در پی تکرار دروغ پردازی های اخیر خانم «ز.م» همسردکتر«م» یکی ازمجرمین حوادث پس از انتخابات در رسانه های جریان فتنه که پیش از این نیزبا پاسخ یکی ازنزدیکان وی همراه بود،فرد مزبور باردیگر در گفتگو با «جوان آنلاین» به ابعاد دیگری از اقدامات و فعالیت های پنهان و نیمه عیان خانم مبارز! پرداخت.

این فرد نزدیک به خانواده «ز.م» با بیان اینکه می داند که خانم مبارز از هر وسیله ای برای مطرح شدن خوداستفاده کرده و در این مسیر ذوق و شوق بی حد و حصری نیزدارد،گفت:علاقه خانم مبارز برای حضور شاخص درصحنه مبارزه! وقرارگرفتن درصدراخباربه حدی است که حاضر است درخانه انگلیسی ها را بکوبد و با بی بی سی هم مصاحبه و درد دل کند.

 

رفع خستگی مبارزه با سفر به کیش

وی سپس خطاب به خانم مبارزتصریح کرد:شنیدم (و اطلاع دقیق دارم ) که شما با استفاده از فرصت بازداشت شوهروفادارتان ( آقای م.م ) و شاید برای تدارک آزادی ایشان اززندان ، چه سفرها که رنج آن را برخود هموار نکرده اید!

شاید دوسه روز از بازداشت مجدد ایشان نگذشته بود که به خاطرالتیام آلام روحی ، سفرخانوادگی به جزیره زیبای کیش ، و اقامت وپذیرایی درهتل های دلپذیر و سواحل آرام بخش آن را (به نیابت ازهمه زندانیان) ترجیح دادید. ابتدا توصیه کردید که کسی از این سفر خبردار نشود ، جلوی مردم خوب نیست . چه خواهند گفت درمورد خانم مبارزو فرزندان وفادار؟.کسانی که بلافاصله بعد از زندانی شدن شوهرو پدرشان از شدت غصه و ناراحتی چند روزی خود را به کیش تبعید می کنند و بد می گذرانند؛ درزمانی که تعدادی ازجوانان تحت امر او یا هوادارشان هم آب خنک زندان میل می کنند!.بعد هم که خبردرز می کند می گویید خود آقای " م " اصرار کرده و برایمان بلیط گرفته که :" شما در این گیر و دار مبارزه خسته شده اید و نیاز به استراحت دارید، حتماً باید به کیش بروید!"

وی درادامه با بیان اینکه استفاده ازاین روش برای اکثرکسانی که خانم «ز.م» را می شناسند خیلی عجیب نیست،گفت:کسانی که شما را می شناسند، می دانند که چگونه حرف خود را از قول دیگران می زنید. شاید با کمی اغراق بتوانم بگویم حتی گاهی آب را هم که برای خودتان می خواهید از زبان دیگران می گوئید.مثلا یادتان هست هنگام آمدن مهمان یا مراجعه کننده ای به منزلتان عذرخواهی می کردید و می گفتید : "امروزنمی شود ، آقای " م " خیلی گرفتاراست ، یا سردرد دارد، یا جلسه دارد ، یا ... "

یا اگر خودتان مایل نبودید به مجلس یا مهمانی یا سفری بروید ، ازایشان مایه می گذاشتید و می گفتید: آقا " م " از این محفل .... خوشش نمی آید و مایل نیست که ما و بچه ها هم بیایم !( درحالی که آن بنده خدا ، آقای " م " روحش هم از این ماجرا ها خبر نداشت ).

 

از زندگی در لندن تا سفر به آمریکا

این فرد نزدیک به خانواده «ز.م» درادامه به مصاحبه خانم مبارز با رسانه های انگلیسی اشاره کرد و با یادی از گذشته گفت: تا آن موقع که ما خبر داریم ، آمریکا و انگلیس بد بودند، مکارو ظالم و شیطان بزرگ و دشمن بودند و طبیعی است که کسی برای شکایت از دوست یا هم وطن یا همرزم و برادر خود به سراغ دشمن قسم خورده نمی رود ، مگراینکه دراین میان اتفاقاتی افتاده باشد که ما و ملت ازآن بی خبریم!

شاید درآن شش هفت سالی که " لندن " تشریف داشتید وآقا " م " درکمبریج درس می خواندند و فرزندان تی تیش مامانی ، کروات زده به مدرسه انگلیسی می رفتند ، توانسته باشید با اتخاذ تدابیری ! دشمنی ها را به دوستی و همکاری تبدیل کنید.نمی گویم این اتفاق حتمی است ، می گویم شاید. ولی بپذیرید که احتمالش دور ازذهن نیست.

وی همچنین درادامه به سفر خانم مبارز به آمریکا اشاره کرد و گفت:شاید درسفرسه ماهه ای که دوسال قبل به ایالات مختلف آمریکا داشتید هیچ برنامه غیرعادی درکارنبوده و هیچ دامی برای شما گسترده نشده است ، ولی این احتمال هم قابل بررسی است که شاید همین سفرها و رفت و آمدها ، زمینه ای شده باشد برای تبدیل دشمنی و کینه توزی با حاکمان آن کشوربزرگ ، به دوستی و تفاهم و همراهی.

 

عبور از امام سوغات سفربه آمریکا

این چهره نزدیک به خانواده دکتر(م) همچنین به نتایج سفرهای علمی – فرهنگی ! خانم مبارز و خانواده اش اشاره کرده و گفت:فکر می کنم شاید درهمین سفرهای علمی، تفریحی ، فرهنگی کم کم به این نتیجه رسیدید که :

تعریف امام خمینی از روابط بین الملل و عرصه سیاست جهانی برای امروز ما قابل قبول نیست و باید بر اساس آموزه هایی که آقای دکتر" م " ازدانشگاه کمبریج فرا گرفته اند، دنیایی نو بسازیم و تعاریف و راهکارهای جدیدی ارائه دهیم که بزرگترهای دنیای امروزآن را بپسندند و تشویقمان کنند!

راستی ! یادم رفت بپرسم که وقتی به تنهایی ( و به راحتی ) ویزا گرفتید و عازم آمریکا شدید و چند ماه درشهرها و ایالت های آن کشور به دستور قرآنی " سیروا فی الارض " عمل می کردید، آیا توصیه و تاکید همسرتان آقای " م " هم درکار بود یا خودتان تصمیم به این سفرگرفته بودید؟!

وآیا همه سفرها وگشت و گذارهایی که ( برای پیگیری مبارزات !) به نقاط مختلف داشتید براساس تاکید و توصیه و درخواست آقا " م " بوده است ؟

 

راز طلب کردن وثیقه

وی در بخش دیگری از گفتگوی خود با «جوان آنلاین» خانم «ز.م» را خطاب قرار داد و اظهارداشت:خانم مبارز ، شما درزمان بازداشت و زندانی بودن همسروفادارتان ، سفربه کشورزیبای لبنان و همچنین سوریه داشتید ، به کیش و نوشهرو اصفهان و ... رفتید. اخیراً نیز برادر زاده های عزیزتان ( محمد و سینا) را که تازه از نیویورک آمده اند به پابوس امام رضا ( علیه السلام ) برده اید. واقعاً مشهد مقدس جای خوبی برای توبه و انابه است. کاش در این سفر با استمداد از امام مهربان به این جمله هم فکرمی کردیدکه :" چون به راه خطا رفتی از بازگشتن مترس" همیشه شجاعت درپیش رفتن یاایستادن نیست ، گاهی بازگشتن و توبه و ندامت و عذرخواهی شجاعت بیشتری می طلبد.

بگذریم ! شاید دراین سفر برای آزادی شوهر فداکار نیز دعا کرده اید. ولی براستی ، چگونه ممکن است کسی که علاقه به آزادی عزیزش دارد ( بلافاصله بعد از احضاروی به دادستانی ) با اصرار ، وثیقه را طلب کند و پس بگیرد تا امکان آزادی مجدد وی فراهم نشود؟!

آیا این مطالب را با اطلاع رسانی شفاف ! به فامیل و بستگان و به پدر و مادر و برادران آقای " م" گفته اید؟ چگونه باورکنم که شما واقعاً نگران آرتروز گردن و عفونت دندان های آقای دکتر " م " هستید و می خواهید وسایل آزادی او را فراهم کنید؟! و چگونه می توانم بین این رفتار با آن دعاهایی که برای آزادی او داشته اید، ارتباط و سازگاری برقرارکنم ؟.... که او هم دقیقاً اطاعت می کرد....

 

در یادداشت خود چه نوشته بودید؟

این چهره نزدیک به خانواده دکتر(م) در ادامه از خانم مبارز سوال کرد:آیا به یاد دارید که درهمین جلسه دادگاه نظرتان عوض شد؟

جمله ای برکاغذی نوشتید ، قاضی آن را گرفت و دید و به آقا " م " رساند. و سپس درحضور جمع خطاب به شوهر وفادارتان چنین گفت : آقای دکترم.م ، همانطورکه درکاغذ می بینید ، حاج خانم اجازه دادند که از خودتان دفاع کنید! بنابراین می توانید درجایگاه قرار بگیرید و دفاعیه خود را ارائه نمایید!!

سپس آقای دکتر " م" درجایگاه قرارگرفته و امتثال امرکردند؟.و آیا شما ( که علاقمند به آزادی او هستید! ) مجدداً او را از این کار بازنداشته و براو تکلیف نکردید که درخواست خود را پس بگیرد؟

آیا او به امرشما چنین نکرد؟ و آیا این اقدامش باعث ابرام وقطعی شدن حکم حبس 6 ساله نگردید، درحالی که با درخواست تجدید نظراحتمالاً امکان تقلیل قابل توجه آن فراهم می شد؟.آیا بازهم می توانم به علاقه شما نسبت به آزادی ایشان باور داشته باشم؟

وی افزود:هدف واقعی شما ازپیش گرفتن این روش نمی دانم چیست؛ ولی اگرمی خواستید قهرمان سازی کنید ، وقت آن است که سر از لاک خود بیرون بیاورید و اطراف را تادوردست ها نگاه کنید. آیا از قهرمان و قهرمانی خبری هست ؟ آیا روز به روز لشگرفراموشی و سقوط ، شما را با خود به قهقرا نمی برد ؟ آیا جزدشمن قسم خورده امام و انقلاب درآن طرف آبها و رسانه های آنان و جزچند گروهک ورشکسته و وامانده ، کسی درحمایت از شما و قهرمانتان رجز می خواند؟

با این اوضاع ، ازصمیم دل ، تنبه و بیداری و آزادی دوباره آقای م.م را اززندان اوین و مهم تر از آن حریت و نجات وی از قفس ساخته دست شما ( خانم مبارز) و فرزندان را آرزو می کنم .

 

کاش به ویلای مرد خاکستری هم سری می زدید

این فرد نزدیک به خانواده «ز.م» باردیگر به سفرهای خانم مبارز اشاره کرده و از وی سوال کرد:راستی ، درکیش و نوشهر ولبنان هم برای قهرمان دعا کردید؟ شنیده ام آنجا هم بعضی دعاها مستجاب است ! چه خوب بود دربازگشت از سفرزیارتی مشهد مقدس ازمسیر شمال می آمدید و دراطراف نوشهربه ویلای شاهانه و اشرافی و باغستان چند هزارمتری مردخاکستری هم سری می زدید.

همان کسی که شعار" خط امام " و فریاد " حمایت از مستضعفان و پا برهنگان " و " جنگ فقر وغنا یش " گوش فلک را پرکرده بود!

همان که درروزهای فتنه 88 ساعات پرکارو پرمشغله ای داشت و اکنون ( درحالی که تعدادی از جوانان و عزیزان فریب خورده این مردم ، با عمل به رهنمودهای او و یارانش ایام محکومیت و زندان را می گذرانند) با آرامشی دلنشین گل های باغچه پنج هزارمتری را نوازش و وجین می کند وبه آواز پرندگان خوشخوان گوش فرا می دهد.

....... و سپس دراوج عرفان ! درطبقه سوم ویلایش که دور تا دور شیشه ای و شفاف است ، می نشیند و بر مبل راحتی خود تکیه می زند. همان جایی که خانم مبارز و فرزندانتان ، بارها برای تفریح وتمدد اعصاب ( و برای پیگیری مبارزات قهرمانانه ) آن را تجربه کرده اید.

آری ، آنجا بر روی مبل راحتی خود می نشیند ، پای خود را روی پای دیگر می اندازد ؛ از یک سو دریا وامواج زیبایش را نظاره می کند و با نگاهی به چپ ! جنگلی انبوه و سردرگم را می بیند وبر همه فریب خوردگان می خندد.

خوب بود این دفعه نیز دوباره برای رفع خستگی ناشی از مبارزات ، چند روزی را درآن ویلای محقر! استراحت می کردید.( ولی شاید بگویید این بار، آقا " م " از شما چنین نخواسته و توصیه نکرده بود! ولذا ترجیح دادید که نروید.)

وی افزود:چه خوب بود درضمن حضور و تفریح و استراحت ، سوالاتی را هم درآن فضای آرام و دلپذیرو زیبا از مرد خاکستری می پرسیدید. ازجمله اینکه : بالاخره جنگ فقرو غنا به کجا رسید؟!.و بالاخره ، دوست داشتم جواب آقای خاکستری را می شنیدم درباره فرمول و رابطه سردمداری اش دراشغال سفارت آمریکا با سکونت دائمی دخترش درنیویورک و همچنین اصرار و پیگیری همسرش برای دریافت ویزا!

این چهره نزدیک به خانواده دکتر(م) در ادامه خاطرنشان کرد:اما درمورد شما، خانم مبارز این قاعده برعکس اتفاق افتاده و آنچه دوستان و اطرافیان می بینند این است که بعد از زندانی شدن و بیکارشدن مرد خانه شما ( آقای م.م ) اوضاع زندگی و کیفیت آن هر روز بهتراز دیروز می شود.

نه تنها خرج و مخارج به خوبی تامین می شود ، بلکه ریخت و پاش ها ، مسافرت ها ، دعوت ها و مهمانی دادن ها تنوع و گسترش بیشتری هم می یابد.

و بعلاوه ، امکان انفاق ها و کمک به دیگران ، هدیه دادن ها به هواداران و اطرافیان هم بیشترفراهم می شود وپر رنگ تر می شود!

اگر مایل باشید و پاسخ این معما را برای معدود هواداران توضیح دهید، بسیارممنون می شوم ؛ زیرا توضیح و راهنمایی شما موجب می شود که خانواده زندانیان دیگر هم بتوانند با استفاده از تجربه مفید و کارآمد خانم مبارز، تلخی و رنج و سختی و نداری را به کلی فراموش کنند!

راستی کار توزیع پسته و بادام و آجیل های میلیونی و دیگر هدایای که شیخ شجاع ! آقای " ک " کرم کرده و از مال حلال خود به شما سپرده بود که برای تقویت روحیه و فراموش کردن مشکلات ، به خانواده های زندانیان هدیه کنید، به کجا رسید؟.نوش جان ، گوارای وجود .

وی در خاتمه خطاب به خانم «ز.م» گفت:خانم مبارز، اکنون دو راه دارید. می توانید همه چیزهایی را که گفتم،تکذیب کنید و همچنین می توانید با صداقت روی آن تامل کنید به گذشته خود نگاه کنید و برای آینده درس بگیرید.

.... و اگر شما چنین نمی خواهید، کسانی که بادل های پاک ولی ساده ، از شما انتظارصداقت داشتند و به دنبال ژست های عوام فریب و شعارهای جذاب و تو خالی شما را افتادند و ازعمر و جوانی خود مایه گذاشتند و حالا خود را بازی خورده ودست خالی می بینند ، حق دارند از واقعیاتی که مصلحت نمی دانید و به آنها نمی گویید ، با خبر شوند.

و بالاخره درعین ناامیدی ، به شما هم سفارش می کنم ، برای یک برهه تجربه کنید، زندگی با صداقت و دور از فریب و دروغ را.