داوری: آقای هاشمی به دنبال «واتیکانیزاسیون ولایت فقیه» است و تضاد گفتمانی آقای هاشمی با آیت الله خامنه ای، تضادی واقعی است/ زیباکلام: نگاه آقای هاشمی به ولایت فقیه ، «پراگماتیستی» است و واتیکانیزاسیون ولایت فقیه را بعد از توسعه سیاسی می خواهد
هفته نامه آسمان در شماره اخیر خود گزارشی را از مناظره آقایان صادق زیباکلام و عبدالرضا داوری با موضوع نقش هاشمی رفسنجانی در تحولات بعد از ۲۴ خرداد ۹۲ برگزار کرد که در ادامه متن کامل آن منتشر می شود:
* آقای دکتر! بحث را اینطور آغاز میکنیم که اگر شما بخواهید توصیفی از موقعیت و نقش آقای هاشمی بعد از 24 خرداد ارائه دهید، چه تعبیری خواهید داشت؟
داوری: به زعم من، خط مشی آقای هاشمی در ایام پس از 24 خرداد ۹۲ با آنچه که ایشان از سالهای اول انقلاب تاکنون پیگیری کردهاند؛ متفاوت نیست. اعتقاد دارم که اگر ما امام خمینی را بنیانگذار ساختار حقوقی نظام جمهوری اسلامی ایران بدانیم، آقای هاشمی قطعا بنیانگذار ساختار حقیقی نظام است؛ به جهت نقشی که ایشان از سال 60 به بعد در طراحی مناسبات و چیدمان نیروها در ساختار بروکراتیک کشور برعهده داشتند. اگر به خاطرات آقای هاشمی مراجعه کنیم، این طراحی مناسبات درون نظام را از سوی ایشان خواهیم دید. به نظر من، از سال ۶۰ تا ۸۴ مدیریت نظام – مستقیم یا غیرمستقیم- از سوی آقای هاشمی پیش رفت و بعد از 84 فراز و فرودهایی اتفاق افتاد. بنابراین به زعم بنده شناخت راهبردهای آقای هاشمی – بعنوان بنیانگذار ساختار حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران- میتواند واقعیتهای نظام جمهوری اسلامی ایران را نشان دهد. از این جهت، خیلی خوشحالم که در این میزگرد آقای دکتر زیباکلام حضور دارند. چرا که بیاغراق یکی از رفرنسها در شناخت آقای هاشمی، کتاب «هاشمی بدون روتوش» ایشان است که شخصا از آن بهره زیادی بردهام. شاید اولین نکتهای که در مورد آقای هاشمی میتوانم بگویم آن است که ما در حوزه های دینی خود دو گفتمان را در 100 سال اخیر میتوانیم مشاهده و رصد کنیم. گفتمان اول، گفتمانی است که به سازگاری اسلام و غرب اعتقاد دارد و نماد آن آیت الله بروجردی هستند. در مقابل این گفتمان ، گفتمان دیگری وجود دارد که به عادلانه نبودن مناسبات جهانی اعتقاد داشته و بنای تغییر آن را دارد. نماد گفتمان دوم امام خمینی است. در این دوگانه - با توجه به آنچه در سه فصل اول کتاب دکتر زیباکلام از سنخ شناسی حوزوی آقای هاشمی توسط خود ایشان روایت شده - آقای هاشمی ذیل گفتمان آیتالله بروجردی قرار میگیرد و به سازگاری و همزیستی اسلام و غرب اعتقاد دارد. این جنبه گفتمانی و سنخ شناسی حوزوی آقای هاشمی شاید تاکنون مورد توجه نبوده است اما از این جهت که بدانیم ایشان اصولا بر کدام ریل گفتمانی در طول دوران فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود حرکت کرده اند ، اهمیت دارد. شما اثرات این رویکرد را در کنش های آقای هاشمی طی دوران های مختلف پیش و پس از انقلاب میتوانید ببینید. نکته دیگر، نوع نگاه آقای هاشمی به موضوع مدیریت جامعه و مساله ولایت فقیه است. در همان کتاب، ایشان نکاتی را مطرح میکنند که بسیار اهمیت دارد و شاید بتوان بر مبنای آن رفتارها و خط مشی ایشان پس از 24 خرداد ۹۲ را بهتر درک و تحلیل کرد. آقای هاشمی در صفحه 73 کتاب «هاشمی بدون روتوش» میگویند: «ابتدا اعضای دولت موقت خیلی خوششان نمیامد که ایشان (امام خمینی) در تهران باشند و از تصمیم ایشان برای اقامت در قم خوشحال شدند. ما هم قبول داشتیم که ایشان به قم بروند». در ادامه ایشان در صفحه 157 همان کتاب موضع خود در بحث ولایتفقیه را بدین صورت بیان میکنند: «شاید خیلیها ندانند که وقتی در مجلس خبرگان به بحث ولایت فقیه که توسط عدهای مطرح شد رسیدیم، من مخالفت کردم. آقای آذری قمی در جلسهای تعبیری را از من نقل کرد که آقای هاشمی در زمان تنفس یکی از جلسات خبرگان گفته است، اینکه شما میگویید ولی فقیه نمیشود ناصرالدین شاه میشود. در بحثها این گونه بودم ». و بعد آقای زیباکلام سؤالی از ایشان میپرسند و خطاب به آقای هاشمی میگویند : «من جدی فکر میکنم اگر میان رهبری نظام و رؤسای سه قوه فاصله زیاد باشد، این حالت نه به نفع و خیر و صلاح نظام است و نه به نفع رهبری. اگر رییس مجلس بشود مقلد رهبری، رییسجمهور هم بشود مقلد رهبری، رییس قوه قضاییه هم بشود مقلد رهبر در چنین وضعیتی، بالطبع وقتی رییس مجلس نزد رهبری میرود خبردار میایستد تا ببیند رهبری چه اراده میکند تا مجلس اجرا کند. در مورد مجلس هفتم که اینجوری شد. قوه قضاییه هم منتخب رهبری است. با این حساب، بعد از خدا چشم امید ما به رییسجمهور است. اگر رییسجمهور از بین افرادی انتخاب شود که فعلا نامشان مطرح است (زمان مصاحبه در سال 83 و برای انتخابات ریاستجمهوری نهم) آن وقت این مسأله فاصله که عرض کردم، تکمیل میشود و بیشترین ضرر در بلندمدت متوجه خود رهبری است». نکته مهم در پاسخ آقای هاشمی به دکتر زیباکلام است. آقای هاشمی در پاسخ به سوال آقای دکتر زیباکلام میگویند: «بر سر این موضوع با شما اختلافی ندارم. من هم مثل شما فکر میکنم که اگر بعضی افراد بیایند، سطح مملکت پایین میآید و رییسجمهور فرمانبر میشود. من هم این را قبول ندارم. باید رییسجمهور متشخصی در کشور باشد که با اراده خودش کار کند». ببینید! شما اگر این مواضع را در کنار تعلق آقای هاشمی به گفتمان سازگاری اسلام و غرب و نوع نگاه ایشان به مدیریت جامعه و مساله ولایت فقیه و همراهی ایشان در ابتدای انقلاب با جریان دولت موقت برای حضور امام در قم قرار دهید؛ می توان نتیجه گرفت که نگاه آقای هاشمی به موضوع ولایت فقیه نوعی واتیکانیزه کردن نهاد ولایت فقیه و تصدی امور کشور توسط یک رییسجمهور مقتدر و منتخب مردم است. در این زمینه، فکت های زیادی موجود است. به عنوان یک نمونه عرض می کنم که با بررسی مواضع آقای هاشمی در یکسال اخیر بویژه در مسیر آماده شدن ایشان برای کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری اخیر نیز این خط مشی را میبینیم که آقای هاشمی ایدئولوژیک شدن مرزهای سیاست خارجی را اختلال در امر توسعه میدانند و از این منظر می توان پی گیری رویکرد واتیکانیزاسیون نهاد ولایت فقیه از سوی ایشان را فهم کرد. چرا که از ابتدای انقلاب تا امروز این نهاد ولایت فقیه است که ایدئولوژی انقلاب اسلامی را به حوزه سیاست خارجی مرتبط کرده و من فکر میکنم آنچه آقای هاشمی امروز دنبال میکند، مبتنی بر این رویکرد کلان واتیکانیزاسیون نهاد ولایت فقیه است که عرض شد و در فرصت بعدی، به حوزه عملیاتی موضوع اشاره خواهم کرد.
* خب، آقای دکتر زیباکلام! آقای داوری با استناد به مصاحبه شما با آقای هاشمی مواردی را گفتند و البته بحث را به قبل از 24 خرداد بردند که البته، طبیعی هم هست و نمیتوان آقای هاشمی را با گسست تحلیل کرد. شما تا چه حد با این رویکرد تحلیلی آقای داوری موافق هستید؟
زیباکلام: من مخالفتی با گفته های آقای دکتر داوری ندارم و آن را در مجموع درست میدانم. از این جهت، من نوع نگاه آقای هاشمی رفسنجانی به ایده ولایت فقیه را نگاهی پراگماتیستی میدانم. ایشان معتقد است که ما در شرایط فعلی جامعه ایران به نهادی به نام ولایت فقیه اعتقاد داریم و این نهاد باید باشد. اما نه از باب آنکه ولایت فقیه جا پای امام معصوم و غایب بگذارد و از همان مشروعیت، الوهیت و قداست برخوردار باشد؛ بلکه به دلیل فقدان توسعه سیاسی نهادیهشده در ایران. ایشان چون میداند ما دارای احزاب فراگیر و نیرومند و اتحادیههای صنفی کارگران، بازاریان، کارکنان دولت و... نیستیم؛ بنابراین، در شرایطی که توسعه سیاسی در ایران خیلی کم اتفاق افتاده، ما چارهای نداریم جز آنکه یک نهاد مرجع داشته باشیم و این نهاد نگذارد تشتت آرا و اختلافات جامعه را به بنبست بکشاند. به عبارتی، ایشان اعتقاد دارد اگر ولیفقیه نباشد به دلیل ضعف جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران، جامعه بهاحتمال ریاد دچار هرجومرج خواهد شد. من مشابه این وضعیت را در دوران دکتر مصدق و مشروطه میتوانم یادآور شوم و معتقدم اگر امروز هم آن اتوریته ولیفقیه نباشد، خردهقدرتهایی که در سطح جامعه حضور دارند بهاحتمال زیاد کشور را به سمت نوعی آنارشیسم و بحران هل خواهند داد. با همین نگاه است که آقای هاشمی به امام خمینی تأکید میکند که اگر شما جنگ را جمع نکنید، ما دیگر نمیتوانیم آن را جمع کنیم. ایشان به همان دلیلی که میخواست و توانست جنگ را در دوران حیات امام تمام کند؛ اصرار زیادی داشت که مسأله آمریکا را هم امام حل کند و میگفت اگر شما حل نکنید، ما نمیتوانیم حل کنیم. «ما» یعنی بدنه نهادهای سیاسی تصمیمگیرنده جامعه. به نظر من هم، نگاه هاشمی درست بود. چنانکه امروز میبینید که همچنان این مسأله لاینحل مانده و به بزرگترین مشکل نظام تبدیل شده است. چرا که اگر ما با آمریکا تنش زدایی کنیم، بخش عمدهای از آنچه هویت جمهوری اسلامی را ساخته زیر سؤال خواهد رفت و ترک برخواهد داشت. به همین جهت، آقای هاشمی اعتقاد دارد ما باید یک نهاد تصمیمگیری مرجع داشته باشیم که وقتی او تصمیمی گرفت، دیگران ملزم به اطاعت و اجرا باشند. ایشان حتی چندان دغدغه درستی یا نادرستی تصمیمات این نهاد را ندارد؛ بلکه دغدغهاش خردهقدرتهایی است که اگر آمریت آن مرجع نباشد، دردسرآفرین خواهند شد.
* بنابراین، شما برآوردی که معمولا از سوی مخالفان آقای هاشمی عنوان میشود مبنی بر اینکه ایشان به دنبال محدود کردن ولایت فقیه و تبدیل آن به یک نهاد نمادین هستند، رد میکنید؟
زیباکلام: نه. چون اگر خیلی نمادین شود، دیگر کارکردی را که آقای هاشمی میخواهد نخواهد داشت. آقای هاشمی تبدیل ولی فقیه به ملکه انگلستان و پاپ واتیکان را نمیخواهد.
* اما آقای داوری رویکرد آقای هاشمی را «واتیکانیزه کردن ولایت فقیه» دانستند....
زیباکلام: ایشان حداقل در حال حاضر، چنین هدفی ندارد. ایشان زمانی حاضر است چنین اتفاقی بیافتد که توسعه سیاسی، جامعه مدنی و نهادهای قدرتمند در کشور تثبیت و مستقر شده باشد و بتوانند در غیاب یک نهاد فرهمند و نیرومند نقشآفرینی کنند. اما الآن جامعه ما به مرحلهای نرسیده که بتواند بر روی دو پای خود بایستد.
* آقای داوری! به نوعی ایده شما رد شد...
داوری: ببینید! آقای هاشمی بیشتر از آنکه به «ولایت فقیه» در ساختار حکومت دینی اعتقاد داشته باشند، به «ولایت فقه» اعتقاد دارند. شاید این همان دیدگاهی باشد که سال گذشته آقای علی مطهری هم در چند نوبت به آن اشاره داشت و بر محوریت فقه مصطلح، شوراهای فقهی و نهاد مرجعیت تأکید دارد. از این منظر، باید دیدگاه آقای هاشمی به مقوله ولایت فقیه را تحلیل کنیم. من اعتقاد دارم از سال 88 بدین سو، رویکردهای آقای هاشمی دگرگون شده است. شاید قبل از 88 میشد برای دیدگاهی که آقای زیباکلام اشاره داشتند، شواهدی پیدا کرد؛ اما به نظر میرسد بعد از 88 با غلبه خط مشی مشروطهخواهی بر خط مشی جمهوریخواهی در میان اصلاحطلبان، آقای هاشمی به ایده محدود کردن قدرت مرکزی در ایران و پاسخگو کردن آن رسیده است. البته، نکتهای که آقای دکتر زیباکلام گفتند از جهتی درست است طی ۴ سال اخیر آقای هاشمی بحث توسعه نهادهای مدنی و شبکه سازی و تثبیت آنها در جامعه را دنبال می کنند. اگر شما مسیر دیدارهای ایشان را رصد کنید، خواهید دید که مخاطبان اصلی خود را از بین فعالان نهادهای مدنی (و نه تودههای مردم) انتخاب کردهاند. این همان مدلی است که آقای حسامالدین آشنا در مصاحبه اخیر خود مطرح کردهاند که دولت یازدهم «اسلام اجتماعی» و نه «اسلام سیاسی» را تعقیب میکند که همان نقشه راه آقای هاشمی است. همه این موارد ناشی از تحولاتی است که پس از 88 در مجموعه اصلاحطلبان (بطور عام) و جریان آقای هاشمی (بطور خاص) اتفاق افتاد. به همین دلیل من اعتقاد دارم که آقای هاشمی بعد از 88 با آقای هاشمی قبل از 88 متفاوت است. حتی اگر در دیدگاههای کلان ایشان تغییری اتفاق نیفتاده باشد، اما قطعا در تحلیل شرایط این تغییرات اتفاق افتاده است. ما در همین سفر کرمان دیدیم که آقای هاشمی سه کارکرد رهبری را مطرح کردند : اول اینکه به زعم آقای هاشمی، رهبری با حقالناس خواندن رأی مردم سلامت انتخابات را تضمین کردند؛ دوم آنکه آقای هاشمی معتقدند رهبری با «بچه های انقلاب» خواندن تیم مذاکرهکننده هستهای آنها را از فشار انتقادات دور کردند و سوم آنکه آقای هاشمی معتقدند رهبری با پاسخی که به آقای روحانی در موضوع توافق ژنو دادند به این توافق مشروعیت دادند. یعنی، کارکردی که آقای هاشمی برای نهاد رهبری و ولایتفقیه در این مقطع زمانی میبینند، صاف کردن مسیر توسعه است. اتفاقا، تضادها هم در اینجا شکل میگیرد: در تضاد آن دو گفتمان کلان آیتالله بروجردی و امام خمینی که عرض کردم؛ اگر آقای هاشمی ذیل گفتمان آیتالله بروجردی تعریف میشود، آیتالله خامنهای ذیل گفتمان امام خمینی قرار میگیرند. یعنی، رویکرد آیتالله خامنهای در عرصه جهانی وسیاست خارجی تلاش برای تغییر و برهم زدن مناسبات ظالمانه حاکم بر فضای بینالمللی است. ایشان مناسبات جهانی را ظالمانه میدانند و میخواهند آن را برهم بزنند. در حالیکه آقای هاشمی اصلا این نگاه را ندارد.
* به هر حال، رهبری در همین پرونده هسته ای دو نوبت از رویکرد جریان آقای هاشمی و بطور کلی اصلاح طلبان حمایت کردند. یک بار در مقطعی که آقای روحانی مسؤول مذاکرات هسته ای بود و یک بار هم در دولت یازدهم.
داوری: اتفاقا در مورد دوره اول اگر خاطرتان باشد، رهبری در سال 85 توضیحی درباره آن موضوع دادند و گفتند عقب نشینیهای پیاپی ما نه تنها نتیجه ای در بر نداشت، بلکه شرایط سختتر از قبل شد...
* اما از این حرف برنمی آید که ایشان به دنبال برهم زدن نظام بین الملل هستند. به هر حال، آن گفتمانی که در 8 سال گذشته از طرف آقای احمدی نژاد ایراد شد، نمیتوان عینا گفتمان رهبری خواند...
زیباکلام: اجازه دهید من مداخله کنم! من معتقدم آقای دکتر داوری درست میگویند، شما هم درست میگویید. هر دو درست میگویید...
* البته، من مجری هستم و شما طرف مناظره! (خنده).
زیباکلام: شاید باید اینطور گفت که آیتالله خامنهای بطور سمبلیک میخواهد نظام بینالملل را برهم بزند. چرا که ایشان سمبل جریانی هستند که این نگاه ایدئولوژیک و جهانبینی را دارند. اما درعینحال، ایشان بعنوان رهبری نظام یک دستورالعمل برای برهم زدن نظام بینالملل ندارند و صادر نمیکنند. ایشان در مقام نظر و تئوریک معتقدند نظام بینالملل ظالمانه است و آن را قبول ندارند.
* این نگاهی است که تقریبا همه نیروهای سیاسی در ایران آن را دارند.
زیباکلام: آفرین! ولی اگر شما بگویید نظام جمهوری اسلامی ایران چه دستورالعمل خاصی در این مورد دارد؛ من فکر نمیکنم مورد خاصی وجود داشته باشد.
* آقای داوری! من یک مورد مشخص را دراین باره مثال میزنم. به هر حال، مهمترین موضوع و چالش از نظر نظام جمهوری اسلامی مسأله اسرائیل است. ما میبینیم که رهبری در موضوع فلسطین طرح مشخصی ارائه دادند و بحث رفراندوم در سرزمینهای اشغالی را عنوان کردند. چطور میتوان ایده ایشان را برهم زدن نظام بینالمللی دانست؛ در حالیکه در مورد رادیکالترین مواجهه دیپلماتیک نظام، این رویکرد پراگماتیستی ارائه میشود؟
داوری: اتفاقا اینطور که میفرمایید نیست و آیت الله خامنه ای برای مقابله با نظم ظالمانه جهانی برنامه عملی هم داشته اند. اولا ایشان سال گذشته در همین زمینه جملهای گفتند که «من دیپلمات نیستم، انقلابی هستم». اگر خاطرتان باشد، ایشان سال گذشته بهصراحت از حملاتی که حماس به شهرهای اسرائیل کرد، حمایت کردند و حتی گفتند که ما به آنها کمک کردهایم. همانطور که حمایت ایشان از حزبالله لبنان بسیار صریح و آشکار است. بنابراین، تفاوتهای جدی بین این دو خط مشی و دو نگاه وجود دارد. یعنی، یک نگاه اعتقاد دارد این مناسبات ظالمانه است و باید تغییر کند؛ اما نگاه دیگر میگوید اگر هم این مناسبات ظالمانه است ما تکلیف، برنامه یا پروژهای برای برهم زدن آن نباید داشته باشیم، بلکه در این عرصه باید صرفا پیگیر منافع خودمان باشیم. این دو نگاه بطور جدی وجود دارد. شما کتاب مبانی نظری برنامه چهارم را ببینید. به اعتقاد من، آن کتاب ریشه دیدگاههای مجموعه آقایان هاشمی، روحانی، خاتمی و تیم مذاکرات هستهای سال 82 و ۹۲ را بهخوبی نشان میدهد. در آن کتاب صریحا گفته میشود ما باید سالانه 20 درصد از بودجه نظامی ایران را کم کنیم و ما به ازای آن، وارد پیمانهای نظامی بینالمللی و منطقهای شویم. بنابراین، چالش بین این دو نگاه واقعی است و چالش صرفا اعلامی هم نیست؛ بلکه اعمالی بوده است. آقای روحانی هم در این فرآیند و برمبنای این نگاه و موضع به قدرت رسیده است. شما در همین چند هفته اخیر میبینید که موضع دستگاههای نزدیک به رهبری مثل سپاه، صداوسیما ، ائمه جمعه و ... نسبت به توافق ژنو کاملا دگرگون و انتقادی شده است و تصور اولیهای که راجع به توافق ژنو بوجود آمده بود؛ با مواضعی که آمریکاییها گرفتند، مخدوش شد. البته، بخشی از این تضاد هم طبیعی است و به همان بحثی میگردد که دکتر شریعتی بعنوان تضاد بین نهضت و نظام از آن یاد میکرد. همانطور که وقتی انقلاب پیروز شد، مهندس بازرگان میگفت انقلاب تمام شد، بروید به خانههایتان تا ما دولتداری کنیم! در حالیکه جریان دیگر به استمرار انقلاب اعتقاد دارد و میخواهد این حرکت توفنده ادامه پیدا کند. این تضاد الآن هم وجود دارد و تحولات آتی کشور هم متأثر از این تضاد خواهد بود.
* اگر بخواهیم متمرکز شویم بر فضای پس از 24 خرداد؛ نشانههایی که آقای هاشمی در این جهت بویژه در توافق ژنو بروز دادهاند، چطور تحلیل میکنید؟
داوری: آقای هاشمی از اواسط سال 91 تقریبا در تمامی سخنرانیهای خود شرایط کشور را با شرایط سال ۶۷ ، سال پایان جنگ شبیهسازی کردند. ایشان مدام از شرایط سال 67 مثال میزدند و شرایط سالهای 91 و 92 را با آن زمان مقایسه میکردند. همانطور که میدانید، سال 67 یک چرخش و تحول استراتژیک در مسیر نظام اتفاق افتاد. فکر میکنم آقای هاشمی از این شبیهسازی همین را دنبال میکردند که چرخش استراتژیک در تعامل جمهوری اسلامی با محیط پیرامونی اتفاق بیفتد. در گام اول هم این اتفاق افتاد. آقای روحانی انتخاب شد و بعد هم رهبری «نرمش قهرمانانه» را مطرح کردند که از آن بهنوعی بعنوان پذیرش تجویز این تغییرات یاد شد. اما اینکه این روند به کجا خواهد انجامید؛ به نظر میرسد برخلاف سال 67 ، یک قطعنامه شسته و رفته روی میز نیست که چرخش استراتژیک نظام با پذیرش آن اتفاق بیفتد. در واقع، توافق ژنو وضعیتی ژلاتینی دارد و بر اساس شرایط محیط پیرامون و جنس تعاملاتی که بر روابط ایران با 5+1 حاکم میشود، این توافقنامه شکل می گیرد . تا زمانی که این توافق کاملا شکل نهایی خود را پیدا نکرده است، نمیتوانیم بگوییم که به پدیدهای مشابه «جام زهر» منجر خواهد شد یا گزینههای دیگری شکل خواهد گرفت.
* آقای دکتر داوری اشاره داشتند که تصورات اولیه در مورد توافق ژنو در سطح مسؤولان نظام مخدوش شده است. اما نکته قابل توجه در این میان، نوع واکنشها و برخورد آقای هاشمی است. تا آنجا که حتی وقتی آقای ظریف درباره «مرگ توافق ژنو» هشدار میدهد، باز آقای هاشمی از توافق دفاع میکند و میگوید بر سر جایش هست. تحلیل شما از این مواضع آقای هاشمی چیست؟ چرا اینقدر اصرار بر حفظ این توافق دارد؟
زیباکلام: من تا الآن راجع به خیلی مسایل با آقای هاشمی رفسنجانی صحبت کردم، اما هیچگاه درباره هسته ای با ایشان صحبت نکردم. چرا که آخرین صحبتهای من با ایشان که تبدیل شد به کتاب «هاشمی بدون روتوش»، مربوط به سال 83 میشود که هنوز بحران هسته ای ما چندان پیچیده نشده بود...
داوری: آنچه تا به حال از مذاکرات ژنو فهمیدیم و به قول آقای جان کری ممکن است 20 سال هم به طول انجامد، این است که امریکایی ها از توافق ژنو فرآیند تبدیل جمهوری اسلامی ایران به یک شهروند – اگر نگویم «مطیع»- لااقل «پذیرفتهشده» و «جامعهپذیرشده» در نظام جهانی را دنبال میکنند. اگر بحث هستهای هم نبود، تردید نداشته باشید که پروندههای دیگری برای جمهوری اسلامی ایران باز میشد. کمااینکه الآن من اعتقاد دارم با فعالیتی که هیأت پارلمانی اتحادیه اروپا شروع کرده و خانم شیرین عبادی هم فعالیتهای خود را در هفتههای اخیر تشدید کرده و بیشفعال شده؛ ممکن است پرونده هستهای را با یک دوپینگ حقوقبشری هم همراه بکنند. آقای دکتر زیباکلام نکته بسیار درستی را گفتند؛ هزینه و فایده. جریان آقای هاشمی در سطح کلان اعتقاد دارد که تمام مؤلفهها باید تابع اقتصاد باشد. سیاست خارجی هم باید تابع مناسبات اقتصادی و افزایش رشد اقتصادی جامعه باشد. در حالیکه کدهای زیادی میتوان آورد که نشان میدهد امام خمینی و آیت الله خامنه ای چنین نگاهی ندارند. امام خمینی اعتقاد نداشتند که سیاست خارجی صرفا بر مبنای هزینه و فایده اقتصادی ساماندهی شود.
* پس چطور قطعنامه 598 را پذیرفتند؟
داوری: من اصلا اعتقاد ندارم که امام خمینی قطعنامه ۵۹۸ را بر اساس منطق اقتصادی موجود در نامههایی که مسؤولان وقت دادند، پذیرفتند. اتفاقا منطق پذیرش قطعنامه از سوی امام خمینی بیش از آنکه منطق اقتصادی باشد ، منطق اجتماعی بود. من خاطرم هست که سال 67 پایگاههای بسیج نیرو برای اعزام نداشتند و نفر به نفر نیرو به جبهه میفرستادند. تلقی امام خمینی از شرایط کشور این بود که مردم از جنگ خسته شدهاند.
* این هم، همان منطق هزینه و فایده است. مردم بر اساس اقتصاد و هزینه های سنگینی که جنگ تحمیل کرده بود، اشتیاق اولیه را نشان نمیدادند...
زیباکلام: این هم بود، نیرو دیگر نمیرفت.
داوری: در مورد دلایل سرخوردگی مردم از ادامه جنگ در بهار ۶۷ سخن زیاد است و دلیل اصلی آن هم معضل اقتصادی نبود به همین دلیل من اعتقاد ندارم که امام خمینی بر اساس حسابگریهای اقتصادی جنگ را تمام کردند. امام خمینی احساس کردند که در آن مقطع مردم نمیخواهند بجنگند. جالب آن است که مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی چند ماه قبل از فوت شان با روزنامه جمهوری اسلامی مصاحبه کردند و گفتند وقتی پس از پذیرش قطعنامه ، مردم در عملیات مرصاد به جبهه هجوم آوردند، امام خمینی گفتند اگر میدانستم مردم از جنگ خسته نشدهاند، قطعنامه را نمیپذیرفتم. بنابراین، ایشان به دلایل اقتصادی قطعنامه ۵۹۸ را نپذیرفتند. نظام جمهوری اسلامی نظام «امت و امام» است. امام که نمیتواند تنها جلو برود و مردم درجا بزنند.
* یک سؤال. الآن با توجه به رأی 24 خرداد آیا نمیتوان گفت که مردم حداقل با روشی که آقای جلیلی در مذاکرات هستهای داشت، مخالفت کرده اند و ادامه آن روند را میخواهند؟
داوری: من اعتقاد دارم یکی از استراتژیهای آقای هاشمی در انتخابات اخیر، تبدیل این انتخابات به رفراندومی در حوزه سیاست خارجی بود. من اعتقاد دارم همان دستی که آقای روحانی را به صحنه انتخابات آورد، آقای جلیلی را هم به صحنه انتخابات آورد.
* لابد آقای ولایتی را هم همان دست آورد و آقایان رضایی، عارف و... هم تحت تأثیر آن بودند!
داوری: اصلا قرار نبود این اتفاقات در انتخابات بیفتد. فرض کنید قرار بود در استادیوم آزادی مسابقه فوتبال برگزار شود اما رفتند در استادیوم شهید شیرودی والیبال بازی کردند! یعنی، هم زمین و هم بازی انتخابات 92 کاملا عوض شد. تبدیل این انتخابات به رفراندوم سیاست خارجی، یکی از تدابیر آقای هاشمی بود. در حالیکه این انتخابات میتوانست رقابتی بر مبنای کارآمدی باشد و آقای قالیباف هم خود را برای چنین رقابتی آماده کرده بود.
* اینجاست که فرق آقای هاشمی با قالیباف معلوم میشود.
زیباکلام: من 50 درصد با آقای داوری موافق و 50 درصد مخالفم. من هم موافقم که آقای هاشمی رفسنجانی اصلا قاعده بازی انتخابات را به هم ریخت؛ علیرغم آنکه ردصلاحیت شد. اما مخالفم با تحلیل آقای داوری و معتقدم ایشان نقطه ثقل انتخابات 24 خرداد را سیاست خارجی نکرد. اما این را درست میدانم که ایشان بسیار ماهرانه نقطه ثقل انتخابات 24 خرداد را به رفراندومی درباره مسأله هستهای تبدیل کرد. به عبارت دقیقتر، «حل مسأله هستهای». من معتقدم اصلیترین و بزرگترین دغدغه آقای روحانی هم بعد از 24 خرداد که خود را موظف به انجام آن میداند حل بحران هستهای است و تاکنون هم موفق بوده است. اگر آقای روحانی نتواند بحران هستهای را حل کند، در داخل هم هیچکار دیگری نخواهد توانست انجام دهد. یعنی، نه میتواند مشکلات اقتصادی را حل کند، نه زندانیان سیاسی را آزاد کند، نه رفع حصر کند، نه آزادی مطبوعات را افزایش دهد و نه هیچ اقدام مهم دیگری. بدون حل بحران هستهای آقای روحانی – و هرکس دیگر- نمیتواند تغییری جدی در ایران بوجود بیاورد. من امیدوارم اشتباه کنم؛ اما اگر توافق ژنو با مشکل مواجه شود، شرایط اقتصادی از دوران آقای احمدینژاد هم خرابتر خواهد شد. من در یکجا با آقای احمدینژاد موافقم و آن اینکه یک درصد مشکلات اقتصادی ما ناشی از مدیریت بود؛ 99 درصد آن به تحریمها برمیگردد. چه آقای روحانی، چه احمدینژاد، چه آدام اسمیت، چه کینز، چه میلتون فریدمن و چه هرکس دیگری که بیاید؛ اگر تحریمها پابرجا بماند، نمیتواند کوچکترین قدمی برای اقتصاد بردارد.
* شما اشاره داشتید که آقای هاشمی صحنه انتخابات ریاستجمهوری را برهم زد. به نظر میرسید بعد از انتخابات و پیروزی آقای روحانی کار ایشان به پایان رسیده باشد و میتواند امور را به دولت بسپارد تا کار را پیش ببرد. اما ظاهرا ایشان همچنان در میدان باقی مانده و به نظر میرسد بازی کلانتری را طراحی کرده است.
داوری: اینکه ایشان در میدان مانده؛ طبیعی است. به دلیل اینکه آقای هاشمی اصلی ترین نقطه اتکای دولت فعلی است و عدم حضور ایشان در میدان، میتواند سرعت این دولت را کم کند. آقای دکتر زیباکلام درست میگویند. مهمترین پروژه و شاید تنها پروژه این دولت، مسأله هستهای است. اگر شما گزارشهای دولت در 100 روز اول را ببینید، خواهید دید دولت در حوزه اقتصاد هیچ برنامه جدیدی ارائه نداد. حداکثر گفتند تغییراتی در بحث مسکن مهر یا پرداخت یارانهها خواهیم داشت. حتی در حوزه فرهنگ هم اتفاق خاصی را ندیدیم. بنابراین، همه مسایل به پروژه هستهای گره خورده که واقعا هم پروژه بزرگی است. قطعا دولت در پیشبرد این پروژه نیازمند حمایت آقای هاشمی است. حتی همانطور که میبینید، در جاهایی که آقای ظریف مقداری اعتماد به نفس خود را از دست میدهد؛ آقای هاشمی به صحنه میآید و میکوشد به تیم هستهای اعتماد به نفس دهد. بنابراین، من حضور آقای هاشمی را تقویتکننده فرکانسهای دولت میدانم تا کار خود را بهتر به پیش ببرد.
* این سؤال را به صورت دیگر مطرح میکنم. شما نسبت آقای هاشمی با آقای روخانی را چه میدانید؟ یعنی، اگر آقای هاشمی ردصلاحیت نشده بود و به ریاستجمهوری میرسید؛ آیا عینا همین روندی را طی میکرد که دولت یازدهم تاکنون پیموده است؟
زیباکلام: بله. من معتقدم اگر خود آقای هاشمی رفسنجانی ردصلاحیت نمیشدند و به ریاستجمهوری میرسیدند؛ خیلی بیشتر از آقای روحانی رأی میآورد. اما موضوع بسیار اساسیتر و مهمتر این است که ایشان هم با همان سرعت و همان تأکیدی که آقای روحانی روی بحث هستهای گذاشتند؛ آن را پیش میبردند. با این تفاوت که زندگی برای آقای روحانی بهعنوان رییسجمهور خیلی راحتتر است تا برای آقای هاشمی. چرا که اگر آقای هاشمی به ریاستجمهوری میرسید؛ بهشدت مورد بغض و کینه راست افراطی قرار میگرفت. البته راست افراطی و جریانهایی نظیر جبهه پایداری الآن از آقای روحانی هم بغض دارند؛ اما بغض آنها از آقای هاشمی بسیار شدیدتر است. بنابراین، شاید هم مصلحت و حکمتی در کار بود که آقای هاشمی ردصلاحیت شود و رییسجمهور نشود و به جای او، آقای روحانی بیاید که دشمنی با او بسیار کمتر است.
* غیر از بحث دولت، چند مورد وجود دارد که خواستم مصداقیتر صحبت کنیم. یک مورد مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است. آقای هاشمی این سمت را به آقای عارف پیشنهاد دادند که محقق نشد و پس از مدتی که نام آقای دری نجفآبادی مطرح بود، نهایتا دکتر ولایتی به این سمت منصوب شدند. در حالیکه شاید انتظار اصلاحطلبان از آقای هاشمی آن بود که این مرکز به آنها سپرده شود تا یک چهره جناح راست. ضمن آنکه ایشان تأکید کرد در این دوره به مباحث فقهی بیشتر پرداخته شود. با توجه به این موارد، فکر میکنید آقای هاشمی از مرکز تحقیقات چه هدفی را پیگیری میکند؟
داوری: آقای هاشمی از ابزارهایی که در اختیار دارد، با هدف تنظیم منابع قدرت در ایران استفاده میکند. ما در نظام جمهوری اسلامی چهار منبع قدرت داریم. منبع قدرت روحانیت، منبع قدرت حزبالله (که بسیج، سپاه، هیأتیها و نمازجمعهایها را شامل میشود)، منبع قدرت بوروکراتها - روشنفکران و منبع قدرت تودههای مردم. من اعتقاد دارم آقای هاشمی قبل از سال 68 میتوانست در مرکز ثقل این منابع قدرت بنشیند. اما در دوران ریاستجمهوری خود – بهویژه از سال 72 به بعد- با بخشی از این اضلاع فاصله گرفتند. آقای هاشمی در این دوران با منابع قدرت حزبالله، روشنفکران و تودههای مردم فاصله گرفتند و در عوض به بوروکراتها نزدیک شد. درعینحال، همواره فاصله نسبتا نزدیک خود با منبع قدرت روحانیت را حفظ کرد. ایشان در همه این سالها –بهویژه بعد از 88- تلاش کرد که این فاصلهها را بازسازی کند. تعارضی هم که آقای دکتر زیباکلام بین آقای هاشمی و جبهه پایداری اشاره کردند، تداوم فاصله ایشان با منبع قدرت حزبالله را نشان میدهد. اما در سایر موارد بعد از 88 توانست بخشی از فاصلهها را بازسازی کند. در مورد مرکز تحقیقات استراتژیک هم آنچه من از کنش ایشان و تأکیدشان بر مواردی چون شورای فقهی برداشت میکنم، در مسیر این پروژه و بازسازی اتصالات ایشان با این منابع قدرت است.
زیباکلام: من دوست داشتم یک نفر به من بگوید که اصلا مرکز مطالعات استراتژیک چیست؟ چه کار میکند و چه اهمیتی دارد؟ ظرف 10 یا 20 سال گذشته شما یک مورد از توانمندی این مرکز را به من نشان دهید.
داوری: آقای دکتر! این مرکز رییس جمهورساز بوده است...
* به هر حال، در شرایطی که به گفته شما ضعف جامعه مدنی داریم، این مرکز امکانی برای فعالیتهای جمعی، پژوهشی و راهبردی بوده است.
زیباکلام: من معتقدم دانشگاه تهران که جای خود را دارد؛ برخی سایتهای پرمخاطب که روزانه بیش از 100 هزار بازدیدکننده دارند یا برخی روزنامههای اصلاحطلب خیلی مهمتر از مجموعه مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند. من نمیدانم مجمع چه تعداد پرسنل دارد؛ اما آن را یک تشکیلات عاطل و باطل میدانم.
* آقای الهام هم گفته بود مجمع بازنشستگان است!
زیباکلام: به نظر من، درست گفته است. چون کار خاصی انجام نمیدهد. من فکر میکنم خود آقای هاشمی هم خیلی مرکز مطالعات را جدی نمیگیرد. اگر هم ابتدا قرار بود دکتر عارف رییس آن مرکز شوند، بیشتر از باب نوعی دلجویی و تقدیر بابت مسایل ایام انتخابات ریاستجمهوری بود تا مبادا کدورتی بین آقایان عارف و روحانی بوجود نیاید. بعد هم که به دلایلی این امر محقق نشد، آقای ولایتی را منصوب کردند. اگر به جای آقای ولایتی، صادق زیباکلام یا آقای محمدجواد روح هم رییس مرکز شده بودند؛ قرار بود چه اقدامی انجام دهند؟ هیچ! من معتقدم برد برخی روحانیون و روشنفکران ما به تنهایی خیلی بیشتر از مرکز مطالعات استراتژیک است.
* اما از همان دهه 70 که آقایان موسوی خویینیها، حجاریان و... در قالب نهاد ریاستجمهوری در این مرکز بودند تاکنون تصویر یک مرکز راهبردی و – به قول آقای داوری- «رییسجمهورساز» از مرکز مطالعات استراتژیک در اذهان شکل گرفته...
زیباکلام: ببینید آقای روح! این «رییسجمهورسازی» یک جوک و شوخی است. این بار هم همین را گفتند که آقایان سریعالقلم، ربیعی، ترکان، نوبخت و... در آنجا نشسته بودند و بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که باید برویم دنبال گفتمان «اعتدال» و نهایتا هم، این شعار را مطرح کردند و آقای روحانی را به ریاستجمهوری رساندند. اما آیا واقعیت این بود؟ من و شما داریم در این جامعه زندگی میکنیم. تا دو روز قبل از 24 خرداد، خود آقای روحانی هم نمیدانست که رییسجمهور میشود. من خودم روز دوشنبه قبل از انتخابات یک نامه سرگشاده به آقایان هاشمی و خاتمی نوشتم و از آنها خواستم تکلیف مردم را معلوم کنند. مگر میشود دو نامزد اصلاحطلب در صحنه باشند؟ من در این انتخابات به بسیاری از استانها سفر کردم. میدیدم که بزرگترین مشکل آدمهایی هستند که نمیخواستند رأی دهند. دانشجویان در چشم من نگاه میکردند و میگفتند: استاد! برای چه رأی بدهیم؟ مگر شما ندیدید بعد از 24 خرداد 88 در این کشور چه شد؟ باز هم به ما میگویید که رأی دهیم؟ تنها در سه تا چهار روز مانده به انتخابات بود که موجی در جامعه به راه افتاد و افرادی که نمیخواستند رأی دهند، تصمیم خود را تغییر دادند. طبعا، مشخص بود که رأی این افراد به آقای روحانی خواهد بود. عامل رأی آقای روحانی، این اتفاق و موج اجتماعی بود و نه گفتمان اعتدال و فعالیتهای مرکز مطالعات استراتژیک. این دقیقا همان اتفاقی بود که در دوم خرداد 76 هم رخ داد. منتهی در آن زمان، این موج خیلی زودتر و از فروردین ماه راه افتاد.
* پس شما معتقدید آقای هاشمی از واگذاری مرکز مطالعات به آقای ولایتی پروژه خاصی را تعقیب نمیکند؟
زیباکلام: آقای هاشمی نه الآن که آقای ولایتی در رأس مرکز هستند، پروژهای دارد؛ نه در دوران حضور آقای خویینیها و حجاریان و نه در دوره مسؤولیت آقای دکتر روحانی. به نظر من، خود ایشان هم نمیداند کارکرد مجمع تشخیص مصلحت چیست. همانطور که گفتم، من برد اجتماعی یک روزنامه اصلاحطلب را بیشتر از مجمع تشخیص میدانم.
* اما یک روزنامه اصلاح طلب که نمیتواند برای مسایلی از قبیل شورای فقهی نظریه پردازی کند...
زیباکلام: بحثهایی از قبیل شورای فقهی هم که دست مجمع تشخیص نیست. اینها تفکراتی است که آقای هاشمی دارد و علاقمند است فقه تخصصی شود. اما اینها نشدنی است.
* شما موافقید آقای داوری؟
داوری: من به شدت آقای زیباکلام اعتقاد ندارم که مرکز مطالعات استراتژیک هیچ تأثیری ندارد. البته، آقای دکتر نگاهی به فضای عمومی جامعه و تأثیرگذاری و بازیگری در آن را دارند. من هم قبول دارم که مرکز مطالعات استراتژیک در دو دهه گذشته هیچگاه خودش بازیگر نبوده؛ اما آثار مهمی برجای گذاشته است. مثلا روزنامه «سلام» یکی از محصولات این مرکز در دوران حضور آقایان خویینیها و حجاریان است. مرکز بررسیهای استراتژیک که آن زمان ذیل ریاستجمهوری قرار داشت؛ در واقع، اتاق فکری بود که تولید ادبیات میکرد برای خط دهی به افکار عمومی جامعه. کلیدواژههایی نظیر «توسعه سیاسی» ، «جامعه مدنی» و «اصلاحات» از دل این مرکز درآمد و بعدا در جامعه بسط پیدا کرد. در هشت سال گذشته به دلیل تعارضاتی که بین آقایان هاشمی و احمدینژاد وجود داشت، بر اساس همین گزارشهایی که در سایت مرکز مطالعات استراتژیک وجود دارد؛ این مرکز یکی از مراکز مهم تحقیق و پژوهش برای جریان «نه احمدینژاد» بود. مرکز در این دوره بطور جدی در حوزههای مختلف ورود میکرد و همانند یک دولت سایه گزارش، مقاله و بولتن تهیه میکردند. این محصولات در حوزههای کارشناسی توزیع میشد و میتوانست اثر بگذارد. از این منظر، مرکز نه در حوزه عمومی اما در حوزههای تخصصی و کارشناسی قطعا تأثیر داشته است. البته، من هم مثل آقای دکتر زیباکلام قبول ندارم که پیروزی آقای خاتمی در سال 76 نتیجه فعالیتهای مرکز بررسیهای استراتژیک بوده است. پیروزی آقای خاتمی بیش از آنکه محصول رفتارهای اثباتی حامیان خود باشد؛ ناشی از رفتارهای سلبی جامعه و رأی «نه» به آقای ناطق بود. همانطور که در این دوره هم، بخش مهمی از آرای آقای روحانی بیشتر از آنکه رأی به گفتمان اعتدال باشد؛ نفی آقای جلیلی بود.
زیباکلام: دقیقا.
داوری: اینها واقعیتهای انتخابات ایران است. در این مورد آقای احمدینژاد تیزهوش بود. سال 84 خیلیها به آقای احمدینژاد گفتند پیروزی شما حاصل حمایت آقای مصباح بود؛ اما ایشان هیچگاه این تحلیل را نپذیرفت. اما آقای خاتمی دچار این اشتباه شد و تصور کرد گفتمانهای روشنفکری ایشان را به پیروزی رسانده است و از این جهت، در برخی مواقع دچار خطای استراتژیک شد. آقای روحانی هم نباید دچار این خطا شود که یک پدیده گفتمانساز باعث اقبال جامعه به ایشان شده است.
زیباکلام: آقای داوری! اجازه دهید من گفته شما را تصحیح کنم. آقای خاتمی دچار این توهم نشد؛ اما بسیاری از نزدیکان ایشان این اشتباه را کردند. افرادی مثل آقایان حجاریان، تاجزاده و محمدرضا خاتمی تصور کردند جامعه جدا به گفتمان «جامعه مدنی» رأی داده است. در حالیکه من بارها گفتهام هرکس دیگری هم جای آقای خاتمی میبود؛ چون در برابر محافظهکاران ایستاده بود، رأی میآورد. مهم نبود آقای خاتمی چه میگفت؛ مهم آن بود که 20 میلیون نفر در دوم خرداد 76 او را متفاوت از حاکمیت میدانستند. الآن هم مهم آن است که در 24 خرداد 92 مردم آقای روحانی را متفاوت از حاکمیت و آقای جلیلی را نامزد حاکمیت شناختند.
* برگردیم به تحلیل روند فعالیت آقای هاشمی. در سطح سیاسی تقریبا این فعالیتها را ارزیابی کردیم. اما در کنار آن در سطح اجتماعی هم شاهد فعال شدن ایشان و رو کردن بیشتر به جامعه هستیم. من خاطرم هست در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 یکی از انتقادها به آقای هاشمی این بود که به استانها سفر نمیکردند و میگفتند مردم مرا میشناسند و به تبلیغات نیازی ندارند. اما الآن میبینیم که بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم، تاکنون چند سفر استانی به مازندران، کرمانشاه و کرمان داشتهاند. از آن طرف هم، با تشکلهای مدنی دیدارهای مختلفی دارند و به نظر میرسد هم در بعد مدنی و هم تودهای پیوند با جامعه را پیگیری میکنند. نظر شما درباره این بعد فعالیتهای آقای هاشمی چیست؟
زیباکلام: آقای هاشمی رفسنجانی بهتدریج دارد جایگاه نوعی پدرخواندگی برای آنچه که من با اندکی تساهل و تسامح آن را «جنبش مدرن دموکراسیخواهی در ایران» مینامم، پیدا میکند. البته، ایشان تنها نیست. آقای خاتمی هم هست، آقای سیدحسن خمینی هم هست و شاید در آینده آقای ناطقنوری هم به این مجموعه اضافه شود. این شخصیتها چه بخواهند و چه نخواهند، دارند در جایگاه نوعی رهبری دستهجمعی جنبش دموکراسیخواهی در ایران قرار میگیرند. مثل جنبش همبستگی در لهستان و یا چکسلواکی.
* شاید هم به تعبیر دکتر داوری، رهبران انقلاب مشروطه.
زیباکلام: شاید هم بتوان این تعبیر را به کار برد. یکی از مکانهایی که آقای هاشمی اصرار داشت – هم در کرمانشاه و هم در کرمان- در آن سخنرانی کند، دانشگاه بود. در حالیکه در آن چهار پنج سالی که من برای تدوین کتاب «هاشمی بدون روتوش» با ایشان مصاحبه میکردم؛ یکی از انتقادهایم به ایشان همین بود که چرا شما در دوران مسؤولیت خود یکبار برای سخنرانی به دانشگاه نرفتید؟ این اشتباه است اگر فکر کنید که بدون نخبگان، استادان و دانشگاهیان میتوانید کاری انجام دهید. الآن برای من خیلی جالب است که ایشان در دهه هشتم زندگی خود به این نتیجه رسیده که در سفرهای استانی خود حتما در دانشگاه سخنرانی داشته باشد. فکر میکنم بهتدریج ایشان به این نقطه رسیده که باید دست در دست نخبگان، روشنفکران، نویسندگان، دانشگاهیان و دانشجویان داشته باشد و بهنوعی میخواهد پل ارتباطی خود با این قشر را برقرار سازد.
داوری: من در ابتدای صحبت هم بحث خط مشی مشروطهخواهی و جمهوریخواهی را مطرح کردم. اصلاحطلبان از سال 76 در چالش بین این دو خط مشی قرار داشتند. خط مشی جمهوریخواهی به دنبال تغییرات تند و ساختاری در جامعه بود که در جزواتی مثل «مانیفست جمهوریخواهی» آقای گنجی مطرح شد. بعد از 88 آقای موسوی نماد جریان جمهوریخواهی شد. اما آقای هاشمی به خط مشی مشروطهخواهی پایبند است و از 89 بدینسو که خط مشی جمهوریخواهی بین اصلاحطلبان به بنبست رسید؛ آقایان هاشمی و خاتمی – که به اعتقاد من امروز یک روح هستند در دو بدن و تفاوت معناداری بین آنها نمیبینم- معتقد به خط مشی مشروطهخواهی هستند. در تکامل خط مشی مشروطه خواهی دو فرآیند «فشار از پایین» و «چانهزنی در بالا» باید شکل بگیرد. به اعتقاد من، آقای هاشمی رأی مردم در 24 خرداد را ابزار و بستری برای فشار از پایین – حداقل در موضوع هستهای- می دانند. اینکه ایشان بعد از انتخابات 24 خرداد با دیدارهای عمومی و سفرهای استانی در جهت توسعه ارتباط خود با بدنه جامعه برآمدهاند؛ با این هدف است که نقش خود را در فرآیند فشار از پایین و چانهزنی در بالا تثبیت کنند. ایشان نقشی را برای خود تعریف کرده تا در مسیر خط مشی مشروطهخواهی، تحدید قدرت مرکزی و افزایش توان چانهزنی دولت مؤثر واقع شود.
* فکر میکنید فراتر از مسأله هسته ای در موضوعاتی مثل رفع حصر هم این چانهزنی انجام خواهد شد؟
داوری: من به لحاظ خط مشی آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی معتقدم که آنان با ادامه وضعیت فعلی مهندس موسوی موافق هستند. آقای حسام الدین آشنا هم در مصاحبه اخیر خود صادقانه این مطلب را گفته و اشاره کرده آقای موسوی باید تعهداتی را بپذیرد تا از حصر خارج شود. این، همان نکته است. یعنی مهندس موسوی باید بپذیرد وقتی از حصر خارج شد؛ خارج از خط مشی مشروطهخواهی عمل نکند. چرا که اگر بخواهد از آن خط مشی خارج شود و دوباره مردم را به کف خیابان و جنبشهای تند بکشاند؛ عملا ابزار مدیریت میدان از دست آقایان هاشمی و خاتمی خارج خواهد شد. البته بهزعم من، بعید است آقای مهندس موسوی چنین تعهداتی را بپذیرد؛ چرا که الآن در رسانههای خارج از کشور بحث ماندلا بودن ایشان مطرح میشود و حتی در ذهن خود ممکن است مجموعه فرآیندها و رأی 24 خرداد را محصول کنش خود بداند.
زیباکلام: عقیده من عکس نظر آقای دکتر داوری است. من فکر میکنم هم مهندس موسوی، هم آقای کروبی و هم بسیاری از سران جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و دفتر تحکیم وحدت که الآن در زندان هستند؛ بعد از رفع حصر و آزادی از زندان که دیر یا زود محقق خواهد شد، خواهند آمد و در ذیل جنبش دموکراسیخواهی که آقایان هاشمی و خاتمی در رأس آن رار دارند، جای خواهند گرفت و با حضور خود، رهبری این جنبش را گستردهتر خواهند کرد و قدرت آن را بسیار افزایش خواهند داد. من یقین دارم نه مهندس موسوی، نه آقای کروبی و نه سایر زندانیان سیاسی هیچکدام خارج از این جنبش عمل نخواهند کرد.
* البته آقای داوری، از نظر خط مشی قائل به تقسیم شدند؛ وگرنه در دموکراسی خواهی آنها که تردیدی وجود ندارد.
زیباکلام: نه. ببینید! من جنبش دموکراسیخواهی را به صورت انتزاعی و مجرد تعریف نمیکنم. من آن را بهعنوان یک جبهه تعریف میکنم.
* بنابراین، شما آن رویکرد جمهوریخواهی را بهنوعی «توهم» میدانید.
زیباکلام: بله. معتقدم که چه آقای هاشمی بخواهد و چه نخواهد؛ چه آقای خاتمی بخواهد و چه نخواهد، جنبش دموکراسیخواهی در ایران شکل گرفته و نمیتوان آن را هم جمع کرد. من اصلا آن نگرانی را که آقای داوری مطرح میکند، ندارم و معتقدم در صورت رفع حصر، آقای موسوی مردم را به خیابانها نخواهد کشاند. چرا که دلیلی برای چنین رفتاری وجود ندارد. جنبش دموکراسیخواهی دولت را در اختیار گرفته و حرکت طبیعی آن به سمت انتخابات آتی مجلس است. البته، سران این جنبش باید چانهزنی کنند تا همه نامزدهای اصلاحطلب به تیغ نظارت استصوابی گرفتار نشوند. اما اگر نامزدهای دموکراسیخواه با حذف گسترده مواجه شوند، بدنه جنبش از رهبران خود ناامید خواهد شد و میگوید شما نتوانستید چانهزنی کنید و ممکن است دوباره به خیابانها بیاید. نیروها وقتی به کف خیابان میآیند که از رهبری جنبش ناامید شده باشند و این خطر، همواره وجود دارد.
داوری: البته قبل از انتخابات مجلس دهم ، ما در خرداد 93 به پایان فرجه شش ماهه توافق ژنو خواهیم رسید. من معتقدم اگر در خرداد 93 توافق به بنبست برسد، تأثیرات اقتصادی که بر جامعه میگذارد میتواند بحرانساز باشد در اینجا آن شبکههای وابسته به خط مشی مشروطهخواهی فعال خواهند شد.
زیباکلام: من هم تمام مسایلی که درباره چشمانداز انتخابات آتی گفتم؛ منوط به آن است که آقای روحانی بتواند مسؤولیت سنگین مذاکرات هسته ای را پیش ببرد.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو