونه و ما چه باید بکنیم؟ تمدن‌سازی چگونه اتفاق می‌افتد؟ این سؤالات با تعریف درست از انسان پاسخ داده می‌شود.
چرا دولت بر تکریم انسان تأکید می کند؟
اینها مقدمه‌ای برای ورود به بحث سیاسی بود. ما امروز باید بتوانیم، انسان را خوب تعریف کنیم. اگر نام اشخاص آورده می‌شود به این دلیل است که بحث ما، سیاسی است. آنچه ما در دولت‌های نهم و دهم نگاه و به آن توجه می‌کنیم، آنچه در کلمات دکتر احمدی‌ن‍ژاد و مهندس مشایی بر آن تاکید می‌شود، تاکید بر انسان است. بارها جناب دکتر و مهندس بر مسئله‌ی طرح تعریف صحیح از انسان در جهان تاکید کرده‌اند و معتقدند امروز ما باید با عرضه‌ی تعریف صحیح از انسان در دنیا، راه اسلام را باز کنیم.
مهندس مشایی را به تفکر اومانیستی متهم کردند. یکی از نکاتی که او را بر اساس آن در حقیقت منحرف خواندند، همین بود که او بر انسان تاکید کرد. وی در سخنان گوناگونی بر این نکته تصریح کرد که اشکال اومانیسم غربی محور ساختن انسان نبوده است. این نکته‌ی دقیقی است. اشکال اومانیسم غربی این نیست که انسان را محور ساخته و تکریم کرده است.
انسان محور حیات است
اسلام هم معتقد است که انسان محور حیات است. قرآن کریم تصریح بر این دارد و می‌گوید «همه چیز را مسخّر شما کردیم»1، همه‌ی هستی را. اشکالی که اومانیزم غربی دارد، تعریف ناقص، کوچک و نادرستی است که از انسان دارد. اگرچه تعریف مدرنیسم از انسان، بسیار بهتر از تعریف انسان در قرون وسطی بود؛ اما این تعریف، تعریف کاملی نیست. مدرنیسم مبتلا به ماتریالیسم و مادی‌گرایی بود. انسان را بسیار کوچکتر از آنچه که بود، تعریف می‌کرد؛ انسان موجودی بود که آغازش، هنگام تولدش در این دنیا بود و پایانش، هنگام مرگش در این دنیا، یک موجود 70-80 ساله. در حالی که در تعریف اسلام، انسان موجودی است که آغازش بی نهایت است و پایان ندارد و ادامه‌اش در بی‌نهایت است، انا لله و انا الیه راجعون، اولش خدا و آخرش خداست. اولش بی‌نهایت است، آخر نه، ادامه‌اش در بی‌نهایت است. انسان موجودی است که از بی‌نهایت آغاز می‌شود. مشایی بارها گفته است این دنیا یک مرتبه از حیات است و نه مطلق حیات. این باورهای دینی ما است: وقتی انسان از خدا آغاز می‌شود، از نیستی آغاز نمی‌شود بلکه از وجود آغاز می‌شود، این گفته صدرالمتالهین است. از کدام وجود آغاز می‌شود؟ از وجود بیکران. به گفته‌ی ابن عربی، انسان افاضه ی نور لایزال خداوندی است و ادامه‌اش در بیکران است و به بیکران می‌پیوندد. این‌ها تفاسیر حکمی‌ و عرفانی از آیات قرآن و احادیث نبوی و وَلَوی (ولایی) علیهم السلام است. وقتی انسان از بی‌نهایت آغاز می‌شود و در بی‌نهایت غور و سیر می‌کند، فرصت‌های پیش روی او فرصت‌های بیکران و بی‌اندازه می‌شود.
سخنان دکتر احمدی نژاد همان سخنان عرفای ماست
از سویی وقتی دکتر احمدی‌ن‍ژاد می‌گوید انسان می‌تواند مظهر همه‌ی اسماء الهی بشود، این گفته آقای احمدی‌نژاد نیست، این گفته‌ی عرفای ما است و تاریخ عرفانی ما گویای همین معانی است. این گفته در فصوص ابن عربی، چهل حدیث، شرح جنود عقل و جهل و سرّ الصلاه امام خمینی (ره)، پیوسته تاکید شده است. انسان مظهر همه‌ی اسماء بیکران الهی است. در اینجا منظور از مظهر، مظهر بی‌اندازه است که به قول ابن عربی یعنی آنچه خدا می‌تواند، خود را در آن ببیند، «خلق الله آدم علی صورته». احمدی‌نژاد عرفان را وارد ‌اندیشه‌ی سیاسی کرد برای پی‌ریزی تمدن نوین اسلامی‌. ما اگر تعریف کاملی به دنیا عرضه کنیم، آرام آرام بذر تمدن اسلام را پاشیده‌ایم. گرایش به وجود می‌آید، نگران این نیستیم ، چون انسان‌ها خواهش بی‌اندازه دارند. وقتی خواهش بی‌اندازه دارند، اگر در ‌اندازه‌ها و قالب‌ها تعریف شوند، تعریف را ناسازگار با واقعیت خودشان احساس می‌کنند. چرا انسان از قرون وسطی گریخت و به اومانیزم غربی اقبال کرد؟ چون اومانیزم از او تعریف بزرگ‌تری کرد. اگر امروز نیز شما تعریف بزرگتری از انسان به همه‌ی بشر در جهان ارائه کنید، بشر به آن اقبال می‌کند چون با فطرتش، با فطرت بی‌اندازه خواه او سازگار است. امام خمینی می‌فرمایند بشر بی‌اندازه خواه است. برای همین دنیا او را پر نمی‌کند.

مهندس مشایی می خواهد انسان را از منظر عرفان به دنیا معرفی کند
ما اگر امروز موفق بشویم که انسان را بی‌اندازه معرفی کنیم، ‌اندیشه عرفان را در فضای سیاسی وارد کرده‌ایم. تاکید آقای احمدی‌نژاد و آقای مشایی امروز این است که انسان را از منظر عرفان دینی به جهان معرفی کنیم. جهان محتاج این تعریف است و جهان به این تعریف اقبال می‌کند اگر ما انسان را آنگونه که هست، یعنی دارای ظرفیت بی‌اندازه معرفی کردیم، انسان را بزرگ داشته‌ایم. بزرگداشت انسان یعنی توجه به ظرفیت بی‌اندازه او. وقتی انسان در اندازه خودش تعریف شد، فرصت‌ها پیش روی او قرار داده می‌شود. بنابراین کسی که انسان را اینگونه نگاه می‌کند، طبیعتا در عملکرد سیاسی اجتماعی و همچنین برنامه‌ریزی‌های اجتماعی و سیاسی خود خیلی متفاوت است با کسی که اینگونه انسان را نگاه نمی‌کند. نخستین تفاوت، نوع مواجهه او با انسان است، مواجهه او با انسان‌های داخل این کشور تا انسان‌های بیرون از این کشور. آقای احمدی‌نژاد چقدر مورد اعتراض قرار گرفته است نسبت به نوع مواجه‌اش با انسان‌ها، نسبت به نوع عرضه دینش تا جایی که گفته‌اند ایشان در امر به معروف و نهی از منکر، ضعیف است؛ برای نمونه در مسئله حجاب. تعریف درست ایشان از انسان را به یاد دارید وقتی انسان را واجد ظرفیت‌های عقلانی و احساسی و رفتاری تعریف کردند. اقتضایش یک نوع مواجهه خاص با انسان است.
فقه همه دین نیست، بخشی از دانش دین است
خیلی خلاصه بگویم مواجهات دینی در اغلب کشورهای دینی مواجهات صرفاً رفتاری و تکلیفی است چون فقه سیطره داشته است. فقه یکی از دانش‌های دینی است که در حوزه می‌خوانیم؛ اما فقه، همه دین نیست، فقه دانش‌ رفتارهای ماست، دانش بایدها و نبایدها، دانش واجب‌ها و حرام‌‌ها. روح فقه، روح تکلیف است؛ روح الزام است. تکلیف باید یا نباید است. وقتی که من از دین، فقط فقه را آموختم در مواجهاتم با دیگر انسان‌ها، وقتی که می‌خواهم دین را عرضه کنم، همانی که آموختم را عرضه می‌کنم. یعنی دیگران را الزام می‌کنم باید این کار را بکنید، واجب است؛ نباید این کار را بکنید، چون حرام است. اما فقه، تنها دانش دین نیست، رهبر معظم انقلاب بر این تأکید کردند که آقایان فقه اکبر، کلام است؛ فلسفه است، یعنی علوم عقلی دین است. در علوم عقلی بحث، بحث تکلیف نیست، بلکه بحث تبیین و قانع کردن است. برهان و استدلال است. کسی که فلسفی بار بیاید مواجهه اش، مواجه تبیینی است، یعنی راضی نمی‌شود جز آنکه شما باور کنید.
آیا الزام و تکلیف برای دیندار کردن مردم کافی است؟
ببینید من اگر بخواهم نماز را بر شما عرضه کنم که شما نمازخوان بشوید، یک بار فقهی برخورد می‌کنم و می‌گویم باید نماز بخوانید و برای ادای این تکلیف الزامتان و تکلیفتان می‌کنم. نگاهم هم فقط به رفتار است. حال اگر بلند شوید و نماز بخوانید، من راضی می‌شوم و کاری به این ندارم که آن را باور دارید یا ندارید. من از شما فقط رفتار می‌خواهم. اما اگر من فلسفی و عقلانی تربیت شده باشم اگر بلند شوید و نماز را هم بخوانید تا وقتی که نماز را باور نکنید، من از نماز خواندن شما راضی نمی‌شوم، چون من به عقل شما نظر دارم و می‌خواهم رفتارهای شما از سر باور صورت بگیرد نه از سر الزام.
این را می‌گویند نگاه عقلانی؛ ساحت عقلانی وجود انسان. انسان یک ساحت عمیق‌تر هم دارد به نام قلب، احساس، حب، بغض، دوست داشتن و نفرت ورزیدن، این ساحت درحوزه کار عارفان است. عارفان به این ساحت خیلی توجه دارند. اگر یک عارف از شما نماز بخواهد و شما هم نماز را بخوانید، عقلاً هم بگویید من باور دارم، اما نماز را دوست نداشته باشی و خودت رو مجبور کنی به نماز خواندن ولو دلیل عقلی هم برایش داشته باشی، آن عارف می‌گوید هنوز آن چیزی را که من می‌خواستم، حاصل نشده است.
عارف می‌خواهد شما به نمازخواندن، احساس پیدا کنید. یعنی قلبت نماز را باور کند. این سه حوزه ساحت های وجود انسان است. آقای احمدی‌‌نژاد می‌گوید انسان را کامل بشناسید که اگر انسان را کامل بشناسید، فقط او را وادار به مضامین دینی نمی‌کنید بلکه به عقل و قلبش هم توجه می‌کنید و می‌دانید صِرف وادار کردن به انجام رفتاری، نتیجه بخش نیست، بلکه یا فرد را از دین گریزان می‌کند ـ نه فقط گریزان که حتی ستیزه‌گر هم می‌کند ـ یا اگر انجام بدهد، چه بسا ‌به ریاکاری مبتلا می‌شود. چرا ریاکاری در جوامع دینی زیاد است؟ چون به عقل و دل دینداران توجه نمی‌شود و فقط از آنها رفتار دینی خواسته می‌شود. اینکه این رفتار از چه خاستگاهی در درون نشأت می گیرد؛ حب الله یا حب مردم مهم نیست بلکه به ظواهر توجه می‌کنند، تو نمازت را بخوان و حجاب را داشته باش، از نگاه آنها مومن هستی! در حالی که واقعا این گونه نیست، چرا عارفان در طول تاریخ اهل قشر را ریاکار معرفی می‌کردند؟ علتش همین بود.
چرا مهندس مشایی خط کشی بین انسان ها را باطل می داند؟
نگاه آقای احمدی‌‌نژاد به انسان نیز همین گونه است. همین نگاه، رویکرد دینی او را اینگونه کرده است. او می‌گوید برای عرضه دین باید به این شکل با مردم مواجهه کنید؛ نه فقط با مردم این کشور بلکه با همه دنیا. آقای مهندس مشایی گفت امروز دنیا به سمتی پیش می‌رود که بین انسان‌ها نباید خط کشی کرد. به این معنا که چون فلانی بد است نباید به او اسلام را عرضه کرد. یعنی نگوئید اینها خوب هستند و اینها همه بد، کافر و نجس هستند. اگر اینگونه رفتار بکنید دین به پیش نمی‌رود. تو دین خود را عرضه کن، چرا خط کشی می کنی؟ چه فرقی می کند مخاطبت چه کسی است؟ در عرضه دین نباید خط کشی کرد. دین را باید به همه انسان ها با هر عقیده ای عرضه کرد. خط کشی اینجا معنی ندارد. مخالفانش گفتند: اومانیست است آیا این اومانیستی است؟ آیا معنای اومانیست غربی این است؟ برای این بود که ایشان وادار شدند بگویند نه، تعریف اومانیزم غربی از انسان کوچک بوده والا محورساختن انسان کاری بوده که خود خدا آن را انجام داده و خودش گفته است که تو جانشین من هستی. مقام خلافت به انسان داده شده، ظرفیت خلافت الهی به انسان داده شده است. خدا برای این آفرینش به خودش تبریک گفته است. از خودتان پرسیدید که چرا خدا به خودش تبریک گفته است، خدا فقط برای آفرینش انسان به خودش تبریک گفته و برای هیچ آفرینشی به خودش تبریک نگفته است! خب، خدا که قدرت خلاقیتش بی‌اندازه است.
خدا موجودی مثل خود خلق کرده است
مهندس مشایی می‌گفت اگر به یک استاد دانشگاه یک عمل ساده ریاضی مثل دو ضرب در دو را بدهی و او بگوید: این مساوی چهار است و شما بعد از این جواب برای او کف بزنید، او قهر می‌کند. می‌گوید به من بی‌احترامی‌کردید که من رو تشویق کردید برای اینکه گفتم دو ضرب در دو می‌شود چهار! با این حرف اصلاً به من جسارت می‌کنید. خدا برای چه چیزی به خودش اصلا تبریک گفته است؟ مگر چه کار کرده که به خودش تبریک بگوید؟ اگر کسی قدرت خلاقیت بیکران داشته باشد ولی یک چیز با‌اندازه را خلق کند، آیا این کار او، آفرین دارد؟ قطعا خیر!
در یک صورت خدا مجاز است به خودش آفرین بگوید: در صورتی که بیکران خلق کند. اگر خدا ظرفیت بی‌‌اندازه خلق کند، آنجا به خودش تبریک می‌گوید، چرا؟ چون می‌تواند خودش را دراین آفرینشش ببیند. اینها گفته‌های ابن عربی است که می‌گوید خدا انسان را آفرید تا خود را یعنی اسماء صفات خود را در انسان ببیند و شهود کند. چون می‌گویند ظهور اسماء صفات خدا یعنی انسان کامل. در روایت است: نحن اسماء الله؛ ما نام خدا هستیم، یعنی حضرت علی (ع) کرم خدا است؛ یعنی علی قدرت خدا است؛ یعنی علی بصیرت خدا است؛ یعنی در امیرالمومنین؛ همه اسماء الهی را ببین. این حرف آقای مشایی است. می‌گوید خدا برای این ظرفیت به خودش تبریک گفته است.
باید در مقیاس جهانی تدبیر و عمل کرد
انسان را باید اینگونه دید شما باید اینگونه ببنید و اینگونه به دنیا معرفی کرد و به این شکل تمدن اسلامی پی‌ریزی ‌می‌شود. تمام مردم جهان نیز به این نقشه تو اقبال می‌کنند. این نگاه مقیاس جهانی دارد. ما امروزمی‌خواهیم معیارهایی برای انتخاب ریاست جمهوری به دست افراد بدهیم. به عقیده بنده داشتن مقیاس جهانی در نگاه و برنامه‌ریزی یکی از این معیارهاست. این معیار مهمی‌است. جهان با شتاب، رو به یکپارچگی می‌رود، مرزهای بین انسان ها کمرنگ شده است مرز بین یک ایرانی با یک فرد عراقی، ترک، آمریکایی و اروپایی کمرنگ شده است. یعنی انسان‌ها همدیگر را شناخته‌اند و با همدیگر تعامل می‌کنند. جهان دارد به سمت آن تعریفی که قرآن کریم ارائه کرده است می رود. فرمود« ما شما را شعوب مختلف قرار دادیم برای اینکه همدیگر را بشناسید» جهان رو بسوی یکپارچگی می‌رود ما دیگر یک جزیره جدا از دنیا نیستیم، هیچ کشوری نمی‌تواند فقط برای خودش برنامه بریزد و بگوید من به جاهای دیگر کاری ندارم. مقیاس برنامه‌ریزان کشور باید مقیاس جهانی شود. باید این را تمرین کرد.
رئیس جمهور آینده باید جهانی بیاندیشد نه منطقه ای!
کسانی که می‌خواهند به عرصه انتخابات بیایند، باید نگاه کلان داشته باشند اگر مقیاس‌هایشان جهانی نباشد نمی توانند برای ملت مثمر ثمر باشند. بعضی از افراد مقیاسشان شهری، روستایی است. بعضی برای تهران می‌توانند فقط برنامه‌ بریزند و شاید خرده ریزهایش به شهرهای دیگر برسد اصلا مقیاس نگاهشان خیلی محدود و کوچک است. برخی می‌گویند ما اگر بیاییم وضعیت کشور را به سی و سه سال پیش برمی گردانیم. این یعنی فاجعه، یعنی مرگ کشور. ما به دنبال مقیاسی برای همه مردم کشورهای جهان هستیم. چون مردم از همدیگر جدا نیستند. همین آقایان احمدی‌نژاد و مشایی می‌گفتند اگر کسی بخواهد عدالت را در کشورش برقرار بکند باید طرح عدالتی که می‌دهد برای جهان باشد.
مدیریت مشترک به معنای مدیریت ایران بر جهان نیست
مدیریت مشترک جهان، یک قدم برای طرح عدالت در جهان بود. از طرفی وقتی قدرت تصمیم‌گیری دست چند کشور ابرقدرت هست، وقتی قدرت نقض قوانین در دست چند گردن کلفت بین المللی است، چگونه می‌توان رفع ستم کرد؟! در کشور خودت چطور می‌توانی رفع ستم کنی؟ شما وقتی می‌توانی رفع ستم کنی که از جهان آغاز کنی! یعنی از عام شروع کنی تا به خاص برسی. همه کشورها باید در مدیریت جهان نقش داشته باشند. برخی این را اشتباه فهمیده‌اند! برخی آقایان اصلاح طلب و اصولگرا گفتند آقای احمدی‌نژاد بیاید کشور خود را مدیریت کند، نمی‌خواهد جهان را مدیریت کند! آقای احمدی‌نژاد نگفت ایران می‌خواهد جهان را مدیریت کند، بلکه گفت مدیریت مشترک جهانی. یعنی همه کشورها باید در مدیریت جهان نقش ایفا کنند. برنامه عدالت باید در مقیاس جهانی دیده بشود تا به کشور ما برسد.
مهندس مشایی برنامه مهر جهانی را دنبال می کند
امروز به گفته آقای مشایی مهر را باید در جهان اشاعه داد. با درست معرفی کردن انسان، عشق و مهر به جهانیان درست معرفی می‌‌شود. اینها را ما باید بگوییم چون که ما ذخائرش را در قرآن داریم. این کلام مولا امیرالمؤمنین است که بنابر نقل فرمود: می‌پنداری یک جسم و جرم کوچکی هستی، در حالیکه در تو عالم بزرگتر پیچیده شده، این را چه زمان می‌خواهیم در دنیا مطرح کنیم که انسان، این است. ما بهترین تعریف را از انسان داریم. برای همین ما می‌توانیم از عدالت در جهان حرف بزنیم، از مهر در جهان حرف بزنیم. البته این یک تلقی از اسلام ‌است که تلقی‌های دیگری هم از اسلام داریم؛
در تشیع هم طالبانیسم داریم!
همین تلقی‌های شبیه «طالبانیسم اهل سنت» و «طالبانیسم اهل شیعه». طالبانیسم که فقط در اهل سنت نیست. طالبانیسم یک تفکر است. تفکر سلفی گری و نوع نگاه قشری و تصلب بر ظواهر به دین. این نگاه هم در مذهب سنی وجود دارد هم در مذهب شیعه که فقط ما دین را با رفتارها و ظواهر رفتاری می‌شناسیم و داوری¬ها ، قضاوت‌ها و حکم‌هایمان همه بر اساس ظاهر است. خب نگاه اینگونه به انسان چکار می‌کند؟ افغانستان را می‌سازد. همه باید مثل خود آنها بشوند. آن موقع که طالبان در افغانستان حاکم بود کسی اگر ریشش در مشت یک فرد طالبانی جا نمی گرفت او را در خیابان شلاقش می‌زدند. همه باید مثل آنها می‌شدند چون نگاه یک نگاه خشک و غلط و قشری و ظاهری صرف به دین است. این نگاه ربطی به مذهب ندارد، ما در عالم تشیع هم از این نگاه‌ها داریم گرچه شیعه به خاطر ارتباطاتش با ادعیه و معنویات یک مقدار معتدل تر است ولی این نگاه ها وجود دارد. این دعوای آقای احمدی نژاد با بعضی از قشری مسلکان در داخل است که می‌گوید انسان را اینطور نگاه کنید. ما می‌توانیم این انسان را به جهان معرفی کنیم در این صورت می‌توانیم اسلام را در جهان عرضه کنیم و با این روش هم می‌توانیم داخل کشور خودمان. کاری کنیم که جوانان از دین گریزان نشوند و به ستیز با دین برنخیزند.
یکی از جوان ها به من گفت کاش بجای عمامه بر روی سرت تاج می گذاشتی!
من ارتباط اینترنتی با جوانهای شیرازی داشتم. یکی از آنها دراینترنت به من گفت: این چیه رو سرت؟ گفتم: عمامه است. گفتند اگر یک تاج رو سرت بود من بیشتر می‌پسندیدم! گفتم این هم تاج ماست. گفت نه این مال عرب‌هاست این مال اسلام است، اسلام آمد ایران را ویران کرد، هرچی بدبختی داریم از اسلام داریم! برخی از همین بچه‌های شیراز خودمان این حرف را زدند! ببینید چه طور در ذهنش فرو رفته که اسلامی ‌که باید همه را جذب کند، اسلامی‌ که عشق آدم هاست، اکنون از جذب بخشی از جوانان ما، عاجز است. پیامبر قلب‌های سنگی که هیچ روزنه ای برای نفوذ در آنها نبود را فتح کرد با چه چیزی؟ قرآن می‌گوید: اگر این خلق را نداشتی عرب از دورت پراکنده می‌شد. این تصریح قرآن است. چه طور اسلام را در روح و جان عرب سنگدلی که زنده به کور می‌کرد جای داد؟ اسلام اینطوری پیش می‌رود.
ایده مهر جهانی مهندس مشایی، همان مفهوم رحمه للعالمین است
آقای مشایی حرف از مهر جهانی می‌زند. من گفتم اصلاً مهر جهانی ترجمه رحمه للعالمین است شما رحمه للعالمین را ترجمه کنید می‌شود مهر جهانی، مهر برای همه جهانیان. حالا ما اگر مهر جهانی را بگوییم خواهند گفت اوه این انحراف است؛ خوب این لقب پیامبر است فقط پیامبر معروف به رحمه اللعالمین است، فقط.