از نظر امریکایی‌ها حضور ایرانیان در اروپا - اعم از آنانی که حضور طولانی مدت و یا حضور کوتاه مدت دارند – یک فرصت خوب برای جذب نیرو و کسب اطلاعات سازماندهی نیروها و به کارگیری آنان به حساب می‌آمد.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛در جریان فتنه پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ایران شاهد شکل‌گیری حلقه‌های رسمی و غیررسمی بودیم که به بعضی از این موارد می‌پردازیم

 

بارانداز ثابت در چند کشور

دفتر دوبی

از مدت‌ها قبل،‌سازمان سیا، وزارت دفاع (پنتاگون) و وزارت امور خارجه امریکا دفاتر ثابتی را در چند کشور با هدف تسهیل ارتباط با ایرانیان دائر کردند. یکی از این دفاتر در «دوبی» بود که نزدیک‌ترین دفتر به آب و خاک جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آید. دفتر دوبی توسط «دیک چنی»، معاون رئیس‌جمهور امریکا دردوران بوش مدیریت می‌شد و دختر او در دوبی حضور ثابت داشت.

چنی در دفتر دبی برای شکار دو دسته از ایرانیان وارد عمل شد؛ ایرانیانی که در شبه جزیره عربستان به ویژه در کشورهای امارات، کویت، قطر و بحرین به کار مشغول بودند و یا در این کشورها دارای موقعیت‌های اقتصادی، تجاری و یا فرهنگی‌اند. در یک ارزیابی کلی باید گفت، در طول دو دهه 1970 و 1980 حداقل 30 درصد از اقتصاد ایران و نیروی کار در ایران در شبه جزیره عربستان سامان می‌یافت. این موضوع به خصوص در استان‌های جنوبی کشور شامل خوزستان، بوشهر، فارس، کهگیلویه و بویراحمد، کرمان و هرمزگان برجسته‌تر بود. در بعضی از استان‌ها سهم نیروی کار اعزامی به مرز، به 40 درصد کل نیروی کار می‌رسید. گمان امریکایی‌ها این بود که «مهاجران ایرانی شبه جزیره» یک موقعیت مناسب برای کسب اطلاعات، ارتباط‌گیری و به کارگیری به حساب می‌آیند و این در حالی است که ایرانیان مهاجری که برای کسب و کار به خلیج‌فارس اعزام می‌شوند از وطن پرست‌ترین جمعیت‌های کشور به حساب می‌آیند و عدم پذیرش مذهبی آنان در نظام‌های سیاسی کشورهای جنوب خلیج‌فارس، آنان را به کشورشان دلبسته‌تر می‌کند اما به هر حال این نکته کاملاً مغفول در نگاه امریکایی‌ها به ایرانیان جویای کار در شبه جزیره است.نکته دیگر در دفتر دبی، جذب و ارتباط‌گیری با نیروهای نخبه ایرانی است. این نیروها را می‌توان به بهانه کار، تجارت و گذراندن اوقات فراغت به دبی کشانده و به این دفتر وصل کرد. بعضی از خبرها حکایت از آن دارد که در طول سال‌های 1374 تا 1385 حدود 100 میلیارد دلار از سرمایه‌های ایرانی به دبی کشیده شده‌اند و در طول این دوران به طور میانگین روزانه 500 ایرانی به دبی رفت و آمد کرده‌اند.

در دوره ریاست جمهوری «جرج بوش» که با دوره دوم ریاست‌جمهوری «خاتمی» در ایران تلاقی داشت، دفتر دبی زیر نظر معاون رئیس‌جمهور امریکا فعال‌تر شد و از شکل مخفی به شکل علنی درآمد. یک گزارش بیانگر این است که این دفتر، از طریق سر پل‌هایی در ایران که با وزارتخانه‌های فرهنگ و ارشاد اسلامی و علوم، تحقیقات و فناوری در ارتباط بودند به جذب و اعزام نخبگان سرگرم بودند. در این دوران اکیپ‌های ایرانی که تعداد آنان بین 20 تا 100 نفر بوده است، از طریق این سرپل‌ها، نظیر کیان تاجبخش، شناسایی شده و با تسهیلات خاص به دبی اعزام می‌شدند و از آنجا به هلند و یا امریکا اعزام می‌شدند. این گروه‌ها در یک کارگاه سیاسی شرکت می‌کردند و برای کار آماده می‌شدند. بعضی از خبرها بیانگر آن است که در فاصله سال‌های 80 تا 87، حدود 150 اکیپ ایرانی به دبی اعزام شده‌اند و تعداد کسانی که به این دفتر رفته‌اند، از 7500 نفر هم فراتر بوده است. این اکیپ‌ها در دوره‌هایی 15 تا 30 روزه شرکت کرده‌اند. مهم‌ترین متونی که در این دوره‌ها مورد مطالعه قرار گرفته روی موضوع «تغییر در ایران» تمرکز داشته و مباحث بیش از آنکه تئوریک باشد، جنبه کاربردی و عملیاتی داشته است.

در این دوران یک دفتر تخصصی هم در تهران شکل گرفته بود که بیش از جنبه کاربردی، روی جنبه‌های تئوریک تأکید داشتند. این دفتر تخصصی با عنوان «دفتر مطالعات سیاسی وزارت کشور» در این وزارتخانه فعال بود. در رأس این دفتر مصطفی تاج‌زاده قرار داشت ولی در ظاهر «‌جواد اطاعت»آن را اداره می‌کرد. دفتر سیاسی وزارت کشور، «آموزش دموکراسی» و «مدیریت تغییر» را در دستور کار داشت. این دفتر در عمل به راه‌اندازی، مدیریت تغذیه و به کارگیری نیروهای خاص در استان‌ها، شهرستان‌ها و مرکزیت مشغول بود و در هر شهرستان،بنا به استعداد، 3 تا 5 نفر این دوره‌ها را طی می‌کردند. کارگاه وزارت کشور اقدام به چاپ چندین کتاب کرد که توسط عناصر کاملاً لاییک نظیر «حسین بشیریه» نوشته شده و مبالغ قابل توجهی دریافت کرده بودند. حسین بشیریه که نامدارترین استاد کارگاه‌های سیاسی وزارت کشور بود از چهره‌های هوادار سوسیالیسم بود که در دانشکده وزارت اطلاعات - در دوره‌ای که سعید حجاریان بر این دانشکده ریاست داشت و حجت الاسلام ری شهری، وزیر اطلاعات بود- تدریس می‌کرد. بشیریه با فروپاشی بلوک شرق و کم فروغ شدن اندیشه سوسیالیزم به وجه دیگر اندیشه سکولارسیتی یعنی «غرب‌گرایی» روی آورد و دموکراسی را به عنوان مهم‌ترین رهیافت سیاسی بشر مورد توجه قرار داد. دکتر بشیریه در این کارگاه‌های سیاسی، بنیانی را پایه گذاشت که انتهای آن نظریه «جمهوری خالص و بی پیرایه» بود. او بعدها که نظریه تبلیغ شده در کارگاه‌های سیاسی به دلیل هوشیاری رهبری و مردم به بن بست رسید و کاربست‌های فتنه‌گران پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 به جایی نرسید، در مصاحبه با روزنامه آلمانی «اشپیگل» با صراحت گفت:«باید فعالیت‌ها روی حذف جمهوری اسلامی و جایگزین کردن یک جمهوری خالص متمرکز شود.» بشیریه امروز در خارج از کشور به سر می‌برد و با حلقه جرس (جنبش راه سبز) اتصال دارد و حضور او در حلقه جرس بر این باور تأکید می‌کند که رابطه کاملاً معنادار میان حلقه‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی وجود داشته است.

 

دفتر هلند

دفتر هلند بارانداز سیاسی امریکا در اروپا بود که به قصد جذب ظرفیت‌های ایرانی مستقر در اروپا و نیز ساماندهی به رفت و آمد ایرانیانی که برای کار یا تحصیل و یا اقامت به اروپا نمی‌آیند بلکه حضورشان کوتاه مدت است و برای اموری نظیر تجارت، مداوا، دید و بازدید و یا اوقات فراغت و یا فرصت‌های کوتاه تحصیلی و علمی به اروپا سفر می‌کنند، تأسیس شد؛ طیف وسیع و متنوعی از نیروهای متخصص و غیر متخصص.

از نظر امریکایی‌ها حضور ایرانیان در اروپا - اعم از آنانی که حضور طولانی مدت و یا حضور کوتاه مدت دارند – یک فرصت خوب برای جذب نیرو و کسب اطلاعات سازماندهی نیروها و به کارگیری آنان به حساب می‌آمد.

بعضی از خبرها بیانگر آن است که بیش از 700 هزار ایرانی به طور ثابت، با حضور دراز مدت در کشورهای اروپایی به خصوص سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان زندگی می‌کنند و روزانه نزدیک به هزار نفر به کشورهای اروپایی رفت و آمد می‌کنند که البته بخشی از این مسافران عازم کشورهای غیر اروپایی نظیر کانادا، امریکا و کشورهای امریکای لاتین‌اند که حضور آنان برای ساعاتی در یک کشور اروپایی جنبه ترانزیت دارد.

در کشور هلند، امریکایی‌ها علاوه بر یک دفتر ساماندهی به ایرانیان مهاجر اروپا، رادیو فردا را هم راه انداخته بودند که در واقع یادآور «رادیو آزادی» بود که امریکایی‌ها با هدف مقابله با اتحاد جماهیر شوروی راه انداخته بودند. بعضی از خبرها بیانگر آن است که کمتر از نیمی از حدود 700 هزار ایرانی ساکن در اروپا حداقل برای یک بار پایشان به دفتر کشیده شده و یا با مقامات این دفتر در کشورهای محل اقامت ایرانیان دیدار کرده‌اند.

 

دفتر واشنگتن

از بدو پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص در جریان بحران گروگانگیری سفارت امریکا در تهران، یک دفتر ثابت پیگیری امور ایران زیر نظر زبینگینو برژینسکی – مشاور وقت امنیت ملی امریکا – در واشنگتن دائر گردید. کار این دفتر هماهنگی میان دستگاه‌های مختلف امریکا در مواجهه با ایران بود و به طور کلی به دو دسته فعالیت جاری و دراز مدت اشتغال داشت. این دستگاه‌ها شامل وزارت امور خارجه، وزارت دفاع (پنتاگون) سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) شورای روابط خارجی کنگره و بخش خاورمیانه کاخ سفید می‌شد.

دفتر واشنگتن در دوره ریگان دو فعالیت موازی را در دستور کار قرار داد. یک فعالیت معطوف به تلاش برای تنگ‌تر کردن حلقه محاصره اقتصادی و تضعیف موقعیت جنگی ایران و اخلال در روابط خارجی ایران بود. فعالیت دیگر معطوف به برقراری ارتباط با ایرانیان اعم از اپوزیسیون و گروه‌هایی نظیر نهضت آزادی و پیدا کردن دولتمردانی است که به امریکا خوشبین هستند. اسنادی وجود دارد که دولت ریگان از طریق افرادی نظیر «قربانی‌فر» در صدد برآمد با سطحی از مسئولین ایرانی تماس بگیرد. هدف آنان این بود که از طریق تقویت افرادی در درون حکومت ایران، جمهوری اسلامی را با شکاف مواجه نمایند. اوج این فعالیت، سفر مک فارلین معاون وزیر خارجه امریکا به ایران در سال 65 بود. اقدامات معطوف به ارتباط‌گیری با بعضی از مسئولین ایرانی در جریان سفر مک فارلین به نتیجه پیش‌بینی شده نرسید و به یک بحران در دولت ریگان تبدیل گردید.

دفتر واشنگتن دردوره جرج بوش پدر – 1367 تا 1371 – درگیر ماجرای فروپاشی شوروی و اردوگاه شرق گردید و از این رو عملاً اولویت ایران از دستور کار دولت امریکا خارج شد. در این دوره اولین جنگ امریکا و عراق هم به وقوع پیوست.

همچنین درگیری در منطقه بالکان و وضعیت منطقه حساس شاخ آفریقا – درگیری‌های سومالی – توجهات را از ایران به حوزه‌های دیگر معطوف کرد.

نظر دفتر واشنگتن در دوره ریاست جمهوری کلینتون – 1371 تا 1379 –با فراغت از بحران فروپاشی بلوک شرق بار دیگر به ایران معطوف گردید. در این دوره با پیشنهاد مارتین ایندایک و دو سناتور امریکایی، نظریه «مهار دو گانه» ایران و عراق در دستور کار امریکا قرار گرفت. منظور آنان این بود که ایران و عراق را از جنبه اقتصادی و مشروعیت سیاسی در ضعف نگاه دارند تا در نهایت این دو حکومت با فشارهای داخلی مواجه شوند و در یک دوره 5 تا 10 ساله با فروپاشی مواجه شوند. در دوره ریاست جمهوی کلینتون فشارهای اقتصادی و سیاسی بر ایران تشدید شد و امریکایی‌ها در عرصه دیپلماسی موفق شدند یک بحران دیپلماتیک ناشی از فراخوان سفرای اروپایی به بهانه ماجرای «کافه میکونوس» را بر ایران تحمیل کنند ولی این ماجرا برای امریکا فقط یک سود کوتاه مدت را در پی داشت.

دفتر واشنتگن در دوره «جرج واکر بوش» - 1379 تا 1387 – به رویه تهاجمی در برابر ایران روی آورد. «نئوکان‌ها» با بهره‌گیری از ماجرای 11سپتامبر 2001، ایران را به یک جنگ تهدید کردند. بوش آشکارا از یک جنگ صلیبی – به معنای جنگ مذهبی خبر داد و ایران را یکی از «محورهای شرارت» خطاب کرد. دراین دوره امریکا به دو کشور همسایه ایران – افغانستان در شرق و عراق در غرب – حمله کرد و ده‌ها هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی را به این دو کشور گسیل نمود. در دوره ریاست جمهوری بوش، ادبیات امریکا از فشار برای نتیجه‌گیری در آینده به «تغییر آنی ایران» تبدیل شد. بر این اساس «استفاده از همه ظرفیت‌ها» مورد توجه قرار گرفت. در این دوره فعال کردن گسل‌های قومی و مذهبی به قصد بی ثبات کردن حکومت مرکزی ایران دنبال شد. در شرق ایران گروهکی تروریست با نمای مذهبی – جندالله – وارد میدان شد و با استفاده از پایگاه‌های امریکا در پاکستان – به خصوص در بندر جوانی که در نقطه مرزی با جنوب شرقی ایران قرار دارد – به مردم در استان سیستان و بلوچستان حمله می‌کردند و عملاً یک دلمشغولی را برای حکومت مرکزی فراهم کردند. در شمال غربی ایران گروه تروریستی دیگری با نمای قومی – پژاک – وارد میدان شد و با استفاده از پایگاه‌های امریکا در عراق – به خصوص در مرکز فرماندهی امریکا در شهر سلیمانیه – به مردم در استان آذربایجان غربی حمله می‌کردند و موقعیت امنیتی ایران را تضعیف می‌نمودند.

مقامات امریکایی همزمان با این اقدامات، با فعالان سیاسی در ایران نیز ارتباط برقرار کردند و آنان را به گسترش اعتراضات تشویق می‌کردند. اسنادی وجود دارد که امریکایی‌ها با بعضی از نمایندگان مجلس ششم ارتباط برقرار کرده و از طریق آنان بر حکومت جمهوری اسلامی برای هماهنگ شدن با امریکا فشار آورده‌اند. درباره این توافقات، نامه سرگشاده 127 نماینده مجلس ششم به رهبر معظم انقلاب – یک ماه پس از اشغال عراق توسط امریکا – به چشم می‌خورد. دفتر واشنگتن در دوره پرماجرای ریاست جمهوری بوش پسر موفق شد حلقه‌ای در درون حاکمیت، برای فعالیت مخالفان ایرانی در داخل و خارج کشور اضافه کند و از این طریق به «تلاش برای تغییر ایرانی» سرعت ببخشد.

دفتر واشنگتن در سال اول دوره ریاست جمهوی «باراک اوباما» همان روش‌ها را دنبال کرد اما در عین حال مانند دوره رونالد ریگان، اولویت را به ارتباط‌گیری در داخل ایران داد. اوباما در جریان سفر شهریورماه 88 به مصر، بخشی از اتهامات ایرانی‌ها علیه دخالت امریکا در ایران را پذیرفت و اعلام کرد، می‌خواهد ارتباط جدیدی را با دنیای اسلامی پایه‌گذاری کند اما این اظهارات درباره ایران – که از اهمیت بیشتری هم برخوردار بود – به زودی رنگ باخت. اوباما با مشاهده بعضی از اظهارات و مقالات که توسط طیفی از نیروهای مرتبط با حاکمیت در ایران مطرح می‌شد، پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری این مواضع را تشدید ‌کرد. او گمان می‌کرد. که یک فرصت طلایی برای تغییر ایران فراهم شده است. اوباما با وقوع رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران، به مواضع بسیار تندی علیه ایران روی آورد و با صراحت از آشوب طلبان حمایت کرد.