در اشرافیت سیاسی، شخص یا حکومت به منظور حفظ جایگاه و ثبات موقعیت خود، تلاش می کند قدرت خود را افزایش دهد از این رو خود را به اشخاص و دولت های قدرتمند نزدیک کند؛ در چنین شرایطی مجبور به پذیرش سلطه و تبعیت از اوامر دولت قدرتمند می شود

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ نخست) تاریخ جهان مملو از خیانت‌های اشراف زادگانی است که به منظور حفظ جایگاه و مقامشان هر ستمی را نسبت به مردم و جامعه خود روا داشته‌اند؛ خیانت هایی که گاه در قالب آغازگری جنگ های خونین ظهور یافته و گاه در قالب فرود آوردن سر تسلیم و اطاعت در مقابل خواست دولت های سرکش و زورگو بروز یافته است؛ و چه بسیار جوامعی که به جهت امتیازطلبی و زیاده خواهی این افراد دستخوش نابسامانی‌ شده و همه چیز خود را از جمله هویت و حمیت خود را از دست داده اند.

از نظر قرآن کریم، اشراف در طول تاریخ با رسالت و دعوت پیامبران و اصلاح‌گرایان در جنگ و ستیز بوده اند و بر پیروی از فرهنگ و گمراهی خود اصرار می‌ورزیده‌اند. در این خصوص پروردگار متعال در آیه۳۴ سوره سبأ می فرمایند: “وَمَا أَرْ‌سَلْنَا فِی قَرْ‌یَةٍ مِّن نَّذِیرٍ‌ إِلَّا قَالَ مُتْرَ‌فُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْ‌سِلْتُم بِهِ کَافِرُ‌ونَ؛ ما به هر شهر و دیاری که پیغمبری را فرستاده‌ایم، سران و متنعّمان آنجا گفته‌اند: ما بدان‌چه آورده‌اید، باور نداریم.”
هم‌چنین در آیه ۲۳ سوره زخرف نیز می‌فرماید: “وَکَذَٰلِکَ مَا أَرْ‌سَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْ‌یَةٍ مِّن نَّذِیرٍ‌ إِلَّا قَالَ مُتْرَ‌فُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِ‌هِم مُّقْتَدُونَ؛ همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو بیم‌ دهنده‌ای مبعوث نکرده ‌ایم مگر این که متنعّمان آنجا گفته‌اند ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم و ما هم قطعاً به دنبال آنان می‌رویم.”

دوم) از جمله مهمترین موضوعاتی که بنیانگذار انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) همواره به آن عنایت ویژه ای داشتند، مبارزه با اشرافی گری و ترویج تفکر سرمایه داری بود. ایشان در کلام خود همواره نسبت به قشر مستضعف جامعه و اساسا مستضعفین عالم عنایت و نگاه ویژه ای داشته و همواره بر ساده‌زیستی و دوری از جاه‌طلبی و مطامع دنیوی به ویژه مسئولان و خواص تأکید می کردند. این در حالی است که با پایان یافتن جنگ تحمیلی و گسترش شعار سازندگی شرایطی در جامعه ایجاد شد که حاصل آن گسترش نوعی رقابت در رفاه‌طلبی و تجمل‌گرایی در میان مسئولان دولتی بود. در طول آن سالها منش اشرافی‌گری آنچنان در میان دولتمردان گسترش یافت که حتی رأی و خواست مردم نیز ارزش‌گذاری و درجه‌بندی شده و رأی شهروند تهرانی به ویژه آنانی که در شمال شهر ساکن بودند با کیفیت‌تر از رای سایر شهروندان ایرانی به حساب می آمد.

این وقایع ناگوار تا آنجا گسترش یافت که رهبر معظم انقلاب نیز در این خصوص فرمودند: “ضعفهای ما خطرهائی است که در سر راه ماست و در این مدت وجود داشته است و باید بعدها جلوی اینها را بگیریم. اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبی بود که گریبان بعضی از ماها را گرفت. بعضی از ما مسئولین دچار دنیاطلبی شدیم، دچار مادیگرائی شدیم؛ برای ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافی گری یواش یواش از قبح افتاد. وقتی ما اینجور شدیم، این سرریز می شود به مردم.”

سوم) در قرن نوزدهم میلادی و هم زمان با به اوج رسیدن استعمار انگلیس بر سایر کشورهای جهان، فرهنگ و هنر صرفا در حوزه اشرافیت به رسمیت شناخته می شد. از نگاه آنان فرهنگ صرفا می توانست از طریق فرایندهای آموزشی و تربیتی در اقشار بالای جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و اقشار فقیر جامعه اروپایی که از آنان با عنوان تحقیرآمیز “عوام” یاد می شد، توانایی درک و فهم آن را نداشتند. تفکر “اشرافیت فرهنگی” اگر چه به تدریج با گسترش نظام های دموکارتیک، تا حدی عقب نشینی کرد و تا حد زیادی قابلیت استنادی خود را در حوزه های هنری و فرهنگی از دست داد اما از آنجایی که باور “اشرافیت فرهنگی” در طول سالهای گذشته به لایه های زیرین و عمیق جامعه نفوذ کرده و به فرهنگ تبدیل شده بود، به راحتی از بین رفتنی نبود لذا این خوی اشرافی گری از نیمه قرن بیستم به “اشرافیت سیاسی” انتقال یافت. در واقع اشرافیت فرهنگی روی دیگر سکه اشرافیت سیاسی است که یکدیگر را تایید می کنند.

در اشرافیت سیاسی، شخص یا حکومت به منظور حفظ جایگاه و ثبات موقعیت خود، تلاش می کند قدرت خود را افزایش دهد از این رو خود را به اشخاص و دولت های قدرتمند نزدیک کند؛ در چنین شرایطی مجبور به پذیرش سلطه و تبعیت از اوامر دولت قدرتمند می شود که بالطبع از مواضع فعالانه خارج شده و در لاک رفتارها و کنش¬های منفعلانه فرو می رود. وقتی حکومتی در چنین شرایطی قرار می گیرد برای بقا و ماندگاری رابطه خود را با کشورهای ضعیف تر قطع کرده و یا خود به عنوان یک حکومت سلطه گر ایفای نقش می کند.

آنچه در مجموع می توان به آن اشاره داشت آن که اشرافیت در نهایت نوعی مصونیت برای کسانی ایجاد می کند که قصد دارند از طریق آن برای خود فضای امنی به وجود آورده تا موقعیت های خود را حفظ کنند.

چهارم) دکتر احمدی نژاد در هشت سال دوران ریاست جمهوری خود به بیش از ۳۸ کشور دنیا سفر داشته است. بررسی سفرهای خارجی ایشان و دستاوردهای حاصل از این سفرها می تواند به عنوان یک شاخص، نشان دهنده جهت مسیر دیپلماسی کشور و میزان موفقیت دولت وی در سیاست خارجی کشور با توجه به اهداف نظام باشد. دکتر احمدی نژاد چهار سفر به آمریکا با هدف شرکت در اجلاس های سازمان ملل داشته اند؛ اجلاس هایی که به دلیل اهمیت شان به شدت مورد توجه رسانه های بین المللی قرار گرفت. بسیاری از کارشناسان همین علت را دلیل علاقه دکتر برای حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل می دانند.

رئیس دولت های نهم و دهم در حضورهای خود در مقر سازمان ملل دائم بر موضوع “مدیریت مشترک جهانی” و “صلح و عدالت” برای همه مردم جهان تاکید داشته و خواستار نقش فعالانه همه دولت ها در تصمیم گیری های جهانی بود. این موضوع از یکسو مورد استقبال گسترده کشورهایی قرار گرفت که همواره از سوی دولت های سلطه گر از حقوق اولیه خود محروم شده اند و از سوی دیگر با انتقاد دولت هایی مواجه شد که خوی اشرافی گری سیاسی آنها راه سلطه بر دیگران را برایشان گشوده است. در حقیقت در پی بیان همین سخنان بود که وزیر خارجه آمریکا و شرکای اروپایی اش خواهان ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد و در ادامه اعمال تحریم ها شد. اما به رغم تلاش آمریکا و متحدانش در تخریب چهره رئیس جمهور ایران و بالطبع مردم ایران، حوادث به گونه ای دیگر پیش رفت تا آنجایی که پس از آخرین سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل هر دو کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا شتاب زده طی بیانیه ای به سخنرانی وی انتقاد کردند. مک کین به سازمان ملل اعتراض کرد چرا فرصت سخنرانی به احمدی نژاد داده و اوباما نیز در بیانیه خود سخنان احمدی نژاد را “ناخوشایند” خواند.

دکتر احمدی نژاد به منظور گسترش روابط با کشورهایی که خواستار حفظ استقلال خود بوده و از نظم جهانی مورد ادعای آمریکا و متحدانش که چیزی جز حقارت برای آنان به ارمغان نداشته به ستوه آمده اند، سفرهای متعددی به کشور های آمریکای جنوبی از جمله بولیوی، کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا و کشورهای آفریقایی چون الجزایر، مصر، گامبیا، جیبوتی و کنیا و کشورهایی چون سریلانکا، سوریه، لبنان، افغانستان، پاکستان، عربستان، چین و هند داشته است. همانگونه که انتظار می رفت، سفرها و سخنرانی های دکتر احمدی نژاد در مجامع مختلف این کشورها و استقبال گسترده و بی نظیر مردم از ایشان نیز باعث تحریک و نگرانی آمریکا نسبت به منافعش به خصوص در منطقه آمریکای جنوبی شده بود و همین امر باعث شد تا ضمن فشار آوردن به دولت ها مبنی بر کم کردن روابط خود با ایران، بر میزان تحریم های خود بر ایران بیافزاید.

اما از مهمترین دستاوردهای دکتر احمدی نژاد در سیاست خارجی می توان به موضوع برگزاری نشست جنبش غیرمتعهدها در ایران اشاره کرد. شانزدهمین دوره نشست جنبش غیرمتعهدها در شهریور ۱۳۹۱ در تهران با حضور بیش از ۱۰۰ کشور از ۱۲۰ کشور برگزار شد که از این میان ۳۰ رییس جمهوری، نخست وزیر و معاون رییس جمهور و بان کی مون در نشست شرکت کردند. ایران در نشست تهران برای ۳ سال ریاست این جنبش را بر عهده گرفت. ریاست ایران بر این جنبش به نوبه خود فضای بسیار مناسبی را برای گسترش ارتباطات اقتصادی و فرهنگی فراهم آورد است. دبیرخانه جنبش به منظور بهره برداری هر چه بهتر از این فضا طرح “نقش زنان و جوانان در جنبش عدم تعهد” را مطرح کرد که با استقبال از سوی اعضای جنبش روبرو شد.

پنجم) به چالش کشیدن سیاست خارجی دولت های نهم و دهم مهمترین شیوه دولت یازدهم در به اثبات رساندن توانایی خود در برقرار کردن ارتباط با جهان، تثبیت اقتصاد و رفع احتمالی تحریم های وضع شده علیه ایران بوده است. دولت یازدهم با این ادعا که دولت های نهم و دهم در تعامل با دنیا ناتوان ظاهر شده و تمامی مشکلات جامعه به دلیل بی کفایتی دولت عدالت محور در ارتباط با کشورهای خارجی بوده، پا به میدان گذاشته است. تصویری که مسئولان دولت یازدهم پیش و پس از پیروزی در انتخابات از سیاست خارجی کشور طی هشت سال دولت دکتر احمدی نژاد ترسیم کردند این باور را به ذهن متبادر می کند که در هشت سال گذشته، دولت کاری جز درگیری و اختلاف افکنی با دنیا نداشته است.

مروری بر عملکرد دولت یازدهم در عرصه سیاست خارجی نشان می دهد که دولت از همان ابتدا تمام توان خود را معطوف به ایجاد ارتباط با سه دولت اروپایی عضو ۱+۵ و آمریکا کرده است. تلاشی که به رغم جشن و سرور کاذبی که در ابتدا از سوی دولت مبنی بر توافق و تعامل با غرب راه اندازی شد، امروز نشان داد که هیچ نتیجه کاربردی و مطلوبی نداشته است. در واقع مروری بر سخنان رئیس جمهور محترم دولت یازدهم و سایر اعضای کابینه ایشان طی هشت ماه گذشته به خوبی از عقب نشینی گام به گام دولت از خوشبینی های ساده انگارانه ای که در رویاهایشان آن را ترسیم کرده بودند، حکایت دارد. اما صرف نظر از عدم موفقیت دولت یازدهم در اثبات ادعاهای خود در تعامل با دنیا (سه کشور اروپایی عضو ۱+۵ و آمریکا)، آنچه در این میان مهمتر به نظر می رسد موضوع بی تفاوتی دولت نسبت به ارتباط و تعامل با دولت هایی است که امید و آمال خود در مقابله و ایستادگی در برابر ستمگری آمریکا را در ایران یافته اند؛ کشورهایی که اگر چه از تصمیم گیری های جهانی در صحنه بین الملل دور نگاه داشته شده اند اما توان های بالقوه ای هستند که در صورت مدیریت صحیح می توانند در آینده ای نه چندان دور نقش مهمی را در عرصه بین الملل و جهانی شدن مورد نظر ایران ایفا کنند. کشورهایی که امام راحل (ره) بارها و بارها با ارتباط با آنان و وظیفه نظام جمهوری اسلامی در رهانیدن آنها از یوغ قدرت های سلطه گر تاکید کرده است.

عملکرد دولت یازدهم در عرصه سیاست خارجی به نحوی بوده گو اینکه “تمام دنیا اروپا و آمریکا است و کشور های دیگر در سازمان ملل رای ندارند و یا اگر هم دارند رای آمریکا و اروپا از آنان رنگین تر است.” متاسفانه دولت در هشت ماه گذشته از توان و ظرفیت کشورهای جنبش عدم تعهد استفاده بهینه ای نکرده است. عملکرد دولت در عرصه سیاست خارجی برخلاف ادعایی که داشته، پرسش های فراوانی را ایجاد کرده است؛ چرا دولت در برابر زیاده خواهی های آمریکا در ممانعت از حضور نماینده ونزوئلا در سازمان ملل اعتراضی نکرد؟ آیا چون مرحوم چاوز سابقه دوستی با دکتر احمدی نژاد را داشته امروز باید از لیست دوستان و متحدان ایران حذف شود؟ چرا رئیس جمهور ایران در سفر به نیویورک سخنی با مردم آمریکا و سایر مردم تشنه دنیا نگفت؟ ایران چه تعامل فعالانه ای با دنیا در ماه های گذشته داشته است؟ آیا اصرار بر تعامل با ۱+۵ تنها نشان از دیپلماسی فعال ایران در عرصه بین الملل است؟ این عملکرد، پیش از هر چیز، اشرافی گری سیاسی را به ذهن متبادر می سازد. گو اینکه همان طرز تفکری که سالها پیش رای مردم بالای شهر تهران را پر ارزش تر از رای سایر هم وطنان می دانست امروز ارتباط با اروپا و آمریکا را فقط تعامل با دنیا می داند و برای سایر کشورها، ارزش چندانی قائل نیست.

چگونه می شود که دولت خود را دلخوش به تعامل با دولت هایی کرده که در سی و شش سال گذشته چیزی جز بدخواهی برای مردم ایران نداشته اند؟ آیا دیپلماسی فعال به معنای گرفتار شدن در چمبره خواست و اراده سلطه گران است یا تعامل با کشورهای صلح جو، تشنه عدالت و تحت ستم؟
میدان 72 - مهرداد بهمنی