"اصلاحات هیچ افق روشنی برای آینده ندارد." این گزاره ای است که همه تحلیلگران سیاسی منصف بر آن اذعان دارند. جریان معترض بعد از انتخابات که در یک فضای هیجانی همه داشته های خود را به طبق حراج گذاشت،

اکنون در یک سردرگمی مفرط به سر می برد؛ سردرگمی ای که حتی با نامه نگاری های پشت پرده به رهبری نیز پایان پیدا نکرد و با فقدان جرأت کافی در برخورد با مسائل تشدید شد.

 

اصلاح طلبان در حالی روزها را پشت سر می گذارند، که از یک سو به واسطه فضای هیجانی حاکم و هنجارشکنی های بخشی از بدنه اقلیت معترض، هر گونه حرکت عقلانی از سوی چهره های این جریان با چالش مواجه شده است و از سوی دیگر نیز به واسطه یکه تازی نخست وزیری که بعد از سال ها سکوت به یکباره کل اصلاحات را مصادره کرده، باب نقد درون گفتمانی در این جریان کاملا بسته شده است. این همه شاید بزرگترین دلیل حیرت و سردرگمی چهره های این جریان طی این روزها باشد.

 

رنج بردن جریان منتقد از بسته شدن باب نقد شاید همان نکته ای است که عباس عبدی در نوشتار اخیر خود می کوشد تا بدان اشاره کند.

 

عباس عبدی در یادداشتی که به مناسبت دومین سالگرد احمد بورقانی برای روزنامه اعتماد نوشت، با چاشنی تکریم بورقانی و کنایه به نظام گزاره هایی را نیز به روی کاغذ آورد که انگار مخاطب دیگری داشت. عبدی نوشت:«اگر رهبر يك گروه سياسي در داخل گروه مدافع آزادي بيان باشد، اين دفاع اصيل است، زيرا مي‌تواند مانع نقد و آزادي بيان دیگران شود، اما چنين نمي‌كند و شجاعت آن را دارد كه خود و سياست‌هايش را در معرض نقد دیگران قرار دهد.»

 

او همچنین شجاع بودن یک سیاستمدار را به میزان استقبال او از نقد نسبت داد و نوشت:«مهمترين معياري كه با آن مي‌توان سياستمدار شجاع را از ترسو تشخيص داد، تعهد آنان به آزادي بيان و نقد در هر شرايطي است. مقيد كردن اين مشخصه از سوي سياستمدار، چيزي جز مقيد كردن شجاعت او نيست و هنگامي كه قيود او بر آزادی زياد شد، از شجاعت گذشته و وارد مرز ترسويي مي‌شوند.»

 

او با تاکید تصریح کرد:«جنبش‌هاي سياسي نيز از اين قاعده تبعيت مي‌كنند. جنبش‌هايي كه داراي ريشه‌هاي قوي اجتماعي و اعضايي شجاع و رفتاري مبتني بر عقلانيت هستند، بيش از هر چيز ديگر از فضاي نقد بويژه نقد دروني جنبش دفاع مي‌كنند و آن را مشروط به اما و اگرهاي بيهوده نمي‌كنند. بالندگي اين جنبش‌ها نيز به ميزان نقدي است كه از درون و بيرون آن صورت مي‌گيرد.»

 

عباس عبدی همچنین در یادداشتی دیگر بالا گرفتن خشونت و تئوریزه شدن خشونت از سوی معترضان را به باد انتقاد گرفته و نوشته بود:«ممكن است گفته شود كه اين رفتارها واكنشي بوده است. اين پاسخ قابل فهم است، اما قابل قبول نيست. چرا؟ اگر در خيابان يك نفر به ديگري توهين كند، و مثلاً فحش بدهد، پاسخ نفر مقابل چه خواهد بود؟ اگر با منطق آماري اظهار نظر كنيم، قابل درك است كه تعداد زيادي از افراد مورد اتهام يا توهين پاسخ متقابل می دهند و احتمالاً كار مجادله بالا می گيرد و ممکن است به زد و خورد تبديل شود اگر در 80 درصد از موارد چنين اتفاقي رخ دهد، تعجب نخواهيم كرد، زيرا واكنش افراد را برحسب احساسات و امور شخصي آنان مي‌توان حدس زد. اما حتماً در صفحه حوادث روزنامه‌ها خوانده‌ايد كه در برخي از اين مجادلات كار بجاهاي باريك كشيده و حتي يكي از طرفين كشته مي‌شود.»

 

او همچنین افزوده بود:«بنابراين گرچه واكنش مذكور قابل فهم است، اما از منظر عقلانی چندان قابل دفاع نيست، چون عوارض بعدي آن معمولاً به گونه‌اي است كه موجب پشيماني مي‌شود. در هر حال هر یک از این افراد مجاز و مختارند كه برحسب خواست و احساسات و علايق خود تصميم بگيرند و واكنش نشان دهند. اما در سطح سياسي، بروز اين واكنش‌ها حتي در سطح جمعي هم درست نيست، چه رسد به اينكه به صفت فردي چنين واكنش‌هايي بروز داده شود، زيرا استقلال تعيين خط‌مشي را از رهبري سياسي سلب مي‌كند و در درست جناح رقيب قرار مي‌دهد، و آنان خواهند بود كه با رفتار خود تاكتيك و سپس استراتژي مقابل خود را تعيين مي‌كنند.»

 

فقدان جرأت نقد در جریان اصلاحات و واکنش های مبتنی بر خشونت در حالی است که با توجه به نامه نگاری های برخی چهره های این جریان و تایید و تکذیب های پی در پی به نظر می رسد جرأت تصمیم گیری نیز از میان رخت بربسته است!

 

اگر چه خبر نامه‏نگاری خاتمی به رهبر انقلاب نخستین بار از سوی اصلاح طلبان منتشر شد، اما کمی بعد این خاتمی بود که به تکذیب این نامه شتافت و تصریح کرد:«در روزهای اخیرمطالبی را به من نسبت می‌دهند که نامه‌ای به رهبری نوشته‌ام، نمی دانم به چه دلیلی و با چه جراتی هر دروغی را می‌گویند. آدم باید پناه ببرد به خدا از این دروغ و جعل و بدتر اینکه به نام نظام انجام شود.»

 

این نشان داد که سیاستمدار کهنه کار اصلاحات هنوز هم توان کافی برای مواجهه با شرایط حساس و تصمیم گیری در این شرایط را پیدا نکرده است. چندی بعد از تکذیب خاتمی، سایت نمایندگان اصلاح طلب نامه ارسال شده را تایید کرد. این سایت نوشت:«خاتمی اوایل ماه مبارک رمضان این نامه را در 9 صفحه به صورت محرمانه خطاب به رهبر معظم انقلاب نگاشته است. اما در آذر ماه و نه با محتوایی که در برخی رسانه‌ها آمده است!»

 

پارلمان نیوز همچنین ادامه داد:«این نامه توسط یکی از نزدیکان به دست معظم له رسیده و ایشان نیز این نامه که تحلیل جامعی از حوادث روز و بعد از انتخابات و ریشه‌های آن بوده است را مطالعه نموده‌اند. محمد خاتمی در پایان این نامه در مفادی راه‌حل‌های پیشنهادی خود برای برون رفت از وضعیت آن زمان کشور را به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اعلام کرده بود.»

 

این تایید و تکذیب ها نشان از آن داشت که خود اصلاح طلبان بر نابسامانی وضعیت موجود اذعان دارند، اما هنوز جرأت صریح سخن گفتن را نیافته اند. پیوند خوردن بدنه معترض انتخابات به جریانات منافق و ضد نظام شاید از مهمترین عواملی است که ترس ها و تردیدهای عقلای دوم خرداد را موجب شده است.

 

این البته تنها خاتمی نبود که دست به قلم برد تا خطاب به رهبر انقلاب نامه بنویسد. علی اکبر محتشمی پور رییس کمیته صیانت از آرای موسوی هم دست به کار شد. او این گونه نوشت که عقیده دارد حوادث بعد از انتخابات موجب طمع دشمن شده و باید هر چه زودتر برای پایان آن تدبیری کرد. او پیشنهاد کرده بود که یک فرایند آشتی با محوریت رهبری شکل بگیرد و به ماجرا پایان دهد. البته طبیعی بود که رسوایی های بعد از انتخابات با یک نامه محرمانه و مجمل پایان پیدا نکند.

 

به نظر می رسد اکنون دیگر زمانی است که شکست خوردگان انتخاباتی باید فکری به حال جرأت از دست رفته خود کنند و شجاعتی که عباس عبدی از آن سخن می گوید را بازستانند که اگر چنین نشود، در سیر کنونی یقینا چیزی از اصلاحات باقی نخواهد ماند.