حرف ما را که گوش نمی دهند. هی می گوییم برای دست بوسی خدمت حاج آقا برسید، این آقای «م» را دور بیندازید، بجای افراد منحرف، از افراد 'شایسته' استفاده کنید، گوششان بدهکار نیست. دیگر از دست رفته اند.

دو کاندیدای حزب: خیلی ممنونیم آقای دکتر از اینکه با ما جلسه گذاشتید. جلسه با شما، باعث افتخار ماست. خب انشاءالله که دیگر حل است قضیه؟

کاندیدای مورد جذب: کدام قضیه؟

دو کاندیدا: ریاست  جمهوری دیگر!

1: آقا نفرمایید توروخدا! بنده را چه به ریاست جمهوری؟

2: ما کمکتان می  کنیم. شما اعلام کنید، ما برای  همه چیز برنامه می ریزیم. 200 نفر داریم، یه موسسه هم داریم.

1: بله، قطعاً. شنیده  بودم یک سال اول دکتر احمدی نژاد ماهی یک بار به قم می آمد و خدمت حاج آقا می رسید و با دوستان موسسه جلسه می گذاشت. راستی چطور یکدفعه قطع شد جلسات؟

2: خب... خب دوستان ما  خیلی دغدغه عدالت داشتند، آقای  احمدی نژاد هم متأسفانه از  این مسیر خارج شدند.

1: دوستان که می فرمایند دکتر دو سال است از جریان عدالت خارج شده. این قضیه که مربوط به قبل سال 88 است.

2: بله... حالا بالاخره  دوستان تشخیص داده اند که  ایشان خارج شدند دیگر. شما انشاءالله  با قدرت بیایید، ما پشتتان  هستیم.

1: خب خود شما که  از بنده به دوستان نزدیک تر هستید. چرا خودتان دست به کار نمی شوید؟

2: احساس مسئولیت کردیم،  ولی رأی نداریم!

1: ای بابا! این چه  حرفی است؟ مگر نمی فرمایید  برنامه ریز دارید؟ خب هیچ  کدام از این کاندیداها که اعلام کردند، برنامه ندارند. شما برنامه تان را برای مردم تشریح کنید، گمان کنم رهبری هم این مورد را بعنوان شاخص معرفی فرمایند.

2: برنامه داریم، اما  هنوز نریخیتیم. گفتیم یک وقت  اگر انتخاب نشدیم، دوستان زحمت  بیهوده نکشیده باشند.

1: اتفاقاً همین برایم  سوال بود؛ چرا دوستان هیچگاه  در مجلس طرحی را خودشان مطرح  نمی کنند و همواره در حال  چانه زنی برای تصویب طرح  های آقای احمدی نژاد و دفاع  از ایشان هستند؟

2: عرض کردیم؛ هنوز  طرح نداریم. انشاء الله ریاست  جمهوری که جدی شد، آغاز به  طرح ریزی می کنیم.

1: یعنی برای انتخابات  مجلس هم طرحی نداشتید؟

2: طرح به آن معنا که نه. همین بحث احیای گفتمان سوم تیر و مبارزه با انحراف و عدالت طلبی و اشتغال جوانان و...

1: والا بنده عرض  کردم قبلاً هم که برای ریاست  جمهوری فعلاً برنامه ای ندارم  و روی آن تأمل نکردم. بالاخره  جرأت دوستان، بیشتر از بنده  است که بدون برنامه شرکت  می فرمایند.

2: درست می فرمایید،  قبول داریم، برنامه نداریم. اما  خب ما شرکت نکنیم، دیگر کاندیدای  اصلح وجود نخواهد داشت.

1: خب چرا با آقای  احمدی نژاد جلسه نمی گذارید  و کاندیدای مشترک با ایشان  معرفی نمی کنید؟ آنطورکه بنده اطلاع دارم، چند طرح بزرگ اقتصادی را کلید زده اند و چند طرح هم در دست اجرا دارند. خب پتانسیل حزب را برای کمک به ایشان استفاده کنید.

2: آقای احمدی نژاد  را که حرفش را هم نزنید.  ایشان متأسفانه در دام انحراف  افتاده و از مسیر حق به  کلی خارج شده اند.

1: ای بابا! خب کمکشان کنید برگردند به مسیر!

2: حرف ما را که  گوش نمی دهند. هی می گوییم  برای دست بوسی خدمت حاج آقا  برسید، این آقای «م» را دور  بیندازید، بجای افراد منحرف،  از افراد "شایسته" استفاده  کنید، گوششان بدهکار نیست. دیگر  از دست رفته اند.

1: عجب! با این اوصاف  باید رأی خوبی داشته باشید  دیگر. در درست ترین مسیر قرار دارید، چرا مردم رأی ندهند به شما؟ بحمدالله بیش از همه در خط رهبری، ذوب در روحانیت، عدالت طلبی را هم دنبال می فرمایید و از گرانی انتقاد. برنامه هم که انشاءالله خواهید داشت. شما بروید جلو، بنده هم اگر توفیقی بود، در خدمت خواهم بود.

2: نه، معلوم نیست  رأی بیاوریم. مردم که حساب  و کتاب ندارند، قدرت تشخیص  اصلح را متأسفانه ندارند. شما بیایید، دلمان قرص خواهد بود.

1: خب اگر ندارند،  از کجا معلوم من را انتخاب  کنند؟!

2: انتخاب می کنند  انشاءالله.

1: اگر بنده کاندیدا شوم و مردم به شخص دیگری رأی دهند، می دانید چه هزینه سنگین رسانه ای در جهان برای ما ایجاد خواهد شد؟ تقریباً همه خواهند گفت که نه به من، یعنی نه به سیاست خارجی جمهوری اسلامی. به این فکر کرده بودید؟

2: راستش نه! این هم  نکته ایست که می فرمایید.

1: چرا سراغ دکتر «الف» نمی روید؟ ایشان که  هم پتانسیل آقای احمدی نژاد  را دارد، هم به تفکرات آقای م انتقاد دارد.

2: انتقاد به چه  درد می خورد؟ باید رسماً  از او اعلام برائت کند تا  در حزب جا داشته باشد. ما  از همان اول اشتباه کردیم  ایشان را به حزب راه دادیم؛  از همان اول در هر جلسه  ای از آقای احمدی نژاد طرفداری  می کرد و اجماع ما علیه  ایشان را می شکست؛ این آقای  «ک» هم که دائماً همراهی اش  می کرد و آخرش هم این آقای  «ر» را شستشوی مغزی داد تا  علیه دولت موضع علنی نگیرد  دیگر. آخرش هم نامردی کرد و  رفت طرف آقای احمدی نژاد.

1: بله، مشکلی است  واقعاً!

2: پس حداقل کاندیدا  نمی شوید، از ما حمایت کنید. حمایت شما رأی ما را بالا  می برد.

1: عرض کردم بنده  در خدمت هستم. بنده هر دولتی  سرکار بیاید، در حد توان  کمک خواهم کرد.

2: نه، هر دولتی  نه. نباید با منحرفین و تکنوکرات  ها همکاری کنید.

1: حالا انشاءالله  کسانی که لایق باشند سرکار  بیایند!

2: انشاءالله. پس حداقل  اجازه می دهید تصویر جنابعالی  را در سایتمان دائماً با  عکس خودمان کار کنیم؟ اینطوری  حداقل مردم ما را به شما  خواهند شناخت.

1: فکر نکنم زیاد  مؤثر باشد. مردم گروه ها را  دقیق تشخیص می دهند. حالا هرطور  صلاح می دانید.

2: واقعاً لطف می کنید. حالا باز هم فکر کنید، هنوز دیر نیست. حزب برای پیروز شدن به حضرتعالی نیاز مبرم دارد. متأسفانه در جامعه شناخت نادرستی نسبت به حاج آقا وجود دارد. فکر می کنند ایشان بخش عمده مردم را قبول ندارند، درحالیکه ایشان همواره آن بخش عمده مردم را که از صراط مستقیم خارج شده اند قبول ندارند. ما هم رسماً اعلام کردیم که رأی آنها را نجس می دانیم.

1: حالا اینطور نفرمایید. رهبری مردم را اینگونه دسته  بندی نمی کنند.

2: مستقیماً  نمی گویند، ما از "فحوای" کلامشان متوجه می شویم. ما در تفسیر کلام رهبری، نعل بالنعل تابع حاج آقائیم.

1: الحمدلله! پس انشاءالله  همواره در مسیر حق خواهید بود!

2: بوده و هستیم  و خواهیم بود انشاءالله. انشاءالله  بتوانیم در این ایام، مردم  را هم به بصیرت لازم برسانیم  و همراه کنیم.

1: انشاءالله آنچه  صلاح است محقق شود. خب اجازه  مرخصی می فرمایید؟

2: بله. بفرمایید!

م . کرمانشاهی