در زمان پهلوی دلارهای نفتی ما ناگهان سه برابر و بودجه مان دو برابر شد، اما در عرض تنها سه سال، واردات کشور ما دو بار «دوبرابر» شد!!

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ محمدحسین امینی: آقای دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در مصاحبه با روزنامه آرمان از جمله گفته اند «...وقتی كه دولت یازدهم سال گذشته زمام امور را در دست گرفت یكی از معاونین آقای نعمت‌زاده در نطقی گفتند در بررسی‌هایی كه در وزارت صنایع صورت گرفته است، معلوم شده نیمی از واحد‌های تولیدی كشور به خاطر نداشتن مواد اولیه، قطعات، لوازم یدكی و سرمایه اولیه كه تماما هم در نتیجه تحریم‌ها بوده، تعطیل شده‌اند و آن نیم دیگر نیز زیر ظرفیت دارند كار می‌كنند. بالغ بر 120میلیارد دلار از دارایی‌های ایران در حساب‌های خارج از كشور بلوكه شده است كه طبق توافقی كه در ژنو صورت گرفت حدود 4میلیارد دلار از این مبلغ برگردانده شد و الان نیز قرار است ماهانه 700میلیون دلار از این پول به كشور بازگردد. بنابر این اگر گره مذاکرات باز شود طبیعی است كه در اولین جایی كه آثار خود را نشان خواهد داد، در حوزه اقتصاد خواهد بود».
اولین چیزی که طرح آن ضروری به نظر می‌رسد مفاد این پرسش است که در یک اقتصاد غیر رقابتی که هنوز به راهکار عملیاتی ششم(1) از نظام بهره وریِ مجموعه ی طرح تحول اقتصادیِ آن یعنی «تغییر نگرش در تصمیم‌گیران، صاحبان صنایع، كاركنان و نظام‌هاى ‌آموزشی» هیچ توجه شایسته ای نشده است، این «نیمی از واحدهای تولیدی کشور» که به ادعای این آمار به دلیل فشار تحریم ها تعطیل اند، قرار بوده با چند درصد بازدهی و چه میزان بهره وری فعالیت کنند؟ اصولا آیا تولید در واحدهای مورد اشاره بهره ور بوده است؟ و البته این پرسشِ جانبی نیز مطرح میشود که در «بهره ور کردنِ تولید» که مهمترین مسئله ی واحدهای تولیدی اینچنینی و از مهمترین علل ضعف آنهاست، حل مساله هسته ای دقیقا چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟!
نکته دوم درباره جایگاه بنگاه هایی‌ است که ادعا می‌شود کارایی خود را از دست داده اند. واحدهایی که براستی با برقراری تحریم اقتصادی بیگانگان این اندازه آسیب می‌بینند، فعالیت شان نهایتا به سود کشور است یا بیش از نقش شان در سودرسانی، تهدیدِ بالقوه اند؟! این دست بنگاه‌ها «نقاطِ قوتِ بالفعل» اقتصاد کشورند یا «نقاطِ ضعفِ بالقوه» ی آن؟ آیا این محصولِ یک دید راهبردی خواهد بود اگر چنانچه اصل تکیه مان را بر چرخیدنِ چرخِ بنگاههایی قرار بدهیم که در مواقعی چون تحریم، ضعیف بودنشان به تمام معنا روشن میشود؟
اما سومین نکته. در حقیقت داستان از آنجا شروع شد که چرخیدنِ امورِ چرخه ی بومیِ سوختِ نیروگاه های بهره ورِ هسته ای، - که سرمایه گذاری اولیه ی آنها بالا اما بهره وری شان فوق العاده است و هزینه های راهبری آنها یک دهم نیروگاه های مبتنی بر انواع فسیلی انرژی است و تولید برقِ پایه (و نه پیک) با استفاده از آنها در درازمدت کاملا صرفه و توجیه اقتصادی دارد - با چرخیدنِ چرخِ کارخانجات و صنایعی اینچنین وابسته و ضعیف، که عموما هم بهره ور نیستند «هم عرض» قرار داده شد!

* بنگاه هایی که پیام انقلاب را درک نکرده اند!
براستی این همه فریاد کشیدن برای احیای بنگاه های اقتصادی ای که شاهرگ حیاتی شان زیر تاثیر همیشگی تحولات بین المللی است، برای چیست؟ بنگاه‌هایی که پیام مهم انقلاب اسلامی در «استقلال از بیگانه» و قاعده ی مهم «نفی سبیل» به هر دلیلی در سیستم و سازمان آنها وارد نشده است و اداره کنندگان شان به این معنای مهم بی توجه بوده اند. اداره کنندگانی که سهل انگارانه و با آسوده خیالی و نشناختن وضعیت دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، خود را آماده ی موقعیت های اینچنینی نکرده اند، و در نتیجه از تحریم های خارجی آنچنان آسیب دیده اند که واحدهای تولیدی شان به مرز تعطیلی و حتی تعطیلی می‌رسد! چرا بجای نقدِ تلاشگرانِ عرصه ی «دورزدن تحریم‌ها»، بی سامانی و بی فکری اداره کنندگان این مجموعه ها و بنگاه‌ها مورد نقد قرار نمی‌گیرد؟! آیا این ناشی از عقلِ معاشِ صاحبانِ یک بنگاه تولیدی است اگر در ایرانِ انقلابی - با این همه دشمنِ خبیث و زورگو - فعالیت کنند، اما هیچ پلنِ دومی برای تحریم های همیشه محتملِ اقتصادی نداشته باشند؟! این افراد و مجموعه ها،شایسته ی تقدیر و دلجویی اند یا تخطئه و نقد و مواخذه؟ چه کسی در چه منطقی بابت بی ملاحظگی و غفلت دلجویی و حتی تشویق شده است؟!
مساله ی چهارم این است که وقتی کشوری تحریم شده یا در شرف تحریم باشد، منطقا باید سامانه های ضدتحریم آن دولت خیلی بیش از رابطه ی او با کشورهای تحریم کننده(!) تقویت شوند. قصه از این جهت کاملا به «جنگ» شبیه است. به این معنا که هرچند در لایه ی سیاسی همواره برای پایان جنگ تقلا و تلاش ها در جریان و لازم است که در جریان باشد، اما اتکای اصلی استقلال و بقای حاکمیت ملی در وضعیت‌های جنگی، بقا و افزایش «توان مقابله» با رفتارهای دشمن «در صحنه ی نظامی» است. و البته بسیار روشن است که تحولاتِ صحنه ی جنگ، بر تحولات صحنه ی سیاست تاثیر مستقیم می‌گذارد.

* صحنه ی نبرد امروز، صحنه ی تحریم‌هاست نه صحنه ی مذاکرات!
با این وصف خوب است پرسیده شود که چرا نباید به اندازه ای بسیار بیشتر از اندازه ی جدیت مان برای برقراری رابطه ی حسنه با دولت های خبیث، برای «دورزدن تحریم ها» برنامه ی راهبردی داشته باشیم و «جدی» باشیم؟ صحنه ی نبرد امروز، صحنه ی تحریم هاست نه صحنه ی مذاکرات! مذاکرات، صحنه ای سیاسی و «متاثر» از صحنه ی نبرد اصلی است. تحولاتِ صحنه ی نبرد، تاثیر مستقیم بر مذاکرات دارند. به جای اینکه قصد «حذف تحریم‌ها» را داشته باشیم آن هم در حالی که خبر - و نه تحلیل - داریم که این امر غیرممکن است، بهتر نبود و نیست که دست از نفرت پراکنی علیه نیروهای خدوم و مومن انقلاب در صحنه ی «دور زدن تحریم ها» برداریم و روی «ضدضربه کردن کشور از ناحیه ی تحریمها» سرمایه گذاری کنیم؟ اگر آمریکا و غرب می‌دانستند که ایران سامانه های ضدتحریم بسیار قوی در اختیار دارد و شگردهای اساسی او برای دور زدن و بی تاثیر کردن تحریم های غرب «کاملا» کاراست، آیا در جریان مذاکرات هسته ای نیز به نوع دیگری با ایران سخن نمی‌گفتند و در واقع برگ برنده ی بیشتری در اختیار ایران نبود؟
مساله ی پنجم عبارت از این است که اتفاقا اگر سامانه های تحریم شکن جمهوری اسلامی تقویت می‌شدند، خدماتشان از جمله می‌توانست نصیب بنگاه های اقتصادی مذکور نیز بشود، و در نتیجه، تحریم ها در مورد این دست کارخانجات و بنگاه های تولیدی نیز کم تاثیر شود. اما زمانی‌که با سامانه های راهبردی ضدتحریم کشور به شکلی کاملا بی وجه، بی دلیل و حتی غیرعقلانی «مقابله» صورت میگیرد و این مجموعه ها آماج اتهامات وقیحانه ای چون کاسبی و غیره قرار میگیرند، بنگاه هایی هم که کم خلاقیت بوده اند و به هر روی نمی‌توانند بدون وابستگی شدید به اقتصاد جهانی ادامه حیات داشته باشند، از حمایت های ممکن و مفید این سامانه های دور زدن تحریم ها بی نصیب می‌مانند و طبعا تعطیل میشوند. مقصر این دست تعطیلی ها کسانی اند که در نظر و عمل، نگذاشته اند سیاست «دورردن تحریم ها» به نحو راهبردی و با جدیت و توان کامل دنبال شود. «عدم امکان حمایت از بنگاه های تولیدی ضعیفِ کشور در وضعیتِ تحریم» یکی از ده‌ها نتیجه ی آسیب زا و مستقیمِ تضعیف سامانه های راهبردی مهار تحریم است.

* سرازیر شدن دلارهای نفتی به کشور، چه خدمتی می کند؟
ششمین نکته شایان توجه این است که خوب است بپرسیم بهتر شدن رابطه ایران با غرب و به دنبال آن سرازیر شدن دهها میلیارد دلار پول نفت به کشور قرار است دقیقا چه خدمت شایانی بکند؟ مگر همین اتفاق در دوران پهلوی و در سال 1353 نیفتاد؟ مگر دلارهای نفتی ما ناگهان سه برابر و بودجه مان دو برابر نشد؟ مگر وامهای خارجی مان را «سررسید نشده» تصفیه نکردیم؟ اما در عرض تنها سه سال، واردات کشور ما دو بار «دوبرابر» شد!! یعنی از 6 میلیارد دلار به 25 میلیارد دلار رسید. تنها در 3 سال!
دلارهای نفتی داشتیم آن هم در ابعاد بسیار زیاد. و اما نرخ تورم ما در سال 1356 با 66 درصد رشد نسبت به تورم سه سال قبل، به بالاترین رقم از سی و سه سال پیش از آن یعنی به 25.1 درصد رسید!(2). علتش نیز به سادگی این بود که «سیاستمداران» ما اقتصاد را نمی‌فهمیدند و گمان می‌کردند دلار نفتی را باید مستقیما و به اشکال گوناگون وارد اقتصاد کشور کرد. آن همه دلار نفتی در آن روزگار چه منفعتی داشت که می‌توانست ضررِ افزایشِ تورم را در اقتصاد ایران پوشش دهد؟ اتفاقا روابط آن روزهای ما با دنیا بسیار خوب به نظر می‌رسید و تحریمی هم در کار نبود که بخواهد متهم ردیف اول مشکلات واقع شود!
اساسا این همه تقلا کردن و دست و پا زدن برای آزادسازی درآمدهای ارزی بلوکه شده ی نفتی دقیقا بخاطر چیست؟ می‌خواهیم با این دلارهای نفتی کدام درد «اصلی» اقتصادمان را دوا کنیم؟ اقتصاد ما نیاز به نگاه اصلاحی و فوری «درون نگر» دارد یا بهبود ارتباط با دنیا به هدف دسترسی راحت تر به پول نفت؟! رابطه خوب با دنیا و دلارهای فراوان نفتی را که پهلویِ دوم هم داشت!
خوبست در همین راستا بپرسیم که آیا مثلا نفت برای ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی یک معنا داشته است؟
آمریکا که امروز جز عربستان سعودی، از تمامی کشورهای عضو اپک نفت بیشتری «تولید» می‌کند، ضمنا ماهانه بین 200 تا 300 هزار شغل نیز «تولید» میکند!(3) نرخ بهره وری در این کشور بالاست نه چون آمریکا اخیرا تولیدکننده ی مهم نفت شده است، بلکه چون قدر فناوری اطلاعات را دانسته اند و مدیران بنگاه های تولیدی و خصوصا سرمایه گذاران به جای تنبلی یا سوداگری، بر مدل های جدید کسب و کار و استفاده ی مداوم از ابزار و خلاقیتِ روزآمد متمرکز شده اند و به هیچ قیمتی هم آن را رها نمی کنند. و از این مهمتر، بازارها نسبتا رقابتی اند و سرمایه گذاری های بی حد و حصر و حتی دیربازده در حوزه ی تحقیق و توسعه، این کشور را در گرماگرم رقابت های جاری در بازارهای فناوری جهانی نگه داشته است. و البته مشخصا به افراد هم خوش نمیگذرد! با 1798 ساعت کارِ متوسط سالانه و کسب رتبه ی هفتمِ بهره وریِ نیروی کار در جهان، مثلا کارگران آمریکایی از حقِ تعطیلات سالانه برخوردار نیستند و مزایایی چون مرخصی استعلاجی و مرخصی زایمان نیز ضمانت نمیشود!(4)
اما عربستان سعودی به عنوان کشوری که اندکی بیش از آمریکا نفت تولید می‌کند، تنها یک «وارد کننده» ی انواع فناوری و ابزار است. سعودی ها با وجود اینکه هر بشکه نفت را با هزینه ی تقریبی ۱۷ دلار یعنی تقریبا به ارزان ترین قیمت جهان تولید می‌کنند، اما حدود 90 درصد بودجه شان را از صادرات نفت تامین می‌کنند و لذا برای نداشتن کسری بودجه به نفت بالای 90 دلار در هر بشکه نیاز دارند! و معلوم است که با قیمت کنونی نفت مجبورند از ذخایر ارزی شان استفاده کنند.(5) چرا؟! چون برنامه های اقتصادی این کشور به تمام معنا به نفت و درآمد حاصل از آن وابسته است. به عنوان نمونه ای دیگر، در مساله ی مهم تورم، بهره مندی از نفت چه ضرورتی دارد؟ خوب است یادآوری کنیم که تورم در کشورهای عضو اتحادیه اروپا عددی بین صفر تا دو درصد است که اخیرا بدلیل کاهش قیمت نفت، این رقم حتی دارد منفی میشود و مشکلاتی را از این نظر ایجاد میکند!(6) و البته به‌خوبی نیز می‌دانیم که این کشورها اندک بهره ای از دلارهای نفتی ندارند بلکه دست جمعی خریدار نفت اند.
پس این حرفها فرار به جلو و حتی فرار به بیراهه است! مسیر ایجاد اصلاح واقعی در نظام اقتصادی ایران با یک نگاه کاملا حداقلی و فوریت دار عبارت است از یک- ساماندهی امور بانکی و خارج کردن فوری و جدی بانکها از فعالیت های سوداگرانه و سوق دادن آنها به سمت مسئولیت پذیریِ کلان تولیدی، دو- احیای توامان و فوری مالیات بر «دارایی» و «درآمد» به عنوان یک پایه ی جدی در تامین بودجه، و از این دو مهمتر، سه- بهره ور کردن فوری تولید به هرقیمت، و جلوگیری جدی و بی گذشت از فرایندهای تولیدی غیربهره‌ور. این اقدامات، عاجل ترین اقدامات اند. و اتفاقا «بی بهرگی» از درآمدهای نفتی، برای اجرای بی تاخیرِ این اقدامات به نوعی نقش «انگیزاننده» دارد و هوشمندانه میتواند «فرصت» تلقی شود!

* دلارهای نفتی مرهم زخم اقتصادی نیستند!
دلارهای نفتیِ فراوان تر، در شرایط کنونی به هیچ وجه مرهمی بر زخم های اقتصاد ایران نیستند و از همین روست که خیلی ها بابت تکیه ی بی حد و اندازه ی برخی آقایان و حتی بزرگان بر دستیابی به دلارهای نفتی «دلنگران» اند. دلنگرانی ای که جدی است چون کسانی که طبعا باید فکر و ذکرشان رفعِ عاجلِ مشکلات واقعی اقتصاد و حذفِ قاطعِ فساد از ساختار موجود باشد، صرفا درگیر فسادهای «مبین» شده اند و حرفهای زیادی از آن به میان می آورند و به قولی دلشان خیلی پر است، اما از فسادهای «بعید»ی که از جمله در «نوع نگاهِ صاحبنظران ما به مقوله ی اقتصاد» شکل گرفته است غافل اند. آقای دکتر زیباکلام یکی از اولین تاثیرگذاری های «به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای» را تاثیرگذاری بر اقتصاد کشور می‌دانند و به خوبی نشان می دهند که سیاست – و نه اقتصاد – شناس اند و مشتاقانه منتظر مرهم گذاری مذاکرات «سیاسی شده» ی هسته ای بر زخم های عمیق اقتصاد کشور هستند. که همین انتظار و چشمداشتِ بی معنا از مذاکرات هسته ای، دقیقا یکی از آن فسادهای بعید، نامحسوس و خطرناکی است که میتواند به اندازه و بلکه بیش از فسادهای مبین و آشکار و عیانِ اقتصادی کشور مضر و آسیب زا باشد.
به نظر می رسد تا زمانی که طعم دلارهای روانگردانِ نفتی زیر زبان باشد، و در نتیجه ی آن انگاره ی فاسدِ «تعامل با دنیا به مثابه ی چاره» - که حتی دردی از دردهای اقتصاد دوره ی پهلوی دوم هم دوا نکرد - همچنان در اذهان صاحبنظران ما بر صدر بنشیند، حتی «صورتِ مساله» از ابهام خارج نخواهد شد. و این یعنی افتِ شدیدِ احتمالِ پیدا کردنِ «پاسخِ درست» مساله! وقت چندانی هم که نداریم...

پی نوشت:

1-    پایگاه اطلاع رسانی دولت، جزئیات طرح تحول اقتصادی، نظام بهره ‌وری

2-    بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، جدول شاخص تورم، از 1315 تا 1390

3-    یورونیوز: بالاترین میزان اشتغالزایی در آمریکا طی سه سال گذشته

4-    نکونیوز: بالاترین نرخ بهره وری نیروی کار به کدام کشورها اختصاص دارد؟

5-    ایسنا، گزارش رویترز از تاثیر کاهش قیمت نفت بر بودجه عربستان سعودی

6-    فارس، تورم منفی در اروپا در پی کاهش قیمت نفت