رهبر معظم انقلاب معتقدند: «حاکمیت دین، هدف مهم همه‌ی ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط» قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلاً ائمه‌ی ما علیهم‌الصّلاةوالسّلام تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ و الّا اگر امام صادق و امام باقر صلوات‌اللَّه‌علیهما یک گوشه می‌نشستند و چندنفر دور خودشان جمع می‌کردند و فقط یک مسأله‌ی شرعی می‌گفتند، کسی به آنها کاری نداشت.»

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمی سيد علی خامنه ای (مد ظله العالی) مصاحبه ای با حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی، پژوهشگر تاریخ اسلام درباره‌ی موضوع نسبت سیره‌ی هر کدام از ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام با یکدیگر و نقش و اقدامات فرهنگی امام محمد باقر علیه‌السلام برای نیل به تحقق حاکمیت سیاسی اسلام انجام داده که متن کامل این مصاحبه را در ذیل ملاحظه می نمایید:

ـدرباره‌ی نسبت سیره‌ی هرکدام از ائمه‌ اطهار علیهم‌السلام با یکدیگر دو نظر وجود دارد. یکی رویکرد پیوستگی و دیگری رویکرد گسست. باتوجه به آن‌که گفت‌وگوی ما درباره‌ی زندگی امام باقر علیه‌السلام است؛ به نظر شما آیا ما شاهد یک پیوستگی بین سیره‌ی امام سجاد و امام محمد باقر علیهماالسلام هستیم یا این‌که خیر؛ سیره‌ی این دو امام متفاوت است؟
به نظر می‌رسد اجمالاً پیوستگی وجود داشته و سیره‌ی این دو امام در ارتباط و پیوند با یکدیگر بوده است. نحوه‌ی موضع‌گیری‌های اجتماعی و فرهنگی امام سجاد و امام باقر علیهما‌السلام به نوعی یک زمینه‌سازی برای حرکت علمی و فرهنگی فرزند خود، امام صادق علیه‌السلام است که بعدها این حرکت به یک دانشگاه بزرگ تبدیل شد. اما برای این‌که این بحث به خوبی روشن شود لازم است تا ابتدا نگاهی به دوران زندگانی امام باقر علیه‌السلام بیندازیم و بعد به تقسیم‌بندی حرکت اجتماعی و سیاسی ائمه علیهم‌السلام در دوران ۲۵۰ ساله‌ی حیاتشان بپردازیم.

صوت: انسان ۲۵۰ ساله | امام باقر علیه‌السلام و سازماندهی تشکیلات پنهانی تشیع

امام محمد باقر علیه‌السلام در سال ۵۷ قمری متولد شدند و بنابراین ایشان در واقعه‌ی کربلا حضور داشته و سن‌شان حدود ۴ سال و نیم بوده است. پدر ایشان امام سجاد علیه‌السلام در سال ۹۵ یا ۹۴ یا ۹۶ قمری از دنیا رفتند و امام باقر علیه‌السلام از آن زمان عهده‌دار امامت شدند. این امامت حدوداً ۱۸ سال به طول انجامید و ایشان در سال ۱۱۴ قمری رحلت می‌کنند. بنابراین امامت ایشان از اواخر قرن اول هجری تا دو دهه‌ی قرن دوم هجری ادامه داشته است. تمام این مدت با دوران حکومت بنی‌‌امیه مصادف بود.

اما درباره‌ی دوران حیات ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌توان چهار دوره را به طور کلی در نظر گرفت. ما اگر به این چهار دوره توجه پیدا نکنیم، نمی‌توانیم حوادث زمان ائمه علیهم‌السلام را درست تحلیل کنیم و نمی‌توانیم بدانیم که چرا یک امام این‌طور موضع‌گیری کردند و امام دیگر طور دیگری موضع گرفتند. بنده این چهار دوره را که از یکی از سخنان رهبر معظم انقلاب برگرفته‌ام در کتاب سیره‌ی پیشوایان و در قسمت سیره‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام آورده‌ام. این تقسیم‌بندی به این صورت است:

دوره‌ی اول:دوره‌ی سکوت و مدارا با خلفای وقت؛ که عبارت بود از دوران ۲۵ ساله‌‌ی زندگانی امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام در زمان سه خلیفه‌ی بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله.

دوره دوم:دوره‌ی تشکیل حکومت و ظهور مستقیم در صحنه سیاسی؛ این دوره شامل حکومت چهار سال و چند ماه حضرت علی علیه‌السلام به علاوه‌ی دوره‌ی شش ماه خلافت ظاهری امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود.
دوره سوم:دوره تلاش برای تشکیل مجدد حکومت اسلامی؛ این دوره از زمان صلح امام حسن علیه‌السلام آغاز می‌شود و تا زمان شهادت امام حسین علیه‌السلام ادامه پیدا می‌کند. این دوره، دوره‌ی تلاش و امیدواری برای تشکیل مجدد حکومت اسلامی به وسیله امامت وقت بود که عمدتاً ناظر به فعالیت امام حسین علیه‌السلام می‌شود.
دوره‌ی چهارم: دوره‌ی یأس از حضور آشکار در صحنه‌ی سیاسی و تمرکز بر حرکت علمی و فرهنگی و تربیت نیروی انسانی؛ بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام، سیاست ائمه علیهم‌السلام به حرکت علمی و فرهنگی و تربیت نیروی انسانی متمرکز شد. چرا؟ به امید تشکیل حکومت در آینده‌ی بلندمدت این کار انجام شد. چون فکر تشکیل حکومت اسلامی، هیچ‌وقت از ذهن ائمه علیهم‌السلام ما بیرون نمی‌رفت و همیشه آرمان تشکیل حکومت در ذهن آن‌ها بود.

اولین امامی که امامت ایشان در آغاز این دوره قرار داشت، امام سجاد علیه‌السلام بود. همه می‌دانیم که صبغه‌ی حرکت ایشان، علمی و فرهنگی بود و در قالب دعا و مناجات و رساله‌ی حقوق به عنوان مربی اخلاق و ارشاد انسان‌ها و با هدف مبارزه با ابتذال فرهنگی و اخلاقی این حرکت را انجام می‌دادند. امام بعدی که این حرکت را دنبال کردند، امام محمد باقر علیه‌السلام بود. از این‌جا روشن می‌شود که پیوستگی مورد سؤال شما در سیره‌ی ائمه علیهم‌السلام چگونه بوده است.

ـیعنی روح حاکم بر فعالیت هر دو امام بزرگوار، حرکت علمی و فرهنگی است؟
بله؛ صبغه‌ی حرکت ایشان علمی و فرهنگی بود، اما همیشه موضع مخالف و معترضانه داشتند، به همین دلیل هم خلفای وقت همیشه این بزرگواران را تحت کنترل داشتند. از این نظر دوران امامت امام باقر علیه‌السلام با سیاست اجتماعی و فرهنگی پدر بزرگوارشان امام سجاد علیه‌السلام پیوند و ارتباط داشت و ادامه‌ی همان حرکت بود. اما از طرف دیگر حرکت علمی و فرهنگی امام باقر علیه‌السلام توسعه پیدا کرد و ایشان یک نهضت علمی را شروع کردند که در آن شاگردان زیاد و محدثان بزرگی را تربیت کردند و این حرکت علمی باقرالعلوم علیه‌السلام در زمان فرزند ایشان، امام صادق علیه‌السلام به بار نشست و شکوفا شد و به تشکیل دانشگاه بزرگ جعفری منتهی شد.
 
ـدر واقع می‌توانیم بگوییم که امام باقر علیه‌السلام یک تشکل فرهنگی و علمی را در زمان حیات خویش شکل دادند و کار تشکیلاتی بین پیروان اهل بیت علیهم‌السلام را ولو به صورت پنهانی رقم زدند؟
بله؛ این موضوع یک نکته دارد و آن این است که فعالیت علمی و فرهنگی امام باقر علیه‌السلام با دوران ممنوعیت نقل و کتابت حدیث به عنوان سیاست رسمی خلفا همزمان بود. این ممنوعیت نقل و کتابت حدیث تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه پیدا کرد. عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۹ هجری به خلافت رسید.

عمر بن عبدالعزیز برای اولین بار به یکی از محدثین بزرگ مدینه نامه نوشت و دستور داد که حالا که محدثان بزرگ از دنیا رفته‌اند و این میراث علمی در حال از بین رفتن است، شما احادیث را جمع‌آوری کنید. محققان ما می‌گویند که این نامه فقط در حد بخشنامه بود و به اصطلاح امروز، عملیاتی نشد. ما هیچ نشانه‌ای در دست نداریم که محدثان اهل سنت در زمان عمر بن عبدالعزیز و حتی چند سال بعد از او اقدام به این کار کرده باشند و مجموعه‌ای تدوین شده باشد. سیوطی در تاریخ «الخلفا» در باب تاریخ زندگی و خلافت منصور دوانیقی می‌نویسد: در زمان منصور، مجموعه‌های حدیثی اهل سنت تدوین شد. این در حالی است که منصور دوانیقی از سال ۱۳۷ هجری به خلافت رسید.
 
ـاین دستور و بخشنامه، موجب انفتاحی برای فعالیت پنهانی سابق شیعیان در گردآوری احادیث نشد؟
شیعه از اول، ممنوعیت نقل و کتابت حدیث را به رسمیت نشناخت. از همان زمان امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام شیعه به حرکت علمی خود ادامه داد و شواهدی را در دست داریم که مجموعه‌های حدیثی و کتاب علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام و صحیفه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نوشته شده است. لذا شیعه از اول این موضوع را به رسمیت نشناخت و حتی به صورت پنهانی به حرکت علمی خود ادامه داد. امام باقر علیه‌السلام این حرکت علمی گسترده را در همین دوره شروع و سازماندهی کرد. این موضوع خیلی مهم بود که سیاست رسمی برخلاف این حرکت بود. اگر هم بخشنامه‌ای برای جمع‌آوری احادیث صادر شد، مربوط به دوره‌ی عمر بن عبدالعزیز به بعد است. این در حالی است که حتی تا ۱۴ سال بعد که هنوز دوران امامت امام باقر علیه‌السلام بود، حرکت ملموس و محسوسی در این زمینه صورت نگرفته بود.

ـ بنابراین، کارها همچنان به صورت پنهانی اما تشکیلاتی و با انسجام بیشتری انجام می‌شد.
امام باقر علیه‌السلام حرکت را گسترده‌تر کرد. آن‌چه که مقصود از تشکل و کادرسازی علمی است، این است که امام باقر علیه‌السلام از میان شاگردان خود، شاگردان نخبه‌ای تربیت کرد که این‌ها هسته‌ی مرکزی محدثان شیعه بودند. روایتی از امام صاق علیه‌السلام داریم که حضرت در آن از چهار نفر از محدثان یاد کردند و فرمودند: «مکتب ما و احادیث پدرم را چهار نفر زنده کردند؛ زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلى. اگر این‌ها نبودند، کسى از تعالیم دین و مکتب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بهره‌اى نمى‌یافت. این چند نفر حافظان دین بودند. آنان، از میان شیعیان زمان ما، نخستین کسانى بودند که با مکتب ما آشنا شدند و در روز رستاخیز نیز پیش از دیگران به ما خواهند پیوست۱منظور ایشان همان شاگردان نخبه و هسته‌ی مرکزی شاگردان امام باقر علیه‌السلام است که برخی از آن‌ها شاگرد امام صادق علیه‌السلام هم بودند.
 
پیشگامانی را که امام باقر علیه‌السلام تقویت کردند، میراث‌داران علم و مکتب علمی و فقهی و معارفی ائمه علیهم‌السلام بودند و هر کدام هزاران حدیث از امام وقت خود در اختیار داشتند. مثلاً محمد بن مسلم که یکی از این افراد بود، می‌گوید: «هر موضوعی که به نظرم می‌رسید از امام باقر علیه‌السلام می‌پرسیدم و جواب می‌شنیدم. به طوری که ۳۰ هزار حدیث از امام باقر علیه‌السلام و ۱۶ هزار حدیث از امام صادق علیه‌السلام فرا گرفتم


ـ اگر ما این حرکت را تشکیلاتی بدانیم و این چهار بزرگوار را هسته‌ی مرکزی شاگردان امام باقر علیه‌السلام، قاعدتاً هر کدام از این چهار نفر هم به صورت سلسله‌وار شاگردانی تربیت کرده‌اند.
بله؛ شاگردانی داشته‌اند. شاگردانی که فعالیت‌های گسترده‌ای داشتند و به امام باقر علیه‌السلام نزدیک بودند و در ضمن حامل اسرار هم بوده‌اند. یکی از این افراد که «جابر بن یزید جعفی» بوده است، می‌گوید که من به محضر امام باقر علیه‌السلام رسیدم و بعد از گفتگوهایی، ایشان کتابی به من دادند و فرمودند: «پیش از سقوط حکومت بنی‌امیه، نباید حتی یک حدیث از مطالب این کتاب را نقل کنی.» این به آن معنا است که این مطالب جزو اسرار بوده است و حضرت انتشار آن احادیث را به مصلحت نمی‌دانستند. حضرت به او فرمودند: «تا بنی‌امیه روی کار هستند آن‌ها را نقل نکن ولی پس از سقوط حکومت آن‌ها، احادیث را نقل کن و اگر از نقل آن‌ها خودداری کنی، از رحمت الهی دور خواهی بود.» در ادامه‌ی حدیث، جابر می‌گوید که حضرت کتاب دیگری به من دادند و فرمودند: «مطالب این کتاب فقط برای استفاده‌ی شخص تو است و چیزی از آن را برای دیگران نقل نکن.» یکی از شخصیت‌های معاصر جابر می‌گوید که من هر سؤالی از جابر می‌پرسیدم، پاسخ من را به وسیله‌ی حدیثی که در آن‌ موضوع از امام باقر علیه‌السلام شنیده بود، می‌داد و گاه می‌گفت: من این مطالب را از وارث علم انبیاء یعنی امام باقر علیه‌السلامشنیده‌ام.

جابر می‌گفت که من ۵۰ هزار حدیث در سینه دارم که هنوز یکی از آن‌ها را نقل نکرده‌ام. بنابراین هسته‌ی مرکزی یاران بزرگ امام باقر علیه‌السلام این‌طور شخصیت‌های بزرگی بودند که هر کدام حافظ هزاران حدیث بودند. بعضی از این افراد مشترکاً هم شاگرد امام باقر علیه‌السلام بودند و هم شاگرد امام صادق علیه‌السلام. این افراد علم و دانش امام را به سهم خود با شاگردان و حتی به محدثان اهل سنت هم منتقل می‌کردند. دانشمندان می‌نویسند که جابر بن یزید جعفی و کیسان سجستانی و فقهایی از اهل سنت مانند ابن مبارک، زهدی، اوضاعی، ابوحنیفه، مالک، شافعی، زیاد بن منذر و دیگران از آثار علمی امام باقر علیه‌السلامبهره‌مند شدند. کتاب‌های دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند طبری، خطیب بغدادی و کتاب‌هایی مانند «موطأ» مالک بن انس، «سنن» ابی داوود، «مسند» ابوحنیفه، «تفسیر» زمخشری و ده‌ها کتاب از این نظیر که از مهم‌ترین کتب اهل تسنن است، پر است از سخنان پرمغز پیشوای پنجم ما امام باقر علیه‌السلام و در همه‌ جای این کتاب‌ها جمله‌ی «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» و یا «عن ابی جعفر» به چشم می‌خورد.
پی‌نوشت:
۱. کتاب رجال کشّی، صفحه‌ی ۱۲۵