اینکه "سینمای ما با انقلاب همراه نیست" جمله ای ایست که بدون حضور در جشنواره فیلم فجر به هیچ وجه قابل درک نیست. معضلی که در عرصه فرهنگ همواره با آن مواجه بوده ایم، این است که قشر مذهبی، خود را در معرض تهاجمات فرهنگی قرار نمی دهند و لذا هیچگاه متوجه نمی شوند بر سر قشر خاکستری و عموم جامعه چه می آید.

با نگاهی به آثار ارائه شده در جشنواره سی ام فیلم فجر می توان به فرصت ها و تهدید های بسیاری در عرصه های مختلف دست یافت. در ادامه به برخی از پیامدهای سیاسی و فرهنگی این جشنواره اشاره می شود. اینکه "سینمای ما با انقلاب همراه نیست" جمله ای ایست که بدون حضور در جشنواره فیلم فجر به هیچ وجه قابل درک نیست. معضلی که در عرصه فرهنگ همواره با آن مواجه بوده ایم، این است که قشر مذهبی، خود را در معرض تهاجمات فرهنگی قرار نمی دهند و لذا هیچگاه متوجه نمی شوند بر سر قشر خاکستری و عموم جامعه چه می آید.
با نگاهی به آثار ارائه شده در جشنواره سی ام فیلم فجر می توان به فرصت ها و تهدید های بسیاری در عرصه های مختلف دست یافت. در ادامه به برخی از پیامدهای سیاسی و فرهنگی این جشنواره اشاره می شود.

1- اینکه "سینمای ما با انقلاب همراه نیست" جمله ای ایست که بدون حضور در جشنواره فیلم فجر به هیچ وجه قابل درک نیست. معضلی که در عرصه فرهنگ همواره با آن مواجه بوده ایم، این است که قشر مذهبی، خود را در معرض تهاجمات فرهنگی قرار نمی دهند و لذا هیچگاه متوجه نمی شوند بر سر قشر خاکستری و عموم جامعه چه می آید. اکثر قریب به اتفاق روحانیون و علما و حتی عموم مذهبی های بالاخص قم، نه تنها اصلاً به سینما نمی روند، بلکه آنقدر مشغول درس و بحث و هیئت و وبلاگ نویسی خود هستند که حتی وقتشان را تلف خریدن سی دی فیلم ها و تماشای آنها نمی کنند. بعلاوه که سی دی های فیلم های ایرانی و یا اکران های عمومی آنها، سانسور شده اند که با "عدم اکران فیلم های مخرب" در قم، غفلت از بحران سینما را برای مذهبی ها کاملاً تضمین می کنند. البته فاجعه همچنان ادامه دارد و این فرهیختگان، به هیچ وجه حاضر نیستند وقت گرانبهای خود را صرف تماشای سریالهای تلویزیونی که میلیونها ایرانی در معرض آنها قرار می گیرند بکنند تا مبادا در آن دنیا نتوانند پاسخ خداوند را بدهند!

لذا اگر هرازگاهی بوی تعفن اثری آنقدر بلند شود که به گوش جزیره ثبات قم هم برسد، به جای مقابله فرهنگی، دست به بیانیه نویسی و راهپیمایی و تحصن زده و وزیر مظلوم ارشاد را مورد حمله قرار می دهند! البته منظور ما تحصن بجای طلاب در قضیه روزنامه های زنجیره ای نیست؛ اگرچه آنجا هم ما به دلیل ضعف قلم و بیان و صدالبته عدم پشتیبانی میلیاردی از خارج کشور، یارای مقابله فرهنگی با روزنامه های معاند را نداشتیم، اما اینکه "مقابله قضایی و قانونی" و بعبارت روشنتر "سانسور" بشود عادت ما و هر اثری مخالف دیدگاه مان دیدیم، به جای قلم و دوربین به دست گرفتن و یادداشت و فیلم نامه نوشتن و فیلم ساختن، بخواهیم آن اثر را سانسور کنیم، باخت ما در این جنگ فرهنگی را صد در صد تضمین می کند.

کاری که مسئولین فرهنگی نظام، چنانچه واقعاً دغدغه دین و فرهنگ دارند می بایست با شجاعت و ایستادگی انجام دهند، برگزاری کامل جشنواره در شهر قم است. این کار در بیدار کردن نیروهای خفته و بی خیال مذهبی که خبری از خط مقدم جنگ ندارند، قطعاً اثر شگرفی خواهد داشت. حکومت باید طلاب را به سینما بکشاند تا در آنها دغدغه و اضطراب ایجاد کند و آنها را که در شهرشان حتی زن غیر چادری هم نمی بینند، از بحرانی بودن اوضاع آگاه کنند. البته این کار قطعاً در ابتدا موجب تشنج ها و بیانیه نویسی ها و راهپیمایی ها و تحصن هایی خواهد شد، اما با مقاومت مسئولین و خصوصاً با توجیه کردن آنها و صحبت کردن و مطالبه شان از طلاب، به نتایج مورد نظر خواهد انجامید.

2- اصولاً وجه ممیزه و ذات اثر هنری این است که باوری را غیر مستقیم و بدون دخالت تفکر در قلب انسان بنشاند. اثری هنری تر است که وقتی فرد در معرض آن قرار گرفت، بدون آنکه بفهمد چرا، در باورها و حب و بغض هایش تغییر ایجاد شود. باید اعتراف کرد که مخالفین انقلاب در عرصه سینما، به اوج موفقیت در این امر دست یافته اند. آنها با تجربه سالها فیلم سازی، اکنون قادر شده اند در عرض 6 ماه، به راحتی و بدون هیچ زحمتی در قصه نویسی، با تحریک سطحی ترین احساسات انسانی، حتی بر روی بیننده مخالف خود نیز اثری عمیق بگذارند. انسان پس از تماشای "گشت ارشاد"، ناخودآگاه از دیدن کیوسک نیروی انتظامی یا افراد پلیس احساس انزجار می کند. مقاومت در برابر "پل چوبی" جز برای کسی که قبلاً مسأله 88 برایش کاملاً و دقیق حل نشده ناممکن به نظر می رسد.

3- رأی گیری های مردمی نیز پیام مهمی در بر داشت؛ نگاهی به این آراء که اکثر قریب به اتفاقشان مربوط به شهر تهران است، روشن می کند که فیلم های سیاسی ضد نظام، فیلم های اخلاقی هنجار شکن و حتی فیلم های کارگردانانی که به مخالفت با نظام شهرت یافته اند، مورد استقبال بالای قشر سینماروی تهرانی قرار گرفته اند و فیلم های اخلاقی یا هم پیام با انقلاب یا حتی آنهایی که به نحوی نقد و هنجارشکنی نکرده اند، با رأی ضعیف مواجه شده اند. استقبال از "گشت ارشاد" و "تلفن همراه رئیس جمهور" که به تأیید اکثر منتقدان از کمترین ارزش هنری برخوردار بودند، گواهی بر این مدعاست.

این مسأله، مجدداً خطر مخاطب خاص یافتن سینمای ایران را گوشزد می کند. وقتی فیلم ساز ببیند فیلمهای هنجارشکن مورد استقبال مخاطب سینمای ایران است، به سمت ساخت چنین آثاری هم خواهد رفت فیلم سازان ارزشی کم کم یا حذف شده و یا به قول سلحشور، در آن جو منحل می شوند. لذا گسترش هرچه سریعتر جشنواره به استان های دیگر، خصوصاً استان قم ضروری به نظر می رسد.

4- در جشنواره امسال، تقریباً فیلمی نبود که از این سه فاکتور بی بهره باشد: "تمسخر رئیس جمهور"، "سیگار کشیدن" و "کلمات رکیک". سطح شوخی های جنسی کلامی خصوصاً در فیلم عطاران "خوابم میاد" باز هم گامی به جلو برداشته بود. چنین مسائلی مجدداً ثابت می کند که نه تنها "سینما دست نیروهای خودی نیست"، بلکه "دست نیروهای عموماً معاند است". منطور ما این نیست که هر کس به رئیس جمهور انتقادی کرد معاند است؛ اما انتقاد، نه تحقیر و تمسخر. احمدی نژاد بارها از سوی نیروهای ارزشی و حتی بعضاً علما مورد نقد قرار گرفته، اما تنها نیروهای معاند اند که رئیس جمهور را تمسخر و تحقیر می کنند، برای او نقش گرگی احمق طراحی می کنند، توسط یک دیوانه اداهای او را درمی آورند و... .

5- اما جشنواره برای تماشاگر مذهبی از جهتی نویدبخش هم بود. تماشای فیلم های سخیفی که تنها به دلیل داشتن مضمون حساس و سیاسی، مورد استقبال بالای مخاطب قرار می گیرند، این امید را به بچه مذهبی می دهد که "فیلمنامه نویسی در ایران اصلاً کار دشواری نیست". کافی است چند اثر نام برده را مشاهده کنید تا ببینید برای سیل وقایع سیاسی نظیر 18 تیر، 88، ماجرای هسته ای، روزنامه های زنجیره ای، ترور هجاریان و... با ضمیمه کردن یک داستان عاطفی ساده چه هجمه سنگینی می توان به دشمن زد.

شاید حرف سنگینی باشد، ولی به نظر می رسد خواندن کتب متفکرین دینی درباره سینما یا کتابهای تخصصی راجع به فیلمنامه نویسی و فیلمسازی، تنها موجب ترساندن نیروهای مذهبی از ورود به این عرصه گردد. اگر فیلمهای سیاسی مخالفین را تماشا کنید و استقبال مردم از آنها را ببینید، خواهید دانست که سطح پسند مخاطب ایرانی بسیار بسیار نازل تر از این است که نیاز به مطالعات تخصصی خاصی برای ساختن فیلم مورد علاقه او و انتقال پیام خود وجود داشته باشد. نمونه بارز این حرف، فاجعه هنری "اخراجی ها3" است. اثری که فاقد اکثر ملاک های سینمایی است، صرف اینکه طنز است، انتقادی است، سیاسی است و بخاطر سابقه نویسنده آن، می شود پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران! لذا به نیروهای مذهبی توصیه می شود حتماً ابتدا آثار سینمایی مخالفین را تماشا کنند تا ترسشان از فیلمنامه نویسی بریزد و سپس بی درنگ وارد این جنگ یک طرفه شوند.

6- فیلم های سیاسی نیروهای حزب الله در مقایسه با آثار مخالفین در اثرگذاری بر روی مخاطب، دو ضعف جدی دارند: 1- از احساسات رویین و سطحی مردم در جهت القای پیام شان استفاده نمی کنند و بیشتر مایلند از جذابیت های فیلم های جاسوسی و امنیتی استفاده کنند. 2- در انتقال پیام از راه هایی استفاده می کنند که برای مخاطب مورد تردید است.

مثلا پل چوبی، دقیقاً حرف هایی که بین همه مردم رایج است، یعنی گفته ها پیرامون زندان کهریزک و ضرب و شتم مردم و... استفاده می کند و عواطف مخاطب را به قلیان در می آورد. یا گشت ارشاد، تمام شایعاتی که در جامعه پیرامون نیروهای امنیت اخلاقی رواج یافته را به تصویر می کشد و لذا باعث تثبیت همان حرف ها در ذهن مخاطب می شود. اما فیلم های سیاسی خودی، نه تنها از حرف های رواج یافته کمتر استفاده می کنند و سعی دارند تصویر جدید خودشان را ارائه دهند، بلکه در ارائه چنین تصویرهایی بدون سند و مدرک افراطی می کنند که مخاطب هم فکرشان هم در مقابلشان موضع می گیرد.

7- دیدن بازیگرانی چون "مهدی هاشمی" و "حمید فرخ نژاد" در بسیاری از فیلم های ضعیف و قوی و بی محتوی و بامحتوی، نشان می دهد که سینمای ایران ستاره پرور نیست. اگر حضور دیکپریو، دنیرو، پاچینو، تام هنکس و... در فیلمی، خود دلیلی بر خوب بودن آن است، متأسفانه باید گفت حضور هیچ بازیگری در فیلم های ایرانی چنین دلالتی ندارد. به نظر می رسد بازیگران ایرانی به دلایلی که باید بررسی شود، برای ستاره شدن، به جای گزینش فیلم نامه برای حضور، دیده شدن در هر فیلمی را انتخاب کرده اند که قطعاً راه درستی نیست و به سینما نیز ضربه خواهد زد.

8- و البته درد همیشگی سینما، یعنی "انحصار آن در زندگی افراد شمال شهر" که امسال با پرداختن مضحک فیلم سازان شمال شهری به زندگی جنوب شهری ها نورعلی نور شده بود!