رشد و ترقّی جامعه بشری در گِرو آزاد‌اندیشی آن است. موفقیت واقعی هم نصیب کسانی می‌شود که به آزاد‌اندیشی دعوت کرده و مسیر آن را هموار سازند. برای همین است که انقلاب اسلامی باید منادی آزاد اندیشی باشد، این مزیت و دست برتر انقلاب اسلامی است.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ متن کامل مصاحبه دولت بهار با حجت الاسلام بهمن شریف زاده را در ادامه می خوانید:

-نخستین پرسش من این است که اهمیت آزاد اندیشی در رسانه از نگاه شما چه اندازه است؟
شریف‌زاده: حریت و آزاد‌اندیشی از ویژگی‌های بسیار مهم یک رسانه مطلوب و ارزشمند است؛ تا آنجا که اگر رسانه‌ای از این وصف، تهی باشد، نمی‌تواند وظیفه حرفه‌ای خود را انجام دهد. به نظر من حریت و آزاد‌اندیشی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک انسان است و کسی که از این ویژگی فاصله بگیرد، از حقیقت انسانی خود فاصله گرفته‌است. از امیر‌مؤمنان علی (ع) حکایت شده‌است که فرمود: بنده غیر از خودت مباش، که خدا تو را آزاد آفریده‌است. کلام حضرت امیر (ع) گویای این حقیقت است که آزادی در سرشت انسان است؛ زیرا انسان با آن آفریده شده‌است؛ پس هر‌کسی از آن دور شود از سرشت و خلقت و فطرت خود دور شده‌است. این کلام از حضرت ابا‌عبدالله‌الحسین (ع) را هم بار‌ها شنیده‌اید که در آخرین دقایق عمر شریفش وقتی مشاهده فرمود که سپاهیان دشمن به سمت خیمه‌های او می روند، خطاب به آن‌ها فرمود: وای بر شما ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، پس در دنیای خود آزاده باشید! شاید کلام امام حسین (ع) نشانگر این حقیقت باشد که اگر آزادگی در انسان نباشد، گویا دیگر چیزی برای انسان نمی‌ماند.

حالا رسانه چیست؟ واقعیت رسانه، رساندن افکار، اخبار و اندیشه‌ها است؛ یعنی انتقال بین انسان ها، یعنی آن‌چه انسان‌ها را به هم مرتبط می‌سازد، حال اگر آزادگی و آزاد‌اندیشی و حریت در انسان وجود نداشته باشد، این انتقال با آسیب و خلل جدی رو‌به‌رو می‌شود و به درستی انجام نمی گیرد. از این‌رو می‌توان گفت انسانی که از آزادگی و آزاد‌اندیشی فاصله بگیرد، نمی‌تواند رسانه‌ای مطلوب و ارزشمند باشد؛ زیرا نمی‌تواند وظایف حرفه ای خود را که عبارت از انتقال درست پیام باشد، انجام دهد.

- در یکی از سخنرانی‌های خود از عنوان "برده‌داری جدید" استفاده کرده‌اید، آیا این آفتی جدید در فضای رسانه‌ای دنیای امروز است و به آزادی رسانه لطمه می‌زند؟
-پرسش خوبی است! برای پاسخ به این پرسش باید بگویم که منظور من از برده‌داری جدید در فضای رسانه، اشاره به حقیقت بسیار مهم و البته تلخی است که کمتر کسی به آن پرداخته‌است.

واقعیت این است که برده‌داری همیشه از زشت‌ترین و بزرگ‌ترین جنایت های ستمگران صاحب قدرت و ثروت بوده است؛ زیرا برده‌ساختن انسان‌ها، سلب آزادی و اختیار از آن‌هاست.  به عقیده من وقتی آزادی انسانی را از او بگیرند، ارزشمند‌ترین گوهر او را که اختیار است، از او سلب کرده‌اند. اما برده‌داری، سابقه‌ای طولانی بر روی این کره خاکی دارد. روزگاری مردم سرزمینی را به خاطر رنگ پوستشان اسیر می‌کردند، داغ بردگی بر بدنشان می گذاشتند، از سرزمین خود خارج می ساختند و به کار‌های سخت و سنگین وادار می‌کردند.

اما آن‌چه من با عنوان برده‌داری جدید در جهان امروز از آن یاد کردم، متفاوت  و البته بسیار زشت‌تر از برده‌داری معروف و مشهور است. اگر در برده‌داری مشهور، جسم انسان‌ها اسیر می‌شد، در برده‌داری جدید، مستکبران جهان و اداره کنندگان نظم ظالمانه عالم فکر و اندیشه و سخن انسان ها اسیر می‌کنند و اساساً انسانیت تباه می‌گردد. و بدیهی است که انسانیت یک انسان به فکر و اندیشه او است؛ چنان‌که جلال‌الدین رومی می گوید:

ای برادر تو همین اندیشه‌ای / ما‌بقی تو استخوان و ریشه‌ای

وقتی فکر و اندیشه یک انسان اسیر شود، انسانیت او به اسارت کشیده شده‌است؛ اگرچه بدن او در اسارت کسی نباشد.

- منظور شما از به اسارت رفتن فکر و اندیشه چیست؟ آیا منظور همان هواپرستی یا دنیا‌پرستی نیست؟
- نه، منظور من از اسارت فکر و اندیشه و سخن، گرایش به هوا و هوس و دنیا‌پرستی آن گونه که شما فکر می‌کنید، نیست، اگرچه ریشه در آن داشته‌باشد. دنیا‌پرستی آن‌گونه که شما برداشت می‌کنید، معنای جدیدی نیست. اسارت در هوا و هوس معنای جدیدی نیست که از آن غفلت شده‌ و مورد بی توجهی باشد؛ بلکه معنای بسیار مشهور و بلکه مشهور‌تر از معنای نخست بردگی است. بردگی دنیا به مراتب مشهور‌تر و معمول‌تر از بردگی جسم انسان توسط برده‌داران است. آن‌چه من با عنوان بردگی جدید از آن یاد کردم، به اسارت کشیدن فکر و اندیشه انسان‌ها با شکلی خاص است که البته می‌تواند ریشه در دنیا‌پرستی هم داشته‌باشد.

- اداره کننده گان نظم ظالمانه جهان چگونه می‌توانند فکر و اندیشه انسان‌ها را به اسارت بکشند بدون آن‌که جسم آن‌ها را به ظاهر اسیر کرده باشند؟
- واقعیت تلخی که از آن یاد کردم، همین است. این نوع از بردگی و اسارت، صورت پیچیده و پنهانی از اسارت است که به ظاهر اسارت نیست؛ اما در باطن و واقع، اسارت و بردگی است. یعنی فردی که به بردگی کشیده شده‌است، در ظاهر امر، فردی کاملاً آزاد و اهل اندیشه و صاحب رأی و نظر جلوه کرده و شناخته می‌شود، در حالی که در واقع امر، کاملا اسیر و برده است. او از فکر و رأی و اندیشه می‌گوید، اما نه آن فکری که بازگو می‌کند، فکر خودش هست و نه آن سخنی که می‌گوید، سخن مورد علاقه او‌ست. بلکه او تبدیل به ماشینی شده‌است که فکر و اندیشه و سخن دیگری را بازگو می‌کند اگر‌چه با عقاید و افکار واقعی او ناسازگار بوده و در تعارض باشد.

- مگر می‌شود کسی را مجبور به اندیشیدن و سخن گفتن از چیزی کرد که با افکار اصلی خودش منافات دارد؟
- بله و این اساس برده‌داری خاصی است که من آن را برده‌داری جدید می نامم. متأسفانه در دنیای امروز دیده می شود که با انگیزه حفظ امنیت ساختار ظالمانه جهان و نظام سرمایه داری، مخالفان خود را با اِعمال فشار‌های گوناگون و تطمیع وادار به تغییر و آن تغییر را وجهی برای معامله با انسان می‌سازند. معامله مذکور، معامله با اختیار اندیشیدن و سخن گفتن فرد مخالف است، نه معامله با سخن گفتن او! فرق این دو در این است که گاهی او را وادار به سکوت می‌کنند! این معامله‌ایست که ما‌بازاء آن، اصل سخن گفتن است، یعنی در ازای سخن نگفتن. اما معامله‌ای که بنده آن را برده داری جدید جهان امروز نامیدم، معامله بر روی اختیار سخن گفتن است؛ یعنی ما‌بازاء این معامله واگذاری اختیار است. یعنی از مخالف می‌خواهند که دیگر فکر و زبانش در اختیار خودش نباشد، بلکه در اختیار دیگری باشد. و این عین برده داری و سلب گوهر اختیار از یک انسان است.

کسی که با فشار‌های روانی، تن به چنین معامله‌ای می‌دهد، اختیار خود را به دیگری واگذار می‌کند، و دیگر نمی‌تواند آن‌گونه که می‌خواهد فکر کند و سخن بگوید؛ بلکه آن‌گونه که از او می‌خواهند فکر می‌کند و سخن می‌گوید. این‌جا است که شما تغییرات "صد و هشتاد درجه‌ای" را در سخنان و اندیشه‌های برخی اصحاب رسانه، سخنرانان و اهل‌قلم مشاهده می‌کنی و با کمال حیرت از خود می‌پرسی که چطور می‌شود که فردی یک‌شبه، این‌قدر تغییر می‌کند و زنده باد‌هایش به مرده باد تبدیل شود؟ او که مخالف جدی سرمایه داری و استکبار بود چطور به مدافع سرسخت نظام سلطه جهانی تبدیل شده است؛ چگونه به عنصری همراه با آن جریان تبدیل شده‌است؟ آیا این تغییر، نتیجه فکر کردن و بررسی‌های مجدد او بوده است؟ اگر اینچنین است، پس چرا هیچ دلیل و استدلالمعقولی بر این تغییر ناگهانی ارائه نمی‌کند؟بلکه دقیقاً همان چیز‌هایی را که از آن‌ها دفاع می‌کرد، به باد نقد و استهزاء و ناسزا‌ می‌کِشد!

این تغییر، حکایتی تلخ از واگذاری اختیار و شعور خود به دیگری است. فردی که ناچار به چنین معامله‌ای می‌شود، در حقیقت انسانیت خویش را با دیگری معامله کرده‌است؛ زیرا دیگر نمی‌تواند آن گونه که واقعاً باور داشته است، سخن بگوید؛ بلکه ناچار است سخنانی معارض با باور‌های واقعی خود بگوید و آرام‌آرام به گونه‌ای فکر کند که خود نمی‌پسندیده و نمی‌خواسته است.

البته سکوت کردن و سخن نگفتن به‌خاطر حفظ جان یا آبروی خویش، گاه از مصادیق تقیه واجب به‌شمار می‌رود و اگر‌چه نوعی اسارت است؛ اما معامله‌ای بر روی شعور انسانی و اختیار و آزادگی نیست؛ اما اختیار فکر و اندیشه و سخن خود را به دیگری واگذار کردن، عین بردگی بوده و معامله‌ای بر روی شعور انسانی خود است. چنین کسی می‌پذیرد که دیگر خود نباشد، بلکه همچون شئ و ماشینی در اختیار دیگری باشد و این جنایتی است که اگر‌چه گناه آن متوجه خود فرد است؛ اما سهم بزرگتر این گناه و جنایت بر گردن مستکبران جهان است که با آوردن فشار و سوء‌استفاده از قدرت خود، انسانی را به بردگی کشیده و اختیار فکر و سخن را از او سلب کرده‌ اند. آیا او نمی‌داند که رفتاری برخلاف فطرت الاهی انجام می‌دهد؟ آیا نمی‌داند که با این رفتار، حقیقت انسان را تحقیر می‌کند؟

- نظر اسلام چیست؟

اسلام هیچ‌گاه با برده ساختن انسان‌ها موافق نیست. اسلام در صدد رشد انسان‌ها است، نه آن‌که آن ها را تبدیل به ماشینی بی‌اختیار سازد. خداوند انسان را به سبب روحی که در او دمیده‌است بر همه آفریدگانش شرافت بخشیده‌است و اگر نبود این روح الاهی، انسان، چیزی جز مصنوعی از خاک نبود که به مراتب از بسیاری مخلوقات، حقیرتر بود و آن وقت این استدلال شیطان، درست می‌شد که به خداوند عرضه داشت که «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل»در حالیکه استدلال شیطان، مغالطه‌ای بود که با نادیده گرفتن روح الاهی انسان انجام شد. حال اگر کسی با نادیده گرفتن واقعیت انسان، بخواهد او را به ماشینی بی‌اراده تبدیل کند، به همان مغالطه شیطان، جامه عمل پوشانده است.

بر خلاف نظام سرمایه داری، اسلام اگر با اشاعه سخنی در جامعه مخالف هم باشد، جلوی اشاعه آن را می‌گیرد؛ نه آن‌که صاحب سخن را به گفتن سخن خلاف اندیشه خود وادارد. وقتی خداوند می‌فرماید: «لا اکراه فی الدین» معنای آن چیست؟ اگر بخواهیم از این سخن، برداشت تکوینی کنیم، معنایش این می‌شود که باور‌ها که با الزام در ذهن و قلب انسان پدید نمی‌آیند، پس به شکل واقعی، دین با اِکراه حاصل نمی‌شود. و اگر بخواهیم برداشت تشریعی کنیم، معنا این می‌شود که حق الزام به باور‌ها را نداریم. و به نظر می‌رسد این برداشت تشریعی با آن برداشت تکوینی در سازگاری کامل با یکدیگرند؛ به این معنا که باور‌ها را الزام نکنید؛ زیرا با الزام کردن، چیزی به قلب راه نمی‌یابد. پس ما حق نداریم اختیار فکر و سخن را از کسی سلب کنیم، حتی اگر در مواردی حق آن را داشته‌باشیم که جلوی اشاعه و ترویج سخنی را بگیریم.

آیا برای این پیچیدگی هایی که درباره برخورد با انسان در راستای به بردگی کشیدن او به خصوص در حوزه رسانه در گستره بین المللی ذکر کردید، در داخل کشور خودمان هم نمونه هایی می توان یافت؟
- پاسخ را بر عهده خوانندگان این مصاحبه می‌گذارم. قطعاً برخی افراد و رسانه‌هایی که تغییرات صد‌و‌هشتاد درجه‌ای داشته‌اند، باید مورد دقت و بررسی قرار گیرند که آیا تغییر آن‌ها بر منطق و اندیشه استوار است یا ناشی از برده شدن آن‌هاست؟ اما آن‌چه لازم است متذکر شوم این است که برده‌داری جدید، منحصر به صاحبان فکر و قلم یک جریان و فکر نیست، بلکه چه بسا مصادیق گوناگون در جریان‌های مختلف سیاسی و فکری جامعه داشته‌باشد.

رشد و ترقی جامعه بشری در گِرو آزاد‌اندیشی آن است. موفقیت واقعی هم نصیب کسانی می‌شود که به آزاد‌اندیشی دعوت کرده و مسیر آن را هموار سازند. برای همین است که انقلاب اسلامی باید منادی آزاد اندیشی باشد، این مزیت و دست برتر انقلاب اسلامی است. این خیال باطل مستکبران است که با برده ساختن انسان‌ها می‌توان به آمال خود دست یافت؛ چنان‌که شکست، پایان برده‌داری کُهن بود.