پنج مقاله رضا گلپور پیرامون وابستگی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به تشکیلات فراماسونری

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ گفتار حاضر ، پژوهشی است پیرامون ارتباط "زهره کاظمی" (معروفه به "زهرا رهنورد")! , "میر حسین موسوی"(با نام مستعار "حسین رهجو")! با فراماسونری؛ تلاشی ساده برای شناخت روشن تر نقش آفرینی ماسونیک لجنات تفتین و تسلیم و شبکه ی اعضای محافل سرّی استعمار در تاریخ معاصر ایران

از یادداشت های مرحوم پروفسور دکتر محمد مُکری (مورد استفاده در این پژوهش )

=====================================================

همیشه در توطئه ها و دخالتهای دولتین متحابّه (!) روس و انگلیس {بخوانید : ویاآمریکا!}در ایران مطلب کلاسیک آن بوده است که بتوانند از مقامات دون رتبه ی فرومایه ی سطح پایین و مقامات بالارتبه ی تازه بر سر کار آمده یا تازه به دوران رسیده چگونه بهره برداری کنند و این مطلب خود می تواند در ایران سررشته های بسیاری را بدست بدهد بخصوص در میان اداراتی که بامور کارمندان ارتباط دارند و در آنجا بی سر و صدا یک باند ثابت بعنوان پایگاه همیشه مورد نظر بوده است و این امر از زمان "فتحعلیشاه قاجار" آغاز گشته است و هیچگاه تعطیل نخواهد شد ...

با آنکه طومار خل خُلی و رهجویی و رهنوردی آنها مانند طومار پتیارگان قبلی پیچیده شد{در زمان نگارش متن توسّط مرحوم دکتر "مُکری"، "میر حسین" و مجموعه هم محفلش دیگر نخست وزیری را در اختیار نداشتند و هنوز حکم خودکشی اساتید اعظم ملاحده جهت راه اندازی فتنه ی 1388 به آنان اماله نشده بود.}معذلک موجی از بدبختی ها و ویرانی ها و ابتذال و جهالت و کذب از آنها بجای ماند و این نتیجه ی شتابکاری و سپردن کارهای نسبتاً بزرگ بافراد حقیر و شیفته ی جاه و مقامست که قبلاً آزموده نشده بودند...و حتّی دارای سوابق ننگینی بودند.پس از انقلاب بطور ناگهانی از زیر بوته ها سبز شدند ولی در حقیقت بدون آنکه بانیان انقلاب و مردم آنها را بشناسند از مدتها پیش در پشت پرده مهره چینی شده و برای روز معهود در آب نمک گذاشته شده بودند.این دنی طبعان می خواستند همه ی مردم ایران کور شوند تا چهره ی واقعی زشت آنها را نبینند..و برنامه های ویران ساز محافل قبلی را بشکل دیگر و خونخوارانه باجرا درآورند.معذلک محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای آنها را بگیرند انَّ اللّه خَلَقَ السّمواتِ و الارضَ بالحق ،إن یشاء یُذهبکم و یأتِ بخلقٍ جدید،إنَّ الارضَ یرثها عبادی الصالحون

جهت شادی روح آن استاد گرانقدر و شریف
فاتحه ای با صلوات بر محمد و آل محمد

فهرست


خانم زهره کاظمی ،آقای میر حسین موسوی؛آیا شما، فراماسون نیستید؟!..صفحه5

... سؤال بسيار اساسي كه این زوج بايد هرچه سريعتر به آن پاسخ بگويند اينست كه چگونه این دو نفر حدود 2 سال مانده به پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط نظام ستمشاهي، با وجود همراهی نزدیکشان با "حسن آلادپوش" و پرونده ی سنگین امنیتی تیم مرتبطین "آلادپوش" در ساواک و رکن دوّم ارتش ستمشاهی ؛ سر از آمريكا درآوردند؟ ..چرا درست پس از سفر ژنرال "هایزر" به تهران ، جناب "ميرحسين موسوي" با همسرش مجدداً صحیح و سالم سر از تهران در آورده‌اند؟ به چه دليل بعد از سي سال كه از استقرار نظام جمهوري اسلامي مي‌گذرد، بايد خانمي كه داعيه بانوي اول شدن را دارد، از بيان اسم و هويت واقعي خود طفره رفته و همچنان و همواره از یکی دو اسم مستعار استفاده ‌كند؟!(مگر اینکه بپذیریم همراهی با برنامه های گونه گون روسپی قوّاد ماسونهای دربار ستمشاهی یعنی "لیلی امیر ارجمند" در حدّی بوده که این چنین خوفی حتی در اشاره به خاطرات که هیچ ؛ به هویت شناسنامه ای خود نیز احساس می نماید؟!)... ساختمان موسوم به پارك دوپرنس كه با آرشیتکتی "سیده! فرح پهلوي" آخرین همسر رسمی "ستمشاه" ، طراحي و در تقاطع شيخ بهايي و ملاصدرای تهران قرار داشته غیر از این دو خواهر "کاظمی" ، مأمن و مأواي چه خواهران مکشّفه ی دیگری بوده است؟...از طرف دیگر باید پرسید چه اسراري در سال هاي اقامت در آمريكای ایشان یعنی "زهره کاظمی (آزاد)" و یا همان "زهرا رهنورد" كمي قبل از انقلاب اسلامی در ايران وجود داشته است؟ ...این چه آریستوکراسی است که دخترانِ سرهنگ "کاظمی" ظاهراً توده ای ، یعنی دو خواهر "کاظمی" ( "زهرا" با اسم مستعار "ژاله" و "زهره" با اسم مستعار "زهرا رهنورد") بعد از ظاهراً اخراج پدرشان از ارتش ؛ توسّط معلوم الحالی مثل "احمد شاملو" کشف میگردند؛ که یکی سوگلی "هویدا" آخرین نخست وزیر جدّی (و صد البته فراماسون!) قبل از انقلاب در مصاحبه های تلویزیونی ؛ و دیگری همسر اولین نخست وزیر تحمیلی (وهزار البته پابرجای!) بعد از انقلاب بوده اند؟!

گلپور:پدرمعنوی فرقه فرقان،به دنبال بازتولیدمیرحسین به جای گودرزی است.صفحه17

محرمانه و فوری از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه(واشنگتن)

یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی که یک طلبه ی قدیمی است وسال گذشته مسئول مرکز بحث های ایدئولوژیک برای شاگردانش بود یک دید خلاصه ای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند.تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر می باشد.آنها ترکیبی از چپ گراها و راست گراها هستند. اگر چه بیشتر آنها نامتعادل هستند...

{غیر از اسناد فرقه ی فرقان خاطرات منقول از افراد ثقه نیز باید مورد دقت باشد.مثلاً :} این آقا(موسوی خوئینی )رفته بود بالای منبر و آیه ی شریفه ی و یصدون عن سبیل الله را کنایتاً و گاهی تصریحاً بر آقایان "مطهری" و "مفتح" و "بهشتی" تطبیق می داد و می گفت اینها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روی هم ریخته اند! من که دیدم "گودرزی" و "کشانی" مات و مبهوت حرف های "خوئینی ها" هستند به "کروبی" گفتم بابا اگر فردا انقلاب پیروز بشود اینها با اولین اسلحه ای که به دستشان بیفتد می روند و اینها را می کشند. "کروبی" را که می دانید هم احساساتی است هم عصبی. دستش را بلند کرد و زد روی پای من و گفت نه بابا! اینجوری نیست . ولی بعدها دیدیم که اتفاقاً اینجوری شد!...

سورپریزپارتی! های زهره کاظمی(مشهوره به زهرارهنورد)...صفحه 51

جمع بندی اینجانب {گلپور}این است که مرحوم دُکتر "مُکری" از دهه ی 40 شمسی به دلیل دسترسی به اسناد محرمانه ی کتابخانه و مرکز اسناد کاخ الیزه و نظائر آن به اسناد و صورتجلسه های لُژهای فراماسونری دسترسی داشته و با زیرکی تمام قسمتهای مهم آنها را در پاره ای از مکتوبات فارسی منتشر نمود: ...باید روزی این گروه و آسیبی که از زمان "میرزا مَلکَم خان" و حتی قبل از آن یعنی از زمان "میرزا صالح شیرازی" بر فرهنگ اصیل کشور ما که می توانست راه خود را در شکوفایی جهان گستر بیابد وارد آورده اند شناخته شود و هیچوقت هم دیر نشده است... از قبلِ انقلاب ، ساواک او را همان اوان تحصیل در دانشگاه ملّی آریامهر بعنوان مهره ای برای آینده گزیده و او را به همکاری و همفکری با پادوهای "مَلکَم"ی واداشته بود.او و همسر وی ( خانم درباری "زُهره کاظمی" همکار خانم "لیلی امیر ارجمند" و دوست و ندیم "فرح دیبا" و آماده کننده ی دختران شایسته و ملکه های زیبایی) را ساواک از قبل در آب نمک گذاشته بود و توانسته بود از همان بدو انقلاب او را به روحانیون قالب کند و زنش را به بیت "امام" بفرستد که با آنها رفت و آمد کند و از همه چیز مطّلع شود.این خانم با نوشتن شرح حالهای کاذبانه و قلّابی بی امضاء و در حقیقت بقلم خود در جراید که در شب انقلاب بر خود نام "زهرا رهنورد" نهاده بود و سورپریزپارتیهای هنگام دانشجویی در دانشگاه را فراموش کرده بود ، با گریم و نقاب اسلامی شوهرش را به وزارت(سرپرستی وزارت خارجه)رسانید...

پاسخ رضا گلپوربه ژاژخائیهای جوابیه میرماسون موسوی .. صفحه69

"میر حسین موسوی" یا همان "حسین رهجو" یا "رهجوی رهنورد" (یا شریک "آلاد پوش" و "متحدین") یا هر، اسم و رسم دیگری که در لجنات داشته یا در دو سال اخیر بدان اسم بامسمّا شده است ؛ نهایتاً زور ماسونی زده در گنده گویی خود اینگونه سکوت را به ژاژخایی شکسته است:

..اینها نمی توانند درک کنند وقتی ... در سایت های خود، دادستان انقلابی و مورد اعتماد "امام"{"سید محمد موسوی خوئینی ها" صاحب سلسله تفسیرهای مارکسیستی و تفنگی! قرآن که اوج خروجی آن هنرِ تفسیری؛ شکل گیری فرقه ی فرقان و جنایات امثال "گودرزی"ها بوده است!} را جاسوس شوروی و قرآن پژوه مبارزی چون "خانم رهنورد"{مبارزه ای با همرزمی و همبزمی"لیلی امیرارجمند"ها! و" فرح پهلوی"ها! } را با تهمتهای مضحک، همکار خانواده مطرود رژیم پهلوی، و بنده و ایشان را به نقل از یک نویسنده درگذشته، که از ترس مردم به اروپا گریخت و در آنجا فوت کرد، فراماسون می نامند، مردم چگونه با این ادعاها روبرو می شوند.

"میرحسین موسوی" همچنین در توضیحِ پارادوکسیکال دلیل سکوت خود عنوان داشت:

بنده قصد پاسخ داشتم اما انتشار نامه برادر عزیزم آقای "کروبی" مرا منصرف کرد... دلیل دوم سکوتم آن بود که تبلیغاتی از این قبیل متعلق به دوران قدیم است... در پاسخ ...

رمزگشایی ازعضویت زُهره کاظمی وهمسرش میرحسین موسوی درلجنات تفتین وتسلیم .. صفحه77

ترجیح می دادم که اصلاً نام کسی را در این موارد به رشته ی تحریر در نیاورم و البته برای هر نویسنده ی محقّق و کوشا رنج آور است و باعٍث کسر شأن است که نام این علقات مضغات پخته خوار را که یا بمناسبت بی مایگی و یا به تحریک پایگاههای نفوذی فرهنگی و سیاسی این اعمال را انجام می دهند در کتابهای خود نقل کند...(شاید هم بدین قصد این کارهایشان انجام می گیرد که محرّکین این جهّال ، نوواردشدگان در حلقات و لجنات خود را بمیدان فرستند و آنها را تغذیه ی مالی و بداندیشی کنند و بر عورت معیوب آنها از همان آغاز درجات پایین آمپول دراز بی شرمی و وقاحت را بیشتر فرو کنند تا عمل مغزشویی و ترک هر نوع دلبستگی بوطن و شرافت و ناموس کاراتر و اثربخش تر شود و هیچوقت هم سنّت تحقیق صحیح منطبق با اسلوب علمی و درست اندیشی و درست نگاری شرافتکارانه در ایران پا نگیرد.)

حادثه ی مرگ دکتر "بهشتی" و "رجایی" چون با تاریخ ایران ارتباط دارد و همه ی حقایق هنوز منتشر نشده است؛ همینکه افقها روشنتر شد بتفصیل ازآن بحث خواهم کرد تا راز بسیاری از قتلهای سیاسی و ترورهای سالهای اوّل انقلاب شناخته گردد و روشن شود که چگونه یک مرد گمنام عقده ای کم سواد( متظاهر به مارکسیستی اسلامی و در باطن همه جا فروخته شده و شاگرد مکتب مَلکَمی و جمالی)را بنام "میرحسین موسوی" ( وبا نام مستعار قبلی "حسین رهجو") که عملاً سرعملگی جهت آسفالت خیابانها هم برای او زیاد بود بعد از مرگ "بهشتی" و "رجایی" مدّت هشت سال (نظیر "هویدا "که سیزده سال بر سر کار ماند در پست نخست وزیری نگاه داشتند...


جهت دریافت فایل کتاب اینجا را کلیک نمایید.