امام خامنه‌ای در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره): سرگرم شدن به اختلافات فرعی و سطحی در داخل کشور، و در مقابل هم قرار دادن و تعارض ایجاد کردن و غافل کردن از خطوط و مسائل اصلی، یکی از مصادیق آن چالش اصلی است که عرض شد. از دست دادن انسجام ملت از چالشهای ماست. دچار شدن به تنبلی و بی روحیه‌گی، دچار شدن به کم‌ کاری و دچار شدن به یاس و ناامیدی. تصور اینکه ما نمیتوانیم و یا تصور اینکه تا الان نتوانستیم؛ اینها چالشهای درونی ماست 

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛با ورود رهبر معظم انقلاب به محل سخنرانی، خیل عظیم دوستداران حضرت امام، حاضر در این مراسم، شعارهایی همچون "خامنه‌ای خمینی دیگر است، ولایت او ولایت حیدر است" و "این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده" سر دادند.

مشروح مهمترین محورهای سخنان امام خامنه‌ای به شرح ذیل است:
* بیست و پنج سال از رحلت امام عظیم الشأن می گذرد ولی شور و اشتیاق برای شنیدن درباره امام و دانستن از او کم نشده است. مخصوص کشور ما هم نیست. در دنیای اسلام، بلکه فراتر از دنیای اسلام، این واقعیت وجود دارد. نه تنها در کشور ما، که نسل سوم انقلاب در حال بالیدن است، بلکه در دنیای اسلام، جوانان عصر ارتباطات و عصر اینترنت، که با مسائل دور از محیط خود به راحتی ارتباط می توانند بگیرند، دنبال این هستند که درباره مسائل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و درباره معمار این بنای عظیم مطالب بیشتری بدانند.
* پدیده مردم سالاری دینی، نظریه ولایت فقیه، اینها مسائلی است که برای محیط های فکری دنیای اسلام، حائز اهمیت و دارای جاذبه است. دشمنان ما تلاش گسترده‌ای را از روزهای اول آغاز کردند و هرچه جلو رفتیم این تلاش بیشتر شده است. از صدها و بلکه هزاران ایستگاه تلویزیونی و رادیویی و اینترنتی استفاده کردند برای دشنام دادن به جمهوری اسلامی و به بانی بزرگ آن و به طرفداران آن. خود این مطلب به ما کمک کرده است، یعنی حس کنجکاوی را در مستعمان و مخاطبان در سراسر دنیا برانگیخته است. می خواهند بدانند که علت این همه دشمنی کردن و سنگ پرانی و لجن پراکنی کردن آنان به انقلاب چیست؟ و آن حقیقتی که آماج این دشمنی هاست چه حقیقتی دارد؟ بنابراین دشمنان ما به قصد دشمنی نام ما را بردند و درباره امام ما و نظام ما سخن گفتند، اما آنها با این نیت این حرکت وسیع را آغاز کردند اما در نهایت برای ما یک فرصتی به وجود آمد، چون حس کنجکاوی مستمعان دستگاه ها در سراسر جهان تحریک شد.

در کشورهای اسلامی، در منطقه ما، بیداری اسلامی، که احساسات ضداستکباری در ‌آن غلبه داشت برهر پدیده دیگری، این خود نشانه دیگر همان کنجکاوی و پاسخ گیری و پاسخ یابی است و این همچنان ادامه دارد. ممکن است دستگاه های اطلاعاتی غربی و آمریکایی اینجور گزارش کنند به بزرگترهای خودشان که توانسته اند بیداری اسلامی را در منطقه ما سرکوب کنند. اگر اینجور خیال کنند این هم یکی دیگر از خطاهای راهبردی و غلط تحلیل کردنهای دشمنان ما خواهد بود. بیداری اسلامی ممکن است در بخشی از دنیای اسلام سرکوب شود اما بلاشک ریشه‌کن نخواهد شد. گسترش خواهد یافت. این فهم و ادراک و دریافت در کشورها و نسل جوان مسلمان در این منطقه چیزی نیست که به این آسانی ها بتوانند آن را از بین ببرند. البته تلاش میکنند. تلاشهایشان ممکن است در بعضی بخشها برای مدت کوتاهی موفقیت آمیز هم به نظر برسد اما در نهایت ابتر است.
این کنجکاوی درباره پدیده مردم سالاری دینی ناشی از آن است که جمهوری اسلامی یک پدیده‌ای بود که 35 سال از آغاز ولادت آن گذشت و در تمام این مدت 35 سال با واکنش خشن و خصمانه قدرتهای مسلط دنیا مواجه بود. هم واکنش نظامی نشان دادند، هم واکنش تبلیغاتی، هم واکنش خصمانه اقتصادی نشان دادند مانند تحریم ها که از اول انقلاب آغاز شد و روز به روز تا امروز تشدید شده است؛ واکنش سیاسی نشان دادند؛ یک جبهه پرقدرت غربی در مقابل جمهوری اسلامی 35 سال است که هرکاری از دستش برآمده کرده است، تلاش نظامی کرده، به مهاجم نظامی به کشور کمک کرده است، دشمنان را در هر نقطه ای علیه جمهوری اسلامی حمایت کرده است، تبلیغات پرحجم علیه آن به کار برده است، تلاش تحریمی و محاصره اقتصادی را در اعلا درجه ممکن و بدون سابقه به کار برده است، اما در مقابل، جمهوری اسلامی در برابر این همه هجمه و این همه مخالفت خشن و بی ملاحظه، هم از بین نرفت و هم دچار محافظه کاری نشد و هم به غرب باج نداد، روز به روز هم پیشرفت کرد.
این آن چیزی است که ماهیت این کنجکاوی را تشکیل می‌دهد.
قدرت‌های درجه یک نظامی و سیاسی و اقتصادی دنیا، دست به دست هم بدهند، علیه یک کشوری، علیه یک حکومتی، 35 سال تلاش کنند، آن حکومت علیرغم تلاش آنها، نه فقط از بین نرود، بلکه روز به روز قوی تر شود، به آنها باج هم ندهد، به آنها اعتنا هم نکند، در عرصه های مختلف، جمهوری اسلامی اقتدار خود را و قابلیت بقای خود را نشان داد. امروز وقتی به جمهوری اسلامی نگاه می کنند، نسل دوم و سوم انقلاب، در این کشور، دارای چند میلیون دانشجو، چندین هزار طلبه علوم دینی فاضل، چندین هزار پژوهشگر و محقق، چند ده هزار استاد دانشگاه و حوزه، هزاران نخبه علمی و فکری که بعضی از آنها در عرصه بین المللی نام آور و شناخته شده اند. هزارن فعال سیاسی، نخبه سیاسی و فرهنگی و تولیدی و اقتصادی. واقعیت جامعه امروز ما این است. به گزارش تسنیم، رهبرمعظم انقلاب فرمودند: درمیدان علم و فناوری جمهوری اسلامی با وجود همه تحریم ها ماهواره به فضا می فرستد، موجود زنده به فضا می فرستد و برمیگرداند، انرژی هسته ای تولید می کند. در بسیاری از دانشهای نوپدید جزو 10 کشور اول دنیا قرار میگیرد، شتاب پیشرفت علم در جمهوری اسلامی 13 برابر متوسط دنیا اعلام می شود از سوی مراکز مسئول این کار در دنیا. خدمات علمی و فنی به کشورهای مختلف صادر می‌کند. با وجود تحریم های بی سابقه، یک کشور 75 میلیونی را اداره می کند. در سیاست های منطقه حرف اول را می زند. در مقابل رژیم غاصب و مورد حمایت زورگویان عالم یک تنه می ایستد. با ظالم نمی سازد و از مظلوم دفاع می کند.
هر انسان آگاهی به کنجکاوی می افتد که این پدیده چیست و چه پدیده‌ای است که این همه دشمنی، و این همه توانایی‌های ذاتی و نشانه های حیات و بقا. در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز، جلوه بالای مردمسالاری در ایران، که ما 35 سال است از انقلابمان گذشته است و در طول این 35 سال 32 انتخابات داشتیم. 32 انتخابات سراسری آیا شوخی است؟ یک نمونه بی نظیر، انتخابات های جمهوری اسلامی با مشارکتهای بالا و بعضاً از متوسط و میانگین جهانی بالا و بعضاً بسیار بالاتر است. شرکتهای 70 و 72 درصدی.
نمونه بی نظیر دیگر، 2 پدیده ای است که ما مردم با آنها عادت کردیم اما برای یک ناظرجهانی فوق العاده جذاب و مهم است و آن عبارت است از راهپیمایی 22 بهمن و راهپیمایی روز قدس در ماه رمضان. جشن انقلاب را بعد از 35 سال مردم به طور مداوم هر سال تا این 35 سال جشن را برگزار کردند، با یک راهپیمایی عظیم پرشور پرشکوه در روزهای سرد پایانی بهمن. ما عادت کردیم، و اهمیت و عظمت موضوع به چشممان نمی آید اما برای ناظر جهانی بسیار خیره کننده است. اینها عوامل آن جذابیتی است که کنجکاوی ها را تحریک میکند. و راه نویی را به ذهن های علاقمندان و اهل سوال و تحقیق ارائه می دهد. این واقعیت مهم دوران ماست که عبارت است از توجه و کنجکاوی عمومی در دنیای اسلام از سوی جوانان و روشنفکران و آگاهان و کسانی که اهل فهم مسائل هستند نسبت به این پدیده ای که در کشور ایران اسلامی به توفیق و تایید الهی تحقق یافته و روز به روز رشد کرده است.
* این واقعیت ساخته و پرداخته دست معمار بزرگ است. درباره امام خیلی حرف زده شده است، شاید بعضی ها خیال کردند ما با اغراق و مبالغه حرف میزنیم. ولی نه، آنچه گفتیم درباره ایشان نه اغراق است و نه مبالغه، بلکه تنها بخشی از واقعیت است. بیش از آنچه توصیف کردیم و توانستیم ارائه دهیم، امام بزرگوار و عزیز ما دارای مضمون و معنا و مغز بود. آنچه در اختیار ملت ایران و در معرض دید و فکر ملتهاست، در سراسر عالم، ساخته و پرداخته آن دست تواناست. ما برای اینکه راه را درست برویم، باید نقشه معمار را بدانیم. اگر در یک بنای متعارف معمولی، نقشه در اختیار نباشد، نقشه اصلی معلوم نباشد، سازندگان و بنایان، هرچه هم چیره دست باشند ممکن است اشتباه کنند، باید نقشه اصلی را دانست تا بتوان بر اساس آن نقشه اصلی اگر هنری در سازندگی و در احیا هست، به کار ببرند.
* نقشه او نقشه ای نبود که فقط از ذهن انسان صادر شود. قطعا موید من عندالله بود. خود امام این را میدانست و به آن معترف بود. خود ایشان میگفت آنچه پیش آمده با دست قدرت الهی است. و درست فهمیده بود و چشم بصیر و بینای او درست دیده بود. ما باید آن نقشه را بشناسیم تا بتوانیم راه را ادامه بدهیم. اگر نقشه را ندانستیم زاویه پیدا میکنیم و وقتی زاویه پیدا شد هرچه پیش برویم از راه اصلی و صراط مستقیم دور می شویم و وقتی دور شدیم از هدفها دور شده و به هدفها نمی رسیم. برای رسیدن به هدف باید راه را گم نکنیم. برای اینکه راه را گم نکنیم باید نقشه اصلی و اساسی جلوی چشم ما باشد و آن را بشناسیم و بدانیم. نقشه امام، کار اصلی امام، بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بود. مقدمه لازم این کار این بود که نظام پادشاهی که هم فاسد(فسادهای گوناگون) بود هم وابسته(یک روز به انگلیس و یک روز به آمریکا) بود و هم دیکتاتور و مستبد بود و رای مردم و خواست مردم برایش مطرح نبود. هرکدام از اینها یک فصل بلند و یک کتاب است. مقدمه آن کار بزرگی که امام می خواست انجام بدهد، ریشه کن کردن این نظام فاسد وابسته دیکتاتور بود. همت را بر این گماشت و نظام پادشاهی ریشه کن شد. مساله این نیست در کشور ما که نظام پادشاهی برود و به جای او یک نظام پادشاهی یا شبه پادشاهی دیگری بنشیند. مساله این است که آن خصوصیاتی که نظام پادشاهی داشت باید ریشه کن می شد و امام بزرگوار، ریشه کن کرد.
سخنان امام و رهنمودها و رفتار ایشان همه در این جهت است. در بنای آن نظم مدنی و سیاسی دو نکته اساسی وجود دارد که به هم پیوند خورده و دو روی یک حقیقت است. یکی عبارتست از سپردن کار کشور به مردم از طریق مردمسالاری و انتخابات و دوم اینکه این حرکت که خود از اسلام سرچشمه گرفته بود و هرآنچه ناشی از حرکت مردمسالاری و سپردن کار به مردم است باید در چارچوب شریعت اسلامی باشد. این دو بخش است و با یک نگاه دو بعد از یک حقیقت است. به گزارش تسنیم، رهبر معظم انقلاب ادامه دادند: گمان نکنند افرادی که امام بزرگوار ما انتخابات را از فرهنگ غربی گرفت و آن را قاطی کرد با تفکر و شریعت اسلامی؛ اینطور نیست. اگر انتخابات و مردمسالاری و تکیه به آرای مردم جزو دین نمی‌بود و از شریعت اسلامی استفاده نمی‌شد، امام هیچ تقیدی نداشت. آن شخصیت صریح و قاطع مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است. لذا شریعت اسلامی چارچوب است در همه قانون گذاری ها و اجراها و عزل و نصب ها و رفتارهای عمومی که تابع این نظم سیاسی و مدنی است، باید شریعت اسلامی رعایت شود و گردش کار در این نظام به وسیله مردمسالاری است. یعنی آحاد مردم نماینده مجلس و رئیس جمهور و وزرا را با واسطه انتخاب می کنند، خبرگان را انتخاب و رهبری را با واسطه انتخاب می کنند. کار دست مردم است. این پایه اصلی حرکت امام بزرگوار است.
التزام به شریعت اسلامی، روح و حقیقت نظام اسلامی است. این را توجه داشته باشند، شریعت اسلامی اگر اجرا شود در جامعه به طور کامل، هم آزادیهای عمومی و مدنی را تامین می کند، آزادی افراد و فردی را، و هم آزادی ملت را که اسمش استقلال است تضمین می کند. استقلال یعنی آزادی در ابعاد یک ملت که وابسته به جایی نباشد. ملت آزاد یعنی ملتی که تحت نفوذ و سیطره مخالفان و دشمنان قرار ندارد. اسلام عدالت را در جامعه تضمین می کند. معنویت را هم همینطور. آزادی استقلال عدالت و معنویت را اسلام تضمین می کند. اگر شریعت اسلامی بر جامعه حاکم شد این پدیده‌های اساسی در نظم جامعه اسلامی خود را نشان می دهند. بنابراین امام بزرگوار ما شریعت اسلامی را که روح جمهوری اسلامی است مورد تکیه قرار داده و مردمسالاری دینی هم یک وسیله و ابزار متخذ از شریعت است.
هیچ قدرت و غلبه‌ای در مکتب امام که از تقلب و از اعمال زور حاصل شده باشد مورد قبول نیست. در نظام اسلامی قهر و غلبه معنا ندارد. قدرت معنا دارد، اقتدار معنا دارد، اما اقتدار برخاسته از اختیار و انتخاب مردم. آن اقتداری که ناشی از زور و غلبه و سلاح باشد در اسلام و در شریعت اسلامی و مکتب امام معنا ندارد. اما در مقابل قدرت مشروع نباید کسی سینه سپر کرده و قهر و غلبه کند. اگر چنین کاری کرد اسم او فتنه است. این ‌آن نسخه جدیدی است که امام به ادبیات سیاسی عالم این فصل مهم را افزود. در این نسخه جدید یکی از عناصر اصلی به کمک مظلوم شتافتن و با ظالم مقابله کردن است. که در دوره و زمان ما، مصداق اتم مظلومیت ملت فلسطین بود که دیدید امام از روز اول تا آخر عمر راجع به فلسطین تاکید و تکیه و حمایت کرد و وصیت کرد که این مساله را ملت ایران و مسئولان کشور فراموش نکنند. کمک به مظلوم و ایستادگی در برابر ظالم. نفی دست اندازی های ظالم و انکار صریح هیبت و ابهت ظالم و شکستن این ابهت نیز یکی از بخش های نسخه جدیدی است که امام بزرگوار ما عرضه کرد.(شعارهای مرگ بر آمریکای حاضرین)
این یک توصیف کوتاهی است از مجموعه آن نظم سیاسی و مبنایی که امام بزرگوار ما پس از فروپاشی نظام پادشاهی به کشور آورد، و عرضه کرد و مورد قبول قاطع مردم قرار گرفت و تحقق یافت. این نسخه مثل خیلی از حرفهای سیاسی در کتابها نماند و به واقعیت آمد و تحقق یافت و تبلور پیدا کرد و مردم ایران نیز همت کردند و وفاداری نشان داده و فداکاری کردند و آن را نگهداشتند و روز به روز قوی تر کردند تا امروز رسید. خب پس امام موفق شد. در آن کاری که میخواست انجام دهد به توفیق کامل دست یافت. آیا اینکار بزرگ ادامه پیدا خواهد کرد و بخش های خالی این جدول که به طور طبیعی قرار دارند، پرخواهد شد؟ این بستگی دارد به اینکه من و شما چقدر همت کنیم و چقدر آگاهی نشان دهیم و چقدر آن خط روشن را مراعات کنیم و در آن حرکت کنیم. بله کاملا ممکن است این ملتی که ما داریم مشاهده میکنیم، این تجربه ای که این ملت نشان داده و این حرکت موفق و سیر مستمری که در این 35 سال و بعد از رحلت امام در این 25 سال ملت نشان داده، ادامه این راه ممکن است، خانه های خالی پرخواهد شد و کارهای بزرگ انجام خواهد گرفت و این ملت به اذن الله و حول و قوه الهی به اوج قله ها خواهد رسید.
اما این راه مثل همه راه های مهم که به سمت هدفهای بزرگ کشیده شده، چالشها و موانعی هم دارد. این موانع را باید بشناسیم تا بتوانیم از آنها عبور کنیم. اگر مانع را نشناختیم، عبور از مانع یا دشوار خواهد شد و یا حتی غیرممکن. دو چالش را من ذکر میکنم. اینها که عرض میکنم بنده امروز به شما عرض میکنم، حضار محترم این مجلس عظیم و باشکوه. و در واقع به ملت ایران که این سخنان را خواهند شنید. اما باید جوانان و فرزانگان و زبدگان فکری ما روی هرکدام این سرفصل ها و بخشها فکر و کار کنند و مطالعه کنند. نه فقط بحثهای ذهنی شبه روشنفکری، بلکه بحث های راهبردی و عملیاتی. جوانان از ما خیلی بهتر و آماده ترند انشاءالله اینها را دنبال خواهند کرد.
یک چالش بیرونی داریم یک چالش درونی. چالش بیرونی ما مزاحمتهای استکبار است. بی رودروایسی حرف بزنیم، مزاحمتهای آمریکاست.(شعارهای کوبنده مرگ بر آمریکای ملت). سنگ اندازی می کنند. شاید در تحلیل های بعضی متفکران سیاسی خودشان هم این هست که فایده ای ندارد و نمی شود با این حرکت عظیم ایران اسلامی مقابله کرد ولکن سنگ اندازی میکنند. باید نقشه کار آنها را دانست. این نقشه لو رفته آمریکاست که امروز در خلال گزارشها و رفتارها و اظهارنظرهای آنها این نقشه لو رفته. آمریکا کشورها و آدمهای دنیا را به 3 قسم تقسیم می کند. یک قسم گوش به فرمانها. کشورها و جریان های سیاسی و یا آدمهای گوش به فرمان. یک عده کشورهایی که گوش به فرمان نیستند اما باید با آنها مدارا کرد. بعضی کشورها و شخصیت ها و جریان ها به نظر آمریکا اینگونه هستند که باید با آنها مدارا و منافع مشترکی تعریف کرد و یک جوری با آنها کنار آمد.
قسم سوم کشورهای نافرمان هستند که باج به آمریکا نمی دهند. همه کشورهای دنیا و همه جریان های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عالم و همه آدمها و شخصیت های برجسته و ممتاز و نشان دار عالم از این سه قسم به نظر آمریکایی ها خارج نیستند. یا سرسپرده و گوش به فرمانند، یا مستقلی هستند که باید با آنها مدارا کرد و یا اینکه نافرمان هستند و دلیری نشان میدهند و جور دیگر باید با آنها رفتار کرد.
دسته اول را آمریکاییها سیاستشان حمایت کامل است. البته حمایت مفت و مجانی نیست.حمایت می کنند و آنها را می دوشند. در واقع از توانایی ها و امکانات آنها استفاده میکنند به نفع منافع خودشان. از آنها سواری میگیرند، از آنها همه جور خدمت را میگیرند. می دوشند. اهمیتی هم نمی دهند. البته اگر چنانچه رفتاری از آنها سرزد که در عرف جهانی زشت بود آن رفتار را محکوم نکرده و بلکه دفاع و توجیه هم میکنند. مثلا کشورهای مستبدی هستند که با نظام های ارتجاعی به شدت استبدادی اداره می شوند ولی با آمریکایی ها خوبند و به آنها بار میدهند و سرسپرده هستند. آمریکاییها وقتی میخواهند اینها را توصیف کنند نمی گویند دیکتاتور، میگویند کشورهای پدرسالار هستند. دیکتاتوری آنها را پنها می کنند. کشوری که در آن نه مجلسی هست نه انتخاباتی نه قلم آزادی نه بیان آزادی، اندک تخلفی از خواسته های حاکم با شدت سرکوب می شود پدرسالار است؟
صدام حسین در یک بخشی از زندگی جزو این سرسپرده ها و گوش به فرمان ها بود. در آن مدت همه حمایتهای لازم را از او کردند.درخدمت او قرار گرفتند به او سلاح شیمیایی و نقشه های تحرکات نظامی ما را که با ماهواره ها کشف میشد در اختیارش گذاشتند، نقشه جنگی هم دادند. چون در خدمت آنها بود و علیه نظام متمرد جمهوری اسلامی.
دسته دوم، کشورهایی هستند که سیاست و نقشه آمریکا مدارای با آنهاست. یعنی فعلا منافع مشترکی با آنها تعریف کرده و آنها را در کنار خود قرار میدهد اما وقتی فرصتی یافت خنجر را از پشت به قلب آنها می کوبد. مثل کشورهای اروپایی. امروز کشورهای اروپایی وضعشان اینطور است. آمریکا با اینها مدارا می کند. نه به معنای اینکه منافع آنها را رعایت میکند. آنجا که بتواند لگد هم می زند. از شخص اول کشور هم پیمان خود جاسوسی اینترنتی و جاسوسی به وسیله تلفن همراه هم میکند و ابایی هم ندارد.وقتی هم که کشف می شود می گویند ببخشید دیگر شد و چاره ای نبود. حاضر نیستند عذرخواهی درست و حسابی هم کنند.
بنده فهمم از مسائل سیاست این است که اروپایی ها در یک خطای بزرگ راهبردی هستند که خود را در خدمت آمریکا قرار دادند. منافع آمریکا را رعایت میکنند ولی آمریکا منافع آنها را رعایت نکرده و نخواهد کرد.
دسته سوم کشورهایی هستند که زیر بار آمریکا نمی روند. سیاست آمریکا درباره اینها این است که از هر وسیله ممکن باید علیه این کشورهای نافرمان استفاده کرد. هیچ حد و مرزی نمی شناسند. اگر شما دیدید کشوری در مقابل آمریکا نافرمان است و آمریکا حمله نظامی یا تحریم مثلا نمیکند بدانید یک اشکالی آنجا وجود دارد، یعنی مانعی هست. به زبان ساده، نمی تواند انجام بدهد و اگر بتواند حتما انجام میدهد. این کشور نافرمان تنها جرمش هم این است که حاضر نیست به آمریکا باج داده و منافع او را برخودش مقدم بدارد. آمریکاییها برای اینکه این کشور را به زانو در آورند از هیچ کاری فروگذار نمی کنند. هرکاری برایشان ممکن باشد انجام میدهد. اگر کاری انجام ندادند به خاطر نتوانستن است.
حمله نظامی امروز از نظر آمریکاییها یک اولویت نیست. فهمیدند که در قضیه عراق و افغانستان که تهاجم نظامی کردند، ضرر کردند. فهمیدند که تهاجم نظامی همان اندازه که برای کشورهای مورد تهاجم موجب خطر است، گاهی همان اندازه و حتی بیشتر ممکن است برای هجمه کننده خطر داشته باشد. این را درست فهمیدند. لذا از حرکات نظامی می توان گفت منصرف هستند و راههای دیگر دارند که یکیشان این است که پیشبرد هدفهای خود را در آن کشور مورد نظر، به عناصر داخلی همان کشورها بسپرند. مساله مساله ی ایران فقط نیست. در همه جای دنیا این کار را میکنند و نمونه هایش را می بینیم. یا به وسیله کودتا، کسانی را تقویت کنند برای کودتا؛ تا آن نظام و دستگاه دولتی و سیاسی که مقابل آنها تسلیم نمی شود را با کودتا از میان بردارند. یکی دیگر از راه ها کشاندن بخشی از مردم به خیابانهاست. انقلاب های رنگی از این قبیل است. اگر دولتی با 60 درصد سرکار بیاید 40 درصد به او رای ندادند، آمریکاییها از آن 40 درصد عناصری را انتخاب و با تهدید و تطمیع آنها را وادار میکنند که 40 درصد یا بخشی از آنها را به خیابان ها بکشانند. دست آمریکایی ها پشت انقلابهای رنگی بود. ما هیچ قضاوتی درباره حوادثی که در منطقه ای از اروپا هست نمیخواهیم بکنیم اما سناتور و مسئول آمریکایی در تظاهرات یک اقلیتی علیه نظام یک کشور چه نقشی میتواند ایفا کند که در راهپیمایی حضور دارد؟
یکی دیگر از کارها فعال کردن گروه های ترور است، این را در عراق و افغانستان و برخی کشورهای عربی منطقه انجام دادند. در کشور خودمان هم انجام دادند. گروه های تروریست و آدمهای مشخص را راه می اندازند، در کشور ما دانشمندان و متخصصان انرژی هسته ای را زدند و به شهادت رساندند. قبل از آنهم نخبگان سیاسی و شخصیت های علمی و روحانی را زدند و این گروه های تروریستی زیر دامن آمریکا رشد کردند و برخی ها هم که این خدمات را به آمریکا کردند مورد حمایت و پذیرش آمریکا قرار گرفتند. امروز منافقین در آغوش آمریکا هستند. همینها که اینجاها آحاد مردم و بزرگان و علما و دانشمندان و سیاسیون را کشتند، امروز با آمریکا هستند.
یکی دیگر از راه ها، ایجاد اختلاف در راس حاکمیت هاست. آن دستگاهی و نظامی که با آن ها همراه نیست، سعی میکنند در راس آن اختلاف و شکاف بوجود آورده و حاکمیت دوگانه ایجاد کنند.
یکی دیگر از راه ها این است که با تبلیغات خود، دلها و افکار مردم را از مبانی اعتقادی و ایمانیشان منصرف کنند. و راه های دیگر که همه این راه ها را آمریکا در قبال نظام اسلامی ما انجام داده و به فضل الهی در همه اینها هم شکست خورده است.
کودتای نظامی، حمایت از فتنه گران و کشاندن مردم به خیابان، ایجاد شکاف و ... را یا انجام دادند یا تلاش کردند انجام دهند که بحمدالله شکست خوردند چون ملت بیدار بود و مومن بود.

اما چالش درونی: چالش درونی برای ملت ما عبارتست از اینکه روحیه و جهت نهضت امام بزرگوار را از نظر دور بداریم و فراموش کنیم و از دست بدهیم. این بزرگترین خطر است. در شناخت دشمنمان اشتباه کنیم. در شناخت دوستمان اشتباه کنیم. جبهه دشمن و دوست را مخلوط کنیم و نفهمیم دشمن و دوست کدام است. یا در شناخت دشمن اصلی و فرعی اشتباه کنیم که این هم خطر است. توجه داشته باشند برادران و خواهران عزیز و عموم ملت ایران، گاهی یکی با شما دشمنی میکند اما اگر دقت کنید دشمنی او دشمنی اصلی نیست، تابعی است از یک عامل دیگر. باید دشمن اصلی را پیدا کرد. والا اگر با دشمن فرعی سینه به سینه شود هم قوا تحلیل میرود و هم نتیجه کار مطلوب نخواهد شد.
امروز در بخش هایی گروه های تکفیری علیه اسلام و شیعه و تشیع تلاش میکنند کارهای بد و زشتی می کنند. اما اینها دشمنان اصلی نیستند. این را همه بدانند.دشمنی و حماقت میکنند اما دشمن اصلی آن کسی است که اینها را تحریک میکند و پول در اختیارشان میگذارد و وقتی انگیزه اینها ضعیف شد به وسایل گوناگون آنها راانگیزه دار کرده و تخم شکاف را بین آن گروه نادان و مردم ایران می افشاند.
مکرر گفتیم این گروه های بی عقلی که به نام سلفی گری و تکفیر و به نام اسلام با نظام جمهوری اسلامی مقابله میکنند که اینها را دشمن اصلی نمی دانیم. اینها را فریب خورده می دانیم. اگر اینها خطا می کنند و اشتباه میکنند و کمر به قتل برادر مسلمان خود می بندند، ما آنها را کسی نمیدانیم که کمر به قتل آنها ببندیم؛ البته از خود دفاع میکنیم، هر کسی به ما حمله کند با مشت محکم ما مواجه می شود. اما معتقدیم که اینها دشمنان اصلی نیستند بلکه فریب خورده هستند و دشمن اصلی ‌آن دشمن پشت پرده و دست نه چندان پنهانی است که از آستین سرویس های امنیتی بیرون می آید و گریبان مسلمانان را گرفته و به جان هم می اندازد.
سرگرم شدن به اختلافات فرعی و سطحی در داخل کشور، و در مقابل هم قرار دادن و تعارض ایجاد کردن و غافل کردن از خطوط و مسائل اصلی، یکی از مصادیق آن چالش اصلی است که عرض شد. از دست دادن انسجام ملت از چالشهای ماست. دچار شدن به تنبلی و بی روحیه‌گی، دچار شدن به کم‌ کاری و دچار شدن به یاس و ناامیدی. تصور اینکه ما نمیتوانیم و یا تصور اینکه تا الان نتوانستیم؛ اینها چالشهای درونی ماست که باید مقابله کنیم با اینها. باید عزم داشته باشیم، عزم ملی و مدیریت جهادی می تواند این گره ها را باز کند.
جوانان عزیز و نخبگان و فضلای ما باید بنشینند این مسائل را بررسی کنند. اینها سرفصل هایی است.
یاد آن بزرگ مرد و نقشه آن معمار بزرگ میتواند ما را در این فصول یاری کرده و به ما امید بخشیده و نشاط و روحیه بدهد. همچنانکه تا امروز چنین بوده و تا آخر نیز چنین خواهد بود.