قوه قضائيه در رسيدگي به شكايات دادستان تهران به عنوان مدعي العموم از مديرعامل خبرگزاري جمهوري اسلامي به علت انتشار پنجاه دقيقه اي مقاله‌اي در نقد رفتار علي لاريجاني نسبت به دولت احمدي نژاد به ركورد جديدي دست يافته است 

 

در پي شكايات زنجيره‌اي دادستان عمومي و انقلاب تهران عليه مديرعامل ايرنا و در دفاع از علي لاريجاني و علي اكبر هاشمي رفسنجاني ، روند رسيدگي به اين شكايات از مرحله بازپرسي تا دادياري و دادگاه و صدور راي غيابي از چنان سرعتي برخوردار بود كه فارغ از پرداختن به وجود اراده اي بالادستي براي محكوميت متهم ، اما مي‌تواند به عنوان ركورد شكني يا زدن ركوردي كم سابقه مورد تمجيد قرار گيرد .

 

اين ميزان سرعت در رسيدگي به يكي از شكايات مدعي العموم عليه مديرعامل ايرنا ، نه تنها با روند رسيدگي به پرونده‌هاي مربوط به محاربان حوادث پس از انتخابات قابل مقايسه نيست ، بلكه اصولا نسبت اين همه شتاب و اصرار با آن همه بي‌تفاوتي در تشكيل پرونده براي سران فتنه و مديران شورش‌هاي پس از انتخابات قابل درك نيست .

 

يكي از پرونده‌هاي مذكور بر اساس شكايت مدعي العموم نسبت به انتشار مقاله‌اي انتقاد آميز درباره رئيس مجلس شوراي اسلامي شكل گرفته كه به رغم توضيحات ارائه شده درباره موضوع ، اما به هر حال اصرار يك اراده برتر براي محكوم شدن مديرعامل خبرگزاري رسمي دولت سبب شد تا پرونده مذكور با سرعتي خارق‌العاده ، مراحل رسيدگي را يكي پس از ديگري طي كند ، به گونه اي كه پيش از مرحله دادگاه ، برخي آگاهان حتي نتيجه رسيدگي پرونده در دادگاه تجديد نظر را نيز حدس مي‌زدند . اما نكته جالب در اين خصوص اينكه به علت همزماني روز جلسه دادگاه با سفر استاني مديرعامل ايرنا به خوزستان در معيت رئيس محترم جمهور و اعضاي هيئت دولت،از قاضي محترم پرونده تقاضاي تجديد زمان برگزاري جلسه دادگاه شد كه ايشان نيز پذيرفت ، لكن پس از سفر استاني مديرعامل و بي‌آنكه احضاريه جديدي جهت حضور در جلسه دادگاه ارسال شده باشد ، اعلام كردند راي محكوميت متهم بدون برگزاري جلسه دادگاه و اخذ آخرين دفاعيه ، صادر شده است !

اما علت اين همه شتاب چه بود ؟ به نظر مي‌رسد از آنجايي كه مديرعامل ايرنا به هر قيمتي بايد محكوم مي‌شد تا سايرين جسارت نقد بعضي نور چشمي ها را پيدا نكنند ، چنانچه صدور حكم محكوميت حتي يك روز به تاخير مي افتاد، رسيدگي به پرونده فوق بايد با حضور هيئت منصفه مطبوعات صورت مي گرفت ، زيرا دقيقا همان روز قانون تسري مسئوليت هيئت نظارت بر مطبوعات به خبرگزاري‌ها از سوي رئيس محترم جمهور ابلاغ شد .

 

اگر چه طراحان و مجريان اين سناريو، شايد بر اساس برخي تجربه‌هاي قبلي تصور مي‌كنند با اين روش مي‌توان هر كسي را به تسليم و سكوت و پشيماني واداشت ، اما بعيد است چنين تصوري درباره هركسي صحيح باشد . چگونه مي توان از كسي كه طي ۱۶سال گذشته در رسانه‌هاي اصولگرا و با دغدغه‌هاي مردمي و ولايي قلم زده توقع داشت به مطالبات زياده خواهاني كه در آزمايش رويدادهاي سياسي و حوادث تلخ پس از انتخابات مردود شده‌اند ، پاسخ مثبت بدهد ؟

 

اين همه تدبير و تلاش براي مصونيت بخشي عوامل كجرو و حادثه آفرين،قطعا بي حاصل است ، زيرا مردم ايران در بازشناسي همراهان و همدلان نظام با عناصر هرهري مسلك و دمدمي مزاج مهارت ويژه‌اي دارند و بعيد است در تصميم‌گيري هاي انتخاباتي در آينده اين واقعيات بديهي را فراموش كنند.