مهم آن است که مشایی بازی جدیدی در کشور طرح خواهد کرد که این بازی تعیین‏ کننده است. مشایی گفتمان جدیدی را پیش خواهد کشید که در فضای فقر گفتمانی کنونی نقشی کلیدی ایفا خواهد نمود. امروز باید دانست دوقطبی هاشمی و احمدی ‏نژاد به تاریخ پیوسته است. این صحنه به کلی تغییر خواهد کرد و جدالی جدید رخ خواهد داد.

محمدمهدی تهرانی، از فعالان شناخته شده سیاسی به اصطلاح سوم تیری است که روزگاری را در حمایت از جبهه پایداری سپری کرد و البته اخیرا گریزان از این جبهه به غلامحسین الهام دل بسته بود و از مخالفان شناخته شده اسفندیار رحیم مشایی نیز می باشد. وی در وبلاگ شخصی خود (محراب اندیشه)، در مطلبی با عنوان «مشایی رئیس ‏جمهور می ‏شود»، به پیش ‏بینی نتایج احتمالی انتخابات و بررسی وضعیت فراروی جریان انقلابی پرداخته است.

نظر به اهمیت این تحلیل و نکات جالبی که در آن مطرح شده، البته بدون آنکه همه محتوای یادداشت وی را تأیید کنیم، در ادامه آن را تقدیم می نماییم:

 

مشایی رئیس‏ جمهور می ‏شود

پیش ‏بینی نتیجه انتخابات از هم‏اکنون البته دشوار است اما با توجه به شرایط موجود ترتیب آراء به احتمال خیلی زیاد این گونه رقم خواهد خورد: 1- مشایی 2- جلیلی 3- هاشمی 4- ولایتی یا قالیباف 5- ابوترابی و... به این ترتیب قطعا مشایی رئیس‏ جمهور خواهد شد. در خصوص دلایل این پیش ‏بینی و وضعیت آینده فضای سیاسی کشور و چالش‏ های احتمالی نکات مهمی هست که در ادامه می ‏آید.

مشایی میدان بازی را عوض خواهد کرد؛ هاشمی را فراموش کنید!

سبد آراء مشایی سبد گسترده‏ ای است. از یک سو جمعی از حامیان دولت به استقبال مشایی خواهند شتافت؛ از یک سو روستانشینانی که طعم خدمات دولت و توجه به مناطق محروم را چشیده ‏اند و دست مشایی را در دست احمدی ‏نژاد دیده ‏اند، او را برخواهند گزید، از یک سو کسانی که سودای 250 هزار تومانی را دارند به او اقبال نشان خواهند داد و از سوی دیگر طیفی از قشر خاکستری که بعضا جزو سبد رأی امثال هاشمی به شمار می ‏آمدند با همنشین هدیه تهرانی ‏ها عقد اخوت خواهند بست. این بدین معنی است که مشایی سبد رأیی گسترده و متنوع دارد. کمی که از تخریب‏های انجام شده علیه ‏اش سخن بگوید و اسناد مظلومیتش را رو کند سبد آرایش تکمیل‏تر هم خواهد شد!

باید پذیرفت اصولگرایانی که با جهالتشان در دوم خرداد، خاتمی را خاتمی کردند، امروز نیز با حماقتشان مشایی را مشایی کردند. اصولگرایان مدتهاست که در پازل مشایی بازی کرده‎ اند. مشایی از یک حیث قابل مقایسه با خاتمی است. او موجی نظیر خاتمی خواهد آفرید با این تفاوت که اگر خاتمی بر شانه ‏های نارضایتی از دولت هاشمی سوار شد، امروز مشایی بر شانه موفقیت ‏های دولت پیش خواهد رفت و مسکن مهر و... را به کارنامه خود ملحق خواهد کرد. او اما خیلی ساده می ‏تواند مشکلات اقتصادی را به تحریم و تحریم را به سعید جلیلی و عملکرد او در مسئله هسته ‏ای نسبت دهد.

اینها اما هیچ‏یک مهم نیست! مهم آن است که مشایی بازی جدیدی در کشور طرح خواهد کرد که این بازی تعیین ‏کننده است. مشایی گفتمان جدیدی را پیش خواهد کشید که در فضای فقر گفتمانی کنونی نقشی کلیدی ایفا خواهد نمود. امروز باید دانست دوقطبی هاشمی و احمدی‏ نژاد به تاریخ پیوسته است. این صحنه به کلی تغییر خواهد کرد و جدالی جدید رخ خواهد داد. البته این بدین معنی نیست که دوقطبی ‏های گذشته مثل جدال با هاشمی به هیچ وجه تعیین کننده نباشد، یا مسئله هسته ‏ای و... موضوعیت نداشته باشد؛ اینها هم در جای خود در تعیین مناسبات نقش خواهند آفرید اما اینها هیچ‏کدام تعیین کننده دوقطبی اصلی انتخابات نخواهند بود. دعوایی که رخ خواهد داد جدال میان شریعت و طریقت است؛ جدال میان فلسفه و عرفان و در این جدال طریقت یا عرفان پیروز خواهد شد. در این جدال هاشمی به حاشیه خواهد رفت. این بدین معنی است که دیگر رقیب اصلیِ طیف دولت، هاشمی نیست! مشایی فضای سیاسی کشور را به کلی عوض خواهد کرد و طرح زمین بازی ‏ای را خواهد ریخت که هیچ‏کس را گریزی از بازی کردن در آن زمین بازی نباشد؛ کما اینکه تا هم ‏اکنون هم خیلی از اصولگرایان در زمین او بازی کرده‏ اند. این بار اما بازی وارد فاز جدید خود خواهد شد.

پیروزی مشایی به جهت گفتمان تعیین‏کننده او، تعیین زمین بازی توسط او، سبد رأی گسترده او، محور تخریب و توجه قرار گرفتن او و... حتمی است. پیروزی او پیروزی‏ ای نظیر سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد سال 76 است. شرایط به نوعی همان شرایط است.

آمدن هاشمی به نفع دولت تمام شد / دو راه پیش روی شورای نگهبان

هاشمی با آمدنش به مشایی کمک بزرگی کرد و این کمک، سخت کردنِ رد صلاحیت مشایی بود. چگونه می‏توان مشایی را ردصلاحیت کرد و هاشمی یعنی همان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تأیید؟! هر آنچه بخواهند در مذمت مشایی بگویند به طریق اولی در خصوص کسی که تکیه ‏گاه فتنه و براندازی علیه نظام بوده، مطرح است. از دیگر سو آیا ردصلاحیت کسی که در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد، ممکن است؟! آیا شورای نگهبان تبعات ردصلاحیت هاشمی و مشایی را خواهد پذیرفت؟ آیا ریسک ظهور فتنه جدیدی که می‏تواند هم از سوی حامیان مشایی محتمل باشد و هم از سوی حامیان هاشمی را می‏تواند بپذیرد؟ آیا اساساً می‏شود دو چهره اصلی انتخابات را ردصلاحیت کرد؟ واقعیت آن است که هاشمی با آمدنش مسئله را برای شورای نگهبان دشوار کرد و این به نفع مشایی بود.

اکنون دو راه پیش روی شورای نگهبان است. 1) ردصلاحیت حداقلی 2) ردصلاحیت حداکثری. در حالت نخست شورای نگهبان هم به مشایی و هم هاشمی اجازه ورود در انتخابات می‏دهد و به ردصلاحیت افراد محدودی از میان چهره‏های اصلی بسنده می‏کند. در حالت دوم که محتمل‎تر نیز هست شورای نگهبان علاوه بر مشایی و هاشمی تعداد زیادی از چهره‏ های اصلاح‏ طلب و برخی چهره‏ های اصولگرا مثل لنکرانی را هم ردصلاحیت خواهد کرد و با دستور رهبر انقلاب به عنوان حکم حکومتی این تعداد به عرصه انتخابات بازخواهند گشت. اگر حالتی بینابین رخ دهد و مثلا هاشمی تایید شود اما مشایی ردصلاحیت، ورود احتمالی رهبرانقلاب به شدت برای ایشان هزینه خواهد داشت و به شدت موجب تشدید شکاف مرجعیت و رهبری خواهد شد. شورای نگهبان منطقا نباید رهبری را در چنین شرایطی قرار دهد چه آنکه احتمال این هزینه سنگین؛ کم نیست. لااقل آنکه اگر از ارزش احتمال نیز صرف ‏نظر کنیم، ارزش محتمل غیر قابل چشم‏ پوشی است.

این را نیز باید در نظر گرفت که هاشمی و احمدی‏ نژاد هر دو با رهبر انقلاب جلسه داشته‏ اند و حتی هاشمی گفته بود اگر متوجه شوم رهبر انقلاب مخالفتی با آمدن من ندارد، می ‏آیم. فارغ از اینکه این سخنان چقدر قابل اتکاء و استناد است باید گفت اکنون شورای نگهبان در شرایط دشواری قرار گرفته است. به نظر می‏رسد اگر شورای نگهبان قبل از اعلام نظر خود با رهبر انقلاب در این زمینه مشورت کند، ایشان دستور به حالت اول یا همان ردصلاحیت حداقلی بدهند.

مشکلاتی که جلیلی با آن روبروست

واقعیت آن است که اگر سعید جلیلی خوب عمل نکند می‏تواند جایگاه سوم را کسب کند و هاشمی را به جایگاه دومی بفرستد. مهمترین مسئله‏ی او شاید ادبیات نخبگانی ‏اش باشد. با اخم سخن گفتن با مردم یا شخصیتی خشک از خود نشان دادن به شدت تکمیل کننده پازل مشایی خواهد بود. در چنین حالتی جلیلی نقش همان ری‏ شهری و توکلی و ناطق در انتخابات ‏های گذشته را ایفا خواهد کرد.

سعید جلیلی از یک سو با ادبیات صوفی ‏مآبانه و عرفانی- اخلاقی طرف خواهد بود و از سویی مقابل کسانی که دم از ارتجاع می‏ زنند قرار خواهد گرفت. او از یک سو مسئول مستقیم پرونده هسته‏ای ایران است و در سه قطبی مشایی - هاشمی - جلیلی تنها اوست که می ‏بایست پاسخگوی وضعیت روند اخیر هسته‏ ای و مسئله تحریم‏ ها باشد. اگر او موضعی شدید علیه دولت بگیرد نیز در زمره طیف مخالفان دولت قلمداد خواهد شد. مسئله این است که آیا جلیلی در چنین شرایطی با فرض اینکه لنکرانی و زاکانی برای حفظ آبروی خودشان هم که شده به نفع او کنار بروند، می‏تواند ادبیات بدیل ارتجاع و تصوف را داشته باشد و بازی را به نفع خود تمام کند؟!

چرا می‏گفتیم الهام؟

الهام تنها کسی بود که می‏توانست این بازی را بر هم بزند. او مرد مواجهه با هاشمی و ارتجاع بود، ادبیاتی مردمی و سوم ‏تیری داشت و می ‏توانست بخشی از آرای دولت را به حساب خود واریز کند. الهام بدیل گفتمان شبه ‏عرفانی مشایی را نیز با ادبیات حکیمانه ‎اش می ‏توانست شکل دهد. او می ‏توانست به کلی مختصات این بازی را عوض کند و رئیس ‏جمهور بعدی باشد.

شاید اگر جلیلی نیامده بود، الهام می ‏آمد. او بیش از همه نگران تکثر کاندیداهای انقلابی در صحنه بود. معتقد بود در چنین شرایطی حضورش تنها انشقاق را بیشتر خواهد کرد. الهام معتقد بود اجازه شکل‏ گیری اجماع در میان جریان انقلابی بر روی او داده نخواهد شد. آنان که الهام را می ‏شناسند به خوبی می‏ دانند او چقدر اهل مطایبه است. در میان جمع بچه‏ هایی که برای راضی کردنش از عصر تا آخر شب در خانه ‏اش جمع شده بودند سخن می ‏گفت و گهگاه خنده را به میهمانی لب‏ های بچه‏ها می‏ آورد. اما همین مرد شیرین‏ سخن دقایقی بود که بغض گلویش را گرفت و با بغض سخن گفت. می ‏گفت تمام عمرم را برای ولایت‏فقیه و در دفاع از ولایت‏ فقیه گذاشتم. راست هم می‏ گفت در سخت‏ ترین دوره‏ها او وسط میدان بوده است. در سال‏های سخت اصلاحات مرد پیکار و جهاد شناخته می ‏شده است. می‏ گفت بیایم، همه چیز را زیر سوال خواهند برد. مواردی را برشمرد. گلایه ‏ها و شکوایه ‏هایی داشت از دوستان سابقش. می‏ گفت حرف‏ هایم را واژگونه کردند و به چون منی که همواره در سنگر دفاع از ولایت ‏فقیه بودم نسبت‏ها دادند. بیایم فقط بر انشقاق خواهم افزود و دردی دوا نخواهد شد. می‏گفت دارید اسماعیل را به قربانگاه می ‏برید. راست می‏ گفت. قبل از همه‏ این دعوت‏ها نگران آنچه رخ خواهد داد بودم؛ خیلی‏ها هستند که باید از او عذرخواهی کنند.

الهام تصمیم گرفت بماند و پرچم گفتمان را حفظ کند، بماند برای مدیریت صحنه‏ های سخت بعدی. ما از او خواستیم بیاید و رئیسِ جمهور شود و او دعا کرد رفتگر امام زمان(عج) باشد. الهام تنها کسی بود که آمدن و نیامدن ‏هایش فیلم انتخاباتیش نبود. او اکنون یک ظرفیت است و باید این ظرفیت را به کار گیرد و توسعه دهد. ظرفیتی که بچه انقلابی‏ ها نیز کمتر شناختندش. حقیر هنوز به او اعتقاد دارم و معتقدم او اصلح بود. معتقدم اکنون که امر بر نیامدن او دایر شده باید ظرفیت گفتمانی ‏اش را به کمک بچه‏ها وارد فاز تازه ‏ای کند و سامانی نو بدهد. او باید مهیای صحنه‏ های سخت بعدی باشد.

چه باید بکنیم؟

اگر چه چنانکه پیشتر نیز نوشتم بسیاری از مواضع آقای جلیلی برای حقیر مبهم است اما به نظر می‏رسد در شرایط کنونی باید جریان انقلابی بدون هیچ گونه تردید و سستی ظرفیت خود را برای کمک به آقای جلیلی بسیج کند. آنچه در این نوشتار طرح شد به جهت بازشناسی صحنه کنونی و رسیدن به پرسش چه باید بکنیم بود. از اینکه شنیدم آقای جلیلی ستاد انتخابات وزارت کشور را بدون کنفرانس خبری ترک کرده ناراحت شدم. جلیلی باید بداند در میدان دشواری قرار گرفته. باید به شدت به ادبیات مردمی و تصویری که از خود ارائه خواهد داد فکر کند. باید به گفتمان بدیل گفتمان ارتجاع و صوفی ‏مسلکانه فکر کند. جریان انقلابی باید به شدت تلاش کند و به هوش باشد که مبادا بار دیگر با برخوردهای ناصحیح و تخریب‏ها پازل مشایی کامل شود. روند برخوردها و ادبیات افراد سیاسی ‏کاری چون زاکانی به کلی باید از صحنه حذف شود. این یک هشدار کاملا جدی است.

تا اکنون اشتباهی که راستی‏ها قبل از دوم خرداد 76 انجام دادند مو به مو تکرار شده. این اشتباه بزرگ و خطرناک باید هر چه سریعتر متوقف شود. به شدت ادبیات نقد هم از سوی امثال زاکانی و هم از سوی جریان ‏هایی چون جبهه پایداری یا سیاسیون دیگر و خصوصا افرادی چون جلیلی باید به ادبیاتی آرام، منطقی، عقلانی و عادی تبدیل شود. بحران ‏نمایی و بزرگ و بزرگ‏تر کردن خطر رقیب سم مهلکی است که پیروزی رقیب را قطعی‏ تر خواهد کرد. باید نقدعقلایی و عالمانه میدان پیدا کند. به جرأت می ‏توانم بگیوم اگر صدای ما شنیده می ‏شد هیچ‏گاه چنین وضعیتی مثل امروز رخ نمی ‏داد.

آنچه ما از الهام انتظار داشتیم، جلیلی اگر بخواهد ان‏شاء‏الله می‏تواند عملیاتی کند. مهم آن است که هوشمندانه عمل کند. شناخت اولیه‏ ما از او این نیست که او این بازی را به هم خواهد زد. در شرایط کنونی به نظر می‏رسد پیروزی مشایی حتمی باشد. آن کس که می ‏تواند این وضعیت را تغییر دهد شورای نگهبان نیست. آن فرد تنها و تنها جلیلی است. به نوبه خودم امیدوارم جلیلی درست و خوب عمل کند و در برخی روندهای کنونی به شدت تجدیدنظر کند. باید جلیلی را در عرصه کاندیداتوری کمک کرد و الهام را در صحنه ایجاد بسترهای جدید گفتمانی همراهی نمود. امیدوارم جلیلی با مواضع و رویکردهای نادرست این امیدها را به ناامیدی تبدیل نکند.

جبهه پایداری باید به بازسازی خود فکر کند

حکایت ما حکایت آژیر خطری بود که در جبهه پایداری مدام به فریاد در آمدیم اما هیچ‏گاه صدایمان شنیده نشد. جبهه پایداری به جای آنکه جبهه ‏ای گفتمانی باشد به حزبی سیاسی با ادبیاتی سیاسی تبدیل شد. امروز واضح است که نه لنکرانی مرد سیاست بود و نه جبهه پایداری در میدان سیاست نظیر یک سیاستمدار خبره عمل کرد. جبهه پایداری در مورد نوع مواجهه ‏اش با جلیلی نیز اشتباه کرد. عملکرد جبهه پایداری در این مدت پر از اشتباه بود. جبهه پایداری هیچ‏گاه انتقادها را نشنید. ای کاش رایحه خوش خدمت جبهه پایداری در مجلس پیچیده بود و ای کاش... .

امروز جبهه پایداری باید به بازسازی خود فکر کند. در صحنه انتخابات طبیعتا باید صحنه را به جلیلی بسپارد و هر گونه تصمیم غیر از این، اشتباهی بر اشتباهات گذشته ‏اش خواهد افزود. البته لنکرانی می‏تواند فعلا در صحنه بماند تا شرایط کمی بیشتر سنجیده شود اما به نظر می‏رسد تداوم حضور ایشان خصوصا با توجه به مدعای اعضای جبهه پایداری و خود ایشان مبنی بر کناره‏ گیری در صورت آمدن جلیلی، چندان به صلاح نباشد.

پایداری باید به فرداها فکر کند. به اینکه چقدر آرمانی فکر می‏کرد و اکنون چگونه است. به اینکه چقدر گفتمانی است و چقدر کار گفتمانی برایش دغدغه است. باید حلقه بسته حزبی ‏اش را باز کند و نگاه تنگ ‏نظرانه ‏اش را تغییر دهد. باید به معنای واقعی یک جبهه باشد. باید توسعه دایره مخلصین را مطابق بیان رهبر انقلاب سرلوحه فعالیت ‏های خود قرار دهد. باید ادبیات نقدش را تغییر دهد. جبهه پایداری نباید فکر کند اگر بر ولایتمداری تأکید کرد کارش تمام شده است. باید بداند دفاع نادرست از ولایت و ضعف مدعیان ولایتمداری خود نوعی ضربه زدن به ولایت خواهد بود. نباید ولایت را هزینه خود و وجهه ساختن برای خود کند باید خود هزینه ولایت شود و این هزینه شدن با ادعا ممکن نیست. باید زمینه ‏های خودسازی را فراهم کند و قبل از آنکه به فکر کسب جایگاهی دیگر در ساختار کشور بیافتد، وعده‏ های پیشینش را عملیاتی نماید. پایداری باید به نقصان خود پی ببرد و درصدد رفع نواقص برآید. باید فکری به حال وضعیت شورای مرکزی خود کند که عدالتی در شکل‏گیری آن نبود. باید به جای آنکه در درون خود به 10 جریان تقسیم شود، به تفکر ضریب و اولویت بدهد. باید بداند این شورای مرکزی از سوی جریان انقلابی به رسمیت شناخته نمی‏شود.

سخن آخر

باید بدانیم صحنه، صحنه دشواری است. خدا هم با هیچ‏کس عهد اخوت نبسته است. باید تجربه ری ‏شهری‏ ها و احمدتوکلی‏ ها در انتخابات‏های گذشته ثانیه به ثانیه جلوی چشم ما باشد. بدانیم اصولگرایی و کار گفتمانی به ادعا و پروپاگاندا و جوسازی و هیاهو نیست. بوی خدمت را همه ناخودآگاه خواهند شناخت و بوی سیاست را نیز. باید یک دل شویم. تکفیرها را کم کنیم و تحمل ‏ها را بیشتر. باید مدل مواجهه‏ مان را در فضای کشور عوض کنیم. باید عوض شویم. باید کمک کنیم صحنه انتخابات ریاست‏ جمهوری آتی صحنه پیروزی اصلح باشد. منیّت‏ها و قبیله‏گرایی ‏ها را کنار بگذاریم. خود را نبینیم و خدا را ببینیم. واقعا ولایتمدار شویم! اولویتمان را گفتمان‏ سازی قرار دهیم. بدانیم همه ما ذره ‏ای بیش نیستیم. چیزی نیستیم، کسی نیستیم. کمی خود را بشکنیم. واقعا عوض شویم. عجب و غرور را کنار بگذاریم. به توسل ‏ها و دعاها بار دیگر ضریب بدهیم. خود را ناتوان و فقیر ببینیم و از او که عظمتش بر همه کائنات سیطره و حکومت دارد ذلیلانه و خاضعانه استمداد بجوییم. در صحنه کنونی انتخابات هم با شناخت درست صحنه اولا مراقب باشیم مبادا در پازل رقیب نقش ‏آفرینی کنیم و ثانیا تلاش کنیم گفتمان بدیل برای رقابت در انتخابات یازدهم به درستی شکل بگیرد.