همکاری "رکسانا شاپور" با 3 سرويس اطلاعاتي CIA ،MI6 و سرويس شرقي محرز شده و چنانچه همکاري او با موساد نيز تایید شود، اين به منزله ظهور نخستین جاسوسه چهارجانبه در تاريخ رويدادهاي جاسوسي جهان است.
چندي پيش خبري در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر شد مبني بر فعاليتهاي پوششي «رکسانا شاپور» به عنوان مامور سرويس جاسوسي بريتانيا (SIS معروف به MI6) در ايران که با عنوان پوششي «مدير روابط عمومي سفارت انگليس در تهران» و همکار بيبيسي صورت ميگرفت (خبر مورخ 2/2/1391 تحت عنوان افشاگري درباره فعاليتهاي يک عنصر ويژه MI6 در تهران).
نقش او در اغتشاشات سال 1388 که با ماموريت سفارت انگليس صورت ميگرفت و اعترافات حسين رسام در بازجوييها موجب شد با شکست فتنه 88، رکسانا شاپور نيز بلافاصله از کشور فرار کرده و به دامان ماموريتدهندگان اصلي در لندن پناه برد.
انتشار آن خبر بازتابهاي وسيعي در پي داشت و باشگاه خبرنگاران را با تماسهاي متعددي از طرف برخي سازمانها و موسسات پژوهشي و افرادي که اطلاعاتي درباره او داشتند مواجه کرد (اعم از اقوام، همکاران سابق، همسايگان و آشنايانش) تا آنجا که علاوه بر داخل کشور، چندين تماس از انگلستان، امارات و آمريکا داشتيم و هر يک از تماسها، برگي از پرونده اين زن هزارچهره را ورق ميزد و گوشهاي از زندگي عجيب او را روشن ميکرد يا ابهامي جديد ايجاد ميکرد و معلوم بود برخي ابهامآفرينيها کاملا حساب شده و هدفمند صورت ميگرفت و نقش ردگمکني ايفا ميکرد.
مجموعه واکنشها بويژه تماسهاي مرموزي که با هدف گم کردن ردها و سوابق رکسانا شاپور صورت ميگرفت، باشگاه خبرنگاران را واداشت تا تيمي پژوهشگر را به بررسي و تحقيق پيرامون اين فرد به کار گيرد. دامنه تحقيقات تيم موردنظر گسترده شد و جالب آن بود که هرچه تحقيقات گسترش پيدا ميکرد، در کنار کسب اطلاعات جديد ابهامات ديگري نيز پديد ميآمد تا آنجا که پژوهشگران یاد شده لقب «ميس لمبتون ايراني» را به نامبرده دادند! در ميانه راه، گذرمان به يکي از مراکز معتبر مطالعاتي و پژوهشي کشور افتاد و معلوم شد آن مرکز نيز در يکي از پروژههاي تاريخپژوهي خويش به نقشآفريني چند عنصر مرموز انگليسي- ايراني برخورد کرده و در حال تحقيق پيرامون يافتههاي مهم خود است. امتياز بزرگ آن مرکز دسترسي به برخي مراکز اسناد معتبر کشور بود که باشگاه بدانها دسترسي نداشت.
اگر باشگاه خبرنگاران کپي کوچک شده ميس لمبتون گذشته را در نقش رکسانا شاپور فعلي يافته و در گزارش حاضر معرفي ميکند، مرکز یاد شده نيز موفق شده بود مدل کاريکاتوريزه و تحقير شده چند شخصيت مهم و مرموز تاريخ معاصر را در کالبد افرادي پيدا کند که ماموريت يافتهاند در زمان حاضر همان نقشهاي مرموز و تکراري را ايفا کنند. مثلا نقش «شاپور ريپورتر» تاريخي را در جسد فردي همچون «کسري ناجي» يافته است يعني کسي که حلقه اتصال فرق انگليسساخته همچون بهائیت، فراماسونري و صهيونيسم با ديگر گروههاي اپوزيسيون و با شبکههاي من و تو و بيبيسي است.
همچنين اگر در گذشته يک لمپن تمامعيار به نام «شعبان جعفري» (معروف به شعبان بيمخ) توسط ايادي بيگانه خلق و به کار گرفته شده بود، مشخص شد که نمونه امروزين لمپنيسم مورد نياز انگليسيها در قالب فردي به نام «صادق صبا» (مدير شبکه بيبيسي فارسي) آفريده و به کار گرفته شده است؛ فردي که در زمينه فساد مالي به «صبا شعبدهباز» معروف شده (کنايه از مهارت در جيببري و در غايب کردن حاصل دزديهايش از انظار) و در مفاسد اخلاقي، هيچ حد و مرزي نسبت به همکاران و اطرافيان مونث خود نميشناسد تا آنجا که رسواییهاي حاصل از تجاوزش به «پونه- ق» شهره خاص و عام بوده و منجر به درخواست انتقال پونه از بیبیسی فارسي به بیبیسی جهاني يا به شبکه بهایی من و تو شده است. همچنين است کشف نمونه آزمايشگاهي تقيزاده گذشته در «عنايت فاني» کادر برجسته بیبیسی فارسي امروز که خود داستاني طولاني و عجيب دارد که بايد به وقت خود مورد بررسي قرار گيرد.
نيز نقش خاص «حسين باستاني» در ايفاي نقش رابط (چه رابط داخل و خارج، چه لندن و پاريس، چه برخي عناصر درون حکومت با اپوزيسيون و با سرويسهاي اطلاعاتي اروپايي).
از سويي وجود اطلاعات مکمل نزد دوطرف و از سوي ديگر نياز متقابل باشگاه و این مرکز پژوهشي موجب انجام تبادلي مطلوب بين طرفين شد. بخشي از يافتههاي باشگاه خبرنگاران در اختيار آن مرکز پژوهشي قرار گرفت تا در تدوين پروژهاي که در دست انجام داشتند بهکار گرفته شود. از طرف ديگر بخشي از اطلاعات آنها پيرامون ارتباطات خاص ميس لمبتون ايراني در اختيار باشگاه قرار گرفت که در تدوين مجموعه حاضر به کار آمد.
باشگاه خبرنگاران در نظر دارد يافتههاي خود را در سلسله گزارشهايي منتشر کند و در عين حال پرونده را باز ميگذارد و از همه کساني که اطلاعات يا سندي درباره اين زن چندچهره و نيز عناصري همچون کسري ناجي، عنايت فاني، صادق صبا و حسين باستاني دارند، تقاضا دارد اسناد و اطلاعات خود را در اختيار باشگاه خبرنگاران قرار دهند.
2- ميس لمبتون اصلي چه کسي بود و چه نقشي ايفا کرد؟
ميس لمبتون (1290 تا 1387 هـ . ش) معروف به ملکه جاسوسي و کودتا، مادر جاسوسي و جاسوسان، انگليسيالاصل، ايرانشناس و کسي که 60 سال از عمر خود را عليه ايران و بخش مهمي از آن را در ايران سپري کرد. او که از موثرترين جاسوسان انگليسي در ايران شناخته شده، از جمله عناصري بود که در تلاش براي انگليسي کردن حکومت محمدرضا پهلوي در شرايطي که تنفر عمومي در ايران عليه انگليس به اوج خود رسيده بود، اقدامات موثري انجام داد؛ آن هم در زماني که رقباي آمريکایی و آلماني انگليس اقدامات همهجانبهاي براي بسط نفوذ خويش در ايران به منظور از ميدان به در کردن رقيب انگليسي خود به عمل ميآوردند. وي در عزل رضاخان و جايگزيني محمدرضا نقشي عمده ايفا کرد و پس از به قدرت رسيدن محمدرضا از جمله کساني بود که شاه مخلوع از او حرفشنوي تمامعيار داشت و درباريان به دستبوس او ميرفتند. ميس لمبتون با طيف گستردهاي از به اصطلاح روشنفکران غربزده و لائیک، حتي نوع کمونيستي آنها ارتباطات وسيعي برقرار کرده بود. اين زن از جمله افراد موثر در راهاندازي راديو فارسي بیبیسی بوده و بعد از راهاندازي نيز همکاري نزديک و گستردهاي با اين راديو داشت.
بخش مهمي از فعاليتهاي مارکسيستي در ايران، زير نظر مستقيم لمبتون صورت ميگرفت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، فرار عده زيادي از چپيها به انگلستان و اقامت در لندن (از جمله رهبران چريکهاي فدايي خلق) و همکاري آنها با بیبیسی مبتني بر آن سابقه همکاريهاي نزديک (و البته محرمانه) است.
ميس لمبتون در کودتاي 28 مرداد نقشي بسيار اساسي اما کاملا حساب شده و به کلي پنهان (برخلاف آمريکاییها) ايفا کرد. او به همهجاي ايران سفر کرده، بين بسياري از اقوام ايراني زندگي کرده و مطالعات عميق و دامنهداري در موضوع ايرانشناسي انجام داده بود و نتيجه تحقيقات و مطالعات خود را تا 30 سال پس از بازنشستگي در اختيار سازمانهاي جاسوسي و افسران اطلاعاتي که عليه ايران فعاليت ميکردند، قرار ميداد. به همين جهت نسلي قابل توجه از افسران اطلاعاتي و ديپلماتهاي انگلستان (حول هدف ايران) و گردانندگان قبلي و فعلي راديو و تلويزيون بیبیسی فارسي، تربيت شده او هستند.
دعوايي که منجر به کشف ميس لمبتون ايراني شد
انتشار خبر يکي از کلاهبرداريهاي حرفهاي صادق صبا اگرچه در نوع خود بسيار مهم بود اما هيچگاه پيشبيني نميشد که آن اتفاق به کشفيات بسيار بزرگي بينجامد. قصه از اين قرار بود که سايت بولتننيوز در تاريخ 27 آبانماه 1390 خبري تحت عنوان «کلاهبرداري بیبیسی فارسي از بيوه شاه سابق» منتشر کرد.
خلاصه خبر اين بود که فرح پهلوي براي ديدار از شبکه بیبیسی فارسي ابراز تمايل میکند، مديريت شبکه جهاني بیبیسی با شرط محرمانه ماندن ديدار موافقت ميکند، فرح هنگام ديدار پيشنهاد ميکند در ازاي کمکي 2 ميليون دلاري به شبکه بیبیسی (آن هم تحت عنوان دهان پرکن کمک به گسترش اطلاعرساني در ايران)، آن شبکه فيلم مستندي از زندگي نکبتبار او توليد و پخش کند، صادق صبا بهطور پنهاني به فرح ميگويد آن مبلغ را به حساب شخصي او بريزد و در عوض، او ضمن توليد و پخش آن مستند، تصاوير فرح را به بهانههاي مختلف از بیبیسی فارسي پخش کند. (اتفاقي که در همين روزها نيز به بهانه بازگويي خاطرات فرح از سفر ملکه انگليس به ايران در 52 سال پيش؟! حادث و چندبار تکرار شد).
پس از چانهزني طرفين بالاخره فرح با پرداخت محرمانه 400 هزار پوند به صادقنژاد موافقت و قسط اول آن (200هزار پوند) را واريز میکند، صادق صبا کار توليد مستند را به تيمي خارج از بیبیسی فارسي ميسپارد؛ مستندي که توليد و پخش ميشود نهتنها مورد رضايت فرح نبوده بلکه او را بشدت شاکي میکند و قسط دوم را به صبا نميدهد که دعوايي پنهان بين آنها (و بعدا اشرف پهلوي و...) در ميگيرد و بقيه
ماجرا... . اين دعوا ادامه داشت تا چندي بعد مشخص شد حلقه اتصال بيوه شاه مخلوع به صادق صبا، زني به نام رکسانا شاپور بوده و ايضا همين زن بوده که با دريافت کميسيون از طرفين، امکان ديدار فرح از بیبیسی فارسي را فراهم کرده و هنگام ديدار نيز نقش دلال بين آن 2 نفر را ايفا کرده است.
در آن خبر آمده بود ملاقات فرح و صبا منجر به قراري محرمانه بين آن 2 نفر ميشود. در اين هنگام اشرف (خواهر فاسد محمدرضا پهلوي) از انجام چنان معاملهاي مطلع و او نيز درخواست مشابهي ميکند و صبا نيز گوشبري مشابهي از او انجام ميدهد (دريافت وجهي کلان به عنوان کمک به بیبیسی فارسي، بدون هيچ فايدهاي براي آن پيرزن بدنام).
لذا ابتدا فرح پهلوي تصميم به شکايت از صادق صبا ميگيرد اما به دليل پرداخت پنهاني و غيرقانوني پول به صادق صبا (يعني پرداخت رشوه به او) و نداشتن هيچگونه مدرکي از این پرداخت، لذا از ارائه شکايت خودداري ميورزد. از طرف ديگر، طرح چنان شکايتي به معناي اقرار رسمي نسبت به پرداخت رشوه بود که علاوه بر رسوايي، آثار کيفري آن متوجه فرح پهلوي و رکسانا شاپور (دلال آن معامله) میشد و اما جنجال حاصل از آن معامله و تبديلش به يک رسوايي تمامعيار موجب نگراني و انصراف صادق صبا از عمل به تعهدش در قبال اشرف ميشود. بدين ترتيب دعوايي سهجانبه (صبا، فرح و اشرف) شکل ميگيرد و هر سه طرف دعوا، علاوه بر يکديگر، رکسانا شاپور را عامل بروز اين رسوايي معرفي ميکنند. اما رکسانا شاپور در اين شرايط درمانده نميشود. هوش، نفوذ و ارتباطات ويژه اين زن هزارچهره بهکار ميافتد و مشکل را (لااقل براي مدتي محدود) رفع و رجوع میکند. ميس لمبتون ايراني که از برنامه و تاکتيک جديد و جاهطلبانه رضا پهلوي براي مطرح کردن خويش بين اپوزيسيون مطلع شده بود، اين را به نيکي دريافته بود که تحقق روياي جديد ربعپهلوي دقيقا به معناي نياز شديد و روزافزون او به رسانههايي همچون بیبیسی فارسي و شبکه بهايي من و تو است، بنابراين اينبار وارد معاملهاي با رضا پهلوي ميشود.
در اين معامله رکسانا از طرف صادق صبا متعهد ميشود خدمات رسانهاي مورد نياز ربعپهلوي را از طريق شبکههاي من و تو و بیبیسی فارسي تامين کند و در عوض، رضا پهلوي نيز رضايت مادر و عمه خود را جلب و آنها را از تعقيب صادق صبا برحذر ميدارد. بدينترتيب يک مشکل نفسگير صادقنژاد (صبا) لااقل موقتا رفع و از دست 2 عفريته خاندان پهلوي (فرح و اشرف) رها ميشود اما مشکل ديگري همچنان باقي ميماند و آن «زير ذرهبين رفتن رشوههاي دريافتي صادق صبا» از طرف دستگاههاي امنيتي، قضايي و مالياتي انگليس و مقامات بیبیسی جهاني است که باز هم ارتباطات رکسانا شاپور بايد به کار گرفته شود.
پولهايي که صادق صبا از اشرف و فرح دريافت کرده بود آنقدر کلان بود که او نتواند آنها را صرفا حاصل پساندازهاي خويش جا بزند اما با توجه به اينکه صبا وجوه کلان ديگري را از قربانيان ديگري دريافت کرده است (که در دست تحقيق است و به محض تکميل منتشر خواهد شد) در آن صورت پنهان کردن و نگهداري از چنان پولهاي بادآوردهاي، آن هم در کشوري همچون انگلستان، مطلقا امکانپذير نخواهد بود. سرمایهگذاري دريايي – نفتي – ملکي با رشوههاي دريافتي(؟!) لذا باز هم رکسانا به کمک صادق صبا ميرود. ميس لمبتون ايران چند پيشنهاد ارائه ميکند:
اول، استفاده از پايگاه و ارتباطات خود در امارات و انتقال بخشي از آن وجوه به دوبي و سرمایهگذاري در کشوري که امکان پولشويي در آن فراوان است، بويژه در شرايطي که آن کشور با بحران فرار سرمايهها مواجه است و براي رهايي از ورشکستگي کامل اقتصادي حاضر است پولهاي کثيف از هر نوعي را با گشادهرويي مورد استقبال قرار دهد. (در مراحل بعدي، تحقيقات خبرنگاران ما نشان داد رکسانا شاپور چند سال در امارات مستقر بوده و در آنجا نيز ارتباطات وسيعي با دربار شيوخ فاسد امارات و سفارت انگلستان و مافياي مالي ضدايراني داشته که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت).
دوم، استفاده از لابي بهايي- صهيونيستي حاکم بر شبکه تلويزيوني من و تو و انتقال بخشي از وجوه به سرزمينهاي اشغالي و سرمایهگذاري در کشور جعلي اسرائیل!
لازم به يادآوري است که شبکه من و تو عملا شبکه همزاد بیبیسی فارسي است که اولي با رويکرد به اصطلاح فرهنگي- بخوانيد ضدفرهنگي- و دومي با رويکرد به اصطلاح سياست، ماموريت واحدي از طرف دربار انگليس عليه جمهورياسلامي ايران را دنبال ميکنند. هر دو شبکه ياد شده ارتباط تنگاتنگي با بهائیت و رژيم اشغالگر قدس دارند و هر دو مبلغ بهائیت، تطهيرکننده فراماسونري و توجيهکننده جنايات رژيم صهيونيستي و... هستند و هر دو از يک مرکز خاص هدايت ميشوند.
سوم، رکسانا به صبا ميگويد عدهاي از بستگانش در ايران شرکتهاي بزرگي داشته و با خارج نيز ارتباط گستردهاي دارند، از قبيل شرکتهاي بزرگ ساختماني، ساخت و ساز معابر و راهها، احداث تاسيسات و نصب و راهاندازي تجهيزات سنگين صنعتي، رفع نشت از خطوط لوله نفت، گاز و پتروشيمي، تعمير و سرويس مبلهاي حرارتي، کمپرسورها و انجام تعميرات اساسي خط لوله پالايشگاهها و مجتمعهاي پتروشيمي و نيروگاهي و صنايع سنگين و... و او ميتواند از طريق آنها در نقل و انتقال وجوه بادآورده صادق صبا يا سرمایهگذاري در پوشش آن شرکتها اقدام کند.
چهارم، پيشنهادي است که در نگاه اول قدري عجيب مينمايد اما وقتي تامل شود، ملاحظه ميشود پيشنهادي زيرکانه است.
رکسانا شاپور به صادقنژاد (صبا) ميگويد اگر اقوام قابل اعتمادي در ايران دارد، بخشي از پولها را به ايران منتقل کند(!) و به نام اقوام و بستگانش در کار ملک و زمين سرمایهگذاري کند و بدينترتيب ضمن دور کردن پولها از دسترسي انگليسيها، از جهشهاي تورمي ايران نيز استفاده کند!
فهرست دقيق مبالغ منتقل شده، محل و موضوع سرمایهگذاري و پوشش آنها بر ما معلوم نيست (اگرچه در دست تحقيق است و به محض تکميل تحقيقات، منتشر خواهيم کرد) اما بخشهايي از آن که تاکنون مستند شده است، به شرح زیر است:
1- بخشي از ثروت صادق صبا از طريق يک تاجر يهودي ساکن لندن به نام «حميد- ص» به قبرس و از آنجا به رژيم جعلي اسرائیل منتقل شده و فعلا در يک بانک اسرائیلي نگهداري ميشود. بهره اين سپرده از طريق عوامل آن تاجر يهودي دريافت و به حساب ديگري در بانکي ديگر واريز میشود.
2- بخشي از آن پول به امارات منتقل شده و از طريق واسطههاي رکسانا شاپور در کار خريد و فروش ملک سرمایهگذاري ميشود.
3- بخشي از پولها به يکي از بستگان نزديک صبا در لندن منتقل شده و در آنجا نيز در خريد و فروش ملک به کار گرفته ميشود.
4- بنا به گفته رکسانا شاپور (به نقل از صادق صبا) بخش قابلتوجهي از داراييهاي صادق صبا توسط شوهرخواهرش در حوزه کشتيراني و حمل و نقل دريايي به کار گرفته ميشود.
5- اطلاعات موثق دريافتي حاکي است بخشي از آن پولها نيز بنا به توصيه رکسانا شاپور به بستگان نزديک صادق صادقنژاد در شهر رشت (و حومه آن) منتقل شده و در کار خريد و فروش زمين، ويلا، باغ و... بهکارگيري شده است.
رکسانا شاپورآبادي کيست؟
رکسانا شاپورآبادي فرزند حسن متولد 1343 تهران، فوقليسانس مديريت روابط عمومي، قبلا کارمند محلي سفارت انگلستان در ايران و پرسابقهترين مسؤول بخش روابط عمومي آن سفارتخانه و با سمت پوششي فعلي مسؤول روابط عمومي تلويزيون بیبیسی فارسي مستقر در لندن.
رکسانا شاپورآبادي (معروف به شاپور) هميشه براي اطرافيانش يک معماي تمامعيار بوده است؛ پيچيدگي، مرموز بودن، ارتباطات گسترده با افراد و تيپهاي گوناگون، روابط بسيار نزديک با عناصر دولتي انگلستان، اعتماد و اتکاي زايدالوصف مقامات انگليسي به نامبرده، غيبتهاي ناگهاني، طولاني و مداوم از محل کار (بدون واکنش مديران مافوق) و برخورد از موضع بالا حتي با مديران مافوق خود، هميشه مورد توجه و پرسش دوستان و همکارانش بوده است. از طرف ديگر، بيباکي او در اعلام روابطاش با سرويس اطلاعات خارجي انگلستان هم هميشه سوالبرانگيز بوده است.
اگرچه شغل رسمي (و در عين حال پوششي او) ايجاب ميکرد فرد شناختهشدهاي در سفارت انگلستان باشد اما نخستینبار در زمستان سال 1382 توجه بسيار زيادي را به خود جلب ميکند. او که در آن زمان در پوشش دبير مطبوعاتي سفارت انگلستان مدتي را در کمپ نمايندگي سازمان ملل در شهر زلزلهزده بم اقامت ميگزيند، به اقداماتي مبادرت ميورزد که برخي ديگر از نمايندگيهاي خارجي مستقر در آن کمپ به پوششي بودن حضور او در آنجا پي ميبرند.
از جمله نمايندگي يک کشور شرقي در گزارشي به پايتخت آن کشور، وي را زني پيچيده و پرکار و بسيار باهوش معرفي ميکند که «براي ماموريتي خاص و غيرمرتبط با امدادرساني به زلزلهزدگان» در آن کمپ اقامت گزيده است. رکسانا شاپور که پيش و پس از مقطع پيشگفته مشاغلي از قبيل کارمند سازمان اکو، کارمند سازمان ملل (UNDP)، کارمند دفتر امور ايرانيان آمريکا در دوبي و... را به عهده داشت پس از دوم خرداد 76 و روي کار آمدن دولت موسوم به اصلاحات در ايران به همکاري نزديک با مطبوعات دوم خردادي (معروف به زنجيرهاي) ميپردازد و از طريق آن همکاريها از سويي با عناصر اصلي مطبوعات زنجيرهاي و عناصر رسانهاي آنها آشنا ميشود. از سوي ديگر با برخي شخصيتهاي مطرح دوم خردادي و نزديک به مقامات ارشد اجرايي وقت، ارتباطات خاصي برقرار ميکند؛ ارتباطي که چنانکه گفته خواهد شد، با ابلاغ مستقيم سفير انگلستان در تهران به رکسانا شاپور برقرار ميشود.
تحول بزرگ بهار 85
بهار سال 1385 زماني است که يکي از پيچيدهترين و نادرترين رخدادهايي که ممکن است براي يک جاسوس کارکشته بروز کند، براي اين زن هزارچهره اتفاق ميافتد. او در اين مقطع جهت ماموريتي از طرف انگليسيها به افغانستان ميرود. پوشش ماموريتش «شرکت در جلسات سازمان AREU » بوده است؛ سازماني که توسط آمريکاييها تاسيس شده بود با هدف ظاهري «مطالعه پيرامون وضع افغانهاي ساکن ايران» اما طبق آنچه رکسانا بعدا گزارش ميدهد، این سازمان يک ايستگاه اطلاعاتي حرفهاي سازمان سيا بوده که اهدافي را در افغانستان و ايران تحتنظر داشته است. پايگاه يک سرويس اطلاعاتي شرقي مستقر در کابل که از ماهيت سازمان AREU مطلع بوده و در حال جمعآوري اطلاعات پيرامون آن سازمان و افرادي بوده که به آن تردد داشتهاند، به ارتباط پنهان خانم رکسانا شاپور با افسران اطلاعاتي سيا پي برده و همين موضوع را اهرم فشاري براي برقراري ارتباط با رکسانا قرار ميدهد.
نکته بسيار مهم و جالب آن است که اين همان سرويس اطلاعاتي است که قبلا و در جريان واقعه بم، هويت واقعي رکسانا شاپور را شناسايي و گزارش کرده بود اما اين بار وي را رها نميکند و بلافاصله دست به کار ميشود. مدتي رکسانا را تحتنظر ميگيرند و بالاخره وي را در شرايط و وضع خاصي به دام انداخته و اسناد خود را براي شانتاژ وي و وادار کردن او به همکاري رو ميکنند. رکسانا شاپور در ابتدا منکر ارتباط با سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا (CIA) ميشود اما وقتي مدارک موجود در دست آن سرويس اطلاعاتي شرقي را مشاهده ميکند، اظهار ميکند «محبوبه عباسقليزاده» رابط تعدادي از زنان فمينيست ايراني با CIA است و فعلا (يعني در همان زمان) نيز براي برقراري ارتباط آنها با CIA در کابل بسر ميبرد، اينکه آيا در آن مقطع محبوبه عباسقليزاده هم در کابل حضور داشته يا خير و اگر حضور داشته به چه جهتي و براي چه کاري بوده و چه رابطهاي با رکسانا شاپور داشته، پروژهاي است که نياز به تحقيقات مستقلي دارد. اما در اين حد که رکسانا در آن مقطع گزارشهايي پيرامون عباسقليزاده به سرويس اطلاعاتي شرقي ارائه کرده، کاملا محرز و مستند است. رکسانا شاپور در گزارشي به سرويس مورد بحث آورده است: «هم خودم از عباسقليزاده شنيدم که با CIA کار ميکند و هم در هتل محل اقامت او در کابل، به چشم خود ديدهام که يک زن جوان و زيباي افغان که خود را کارمند محلي سفارت آمريکا در کابل معرفي ميکرد و به زبانهاي انگليسي و فارسي تسلط کاملي داشت، مرتبا به اتاق محل اقامت عباسقليزاده مراجعه کرده و ساعتها با هم تنها بودند».
در مرحله بعدي از قول عباسقليزاده به سرويس شرقي موردنظر گزارش ميدهد ارتباط با CIA مختص او نیست بلکه تيمي از زنان سياسي فمينيست ايراني با عوامل CIA ارتباط دارند و اضافه ميکند البته بعضي از آنها به صورت آگاهانه و برخي بدون اطلاع از هويت رابطان اطلاعاتي آمريکا، با آنها همکاري میکنند و از افرادي همچون شيرين عبادي، نيره توحيدي، مهرانگيز کار، شادي صدر، فريبا داووديمهاجر، فاطمه حقيقتجو و... نام ميبرد. در مراحل بعدي و به دنبال فشارها و پيگيريهاي اطلاعاتي سرويس شرقي مورد بحث و تهديد کردن رکسانا شاپور به افشاي اسناد و تصاوير موجود، بالاخره رکسانا ميپذيرد علاوه بر MI 6 با CIA نيز همکاري دارد به گونهاي که CIA از همکاري او با MI6 اطلاع دارد اما MI6 از روابط رکسانا با CIA اطلاعي ندارد و اضافه ميکند بين اپوزيسيون ايراني مقيم انگلستان و آمريکا، همکاري با MI6 و CIA امري کاملا عادي است و حتي رابطه با اين 2 سرويس را افتخاري براي خود ميدانند و ادعاي قبلي من مبني بر همکاري ناآگاهانه برخي زنان پيشگفته با CIA دقيق نبوده و اين نوع همکاري (ناآگاهانه) درباره همکاري با موساد است که برخي اصلاحطلبان ايراني نسبت به همکاري با موساد حساسيت دارند و به همين جهت افسران موساد بعضا مجبور هستند در پوشش CIA و اينتليجنت سرويس با آنها کار کنند.
اما سرويس اطلاعاتي شرقي از اين گزارش رکسانا چنين برداشت ميکند که رکسانا احتمالا با موساد نيز کار ميکند و در حال زمينهسازي است تا در صورت ارائه سند اين همکاري از طرف سرويس شرقي، بگويد روابطاش با موساد ناآگاهانه بوده است! در اين مرحله رکسانا شاپور در حالي همکاري با سرويس اطلاعاتي شرقي را آغاز کرده که قبلا نسبت به همکاري با
2 سرويس اطلاعاتي CIA و MI 6 اقرار کرده است (تا اينجا همکاري با 3 سرويس اطلاعاتي محرز شده است). ضمنا مظنون به همکاري با موساد نيز هست و علاوه بر اينها سرويس شرقي موردنظر به سندي دسترسي پيدا کرده که آمريکاییها نسبت به همکاري احتمالي رکسانا شاپور با دستگاههاي اطلاعاتي جمهورياسلامي ايران نيز مظنون هستند(!) و احتمالا اين ظن خود را به انگليسيها نيز منعکس کردهاند. از آنجا که صحت احتمال اخيرالذکر بسيار بعيد مينمايد و در صورتي که از آن صرفنظر کنيم، ميماند همکاري قطعي رکسانا شاپور با 3 سرويس اطلاعاتي CIA ،MI6 و سرويس شرقي و چنانچه همکاري او با موساد نيز محرز شود، اين به منزله ظهور نخستین جاسوسه چهارجانبه در تاريخ رويدادهاي جاسوسي جهان است و اگر ادعاي آمريکاییها مبني بر سابقه همکاري رکسانا با دستگاههاي اطلاعاتي جمهورياسلامي را نيز اضافه کنيم، در آن صورت قطعا بايد نام رکسانا شاپورآبادي را در کتاب رکوردهاي گينس تحت عنوان «نخستین اعجوبه پنججانبه در تاريخ جاسوسي جهان» ثبت کرد!
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو