در واقع٬ سکانس اکران نشده ماجرای مک فارلین در آبان۶۵ ٬«چرایی» توفیق یافتن هاشمی در«تغییر جهت دادن» به مواضع قبلی امام راحل بسوی پذیرش پیشنهاد اکبر هاشمی رفسنجانی-ناظر بر افشای ماجرای مک فارلین- است و چنانچه بررسی خواهد شد٬سناریوی «افشای سفرهیئت مک فارلین به ایران»در بازه زمانی کوتاهی به «سازی ناکوک» مبدل گردید که بر مستند نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ توسط امام فقید نیز موسیقی متن نواخت.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛«محمد قوچانی»٬ روزنامه نگار اصلاح طلب که در آستانه برگزاری انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ با انتشار مقالاتی در انتقاد از بازگشت «اکبر هاشمی رفسنجانی» به عرصه قدرت سیاسی٬ حضور انتخاباتی وی را با عباراتی نظیر «مهمان ناخوانده» و «همای سعادتی بر دوش محافظه کاران» توصیف می کرد٬ هاشمی را «پدر خوانده» و «ژنرال کارگزاران» می نامید٬ «کارگزاران گوش به فرمان پدرخوانده» را «به مثابه ابزاری برای چانه زنی در لایه های میانی قدرت» می دانست و با ابراز نگرانی از اینکه «هاشمی قادر است به محض راه یافتن به مجلس٬ از جمع نمایندگان مستقل مجلس یک فراکسیون کارگزاران بسازد»٬ بازگشت هاشمی را «بدترین اتفاق در مسیر گام های بلند جناح چپ به سوی کسب قدرت بیشتر» ذکر می کرد (۱) و اکنون در چرخش مواضع آشکار و معناداری به سمت جریان موسوم به «اعتدال گرایی»٬ ظرفیت رسانه ای- تحلیلی خود را در خدمت کمک به راهیابی «جریان کارگزاران» به مجلس دهم قرار داده است٬ در سرمقاله مورخ ۱۳۹۳/۲/۲۰ «هفته نامه صدا» با عنوان «انتقام از دهه ۶۰ - افشاگران مک فارلین بازگشته اند»٬ چنین نوشته است:«واقعیت تاریخی این است که در سال ۱۳۶۵ جنگ تحمیلی عراق با ایران به مرحله حساسی رسیده بود. حمایت های شرق و غرب از «صدام حسین»٬ ایران را در وضعیت خطیری قرار داده بود. توان نظامی ایران تحلیل رفته بود و در یک مورد در عملیات کربلای چهار ایران هزار شهید و ۳هزار و ۹۰۰ مفقودالاثر و ۱۱هزار مجروح داده بود. از سوی دیگر٬ بحران گروگان گیری در لبنان به اوج خود رسیده بود. گروه های چریکی لبنانی به انتقام دخالت رژیم صهنونیستی وحامیان آن در خاورمیانه به گروگان گیری متهم می شدند و به قول «هاشمی رفسنجانی» در خاطراتش این وضعیت ایران را به عنوان حامی شیعیان لبنان در موقعیت برتری قرار می داد. بدین معنا که دولت های آمریکا و انگلیس از دولت ایران می خواستند به فرمول سلاح در برابر گروگان یا کمک به آزادی گروگان ها رضایت دهد. «فرمانده وقت جنگ» در خاطراتش نوشته است:«گرفتن مسائل پدافندی مانند هاک از دشمنی مثل آمریکا مهم است. این را مرهون مجاهدات مسلمانان مجاهد لبنان هستیم». در چنین شرایطی٬ با تصویب ارکان نظام جمهوری اسلامی و به طور مشخص رهبر انقلاب٬ سران قوا و نخست وزیر٬ «پیشنهاد آمریکایی ها» بررسی و پذیرفته شد که ایران از نفوذ خود در لبنان برای آزادی گروگان های غربی بهره بگیرد و غرب در مقابل به ایران سلاح بدهد. بدیهی است که فارغ از هرنوع قضاوت درباه این روش در روابط بین الملل٬ علنی کردن آن نقض غرض بود».

«قوچانی» در ادامه با استناد به کتاب «ماجرای مک فارلین» تالیف «محسن هاشمی» و «حبیب الله حمیدی» نوشته است:«نورث حتی به هاشمی گفته بود که نظر ریگان «پایان شرافتمندانه جنگ» است و منظور از پایان شرافتمندانه ٬‌دور انداختن صدام به صورت یک آشغال است».

سردبیر نشریه «صدا» در پایان سرمقاله مذکور به مقایسه تطبیقی «افشاگران ماجرای مک فارلین» با «منتقدان سیاست خارجی دولت یازدهم» پرداخته و پس از انتساب واژه های نام آشنای «تندرو» و «افراطی» به آنان٬ به مصادره زودهنگام و به نفع مطلوب رای مردم در انتخابات اسفند ۱۳۹۴ پرداخته و چنین نوشته است:«روزی که رای مردم پایان حضور دلواپسان را در حاکمیت رقم بزند٬ نقطه شروع مجلس دهم خواهد بود».

صرفنظر از «نتیجه گیری انتخاباتی» سرمقاله که نقد و بررسی آن کانتکست دیگری را می طلبد٬ ضرورت تنویر افکار عمومی نسبت به اطلاعات «ناقص»٬ «جهت دار» و بعضا «نادرستی» که «محمد قوچانی» درباره «ماجرای مک فارلین» ارائه داده است٬ ایجاب می نماید که فرازهایی از این مذاکرات محرمانه از طریق مقایسه تطبیقی میان اظهارنظرهای رسمی مقامات ایرانی و آمریکایی مورد بازخوانی قرارگیرد تا افکارعمومی قادرباشد که درباره ماهیت٬ محتوا و اهداف بلندمدت «ماجرای مک فارلین» بدرستی قضاوت نماید:

نکته اول- با گذشت ۱۰ روز پس از آنکه «اکبر هاشمی رفسنجانی»٬ فرازهایی از سفر محرمانه هیئت آمریکایی به ایران را اطلاع رسانی کرد و در خاطرات ۱۳۶۵/۸/۱۳ خود نیز نوشت:«در مراسم ۱۳ آبان مقابل مجلس٬ سخنرانی مبسوطی ایراد کردم. آمدن مک فارلین به ایران را خوب توضیح دادم و استیصال آمریکا را تشریح کردم. نظر امام هم این بود که حقایق جریان به مردم گفته شود»٬ «رونالد ریگان» در ۱۳ نوامبر ۱۹۸۶ مقارن با ۲۲ آبان ۱۳۶۵ ٬در نطقی تلویزیونی درباره ابعاد مذاکرات پنهانی مقامات آمریکایی با ایران که -به ترتیب در واشنگتن و تهران به ماجرای «مک فارلین / ایران کنترا» اشتهار یافت- اعلام کرد:«در این زمان من می خواهم تا با شما درباره یک موضوع شدیدا حساس و عمیقا مهم سیاست خارجی صحبت کنم. اکنون ۱۸ ماه است که ما یک ابتکار سیاسی محرمانه در ارتباط با ایران را در جریان داریم. این ابتکار به خاطر ساده ترین و بهترین دلایل در جریان قرار گرفت».

«رئیس جمهوری وقت آمریکا» با ارائه توضیحاتی درباره ضرورت گشوده شدن کانال های ارتباط «مستقیم» و «محرمانه» با ایران که به نوشته نشریه «فارین ریپورت» چاپ لندن٬ براساس گزارش سری «هنری کیسینجر» به «ریگان» انجام شد ۲ افزود:«بدون همکاری ایران به خاتمه بخشیدن به جنگ خلیج فارس قادر نیستیم. بدون رضایت ایران امکان برقراری صلحی بادوام در خاورمیانه وجود ندارد». ریگان همچنین اعلام کرد:«در جریان مذاکرات محرمانه ای که داشتیم من اجازه انتقال مقدار کوچکی از تسلیحات دفاعی و قطعات یدکی را برای سیستم دفاعی ایران دادم…تمامی این تسلیحات در مجموع نمی تواند تاثیری بر نتیجه جنگ ۶ ساله بین عراق و ایران داشته باشد و همچنین نمی تواند به هیچ وجه در تعادل نظامی بین دو طرف تاثیری داشته باشد».

«محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری» از دیگر موضوعاتی بود که «ریگان» آن را به عنوان یکی از اهداف آمریکا برای مذاکرات محرمانه با ایران معرفی کرد. او گفت:«از زمانی که دولت آمریکا با ایران در تماس قرارگرفته٬ هیچ گونه شواهدی دال براینکه دولت ایران در اقدامات تروریستی علیه آمریکا همدستی کرده باشد٬ وجود ندارد».(۳)

«ریگان» در ادامه نطق دفاعی خود٬ همچنین به موضوعاتی اشاره کرد که اگرچه اظهارات «اکبر هاشمی رفسنجانی» را مبنی برآنکه «آمریکایی ها با ابتکار خودشان آمدند. خودشان پیش قدم بودند» (۴) رد یا تایید نمی کرد؛ ولی عقیده «هاشمی» را مبنی برآنکه «آمریکایی ها صرفا می خواستند مسئله گروگان های خود را در لبنان حل کنند» (۵) به چالش می کشید. او گفت:«با داشتن چنین تاریخچه ای در ذهن خود بود که ما سال گذشته هنگامی که نسبت به امکان تثبیت یک سری مذاکرات مستقیم با مقامات ایران مطلع شدیم٬ آن را قبول کردیم…مذاکرات ما در بهار سال جاری ادامه یافت و این تداوم مبتنی بر پیشرفتی بود که ما احساس کردیم به دست آمده است. ما درصدد ارتقای «سطح سیاسی» تماس ها برآمدیم. دیداری در تهران ترتیب یافت. در آن زمان من از مشاور امنیتی سابق خود «رابرت مک فارلین» خواستم تا دیدار محرمانه ای را از ایران به عمل آورد و به وی دستورات روشنی دادم. از او خواستم تا برای بازکردن باب مذاکرات و اعتراضات موارد مخالفت اساسی ما را روشن و تصریح سازند. مذاکرات چهار روزه در یک چارچوب غیرنظامی برگزار گردید و با پرسنل آمریکایی بدرفتاری نشد. از آن زمان مذاکرات ادامه یافته است و قدم به قدم پیشرفت هایی حاصل گردیده است». (۶)

«رونالد ریگان» به اهمیت ژئوپلتیک ایران برای آمریکا و نقش منابع نفتی کشورمان برای سلامت درازمدت اقتصاد جهان نیز اشاره کرد و گفت:«…به این دلایل این به نفع ماست تا در پی «تحولاتی» در داخل ایران باشیم که ممکن است امیدهایی را از یک روابط بهبودیافته٬ مطرح سازد».(۷)

اظهارات رئیس جمهوری آمریکا -که «هاشمی» در کنفرانس مطبوعاتی با خبرنگاران خارجی مورخ ۱۳۶۵/۱۱/۸ ٬وی را «پرزیدنت باجرأت» لقب داد ۸ - واجد ۲ نکته تامل برانگیز بود؛ اولا: تاکید ریگان بر ۱۸ ماه مذاکره نشان داد که اگرچه اراده ایران برای تامین سلاح در سال ۱۳۶۵ ٬بر ضرورت رفع نیازهای لجستیکی جنگ تحمیلی در این سال استوار بوده است؛ اما مذاکرات و تماس ها از تیرماه ۱۳۶۴ آغاز شده و ادامه یافته است.

در همین رابطه روزنامه «نیویورک تایمز» به نقل از مقامات دولت ریگان نوشت:«ریگان رئیس جمهور آمریکا ۱۸ ماه پیش طرح وسیعی را برای برقراری تماس های سری با ایران مورد تأیید قرار داد. این طرح را «مک فارلین» مشاور امنیت ملی به ریگان داد». (۹)

«رادیو آمریکا» نیز در گزارشی از بازتاب سخنان ریگان٬ اعلام کرد:«مشاوران عالی رتبه کاخ سفید بر همان نکته ای که از طرف ریاست جمهوری آمریکا بیان گردید٬ تاکید می گذارند و آن هم این که ارسال وسایل یدکی نظامی به ایران در میزانی کم و محدود٬ بخشی از اقدامات محرمانه ای را تشکیل می دهد که ۱۸ ماه قبل به منظور برقراری تماس و باثبات سازی روابط آمریکا و ایران آغاز گردیده است». (۱۰)

«رادیو مسکو» نیز چنین گفت:«پرزیدنت ریگان اعتراف کرد که آمریکا طی ۱۸ ماه اخیر مشغول اجرای برنامه سری دیپلماسی درمورد ایران بوده است و تحویل سلاح آمریکایی به این کشور نیز در چارچوب آن انجام می شد». (۱۱)

همچنین «اکبر هاشمی رفسنجانی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۴/۱/۵ خود می نویسد:«پیش از ظهر٬ احمد آقا آمد و گفت که بعضی از رسانه ها گفته اند٬ آمریکا به خاطر گروگانی که در دست مردم لبنان دارد٬ تحت فشار است و مایل است که برای حل مشکل٬ از ایران استمداد کند. اگرچه ما گروگان گیرها را نمی شناسیم٬ اما گفتیم که اگر چنین درخواستی شد٬ درباره آن و راهکار ممکن مشورت می کنیم».

«حسین علایی» نیز در همین زمینه در کتاب «روند جنگ ایران و عراق» می نویسد:«اولین بار در ۱۳۶۴/۱/۵ برخی رسانه ها اعلام کردندکه آمریکا به خاطر گروگان هایی که در لبنان دارد٬ تحت فشار است و تمایل دارد برای حل این مشکل از ایران استمداد بطلبد. با طرح این مسئله در مطبوعات٬ آقایان «احمد خمینی» و «هاشمی رفسنجانی» در دیداری درباره این مسئله مذاکره کردند تا چنانچه آمریکا چنین درخواستی را مطرح کرد٬ درباره آن و راهکارهای ممکن مشورت شده باشد». (۱۲)

ثانیا: اظهارات «ریگان» ثابت کرد که آمریکا از ابتدای مذاکرات٬ اهداف جاه طلبانه تری را نسبت به هدف کوتاه مدت «تبادل گروگان در برابر سلاح» تعقیب می کرده است که به گفته رئیس جمهوری آمریکا٬ بر «برقراری مناسبات سیاسی با ایران»٬ به منظور«تامین منافع آمریکا» و از طریق «پی گیری تحولاتی در داخل ایران» استوار بوده است؛ با این هدف که دریچه ای از «روابط بهبودیافته» در مناسبات دو کشور گشوده شود.

در همین رابطه٬ در گزارش «هیئت بررسی کننده ماجرای ایران کنترا» -متشکل از «جان تاور»٬ «ادموند ماسکی» و «برنت اسکو کرافت»- آمده است: «ارسال اسلحه به ایران یک اقدام پنهانی بود که مستقیما مغایر با سیاست های مهم و اعلام شده قوه مجریه به شمار می آید؛ اما خود این اعلام حاوی یک تناقض اساسی بود. از ابتدا دو هدف آشکار بود: فتح بابی استراتژیک به سوی ایران و آزادی اتباع آمریکایی که در لبنان به گروگان گرفته شده بودند. به نظر می رسد فروش اسلحه به ایران به منظور ایجاد راه هایی برای تحقق دو هدف فوق صورت گرفت. این کار همچنین به کسانی که «منافع دیگری» نیز داشتند٬ فرصت داد و برخی از آنان در اثر معاملات فروش اسلحه آمریکایی به ایران٬ سودهای مالی می بردند. در حقیقت فروش اسلحه به ایران به طور یکسان برای تحقق هر دو هدف مناسب نبود. اسلحه چیزی بود که ایران خواهان آن بود؛ اگرچه تمام آن چیزی که آمریکا به دنبال آن بود٬ آزادشدن گروگان ها نبود». (۱۳)

«رادیو مسکو» نیز مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۱ با اشاره به این که هدف واقعی به دست آوردن کنترل منطقه است٬ گفت: «گروگان های آمریکایی مهره های پیاده شطرنج در بازی آمریکا در خاورمیانه هستند». «روزنامه پراودا» تلاش های کاخ سفید را پوشش گذاشتن به رسوایی اخیری توصیف کرد که پس از فاش شدن حقایقی درباره دخالت آمریکا در امور داخلی ایران به وجود آمده است. «پراودا» با معرفی شورای امنیت ملی آمریکا به عنوان «مرکز اصلی برای طرح و اجرای عملیات خراب کارانه در خارج» نوشت:«برقراری تماس با ایران به معنی تلاش برای به قدرت رساندن «یک رهبری» تا حدی «میانه روتر» در ایران بوده است». «پراودا» این اقدام را به منزله دخالت بزرگ آمریکا در جنگ ایران و عراق با این نیت که آن را تشدید کرده و جبهه مشترکی که از سوی کشورهای عربی علیه تجاوز اسرائیل پیشنهاد شده را متلاشی کند٬ دانسته است».

«خبرگزاری جمهوری اسلامی» از لندن نیز مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۳ ٬در گزارشی نوشت: «ارتباط آمریکا با ایران در نزد تحلیل گران انگلستان دو نظر را برانگیخته است. برخی معتقدند احتمال سقوط «صدام»٬ ضرورت همکاری واشنگتن با ایران را به دنبال دارد و برخی از پیشنهاد تقویت بغداد حکایت می کنند. «روزنامه ایندیپندنت» نوشته است:«به نظر می رسد واشنگتن برخلاف پاریس٬ به این نتیجه رسده است که دیر یا زود عراق آرمان از دست رفته ای خواهد بود و احتیاط حکم می کند روابط با ایران برقرار شود». «گاردین» نیز نوشته است:« آمریکا به این نتیجه رسیده که دیر یا زود ایران پیروز خواهد شد؛ صدام ازمیان خواهد رفت و امور سیاسی خلیج فارس تغییر خواد کرد. پس برای آمریکا مناسب تر است قبل از آن که جریان وقایع از او پیشی گیرد٬ راهی به تهران باز کند». در سرمقاله «تایمز» نیز آمده است:«ارسال سلاح به ایران نباید به پیروزی ایران بینجامد؛ بلکه باید زمینه ای فراهم شود که وضعیت «نه جنگ و نه صلح» برقرارشود. شاید این وضعیت به صلح نینجامد؛ اما جنگی هم در میان نخواهد بود و صرفا درگیری های پراکنده مرزی تا بروز یک تغییر تازه مانند فوت امام خمینی و آغاز مذاکره ادامه خواهد یافت».

اتفاق نظر رسانه های بین المللی در تبیین «اهداف ثانویه آمریکا در ایران» و تحلیل محتوای نسبتا یکسان آنها از «ماجرای مک فارلین»٬ موضوعی تامل برانگیز است و بر این واقعیت نیز صحت می گذارد که اظهارات مطرح شده در نطق تلویزیونی رئیس جمهوری آمریکا٬ ازجمله تاکید ریگان بر «پی گیری تحولاتی در داخل ایران»٬ آشکارا به اراده معطوف به تغییر حاکمیت در جمهوری اسلامی ناظر بوده است که این هدف در «بعد نظری»٬ از طریق سرمایه گذاری مقامات آمریکایی بر احتمال «فوت امام» و در «بعد عملی»٬ از طریق تلاش حمایت آمیز واشنگتن در به قدرت رسانیدن «جناحی معتدل و میانه رو تر» در ایران دنبال شده است.

«محسن هاشمی» در ماجرای کتاب مک فارلین می نویسد: «در این زمان بر اساس اطلاعاتی در آمریکا که مبنای آن امکان فوت رهبر انقلاب حضرت امام خمینی ره بود٬ این فرض پذیرفته شده بود که ایران به زودی وارد یک مرحله بی ثباتی می شود و این امر از نظر آمریکا به منزله بهره برداری بیشتر شوروی از شرایط ایجادشده بود٬ تا جایی که حتی بحث جلوگیری از تجزیه ایران نیز در زمره عوامل تغییر استراتژی آمریکا در قبال ایران ذکر شده بود». (۱۴)
«محسن هاشمی» اگرچه در این خصوص که آمریکا اطلاعات ناظر بر «فوت احتمالی امام خمینی» را از کدام منابعی اخذ کرده است٬ توضیحی ارائه نمی دهد؛ اما می افزاید:«در این زمینه «گراهام فولر»٬ مامور اطلاعات ملی ایالات متحده در خاورمیانه و جنوب آسیا٬ مورخ ۱۷ مه ۱۹۸۵ مقارن با ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۴ دریک برآورد اطلاعاتی ۵۰ صفحه ای به «ویلیام کیسی»٬ رئیس وقت سازمان سیا چنین آورده است:«...به زودی شاهد مبارزه برای جانشینی امام خمینی خواهیم شد…شوروی و آمریکا هر دو فاقد دسترسی مطلوب به ایران هستند. هر کسی اول برسد٬ موقعیت مستحکمی برای حذف دیگری خواهد داشت».
«مایکل لدین»٬ دلال اسلحه و عضو شورای روابط خارجی آمریکا٬ نیز با اشاره ای مبهم به «منابع نزدیک به امام در تهران» می گوید:«من اطلاعاتی را از منابع نزدیک در تهران به دست آورده ام. بزودی رهبر ایران به دلیل بیماری از دنیا خواهد رفت». (۱۵)

«گزارش کمیسیون تاور» درهمین زمینه اشاره می کند: «تحلیل قربانی فر از خطوط ایران که در مذاکرات مطرح می کرد٬ بدین صورت بود؛ اینک در داخل رژیم ایران ۳ جناح وابسته به امام خمینی وجود دارد: اول- جناح رفسنجانی٬ وی معتدل کننده دو طرف میانه روها و افراطیون قرار دارد. دوم- جناح میانه روها به مجوریت منتظری جانشین رسمی امام خمینی٬ تمامی هواداران او افراد میانه رو هستند. سوم- جناح افراط گرایان متشکل از سپاه پاسداران و غیره. این سه بر سر جانشینی پس از وفات امام خمینی با یکدیگر مبارزه می کنند».

«منوچهر قربانی فر» در اولین دیدار خود با «عدنان خاشقچی» میلیاردر سعودی که او نیز دلال اسلحه بوده است٬ می گوید:«در ایران٬ ۳ خط سیاسی وجود دارد. خط اول از نظر سیاست داخلی و خارجی طرفدار غرب است٬ خط دوم در سیاست حالت رادیکال و بنیادگرایی دارد و خواهان صدور انقلاب است و خط سوم از نظر سیاست اقتصادی٬ لیبرال ولی از نظر سیاست خارجی٬ موضعی خصمانه نسبت به غرب دارد». «قربانی فر» به «عدنان خاشقچی» پیشنهاد می کند به خط اول کمک شود تا رادیکال ها کنار گذاشته شوند.

هفته نامه ۹ دی مورخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ در این زمینه می نویسد:«عدنان خاشقچی میلیاردر سعودی٬ همین تحلیل قربانی فر را پذیرفته بود. وی در گفت و گو با هفته نامه آلمانی «اشترن» شماره ۱۴ اسفند ۱۳۶۵ (۵ مارس ۱۹۸۷) می گوید:«…او قربانی فر از این موضوع سخن گفت که بعد از فوت «آیت الله خمینی» که چندان دور از انتظار نبود٬ ۳ گروه در ایران به خاطر دستیابی به قدرت با هم مبارزه خواهندکرد. وی این گروه ها را خط های مختلف می نامید…مرا تحت تاثیر قرارداد».

نکته دوم- پس از افشای ماجرای مک فارلین توسط «اکبر هاشمی رفسنجانی» در ۱۳ آبان ۶۵ و متعاقب نطق تلویزیونی «رونالد ریگان»٬ «رادیو بی.بی.سی» در تحلیلی از ماجرای مک فارلین اعلام کرد:«بسیاری ناظران معتقدند که آمریکا هدف های بلندپروازانه تری از آزادی گروگانها٬ برای آینده دارد که آن فراهم کردن زمینه بهبود روابط با ایران پس از امام خمینی است و این امری بسیار حساس است».
«رادیو بی.بی.سی» افزود:«با این که رژیم آیت الله خمینی «مورد نفرت» آمریکاست٬ دردرازمدت آمریکا نمی تواند ایران را از دست رفته حساب کند و از خیر آن بگذرد. ایران بالقوه توانایی آن را دارد که قدرت مسلط در منطقه خلیج فارس بشود. بنابراین به نفع آمریکا است که با «گروه های متعدل تر در ایران» به امید روابط بهتر در آینده راه ارتباط و تماس را بگشاید. ایران هم در برقراری مناسبات با آمریکا منافعی دارد. این کشور به آمریکا به عنوان تامین کننده سلاح و قطعات یدکی سلاح های آمریکایی خود نیازمند است. گزارش شده که روز گذشته «حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی» گفته است که ایران ممکن است که در ازای دریافت اسلحه از آمریکا به آزادی گروگان های آمریکا در لبنان کمک کند.«این اولین بار است که یک مقام بلندپایه ایران علنا به آمریکا پیشنهاد معامله کرده است». ضمنا اظهارات «هاشمی» را باید با ملاحظه امتناع قاطع سایر مقامات ایران ازجمله «میرحسین موسوی» نخست وزیر از هرگونه معامله ای با آمریکا مورد توجه قرار داد. گفته می شود که افراد باقدرتی مانند «هاشمی رفسنجانی» و «علی اکبر ولایتی» وزیرخارجه نسبت به آمریکا برخورد «انعطاف پذیرتر» و «آشتی جویانه تری» دارند. اما تا «آیت الله خمینی» در قیدحیات است٬ این گروه ها و افراد نمی توانند عقاید خود را علنا ابراز کنند». (۱۶)
همزمان٬ شبکه تلویزیونی «سی.بی.اس» آمریکا در مصاحبه ای تفصیلی که با «اکبر هاشمی رفسنجانی» ترتیب داد٬ درخصوص ماجرای مک فارلین و تلاش های ضمنی برای برقراری روابط مجدد میان ایران و آمریکا به گفت و گو پرداخت. در واکنش به خبرنگار«سی.بی.اس» که با اشاره به وضعیت جسمانی امام پرسید: «امام خمینی تا چه حد در تصمیم گیری ها دخالت دارند»٬ هاشمی اظهار داشت:« ایشان عادت ندارند در کار مسئولین دخالت کنند؛ لذا هر مسئولی کار خود را انجام می دهد و گاهی که ایشان تشخیص بدهند که کاری باید بهتر انجام شود٬ راهنمایی می کنند و ما اگر مشکلی درکارهایمان داشته باشیم٬ به کمک ایشان آن را برطرف خواهیم کرد». (۱۷)
سیر تاریخی تحولات نشان می دهد که مانور رسانه ای غرب بر انتشار اخبار مربوط به «بیماری امام» و بروز گمانه زنی ها درباره «فوت قریب الوقوع ایشان»٬ اقدام معناداری بوده است که متعاقب فرایند «تصمیم گیری» یا «تصمیم سازی» درخصوص مذاکرات محرمانه میان ایران و آمریکا و سپس٬ اعزام هیئت مک فارلین به ایران آغاز شده و تا مقطع نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ توسط «امام خمینی» همچنان ادامه یافته است. اهمیت این موضوع با بازنگری عملکرد «سپاه پاسداران»٬ بیش از پیش محرز می شود که در سال ۱۳۶۳ با اهدافی نظیر:«جلوگیری از تبعات رسانه ای شدن بیماری امام»٬ «پرهیز از رواج شایعات بی اساس»٬ «حفظ امنیت روانی جامعه»٬ «ممانعت از تضعیف روحیه رزمندگان اسلام»٬ «برقراری اصل امید و آرامش در سطح کشور» و البته «امکان ارائه خدمات پزشکی مطلوب و در اسرع وقت به امام»٬ بیمارستان تخصصی قلب جماران را در کنار بیت امام آماده و تجهیز نمود. بر اساس همین تمهیدات نیز تا مقطع فروردین سال ۱۳۶۵ که امام خمینی ره برای اولین بار دچار سکته و ایست قلبی شدند٬ رادیوهای بیگانه موفق نشدند که هیچ خبری را از بستری شدن «امام» در بیمارستان مخابره نمایند.

«دکتر غلامرضا باطنی» ـ عضو تیم پزشکی امام راحل و مستقر در بیمارستان قلب جماران- در این زمینه می گوید:«امام طی این دو ماه هرشب رادیوهای بیگانه را گوش می دادند و با توجه به اینکه آن زمان اوج جنگ و عملیات والفجر ۸ بود٬ خبر بستری شدن امام هیچ کجا منتشر نشد؛ حتی رادیو های بیگانه از این موضوع خبردار نشدند». (۱۸)

«اکبر هاشمی رفسنجانی» نیز در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۱/۹ خود در تبیین کارکردهای «تاسیس بیمارستان کوچک قلب با وسایل مدرن در کنار بیت امام» می نویسد:«این کار کمک کرده که کسالت امام کاملاً مخفی مانده و اگر به بیمارستانهای رسمی منتقل شده ‌بودند، علاوه بر خطری که در بین راه ایشان را تهدید می‌کرد، منتشر شدن خبر کسالت، ضربه روانی به جنگ و انقلاب می‌زد و باعث روحیه گرفتن دشمن می‌شد».

ضرورت حفاظت از اطلاعات مربوط به بیماری «امام خمینی» به اندازه ای بود که تیم پزشکی مخصوص ایشان٬ پس از تشخیص ابتلای امام فقید به بیماری «سرطان معده»٬ آزمایش های مربوط به ایشان را «بدون ذکر نام و عنوان» برای شماری از «متخصصان داخلی» و «پزشکان خارجی» ارسال کردند.

درهمین حال٬ «اکبر هاشمی رفسنجانی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۱/۱۱ خود می نویسد:«عصر برای عیادت خدمت امام رسیدم. امروز هم بی نظمی در عملکرد قلب امام دیده شده است. به دکترها گفتم اگر نیاز دارید برای کمک به شما «از خارج دکتر بیاوریم»؛ گفتند نیاز نیست. چون کسالت معلوم است و علاج هم معلوم و نگرانی ندارند و به طور کلی حال امام را رو به بهبودی می دانند. مدتی با امام حرف زدم. «قیافه امام پژمرده شد». صدایشان ضعیف است. سرم در یک دست و باتری تحریک قلب در دست دیگر٬ ولی روحیه خیلی خوب است. دستگاه فیلمبرداری کامل و اتوماتیک در بیمارستان تعبیه شده که همه حرکت ها را فیلم می گیرد و در اتاق دیگر کنترل می شود. فیلم ملاقات خودم را در اتاق کنترل دیدم؛ این فیلم ها «تاریخی» است».

چنانکه ذکر شد٬ همزمان با سفر هیئت مک فارلین به ایران٬ اطلاع رسانی پیرامون بیماری امام و شایعات مربوط به فوت زودهنگام ایشان نیز تقویت می شود. با مرور واکنش مقامات خارجی و برخی از مقامات داخلی نسبت به شایعات مذکور٬ متاسفانه ملاحظه می شود که برخی از مقامات داخلی از جمله «هاشمی رفسنجانی» نیز همسو با ناظران خارجی٬ بیش از آنکه توجه خود را بر بهبود عاجل بنیانگذار جمهوری اسلامی متمرکز و معطوف نمایند٬ نگران این مسئله بوده اند که موضوع «جانشینی امام» هرچه سریعتر تعیین تکلیف شود.

در همین راستا «اکبر هاشمی رفسنجانی» در بخشی از خطبه دوم نماز جمعه تهران مورخ ۱۳۶۵/۳/۲۳ در سخنانی که شائبه همسویی با شایعه پراکنی رسانه های غربی را متبادر می سازد٬ می گوید:«الان می بینید که امام کم حرف می زنند. امام شاید به این نتیجه رسیده اند که کمتر در کارها حضور پیدا کنند که «ما» ها رشد بکنیم و جامعه ما همیشه متکی به این شکل نباشد که اگر یک وقتی خدای نکرده در آینده ای دور «امام حضور نداشته باشند»٬ ضربه بخوریم. اینکه گاهی الان حرف می زنند و مسئله ای را می گویند٬ این نشان اهمیت قضیه است».

«محمد محمدی ری شهری» وزیر اطلاعات وقت نیز که بر اساس دستور قاطعانه امام در سال ۱۳۶۵«پرونده مهدی هاشمی» را پیگیری می کرده است٬ در کتاب «سنجه انصاف» می نویسد:«روزی آقای هاشمی رفسنجانی از باب خیرخواهی به اینجانب گفت: چه بسا امشب٬ امام از دنیا برود و فردا آقای منتظری رهبر باشد؛ درآن صورت٬ تو نمی توانی در داخل ایران زندگی کنی. بنابراین٬ مصلحت نیست موضوع مهدی هاشمی را این طور دنبال کنی». (۱۹)

«ری شهری» با اشاره به اینکه «آرزوی رحلت زودهنگام امام٬ در بیت آقای منتظری هم شکل گرفته بود»٬ در «کتاب خاطرات» خود می نویسد: «تقسیم بندی جناح های سیاسی پس از رحلت امام ره و آرزوی رحلت زودهنگام ایشان٬ که مورد نظر موسوی و قربانی فر بود٬ تحلیلی بود که در بیت آقای منتظری هم شکل گرفته بود. این تحلیل را سید مهدی هاشمی٬ در اعترافات خود از قول برادرش سید-هادی- داماد آقای منتظری٬ ابراز می کند».

ضرورت پرهیز از گفتمان -تاکتیک «جانشین درمانی» در کشور که به بهانه «اصل بقای نظام پس از فوت امام» توسط عده ای از مقامات خارجی و داخلی پیگیری می شد و در مقام عمل می توانست به تضعیف «روحیه ملی» و «فرهنگ مقاومت» در جبهه های جنگ منتهی شود و همچنین پیام «سازش آلترناتیو» را به غرب مخابره نماید٬ «امام خمینی» را بر آن داشت تا با بیانی انتقادآمیز نسبت به بزرگنمایی موضوع «بیماری» یا «فوت احتمالی» خود واکنش نشان دهند. ایشان مورخ ۱۳۶۵/۸/۱۹ در دیدار با گروهی از نیروهای نظامی ارتش٬ سپاه و کمیته های انقلاب فرمودند:«دشمنان ما باید این معنا را بدانند که جمهوری اسلامی از این به بعد بلکه از اولی که این جمهوری رو به رشد رفت٬ جوری تثبیت شده است…که وابستگی به هیج کس ندارد٬ وابسته به ملت است٬ وابسته به قوای مسلحه است. اشخاص در این امور دخالت ندارند. این که هر روز شهرت می دهند که چه شده است٬ فلانی امام خمینی سکته کرده٬ فلانی در بستر مرگ است٬ فلانی…خوب باشد. البته مرگ برای همه هست٬ برای ماهم هست. اما این را بدانند که شادی نکنند برای این. این یک امری است که واقع می شود و شما خواهیددید ان شاءالله که جمهوری اسلامی باقی است؛ چه ما باشیم٬ چه اشخاص باشند چه نباشند…بی خود خودشان را معطل نکنند».

«امام خمینی» در ادامه با تاکید بر ضرورت استکبار ستیزی نظام جمهوری اسلامی حتی پس از درگذشت ایشان٬ فرمودند:«این مثل این است که اگر گفته بشود که اگر فلانی رفت و فلانی رفت٬ مردم نماز نمی خوانند. تکلیف است. به رفتن کسی مردم دست از نمازشان برنمی دارند٬ به رفتن کسی نمازشان را٬ حج شان را٬ دست ازش برنمی دارند و قضیه جنگ امروز برای همه اهمیتش بیشتر از فروع دین است. این طور نیست که جنگ مثل امر جنگی باشد که دیگران با دیگران می کنند. جنگی است که اسلام دارد می کند در مقابل کفر و اسلام دارد می کند در مقابل نفاق و این جنگ یک تکلیف شرعی است که مردم ادا می کنند. من باشم ادا می کنند٬ نباشم هم ادا می کنند».

بیانات «امام خمینی» بازتاب وسیعی در رسانه های بین المللی داشت. «خبرگزاری فرانسه» در گزارشی نوشت: «آیت الله خمینی با اشاره به شایعات جاری اظهارداشت که مرگ من روزی فراخواهد رسید؛ اما دشمنان داخلی و خارجی ما خوشحال نباشند؛ چراکه جمهوری اسلامی ایران یک قدرت محکم و باثبات است و رفتن یک شخصیت آن را متزلزل نمی کند».
«آسوشیتدپرس» اعلام کرد: «گزارش های زیادی منتشر شد که امام خمینی متحمل یک یا دو حمله قلبی شده و یک مبارزه قدرت برای رهبری ایران شروع شده است…».
«رادیو بی بی سی» در گزارش خود گفت: «آیت الله خمینی با تکرار اهمیت جنگ از پیروان خود خواست که به مسائلی که اخیرا بین مقامات جمهوری اسلامی شکاف انداخته است٬ توجه نکنند».
«خبرگزاری فرانسه» همچنین در تفسیری از بیانات «امام خمینی» اعلام کرد: «ناظران معتقدند آیت الله روح الله خمینی پس از ۲ ماه سکوت برای اولین بار در مبارزه ای که میان رهبران اصلی ایران درگرفته و موجب تفرقه میانشان شده دخالت کرد و درمورد تمایلات پر جنب و جوش «حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی» پایه گذار سیاست گشایش راه به سوی غرب و نرمش در برابر شرایط صلح با عراق٬ اخطار کرد». (۲۰)

متاسفانه به رغم توصیه های «امام فقید» نیز چنانچه ذکر شد٬ اطلاع رسانی پیرامون بیماری و شایعات مربوط به فوت احتمالی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران تا مقطع نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ توسط ایشان همچنان ادامه یافت. رسانه های غربی که امام خمینی و جناح ِ -به زعم آنان- «رادیکال» و «افراطی» نزدیک به امام متشکل از آیت الله خامنه ای٬ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و… را منادیان «ادامه جنگ» می دانستند٬ مانور تبلیغاتی وسیعی را بر فوت قریب الوقوع امام خمینی متمرکز و پیش بینی کردند که متعاقب این اتفاق٬ ایران شاهد انتقال «قدرت صوری» به «آیت الله حسینعلی منتظری» -قائم مقام رهبری- خواهد بود؛ در حالیکه «قدرت واقعی» به «اکبر هاشمی رفسنجانی» به عنوان فردی «میانه رو»٬ «مصلحت گرا» و «متمایل به پایان انزوای بین المللی ایران از طریق خاتمه جنگ»٬ تعلق خواهد گرفت. (۲۱)

در خاطرات مورخ ۱۳۶۷/۳/۲۰ «هاشمی» و زیرنویس آن به ترتیب آمده است: «رادیو فارسی صدای آمریکا٬ به نقل از شبکه سی.بی.اس به اتکای نظر منابع اطلاعاتی آمریکا موذیانه اعلان کرد که حضرت امام مبتلا به بیماری سرطان کبد هستند و دو سه ماه دیگر بیشتر زنده نخواهند ماند و روی این شیطنت خیلی مانور داد؛ پیداست که توطئه ای حساب شده است».

«تلویزیون سی.بی.اس آمریکا با استناد به گزارش های اطلاعاتی٬ در برنامه شب خود گفت که سرطان امام خمینی از پروستات به ریه اش سرایت کرده است. سی.بی.اس تصدیق کرد که گزارش های قبلی درمورد وفات امام خمینی درست از آب درنیامده٬ ولی گفت:«برخی از افسران اطلاعاتی آمریکا معتقدند که انتقال اختیارات به دولتی جدید در ایران آغاز شده است». به گزارش «سی.بی.اس»٬ افسران اطلاعاتی آمریکا گفتند که هر کس جانشین امام خمینی شود ولی قدرت واقعی در دست «اکبر هاشمی رفسنجانی» که طبق حکم جدید امام خمینی به فرماندهی کل قوا منصوب شده٬ قرار خواهد داشت. «سی.بی.اس» گفت که «رفسنجانی» به انجام معاملات سیاسی تمایل نشان داده که مهمترین آنها مذاکرات مخفی خرید سلاح در عوض کمک به آزادی گروگان های آمریکا در لبنان بود و اگر جنگ هشت ساله با عراق همچنان علیه ایران ادامه یابد٬ ممکن است درصدد پایان دادن به انزوای بین المللی ایران برآید».

چندی بعد٬ «روزنامه نیویورک تایمز» مورخ ۱۶ جولای ۱۹۹۸ مقارن با ۲۵ تیر ۱۳۶۷ نوشت: «گزارش اخیر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» در این زمینه که آیت الله روح الله خمینی از سرطان کبد رنج می برد٬ بار دیگر این بحث را در داخل دولت ریگان دامن زده که آیا رهبر ایران مدتی طولانی به بقای خود ادامه خواهد داد یا نه و اینکه مرگ وی بر آینده جمهوری اسلامی چه اثری خواهد داشت٬ کانون بحث های کنونی گزارشی است که «سیا» ظرف ماه گذشته نوشته و در آن افول سلامت آیت الله را توصیف کرده است. در این گزارش به چندین بیماری «آیت الله» اشاره شده که در چند سال گذشته رو به وخامت نهاده است. سرطان «آیت الله خمینی» به کبد او سرایت کرده و گمان می رود که امام خمینی احتمالا به خاطر نارسایی های کلیه نیز تحت درمان قرارگرفته است. «سیا» چنین نتیجه گیری می کند که «آیت الله خمینی» احتمالا ظرف چندماه آینده فوت خواهد کرد».

«رادیو صدای آمریکا» نیز مورخ ۳ سپتامبر ۱۹۸۸ مقارن با ۱۲ شهریور ۱۳۶۷ به نقل از مقاله ای در روزنامه «واشنگتن پست» که به قلم «جیمز بیل» -سناتور اسبق عضو حزب دموکرات و کارشناس مسائل ایران- انتشار یافت٬ اعلام کرد: «با استقرار آتش بس٬ ایران اکنون وظیفه عمده بازسازی سیاسی را پیش رو دارد که به مراتب از هر بازسازی جسمی دشوارتر خواهد بود. گرچه ایدئولوژی اسلام شیعه، همچنان به سیستم سیاسی ایران پیوند خواهدداشت، اما سیاست‌ ها به ناگزیر «مصلحت گراتر» خواهد شد. جمهوری اسلامی هم اینک دوران انتقالی حساس دور شدن از روحیه افراطی و جنگ طلبانه را آغاز کرده است. به نظر می آید که ایران تحت رهبری «اکبر هاشمی رفسنجانی»، احتمالاً در این تلاش دشوار موفق خواهدشد.».

«صدای آمریکا» با اشاره به نقل قول «جیمز بیل» از یک «مقام جوان ایرانی» افزود: «جیمز بیل به نقل از یک «مقام جوان ایرانی» می نویسد: «هشت سال گذشته» واقعاً برای ایران سالیان دشواری بوده اما «هشت سال آینده»دشوارتر خواهد بود. مسائل و مشکلات، ماهیت سیاسی دارد. ایران باید انقلاب خود را به صورت کارآ و مؤثر رسمی کند. باید سیستمی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بسازد که عدالت اجتماعی و مشارکت سیاسی راستین را تضمین کند و مشوق «توسعه اقتصادی» باشد. باید بار دیگر خود را به سیستم بین المللی پیوند زند و با درگذشت امام خمینی، باید سرانجام یک «سیستم تازه رهبری» بنا کند».

«جیمز بیل» در تحلیل پایانی مقاله خود نیز که از «رادیو صدای آمریکا» پخش شد٬ با بیان این مطلب که «در پی این همه خونریزی و وحشت ناشی از جنگ تحمیلی در ایران هیچیک از رهبران سیاسی ایران، جرأت نمی‌کند که خود را در معرض اتهام همکاری بیش از حد با آمریکا یعنی کشوری که دیرزمانی شیطان بزرگ توصیف می شد، قرار بدهد»٬ این طور نتیجه گیری کرد: «فارغ از اینکه چه کسی جانشین امام خمینی در ایران پس از امام خمینی شود، مهم ترین شخصیت سیاسی ایران امروز «اکبر هاشمی رفسنجانی» است که باید رهبری اصلاحات را بدست گیرد و کار بازسازی ایران را سروسامان دهد». (۲۲)

«هاشمی» اگرچه در خاطرات ۲۰ خرداد خود٬ شایعه فوت قریب الوقوع امام را «توطئه ای حساب شده ازسوی آمریکا» نامید؛ اما یک هفته بعد مورخ ۱۳۶۷/۳/۲۷ که به عنوان خطیب جمعه در دانشگاه تهران حضوریافت٬ «توطئه حساب شده آمریکا» را مسکوت گذاشت و درخصوص دلایل و اهداف احتمالی آمریکا از توسل به «چنین توطئه ای» نیز موضع گیری نکرد.

«سکوت هاشمی» واکنش هایی را در رسانه های مختلف برانگیخت و ازجمله «رادیو اسرائیل» در این زمینه گفت: «امام جمعه موقت تهران٬ حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی٬ سخنان امروز خود را به جنگ ایران و عراق و روابط بحرانی حکومت اسلامی با کشورهای عرب همسایه اختصاص داد و به شایعات پیرامون فوت آیت الله خمینی اشاره ای نکرد». (۲۳)

در ۱۸ ژوئن ۱۹۹۸ مقارن با ۲۸ خرداد ۶۷ بخش انگلیسی «رادیو بی.بی.سی» از اعزام یک هیئت چهار نفره انگلیسی به ایران که بنابر دعوت «اکبر هاشمی رفسنجانی» و با هدف «بهبود روابط ایران و انگلستان» به تهران سفر می کنند٬ خبرداد و با اعلام اینکه «در حال حاضر در ایران مبارزه قدرت میان جناح ها در جریان است»٬ گمانه زنی کرد که «هاشمی» از این اقدام «مقاصد دیگری» را تعقیب کرده است که در کانتکست «به دست گرفتن قدرت» قابل بررسی است.

«هاشمی» در خاطرات مورخ ۲۸ خرداد ۶۷ با رد بخشی از اخبار «رادیو بی.بی.سی» نوشت: «انگلستان اعلان کرده که هیئت پارلمانی به دعوت من از انگلیس فردا به ایران می آید٬ درحالی که من به کلی بی اطلاع بودم. از «دکتر ولایتی» پرسیدم٬ معلوم شد پیشنهاد اعزام هیئت از طرف سر اسقف کلیسای کانتربری به من بوده و آقای مهدی کروبی نایب رئیس مجلس موافقت کرده است. گفتم اعلان شود که به دعوت ما نبوده٬ ولی با موافقت بوده است».

«رادیو بی.بی.سی» در تحلیلی که ارائه داد٬ اگرچه تمایل انگلستان به بهبود روابط با ایران را در چارچوب «حل مسئله گروگان های انگلیسی در لبنان» -که قرار بود با میانجی گری «هاشمی رفسنجانی» به فرجام برسد- رد نکرد؛ اما با ابراز عدم اطمینان از حل و فصل این مسئله٬ تحلیل کرد که با توجه به مناسبات مربوط به انتقال قدرت در تهران٬ احتمالا «هاشمی» در پوشش این دعوت٬ انگیزه های شخصی تری را مد نظر قرار داده است. «رادیو بی.بی.سی» همچنین اعلام کرد:« هدف از سفر این هیئت چهار نفره٬ بهبود روابط ایران و انگلستان است؛ با آنکه اخیرا ایران و انگلستان تماس هایی داشته اند. بنابر گزارش های واصله٬ وزارت امور خارجه انگلستان از اینکه این هیئت ۴ نفره مرکب از نمانیدگان پارلمان از طرف خود به ایران سفر می کنند٬ چندان خشنود نیست».

«سرپیتر تمبل موریس» ۲۴ از اعضای کمیته روابط خارجی مجلس عوام انگلستان در ارزیابی سفر هیئت انگلیسی به تهران چنین گفت:« من برای هرکس که در شرایط حاضر به ایران سفر می کند٬ آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم آنها بتوانند در راه بهبود روابط دو کشور و نیز آزادی گروگان ها گام هایی بردارند. فکر می کنم از نقطه نظر هیئت٬ نکته مهم درک این است که به کجا می روند و در حال حاضر شرایط ایران چگونه است». وی افزود:«در حال حاضر در ایران مبارزه قدرت میان جناح ها در جریان است. «آقای رفسنجانی رئیس مجلس ایران» در مرکز این «مبارزه قدرت» قرار دارد؛ او بود که درواقع هیئت پارلمانی را به ایران دعوت کرد. این احتمال وجود دارد که هیئت انگلیسی دریابد خود وسیله ای برای بازی قدرت در ایران شده است…من فکر می کنم باید حساب دولت انگلستان را در شرایط حاضر از این هیئت جدا کرد؛ زیرا در حال حاضر اوضاع در ایران متشنج و پیچیده است و این هیئت به یک منطقه بسیار خطرناک سفر می کند. من به این هیئت توصیه خواهم کرد جانب احتیاط را در ایران رعایت کنند. من فکر می کنم «آقای رفسنجانی» در این سفر از هیئت انگلیسی برای پیشبرد مقاصد خود استفاده خواهد کرد. مسئله گروگان ها که برای ما در انگلستان مهمترین مسئله است٬ برای «آقای رفسنجانی» این طور نیست؛ برای او مهم ترین مسئله «به دست گرفتن قدرت ایران» است. بنابراین از این هیئت استفاده خواهد کرد». (۲۵)

شایان ذکر آنکه٬ مشابه این تحلیل را پیشتر روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» نیز منتشر ساخته بود. «جرالد سیب» خبرنگار این روزنامه که مورخ ۱۳۶۵/۱۱/۸ در مصاحبه مطبوعاتی «اکبر هاشمی رفسنجانی» با خبرنگاران داخلی و خارجی شرکت کرده بود٬ در مقاله ای تفصیلی نوشت:«هاشمی رفسنجانی به عنوان یک رهبر مقتدر در ایران درحال ظهور است و به نظر می رسد از تسلیحات آمریکا با مهارت خاصی برای تحکیم موقعیت خود استفاده کرده باشد».
«رادیو آمریکا» نیز به نقل از گزارش «روزنامه وال استریت ژورنال» اعلام کرد:«رفسنجانی به قدری زیرک است که هنوز روشن نیست آیا وی خواستار دوستی مصلحتی با آمریکا و از روی احتیاج است و یا اینکه خواستار یک رابطه مداوم است». (۲۶)

«نشریه تایمز لندن» نیز درباره سفر هیئت انگلیسی به تهران و انگیزه های آن چنین نوشت:«ایران بسیار مشتاق است که از انزوای دیپلماتیک خود در جهان خارج شود. «آقای هاشمی رفسنجانی» که اخیرا به سمت «جانشینی فرمانده کل قوا» منصوب شده برای آنکه بتواند درمقابل عراق به پیروزی دست یابد٬ به سلاح نیاز دارد. وی سخت خواستار ایجاد نتایجی در جنگ است. هیئت انگلیسی که به تهران سفر می کند برای مذاکره در موقعیت مستحکمی قرار دارد و به نظر نمی رسد چیز زیادی از دست بدهد. «آقای رفسنجانی» در جست و جوی راهی است که پیامی برای دولت انگلستان بفرستد. دولت انگلستان یک ماه قبل پیامی از حزب الله و از ایران دریافت کرد مبنی براینکه بدون قید و شرط مایل به مذاکره درباره گروگان ها در لبنان هستند. ظاهرا «آقای رفسنجانی» از سوی وزارت امور خارجه انگلستان با موفقیتی روبرو نشده و اینک می خواهد از طریق هیئت پارلمانی پیامی به دولت انگلستان بفرستد…«رفسنجانی» می کوشد به «آیت الله خمینی» قبل از مرگش بقبولاند که جنگ با عراق جنگ بیهوده ای است و اگر «رفسنجانی» بتواند به پیروزی های کوچکی در جبهه دست یابد٬ به وی اجازه پایان جنگ داده شود. بنابراین برای کسب آن پیروزی های کوچک به سلاح و به شکستن انزوای دیپلماتیک ایران نیاز است. اگر «آقای رفسنجانی» نتواند روند اخیر شکست های ایران در جنگ را تغییر دهد٬ با دردسر مواجه خواهدشد. در حال حاضر او «قدرتمندترین مرد ایران» پس از «آیت الله خمینی» است و «آقای خمینی» آن چنان بیمار است که قادر به کنترل سیاست های داخلی کشور نیست». (۲۷)

چندی بعد٬ روزنامه کویتی القبس مورخ ۱۲ ذیقعده ۱۴۰۸ مقارن با ۶ تیر ۱۳۶۷ به نقل از منابع دیپلماتیک غربی نوشت:«چند تن از شخصیت های بلندپایه سیاسی آمریکا و غرب٬ اخیرا در یک نشست محرمانه در اتریش٬ اوضاع داخلی ایران و احتمالا بهبود مناسبات میان کشورهای مذکور و جمهوری اسلامی رامورد بحث و بررسی قراردادند». «روزنامه القبس» افزود:«در این نشست که در پشت درهای بسته برگزار شد٬ ۲۰ شخصیت سیاسی جهانی از جمله «هلموت کهل» صدراعظم آلمان غربی٬ «هنری کیسینجر» وزیرخارجه اسبق آمریکا٬ «گری سیک» مسئول روابط آمریکا و ایران در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر و … در نشست خود تحولات اوضاع داخلی در ایران و احتمال نزدیکی کشورهای غربی به نظام جمهوری اسلامی را مورد بحث و تبادل نظر قرارداه اند. در این نشست محرمانه٬ گفته شده است که مرحله بعدی ایران٬ ظرف «امسال» آغاز خواهدشد و هدف «رفسنجانی» از برقراری «پل های تفاهم با غرب»٬ متقاعدساختن کشورهای غربی جهت تامین «یک پیروزی معنوی برای ایران» در شورای امنیت سازمان ملل به منظورکمک به ایران برای «اعلام آبرومندانه» خاتمه جنگ می باشد». (۲۸)

شدت یافتن تمایل «اکبر هاشمی رفسنجانی» به برقراری مناسبات تفاهم آمیز با غرب در سال ۱۳۶۷ و تاکیدات وی٬ «حسن روحانی» و «مجمع عقلا» بر ضرورت خاتمه جنگ٬ موضوعی بود که همزمان با برانگیختن واکنش های انتقادی از سوی «امام خمینی»٬ سطح امیدواری «مقامات غربی» را نیز نسبت به آغاز مرحله ای جدید از معادلات «قدرت» و «سیاست» در ایران افرایش داد.

«هاشمی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۳/۹ می نویسد:«شب احمد آقا تلفنی گفت به دنبال نامه آقای محسن رضایی به امام درمورد مطرح شدن صلح با عراق در جلسه نمایندگان مجلس با حضور دکتر روحانی٬ امام از من توضیح خواسته اند. گفتم فردا صبح به زیارتشان می آیم». روز بعد «هاشمی» به ملاقات امام می رود ولی پیش از استماع دستورات و تذکرات امام درباره ضرورت ادامه جنگ٬ «هاشمی» موضوع تامل برانگیزی را مطرح می کند که بازخوانی آن٬ فصل جدیدی از ماجرای مک فارلین را آشکار و شفاف سازی می کند. نکته مذکور که به منظور پرهیز از خلط مبحث٬ اجمالا اطلاع رسانی می شود و متعاقبا مورد بررسی تفصیلی قرار خواهد گرفت٬ عبارت از آنست که برخلاف تحلیل های رایج که افشای ماجرای مک فارلین را با اغماض نسبت به تاثیر سایر عوامل٬ صرفا به «خواست امام» منتسب می داند و هاشمی را نیز صرفا «مجری دستور امام» در ۱۳ آبان ۶۵ معرفی می کند٬ اتفاقا تاکید بر «افشای ماجرای مک فارلین» از مقطع زمانی خاصی به بعد - که به نظر می رسد با موضوع «مهدی هاشمی» نیز بی ارتباط نبوده است- در قالب تقاضایی مصرانه از سوی «هاشمی رفسنجانی» قابل ارزیابی است که البته این مسئله «به رغم میل باطنی هاشمی» و به دلایلی نظیر «ممانعت از استفاده تبلیغاتی آمریکا و رژیم اسرائیل»٬ طی چندین ماه با مخالفت قاطعانه امام روبرو شده است. در واقع٬ سکانس اکران نشده ماجرای مک فارلین در آبان ۶۵ ٬«چرایی» توفیق یافتن هاشمی در «تغییر جهت دادن» به مواضع قبلی امام راحل بسوی پذیرش پیشنهاد اکبر هاشمی رفسنجانی - ناظر بر افشای ماجرای مک فارلین- است و چنانچه بررسی خواهد شد٬ سناریوی «افشای سفر هیئت مک فارلین به ایران» در بازه زمانی کوتاهی به «سازی ناکوک» مبدل گردید که بر مستند نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ توسط امام فقید نیز موسیقی متن نواخت.

چنانچه که ذکرشد٬ «هاشمی» در جلسه مورخ ۱۳۶۵/۳/۱۰ خود با امام٬ پیش از آنکه درباره مطرح شدن بحث صلح با عراق در مجلس توضیحات لازم را به ایشان ارائه دهد٬ پیشنهاد تامل برانگیزی را با امام درمیان می گذارد. «هاشمی» در خاطرات این روز می نویسد:«ساعت نه و نیم به زیارت امام رفتم. گزارش وضع جبهه ها و آمدن هیئت آمریکایی را دادم. پیشنهاد کردم که برای جلوگیری از پخش خبر توسط آنها به گونه ای که ما را در موضع دفاعی قراردهند٬ خودمان خبر آمدن آنها را ابتدا پخش کنیم؛ امام موافق نبودند».

در پاییز ۱۳۶۵متناسب با نزدیک شدن به زمان افشاگری «هفته نامه الشراع» در ۱۳۶۵/۸/۱۲ ٬ بر حجم رایزنی های «اکبر هاشمی رفسنجانی» نیز درخصوص ضرورت افشای ماجرای مک فارلین توسط ایران افزوده شد. تشدید پافشاری هاشمی بر افشای ماجرای مک فارلین در پاییز ۱۳۶۵ ٬ موضوعی است که با تامل بر سیاست هایی که آمریکا پیش از سفر هیئت مک فارلین به ایران هدفگذاری کرده بود و باتوجه به اقدامات تلافی جویانه ای که آمریکا پس از افشای ماجرای مک فارلین نسبت به ایران اعمال کرد٬ به طرز محسوسی معنادار و پرسش برانگیز جلوه گر می شود:

اولا- اصرار هاشمی مبنی بر ضرورت افشای مک فارلین -در مقطع زمانی خاص- از آن رو پرسش برانگیز است که «هاشمی» ماهیت مذاکرات محرمانه مقامات آمریکا با ایران را از ابتدای شکل گیری هسته اولیه آن در سال ۱۳۶۴ ٬با چنان دقتی از اصحاب رسانه و افکار عمومی مخفی نگاه داشته بود که «محسن رضایی» بعدها درباره آن گفت:«در ماجرای مک فارلین آن «جزئیاتی» را که آقای هاشمی در جریان بودند٬ حضرت امام مطلع نبودند». (۲۹)

ثانیا- در شامگاه ششمین جلسه مشترک هیئت مک فارلین با مسئولان ایرانی که مورخ ۶ خرداد ۱۳۶۵ مقارن با ۲۷ مه ۱۹۸۶ در «هتل استقلال» تهران برگزارشد٬ بنابر پیشنهاد «الیور نورث» و موافقت طرف ایرانی٬ پیش نویس توافق نامه ای تهیه شد که مشتمل بر ۶ بند بود. بند پنجم آن تصریح می کرد:« هردو دولت با ادامه گفت و های محرمانه توافق کردند تا زمانی که هر دو طرف با علنی شدن مذاکرات موافقت نمایند» (30) بر این اساس٬ ملاحظه می شود که مبادرت «هاشمی» به افشای ماجرای مک فارلین٬ درواقع متضمن عدول وی از پیش نویس توافق نامه مذکور نیز بوده است.

ثالثا- در مراسم ۱۳ آبان ۱۳۶۵ مردم ایران برای اولین بار از زبان «هاشمی» شنیدند که «رابرت مک فارلین» مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، در سفر مخفیانه ای به تهران، قصد مذاکره با مقامات ایرانی را داشته است. این اظهارات مدتی پس از انتشار «شب نامه هایی» از سوی «باند مهدی هاشمی» مبنی بر متهم کردن نظام به «سازش با آمریکا» و در حالی بیان شد که تشکل هایی مثل «دفتر تحکیم وحدت» نیز به عنوان شاخه دانشجویی جناح موسوم به چپ، با لحن مشابهی درباره این خط هشدار می دادند.

رابعا- در بخش مربوط به «کانال دوم علی هاشمی » از ترجمه کتاب «گزارش کمیسیون تاور» آمده است:«در ملاقات ۲۶ تا ۲۸ اکتبر ۱۹۸۶ مقارن با ۴ تا ۶ آبان ایرانی ها شامل: آلبرت حکیم٬ کانال دوم و همراهان وی اظهار داشتند که داستان سفر «مک فارلین» به تهران٬ توسط یک «روزنامه محلی» در «بعلبک لبنان»٬ منتشر شده که این مقاله بر مبنای یک «رشته بروشور» که در ۱۵ یا ۱۶ اکتبر ۲۳ یا ۲۴ مهر در تهران٬ منتشر گردید؛ نوشته شده بود». انتشار بولتن های محرمانه در تهران که می توان آن را به عنوان «فاز نخست از عملیات گسترده تر افشاگری توسط باند مهدی هاشمی معدوم» به شمار آورد٬ به مثابه شرط کافی است تا «شتاب هاشمی» را نسبت به اعلام هرچه سریعتر ماجرای مک فارلین در مراسم ۱۳ آبان٬ توجیه نماید.

خامسا- افشای ماجرای مک فارلین در آبان ۱۳۶۵ ٬آمریکا را در موقعیتی «انفعالی» و «انتقام جویانه» قرار داد. این ماجرا به دلیل خدشه ای که در عرصه سیاست ملی و فراملی به حیثیت آمریکا وارد ساخت٬ خشم مقامات واشنگتن را نسبت به جمهوری اسلامی تشدید کرد و همزمان تلاش های آمریکا را در جهت ممانعت از کسب موفقیت های بیشتر ایران در جبهه های جنگ تحمیلی نیز افزایش داد. اقدام به تدوین «پیش نویس قطعنامه ۵۹۸»٬که در پاییز ۱۳۶۵ و در شرایطی آغاز یافت که ایران از پیروزی های متعدد و برتری نظامی در میادین جنگ تحمیلی برخوردار بود؛ به نوعی محصول «انتقام جویی آمریکا» نسبت به «افشاگری هاشمی» در ۱۳ آبان بوده است.

چنانچه ملاحظه می شود٬ «هاشمی» متعاقب آنکه موفق نمی شود تا امام را نسبت به رسانه ای کردنِ «زودهنگام» ماجرای مک فارلین در «خرداد ۱۳۶۵» متقاعد نماید٬ در «آبان ماه» همین سال -و احتمالا در آستانه پایان ضرب الاجل هفته نامه لبنانی الشراع- مجددا رایزنی های خود در باب ضرورت اطلاع رسانی سفر مک فارلین به ایران را آغاز می کند. «هاشمی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۸/۱۰ خود می نویسد:«حاج احمد آقا آمد. از شیوع خبر سفر مک فارلین به ایران به گونه ای انحرافی نگران است و پیشنهاد داشت که آن را به گونه ای واقعی که برای ما پیروزی است و برای آمریکایی ها خفت و شکست مطرح کنیم٬ پیش از آنکه دشمنان سوء استفاده کنند. «قرارشد» فردا شب جلسه سران منزل ما باشد و موضوع بحث هم همین باشد».

شایان ذکر آنکه٬ با توجه به سابقه طولانی تعاملات میان «هاشمی» با «یادگار امام»٬ نامحتمل نیست چنانچه تحلیل های اکبر هاشمی رفسنجانی بر ایجاد نگرانی های مشابه در مرحوم سید احمد خمینی «تاثیر مستقیم» گذارده باشد؛ چراکه درغیر اینصورت٬ «هاشمی» قادربوده است که با برخورداری از اشراف کامل نسبت به مخالفتی که «امام» با افشای ماجرای مک فارلین در آن مقطع زمانی خاص داشته اند٬ از «سید احمد خمینی» نیز در این خصوص رفع نگرانی کند. حال آنکه «هاشمی» نه تنها نسبت به این اقدام مبادرت نمی وزرد؛ بلکه در فقدان هرگونه اشاره تهدید آمیز ازسوی آمریکا درخصوص افشای ماجرای مک فارلین و همچنین٬ بدون آنکه با «امام خمینی» درباره اخذ تصمیم به اطلاع رسانی سفر هیئت آمریکایی به ایران٬ در سخنرانی ۱۳ آبان٬ مجددا مشورت و از ایشان کسب تکلیف نماید؛ میزبان جلسه سران قوا در منزل خود می شود و در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۸/۱۱ می نویسد:«درباره شایع شدن مسئله آمدن مک فارلین به تهران بحث شد. «قرار شد» که پس فردا در مراسم سالگرد اشغال لانه جاسوسی درمقابل مجلس٬ «من» به گونه درستی موضوع را مطرح کنم٬ پیش از آنکه مخالفان آن را درجهت غلط و انحرافی مطرح نمایند».

با این توصیف٬ «شتابزدگی» اکبر هاشمی رفسنجانی در افشای ماجرای مک فارلین از آن رو تامل برانگیز می نماید که امام فقید تا پیش از انتشار ماجرای مک فارلین در «هفته نامه الشراع»٬ نسبت به اطلاع رسانی «زودهنگام» ماجرا توسط ریاست وقت مجلس٬ نظر مخالف خود را صراحتا به وی اظهار نموده بودند. بازخوانی خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۸/۱۳ هاشمی نیز صحت این فرضیه را تقویت می نماید که مبادرت امام به اتخاذ موضع موافق با افشای سفر مک فارلین در این روز٬ برمبنای ضرورتی از قبل تعیین شده توسط امام استوار نبوده است؛ بلکه صرفا «هنر دیپلماسی» امام خمینی را ناظر بر تبدیل «تهدید» افشاگری الشراع به «فرصتی» برای سیاست خارجی ایران احراز می نماید. «هاشمی» در خاطرات این روز می نویسد:«در مراسم ۱۳ آبان مقابل مجلس٬ سخنرانی مبسوطی ایراد کردم. آمدن مک فارلین به ایران را خوب توضیح دادم و استیصال آمریکا را تشریح کردم. نظر امام هم این بود که «حقایق» جریان به مردم گفته شود».

در مجموع به نظر می رسد٬ در شرایطی که مقامات آمریکایی اگرنه از «حب علی» -پرهیز از جنگ روانی علیه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران- بلکه از «بغض معاویه» -هراس از واکنش های منفی در واشنگتن- بر حفظ «محرمانگی مذاکرات» اصرار داشته اند و بر اساس نظام «هزینه-فایده» دست کم در سال ۱۳۶۵ از انگیزه ای برای افشای ماجرای «ایران-کنترا» برخوردار نبوده اند؛ اصرار هاشمی بر افشای مذاکرات در این سال منطقا نمی توانسته است -آنگونه که وی نزد امام استدلال می نماید- برپایه پیشدستی ایران بر پخش اخبار توسط ایالات متحده استوار بوده باشد؛ بلکه متحتمل تر به نظر می رسد که «هاشمی» از طریق کانال های دیگری که -اگرچه رسما اعلام نشده اما قابل گمانه زنی هستند- از اقدام قریب الوقوع «هفته نامه الشراع» در خصوص افشای ماجرای مک فارلین -در قالب یک تهدید شخصی- آگاهی یافته و از جانب همین کانال نیز تحت فشار قرارگرفته باشد.
براساس این احتمال می توان نتیجه گرفت که «هدف هاشمی» از افشای مک فارلین٬ نه بر «پیشدستی کردن بر آمریکا» بلکه بر «پیشدستی کردن بر اقدام الشراع» و یا به تعبیری بر «خنثی نمودن تهدیدات عده ای از افراد» -از جمله نزدیکان آیت الله منتظری- استوار بوده است که منافع آنان در «معاملات مک فارلین» یا «مناسبات سیاسی کشور» کمتر رعایت شده است و از آنجا که منافع خود را «از دست رفته» تشخیص داده اند٬ با تهدید به رسانه ای کردن ماجرای مک فارلین٬ سعی در به چالش کشیدن «اکبر هاشمی رفسنجانی» داشته اند.
این تحلیل همچنین می تواند ابهام مربوط به این پرسش را تا حد زیادی مرتفع سازد که چرا پرونده «مهدی هاشمی» با گذشت ۱۱ سال از ارتکاب به قتل آیت الله شمس آبادی در سال ۱۳۵۴ و متعاقب آنکه وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شده و سال ها در سمت «مسئول نهضت های آزادیبخش» اشتغال داشته است٬ در مقطع زمانی خاصی به جریان افتاده است؟

بر این اساس٬ همچنین محتمل به نظر می رسد که «پافشاری هاشمی» نسبت به رسانه ای کردن هرچه سریعتر ماجرای مک فارلین «توسط خودش» در مراسم ۱۳ آبان٬ پیش از آنکه توجیهات وی را درخصوص «پیشگیری از شیوع انحرافی ماجرا توسط آمریکایی ها» تایید نماید؛ بر استراتژی «فرار رو به جلو» توسط هاشمی و هدفگذاری وی مبنی بر «برخورداری از ابتکار عمل در نحوه اطلاع رسانی ماجرای مک فارلین» و نیز «حفظ امکان دروازه بانی خبر برای او» استوار بوده باشد. صحت این احتمال با تامل بر ۲ نکته ذیل تقویت می شود که:

اولا- مطابق با مستنداتی که «محسن هاشمی» در کتاب ماجرای مک فارلین ارائه داده است٬ پیشدستی «اکبر هاشمی رفسنجانی» در افشای مک فارلین٬ اقدامی مغایر با پیش نویس موافقت نامه ۲۷ مه سه شنبه ۲ خرداد ۶۵ بوده است که براساس آن مذاکره کنندگان ایرانی و امریکایی در «هتل استقلال» تهران٬ توافق کردند که هر دو دولت ایران و آمریکا تا پیش از احراز توافق دوجانبه برای علنی ساختن مذاکرات٬ بر ادامه گفت و گو ها به صورت «محرمانه» از خود پایبندی نشان دهند.

ثانیا- «محمد درودیان» در کتاب «روند پایان جنگ» با اشاره به تاثیرات زیانباری که افشای ماجرای مک فارلین در سال ۶۵ علیه منافع ایران در جنگ تحمیلی وارد نمود٬ می نویسد:«با وجود پیروزی های نظامی در سال ۱۳۶۵ ٬استراتژی ایران در نقطه اوج خود با بن بست رو به رو شد. درواقع٬ اگر قرار بود ایران با پیروزیی نظامی به جنگ پایان دهد٬ باید با این پیروزی ها٬ استراتژی ایران به تنیجه می رسید. حال آنکه نه تنها این امر واقع نشد؛ بلکه با افشای «ماجرای مک فارلین» در آبان ۱۳۶۵ ٬معادلات سیاسی-نظامی جنگ تحت تاثیر این واقعه تغییر کرد». (۳۱)

«درودیان» در کتاب «آغاز تا پایان» نیز در تحلیلی مشابه٬ با استناد به اظهاراتی متعدد از «اکبرهاشمی رفسنجانی» که بر ضرورت «تسریع در روند خاتمه جنگ» تاکید کرده است٬ «افشای ماجرای مک فارلین» در سال ۱۳۶۵ را به صورت پارادوکسی به تصویر می کشد که علاوه بر تحمیل شرایط «سخت و دشوار» بر کشور٬ از تحقق خواسته چند ساله «هاشمی» مبنی بر «خاتمه جنگ تحمیلی» نیز ممانعت به عمل آورده است. «درودیان» با اشاره به اظهارات «هاشمی» نظیر آنکه:«وضع جنگ الان به جایی رسیده که هر محاسبه ای نشان می هد ما باید هرچه زودتر جنگ را به پایان برسانیم»٬ «وضع عمومی کشور و شرایط اقتصادی کشور هم ایجاب می کند که ما این مسئله را اگر بتوانیم زودتر به نقطه ای برسانیم» و «در محاسباتی که تاکنون شده٬ به نظر ما هیچ شرایطی بهتر ازاینکه تسریع کنیم در پیشبرد کار جنگ٬ به چشم نمی خورد» می نویسد:«بدین ترتیب ضرورت دستیابی سریع تر به پیروزی٬ برای خاتمه دادن به جنگ٬ فعالیت های همه جانبه ای را سازمان و گسترش داده بود که کاملا بر روند تحولات هفتمین سال جنگ سایه افکنده بود. در چنین موقعیتی افشای ماجرای مک فارلین در ۱۳ آبان ۱۳۶۵ کلیه تحولات سیاسی و نظامی جنگ را تحت تاثیر قرارداد. با درنظرگرفتن اهداف و ماهیت گفت و گوهای پنهانی ایران و آمریکا٬ به نظر می رسد علاوه براینکه امکان خاتمه یافتن جنگ از میان رفت٬ سلسله حوادث و اقداماتی که به تدریج علیه ایران صورت گرفت٬ بدون تردید متاثر از افشای ماجرای موسوم به مک فارلین بود و اوضاع را بیش از گذشته برای ایران سخت و دشوارکرد». (۳۲)

«محسن رشید» نیز در جلد اول از کتاب «آشنایی با جنگ٬ گزارشی کوتاه»٬ با اشاره به واکنش آمریکا و شوروی سابق در قبال افشاگری هاشمی در مراسم ۱۳ آبان می نویسد:«ماجرای مک فارلین که در آبان ۱۳۶۵و توسط «آقای هاشمی رفسنجانی» افشاشد٬ فشار سنگینی را بر «آمریکا» تحمیل کرد…«عراق» نیز که در عملیات والفجر ۸ غافلگیر شده بود٬ این غفلت را ناشی از اطلاعات انحرافی آمریکا اعلام کرد. ازسوی دیگر٬ «شوروی» که از برقراری «ارتباط پنهانی آمریکا با تهران» بسیار نگران بود٬ از دو جهت درصدد بهره برداری برآمد. از یک طرف با نزدیک شدن به عراق کوشید اثبات کند که شوروی٬ هم پیمان مطمئن تری است و از طرف دیگر با بمباران ایران توسط نیروی هوایی عراق به مسئولان جمهوری اسلامی تفهیم کند که برای این گونه روابط «غرامت سنگینی» باید پرداخت کند…در این میان٬ دولت آمریکا که منافع خود را در خطر می دید و امکان هرگونه عکس العملی را از دست داده بود٬ از رقیب خود یعنی شوروی تشکر کرد. آمریکایی ها با این تشکر کوشیدند ضمن عذرخواهی تلویحی از عراق٬ خشنوی خود را از بمباران شهرهای ایران اعلام کنند تا به این ترتیب٬ پاسخی به «افشای ماجرای مک فارلین» داده باشند. بدین ترتیب پایتخت ایران و شهرهای بزرگ کشور٬ دومین جنگ شهرها را تحمل کرد و در پائیز ۱۳۶۵ زیر بمباران دشمن مقاومت نمود». (۳۳)

شایان ذکر آنکه با تامل بر مستندات ارائه شده٬ نادرستی تحلیل سردبیر «هفته نامه صدا» نیز بیش از پیش احراز می گردد که نوشته است:«مذاکرات ایران و آمریکا در سال ۱۳۶۵ حداقل می‌توانست خسارات جنگ تحمیلی را کم کند، حتی اگر به علت حاکمیت دوگانه در آمریکا به بهبود راهبردی روابط دو کشور کمک نمی‌کرد».

نکته دیگری که ارتباط احتمالی میان تعجیل «اکبر هاشمی رفسنجانی» در افشای ماجرای مک فارلین را با افشاگری های «مهدی هاشمی» -از طریق «نشریه الشراع»- تقویت و معنادار می سازد٬ موضوعی است که در برخی اسناد ازجمله «نامه محرمانه منوچهر قربانی فر به رونالد ریگان»٬ تحت عنوان «مسئله کشمکش بر سر قدرت در ایران» از آن یادشده است. هفته نامه «الوطن العربی» مورخ ۱۷ آوریل ۱۹۸۷ مقارن با ۱۳۶۶/۱/۲۸ در تحلیلی از نامه ۱۱ صفحه ای «قربانی فر» که از طریق «باربارا والترز» مجری معروف تلویزیون آمریکا برای «ریگان» ارسال شد -و نسخه ای از آن در اختیار این نشریه قرار گرفت- چنین می نویسد: «۲سال پیش تا هنگام آغاز تماس های مقدماتی میان آمریکا و ایران٬ برای تحقق دو هدف زیر برنامه ریزی شد:
هدف اول- انجام یک سری عملیات بطئی٬ برای برقراری روابط میان ایالات متحده آمریکا و ایران به منظور رویارویی با نفوذ شوروی در ایران و کشورهای منطقه.
هدف دوم- تقویت جناح خواهان برقراری روابط با غرب از میان ۳ گروه سیاسی و مذهبی که درحال درگیری بر سر قدرت می باشند».

«الوطن العربی» می افزاید:«درآن زمان «۳ جناح اصلی» در ایران وجود داشت: جناحی که با هدایت «میر حسین موسوی» نخست وزیر٬ علیرغم دشمنی خود با کشورهای غرب٬ خواهان داشتن تماس هایی با غرب٬ به دلیل بالا رفتن نیازهای ایران بودند. «موسوی» عقیده داشت که برقراری چنین روابطی موجب دستیابی ایران٬ به اسلحه بیشتری خواهدشد. به طوری که ایران در جنگ با عراق در وضعیت برتری قرار خواهد گرفت و همین امر «موضع موسوی» در «کشمکش قدرت ها» را تقویت خواهدکرد. «جناح دوم»٬ همان جناح معتدلین به رهبری «اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس مجلس شورا ی اسلامی می باشد. به اعتقاد وی٬ ایران می تواند روابطی با جهان آزاد برقرار کند و نیاز به ایجاد روابط با غرب دارد. به همین خاطر او بر کلیت فعالیت ها در این راستا نظارت نمود٬ ولی بیش از آنچه باید٬ در این امر٬ داخل شد…«جناح سوم»٬ جناح محافظه کار است که «آیت الله منتظری» رهبری آن را برعهده دارد. او شدیدا خواهان برقراری روابط با ایالات متحده آمریکا بود و دقیقا از تمامی مراحل برقراری روابط٬ مطلع بود.
مقررشده بود که سود عملیات فروش اسلحه٬ در اختیار این جناح ایران طرفداران منتظری قرارگیرد تا در کشمکش خود بر سر قدرت آتی٬ «قدرتمندتر» باشند. دراین زمینه٬ به دنبال تشدید کشمکش های داخلی در تهران و ارسال کمک های مالی به صورت وام هایی برای این جناح به امید اینکه بعد از فروش اسلحه٬ بازپرداخت شود؛ چندین دیدار سری میان مقامات آمریکایی و اعضای اصلی این جناح با اطلاع «آیت الله منتظری» انجام گرفت. این تماس ها بیش از « ۱۸ ماه» به طور سری ادامه داشت؛ ولی زمانی که امر به مسئله «کشمکش بر سر قدرت» در ایران ارتباط پیداکرد٬ همه چیز «افشا» شد.
باوجود این٬ عملیات٬ پیشرفت هایی داشت و موفقیت هایی نیز به دست آورد؛ ازجمله:
۱- آزادی ۳ تن از گروگان های آمریکایی
۲- پذیرفتن اصل نیاز به برقراری گفت و گو باغرب در سطوح رهبری
۳- موفقیت دو جناح میانه روی «منتظری» و «رفسنجانی». بدیهی به نظر می آید که به دنبال وفات امام خمینی٬ جناح رادیکال مخالف با برقراری تماس با ایالات آمریکا از صحنه سیاسی ایران٬ حذف خواهد شد؛ چراکه حجت الاسلام «علی خامنه ای» رئیس جمهوری تمامی اختیارات و نفوذ خود را از دست خواهد داد». (۳۴)

چنانچه ملاحظه می شود٬ بررسی اظهارات «قربانی فر» و تحلیل «الوطن العربی» از این اظهارات موید این مطلب است که «رقابت» بر سر «کسب قدرت» پس از فوت احتمالی امام٬ به عنوان هدفی مشترک میان «جناح منتظری» -با محوریت باند مهدی هاشمی معدوم- و «جناح هاشمی رفسنجانی» مطرح بوده است. همچنین٬ متعاقب فوت احتمالی امام٬ حذف جریان سیاسی که محوریت آن را «آیت الله خامنه ای» -رئیس جمهوری وقت- برعهده داشته و در اسناد مختلف با عنوان «تندروهای وفادار به امام خمینی» از آنان یاد شده است٬ مسئله ای بدیهی و مورد اجماع عده ای از فعالان و تحلیل گران سیاسی به شمار می آمده است.

نکته دیگر آنکه٬ متعاقب با کنار گذاشته شدن «منوچهر قربانی فر» از مذاکرات و فعال شدن کانال دوم علی هاشمی ٬ چنین به نظر می رسد که «مهدی هاشمی»٬ ناگهان خود را در وضعیتی یافته است که از سوی آمریکا «تنها» گذاشته شده و متعاقب آنکه دریافته است که علیرغم همکاری با محور «لیبی»٬ این کشور نیز نمی تواند نقش موثری را به عنوان «شریک استراتژیک» برای آنان ایفا نماید٬ در اقدامی واکنشی نسبت به «مهجور ماندن از اریکه قدرت»٬ تلاش تلافی جویانه خود را بر «افشای ماجرای مک فارلین» متمرکز نموده است. (۳۵)

«قربانی فر» در بخش دیگری از نامه خود به «رونالد ریگان» با اشاره به پیامدهای فعال شدن «کانال دوم» در مذاکرات٬ می نویسد:«آمریکایی ها به جای اینکه مشکل را آسان کنند٬ بانادیده گرفتن کانال های سابق نخست وزیر ایران٬ مرتکب اشتباه بزرگی شدند. سازمان اطلاعاتی آمریکا با «رفسنجانی» از طریق فرزندش (۳۶) و «سعید رجایی خراسانی» نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد٬ تماس گرفت و سعی نمود معامله های جدیدی با وی ترتیب دهد. این سازمان سیا وارد ماجرانشد؛ بلکه کانال های جدید را در اختیار دریادار«پویند کستر» قرارداد…«منتظری» که عملیات تماس های جدید با آمریکا را دنبال می کرد٬ به همین دلیل نسبت به رفتار آمریکا شک کرد و معتقد شد که علیرغم همکاری های گذشته با آمریکایی ها٬ آنها نظرشان عوض شده و درصدد «نابودی جناحش» هستند و به همین خاطر او و طرفدارانش به منظور تثبیت خود٬ در کشمکش قدرت٬ مجبور به افشا و برملا ساختن جزئیات عملیات فروش اسلحه گردیدند. رادیکالیست ها به رهبری «میرحسین موسوی» نخست وزیر هم٬ که گرفتار این عملیات شده بودند٬ همان عقیده را داشتند و می پنداشتند که آمریکایی ها آنها را «تنها» گذاشته اند. «به همین خاطر به وحشت افتادند». که در نتیجه٬ همه کانال های ارتباطی که با طی ۱۸ ماه زمان برقرار شده بود٬ قطع گردید. «هاشمی رفسنجانی» اکنون موضع «منتظری» را تضعیف کرده و حمایت کامل امام خمینی را به دست آورده است…من (قربانی فر) گمان می کنم او (هاشمی) قادر به تثبیت موقعیت خود٬ از طریق کسب پیروزی هایی در جبهه می باشد». (۳۷)

نکته سوم- «محمد قوچانی» در سرمقاله «افشاگران مک فارلین بازگشته اند» با استناد به کتاب «ماجرای مک فارلین» و به نقل از «اولیور نورث» بر این مطلب صحه می گذارد که هدف «ریگان» پایان شرافتمندانه جنگ تحمیلی علیه ایران و به دور انداختن صدام بوده است. ناگفته آشکار است که پذیرش این فرض که رونالد ریگان -رئیس جمهور کشوری که خود از عاملان پیدایش جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است- ناگهان چرخش مواضع نموده و آرمان مقدسی نظیر «پایان شرافتمندانه جنگ تحمیلی به سود کشورمان» را هدفگذاری کرده باشد؛ تحلیل ساده اندیشانه ای به نظر می رسد. همچنین شایان توجه است که توسل به ادعای کذب «نورث»٬ اگرچه در سال ۱۳۶۵ تاحدودی می توانست حسن اعتماد تیم ایرانی نسبت به تعهدات مقامات آمریکایی را توجیه نماید؛ اما بدیهی است که این قبیل دعاوی٬ در مقایسه تطبیقی با مدارک و شواهدی که هم اکنون از ماجرای مک فارلین در دسترس است٬ کارکرد خود را از دست داده است. مستنداتی که در ادامه٬ درخصوص رد ادعای «پایان شرافتمندانه جنگ» ارائه خواهدشد٬ آشکار می سازد که تحلیل هایی نظیر آنچه سردبیر محترم هفته نامه صدا در یادداشت «افشاگران مک فارلین بازگشته اند» نگاشته است٬ بیش از آنکه از صحت و استناد تاریخی برخوردار باشد٬ بر بزرگنمایی چند ادعای غیر مستند استوار است که هدفی جز «نقد زدایی از ماجرای مک فارلین» را تعقیب نمی کند.

در جزوه «بررسی و تحلیل گزارش کمیسیون تاور» -مشتمل بر تدوین و تلخیص سخنرانی «دکتر ابراهیم یزدی» در جلسه همگانی نهضت آزادی ایران مورخ ۱۳۶۶/۱/۱۹ - که تیرماه ۱۳۶۶ توسط نهضت آزادی ایران انتشار یافت- آمده است:«پس از آغاز جنگ و حمله عراق به ایران٬ «کارتر» ابتدا تهاجم نظامی عراق را محکوم کرد و در جنگ اعلام بی طرفی نمود. اما پس از پیروزی ایران در خرمشهر و عقب نشینی ارتش عراق از خاک کشورمان و زمانی که ایران جنگ را به داخل مرزهای آن کشور گسترش داد٬ دولت جدید آمریکا به طور علنی تر و مشخص تری جانب عراق راگرفت و سیاست و موضع دولت آمریکادر قبال جنگ و ایران با موضع کشورهای عربی حامی عراق در منطقه٬ نظیر عربستان سعودی و کویت هماهنگ گردید. «کمیسیون تاور» پس از مرور کوتاهی بر سوابق روابط ایران و آمریکا اضافه می نماید که در اواسط ۱۹۸۲ تیر ۱۳۶۱ وزارت امور خارجه آمریکا٬ ایران را به طور رسمی و علنی عامل و حامی عملیات تروریستی علیه آمریکا و غرب نمود...در ژانویه ۱۹۸۴ ظاهراً متعاقب عملیات بیروت، گزارش جدیدی در شورای امنیت ملی آمریکا مطرح گردیده که طی آن، به روایت کمیسیون تاور از سرگیری «عملیات براندازی» علیه جمهوری اسلامی پیشنهاد شده بود‌. به موجب این گزارش: «ایران سوریه را تقویت و منافع آمریکا و غرب در خاورمیانه را تهدید می‌کند و در عملیات تروریستی علیه اتباع و منافع آمریکا و دوستان و متحدینش به طور مستقیم و یا غیرمستقیم نقش و دست دارد... او عضو گزارش دهنده در ارتباط با ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی است‌. آنها به او گفته‌اند‌‌ که با کمک‌ها‌‌ی خارجی می‌توان رژیم خمینی را ساقط کرد و حکومت طرفدار غرب را به وجود آورد‌.
«کمیسیون تاور» در گزارش خود آورده است که در طی سال ۱۹۸۴ بررسی‌ها‌‌ و گزارشات متعدد دیگری نیز توسط شورای امنیت ملی آمریکا درباره ایران صورت می گیرد. در این گزارش، اوضاع ایران به دلیل اهمیت استراتژیک ایران در مناسبات جهانی مورد بررسی قرار می‌گیرد و از آینده ایران خصوصاً تحولات احتمالی آینده پس از درگذشت «آیت‌الله خمینی» و جنگ قدرت ابراز نگرانی می‌شود…در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۵ خرداد ۱۳۶۴ یک هواپیمای «تی. دبلیو. ای» ربوده و به بیروت برده شد‌. در جریان تیراندازی ها یک مسافر آمریکائی به قتل رسید. دو هفته بعد مسافرین آمریکائی این هواپیما ظاهراً به وساطت «آقای هاشمی رفسنجانی» که از سفر لیبی به دمشق رفته بود، آزاد شدند…دولت آمریکا که به روایت کمیسیون تاور در جهت منافع و مصالح استراتژیک و هدف های دوررس خود به دنبال رابطه با ایران بود، آزادی گروگان ها را به عنوان هدف های کوتاه مدت و زودرس خود، به آن اضافه نمود. بقیه سناریو تقریبا روشن است: ایران بر گروه‌ها‌‌ی گروگان گیر در لبنان نفوذ دارد، ایران به سلاح های آمریکائی شدیداً نیاز دارد، مبادله اسلحه با گروگان ها٬ هدف های زودرس هر دو کشور را تامین می‌کند و ضمنا راه را برای تماس و مذاکره و ایجاد روابط باز می کند‌…به این ترتیب مذاکرات و معاملات به طرزی انجام می‌گیرد که همه راضی می‌شوند‌. ایران سلاح های مورد درخواست خود را دریافت می‌کند؛ اسرائیل سلاح های کهنه و قدیمی خود را با انواع جدیدتر جایگزین می‌سازد؛ گروگان های آمریکائی آزاد می‌شوند؛ باب مذاکره و رابطه با ایران مفتوح می‌گردد؛ برای این دولت ها امکان مانور و اثرگذاری بر حوادث آینده ایران به وجود می‌آید‌؛ جناح هایی که مورد نظر دولت آمریکا هستند در ایران تقویت می‌شوند و معادله قدرت و در حاکمیت به نفع جریانات مورد نظر تغییر داده می‌شود».

چنانچه سیر تاریخی وقایع نشان می دهد٬ از ابتدای جنگ تحمیلی تا مقطع پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ٬آمریکا همواره ایران را به عنوان «مسئول تروریسم بین المللی» معرفی نموده و آشکارا بر ضرورت ممانعت از پیروزی ایران در برابر عراق تاکید کرده است. در این میان٬ کمک های مقطعی آمریکا در ارسال محموله هایی جزئی و ناکارآمد از سلاح به ایران عمدتا با اهداف زیر تعقیب شده است:
۱- برقراری موازنه قوای نظامی ایران با عراق در راستای پیشبرد استراتژی جنگ فرسایشی و بدون برنده
۲- تشکیل ائتلاف با جناح معتدل در ایران با هدف ممانعت از توسعه روابط ایران با روسیه
۳-جلب اعتماد محافل نظامی ایران به سوی واشنگتن
۴- تقویت جناح های مورد نظر آمریکا به منظور تغییر معادله قدرت به نفع مطلوب آمریکا
۵- گشودن باب تماس٬ مذاکره و توافق با جناح معتدل در ایران به منظور اثرگذاری بر حوادث آینده ایران

در راستای تحقق اهداف فوق٬ «رونالد ریگان» رئیس جمهوری آمریکا در اسفند ۱۳۶۵ با صدور بیانیه و درخواست برای پایان یافتن فوری جنگ٬ به «جورج شولتز» وزیر خارجه وقت آمریکا٬ دستور داد تا رهبری تلاش های بین المللی را برای واداشتن جمهوری اسلامی ایران به مذاکره برعهده گیرد. «ریگان» در بیانیه خود با حمایت از پیشنهاد عراق درباره خاتمه جنگ٬ بر اجرای عملیات سرسختانه ای با هدف ممانعت از فرستادن هرگونه سلاح به ایران٬ تاکید کرد و مسئولیت آن را به «ادروینکس» معاون وزیر خارجه آمریکا٬ سپرد. «واینبرگر» وزیر دفاع وقت آمریکا٬ بر پایه همین بیانیه اعلام کرد:«آمریکا نمی خواهد که ایران در جنگ با عراق برنده شود». ۳۸
«واینبرگر» همچنین اعلام کرد:«کشورش اجازه نخواهد داد که ایران در جنگ با عراق پیروز شود؛ زیرا چنین تحولی برای تمام جهان فاجعه آمیز خواهد بود». (۳۹)
«وزیر خارجه وقت آمریکا» با تاکید بر سیاست تشدید فشار به ایران گفت:«کاستن از توان نظامی ایران که طرف سرکش این جنگ است٬ می تواند به دستیابی یک راه حل از طریق مذاکره کمک کند». (۴۰)
«جورج شولتز» همچنین اعلام کرد:«هدف پایان دادن جنگ است٬ بدون اینکه جنگ طرف بازنده یا پیروز داشته باشد». ۴۱
«رابرت مک فارلین» از اعضای شورای امنیت آمریکا٬ در سخنانی اظهار داشت:« آنها ایران همچنین می دانستند که ما هیج گاه به آنها اجازه نخواهیم دادکه بر عراق پیروز شوند». (۴۲)

«رئیس سابق سازمان سیا» نیز مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۳ با درج مقاله ای در «روزنامه هرالد تریبیون» درباره آنچه که «خطرهای پیروزی نظامی ایران» نامید٬ هشدار داد. «ویلیام کیسی» ارتباط محرمانه یا آشکار آمریکا با رهبران ایران را مجاز دانست؛ اما فروش اسلحه را حتی از کانال دیگری بدون مجوز شمرد. «کیسی» با بیان اینکه «پیروزی نظامی ایران پیش درآمد سقوط عراق٬ کویت٬ حمله به عربستان٬ افزایش قیمت نفت و توسعه بنیادگرایی در خاورمیانه و خاور دور خواهد بود» تاکید کرد:«منافع آمریکا٬ جهان غرب و حتی شوروی حکم می کند عراق در برابر حملات ایران ایستادگی کند و بهتر است آمریکا عراق را علیه ایران تقویت کند و اسلحه موردنیاز این کشور راتامین کند».

«روزنامه نیویورک تایمز» در تحلیلی نوشت:«در سال ۱۹۸۶ ۱۳۶۵ ٬«کیسی» طرحی را تنظیم کرده بود که «صدام» را تشویق به فشار به تهران کند. در تابستان همین سال «بوش» طی دیدار از خاورمیانه از «شاه حسین» و حتی «مبارک» خواست تا پیام این طرح را به «صدام» حسین منتقل کنند. بر اساس این طرح تهران مجبور می شد برای خرید موشک و سایر سلاحهای دفاعی به واشنگتن روی آورد و درنتیجه به آمریکا برای آزادی گروگان ها در لبنان امتیاز بدهد. بعد از انتقال پیام٬ عراق ۳۵۹ ماموریت بر فراز جمهوری اسلامی انجام داد و تاسیسات مهم نفتی ایران را منهدم کرد». (۴۳)

«محمد درودیان» در کتاب «فاو تا شلمچه» در تحلیلی از این وقایع می نویسد:«درواقع آمریکایی ها قبل از سفر مک فارلین به ایران مایل بودند موقعیت برتر سیاسی و نظامی ایران را تضعیف کرده و به هنگام انجام مذاکرات در تهران٬ از موقعیت بهتری برخوردار باشند». (۴۴)

«درودیان» در کتاب «روند پایان جنگ» نیز با اشاره به حمایت های مالی و راهبردی آمریکا از عراق می نویسد:«حجم کمک های مالی به عراق هنوز کاملا روشن نشده است؛ ولی این مبلغ در مجموع بیش از ۱۲۰ میلیارد دلار بوده است. آمریکا و سایر کشورهای غربی همراه با کشورهای خلیج فارس٬ کمک های مالی واعتباری گسترده ای را در اختیار عراق قرار دادند تا عراق نیازمندی های خود را تامین نماید». (۴۵)

با این حال٬ «ویلیام فایر» نظریه پرداز غربی٬ ضمن ابراز نگرانی از عدم تاثیر کمک های همه جانبه به کشور عراق٬ در سخنانی چنین گفت:«با ایران چه کنیم؟ هرچه پول در رگ های عراق تزریق شده نتیجه نداده است. اگر عراق برود٬ فردا کویت و پس فردا عربستان سعودی نیز رفته است و تنها یک روزنه امید هست؛ با سقوط قیمت نفت٬ ایران ورشکست می شود و ماشین جنگی او از کار می افتد. شاید این درمان کارگر شود و این آخرین شانس ماست». (۴۶)

«رادیو آمریکا» به نقل از برخی از کارشناسان درباره اثرات حملات عراق اعلام کرد:«اگر عراق همانند گذشته تهاجم تازه ایرانی ها به فاو را با بمباران شهرهای ایران و پایانه های نفتی پاسخ دهد٬ ممکن است دوباره سرو صدای خستگی و بیزاری از جنگ در ایران بلند شود». (۴۷)

همچنین خبرنگار شبکه «سی.بی.اس» آمریکا در گزارشی گفت:«دولت ریگان به یک مقاطعه کار نظامی چراغ سبز داده که با عقد قراردادی با عراق٬ این کشور را در توسعه یک استراتژی جهت جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ یاری نماید. قرار است شرکت «آی.بی.ام» که مقامات آن را افسران نظامی بازنشسته آمریکا تشکیل می دهند٬ طی همکاری مستقیم با وزارت دفاع عراق طرحی را برای این کشور ابداع نماید که براساس آن عراق بتواند از برتری نیروی هوایی خود استفاده کند. بنابر این گزارش٬ قرارداد پیشنهادی شامل ابداع طرح هایی است جهت تهاجم هوایی به خطوط حیاتی ارتباطات دفاعی ایران٬ انبار مهمات مملو از گلوله های توپ ایران که از بازار سیاه خریداری نموده٬ پالایشگاه ها و ایستگاه های پمپ نفت که منبع اصلی درآمد ایران است و نیز کاروان هایی که از شهرها برای امواج انسانی ایران نیرو و آذوقه می آورند». (۴۸)

مضاف بر مطالب فوق الذکر٬ عواملی نظیر «گزارش تاور» و اقدامات واشنگتن درجهت «ممانعت از پیروزی ایران بر عراق»٬ «ارائه اطلاعات محرمانه جنگی ایران به کشور عراق» و «گسیل محموله های تسلیحاتی -در مقیاس کمی افزونتر- به کشور عراق» ازجمله دلایلی است که نشان می دهد تلقی مقامات آمریکایی نظیر «سرهنگ اولیور نورث» از واژه «شرافتمندانه»٬ بی شباهت به افکار «ابوسفیان» نیست که در کشاکش جنگ «بدر» -آنگاه که بی اعتنا به استمداد کفار٬ به قصد تجارت عازم شام بود- در واکنش به معترضانی که از او پرسیدند:«پس شرفت چه می شود»٬ صراحتا گفت:«شرف من بار شترهایم است».

با این توصیف٬ رفتارشناسی «الیور نورث» به عنوان یکی از هزاران پراگماتیست غربی که «هدف را توجیه کننده وسیله» می دانند٬ کافی است تا تحلیل گرانی نظیر «محسن هاشمی» و «محمد قوچانی» را متقاعد سازد که پیش از گشاده دستی در تخریب منتقدان داخلی٬ در میزان اعتماد و استناد خود به اظهارات کذب «الیور نورث ها» و «جامعه الیور نورث ها» دقت و بازنگری نمایند.

«محمد درودیان» در کتاب «روند پایان جنگ» می نویسد:«در روند مذاکرات پنهان و همکاری های جدید ایران و آمریکا تصور می شد نوعی آمادگی برای حذف «صدام» وجود دارد٬ ولی انتشار پاره ای از گزارش ها مبنی براینکه آمریکا اطلاعاتی را به عراق ارسال می کرده است٬ ماهیت سیاست آمریکا را در چارچوب «جنگ بدون برنده» آشکار کرد. حتی روزنامه «نیویورک تایمز» در همان زمان به نقل از مقامات وزارت خارجه آمریکا درباره هدف آمریکا از ارائه اطلاعات به عراق نوشت:«این اطلاعات برای جلوگیری از پیشروی قطعی ایران در اختیار عراق قرار داده می شد». (۴۹)

«محمد درودیان» همچنین در تحلیلی که از ارتباط مستقیم میان «سفر هیئت مک فارلین به ایران» با «تسریع در استراتژی خاتمه جنگ» ارائه می دهد٬ می نویسد:«آمریکا سیاست دیپلماسی-فشار را برای ایران برگزید. بدین معنا که با فشار به ایران توانمندی و قدرت تاثیرگذاری ایران بر روند جنگ و تحولات منطقه را مهارکند. همزمان آمریکایی ها به دنبال گشایش باب مذاکره بودند. در چارچوب همین سیاست٬ «ماجرای مک فارلین» برای پایان دادن به جنگ و تاثیرگذاشتن بر تحولات سیاسی ایران پس از اتمام جنگ دنبال می شد». (۵۰)

در مجموع باید گفت آنچه توسط «الیور نورث» باعنوان «تصمیم ریگان به پایان شرافتمندانه جنگ به سود ایران» معرفی شده است٬ ادعای بی اساسی است که اعتبار آن توسط منابع آمریکایی و از جمله گزارش تاور٬ صراحتا تکذیب شده است و اگرچه تامل بر فحوای استراتژی دوگانه ای که ایالات متحده در جریان جریان تحمیلی در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کرده بود٬ برای احراز «کاراکتر ماکیاولیستی نورث» کافی به نظر می رسد؛ اما در این زمینه شواهد صریح تری نیز وجود دارد که به منظور تنویر افکار عمومی در ادامه ذکر می شود:

در «گزارش تاور»٬ درخصوص ملاقات و مذاکرات ۳ روزه آمریکاییان با کانال دوم ارتباط با ایران علی هاشمی رفسنجانی آمده است:«بین ۵ تا ۷ اکتبر ۱۹۸۶ ۱۴ تا ۱۶ مهر ۱۳۶۵ ٬سرهنگ «نورث»٬‌ «کیو» و «سکورد» در فرانکفورت با کانال دوم دیدار و مذاکره کردند. آنان انجیلی برای هدیه به ایرانی ها به همراه خود داشتند که رئیس جمهور به خط خود در سوم اکتبر ۱۲ مهر ۱۳۶۵ مطلبی روی آن نوشته بود. در این دیدار «سرهنگ نورث» به هنگام اهدای انجیل به هیئت ایرانی گفت:« ما در درون دولت آمریکا بحث زیادی داشتیم. بحث های داغ و تند درمورد اینکه آیا رئیس جمهور به من اختیار می دهد که بگویم ما انقلاب اسلامی رابه عنوان یک واقعیت قبول داریم. او ریگان تمام آخر هفته را به دعا مشغول بود که چه جوابی بدهد و سرانجام وی با جمله ای که در صفحه اول همین انجیل نوشته٬ مراجعت کرد و به من گفت:«این قولی است که خداوند به ابراهیم داد؛ من که هستم که بگویم این کار را نباید بکنم». «سرهنگ نورث» همچنین درباره دو ملاقات خصوصی خود با رئیس جمهور در «کمپ دیوید» مطالبی اظهار داشت که در یکی از این دو٬ از قول رئیس جمهور نقل شد که گفته است:«مایل است جنگ ایران و عراق مطابق شرایط قابل قبولی برای ایرانی ها پایان پذیرد». و در دومی از قول رئیس جمهور گفته شد که کشورهای خلیج فارس باید قانع شوند که این صدام حسین رئیس جمهور عراق بود که باعث و بانی این معضل گردید». هنگامی که طرف های ایرانی سوال کردند منظور رئیس جمهور از یک پیروزی آبرومندانه برای ایران چیست٬ سرهنگ دوم «نورث» پاسخ داد:«ما هم تشخیص می دهیم که صدام حسین باید برود». (۵۱)

علیرغم آنکه «محسن هاشمی» در کتاب ماجرای مک فارلین -رفرنسی که مورد استناد «هفته نامه صدا» نیز قرار گرفته است- می نویسد:«پس از توافقات٬ جلسه دیگری با نورث ترتیب داده می شود که طی آن وی درباره نظر ریگان درباره اتمام جنگ به صورت شرافتمندانه و به سود ایران سخن می گوید. او در پاسخ علی هاشمی که پرسیده بود منظور از واژه شرافتمندانه چیست؟ پاسخ می دهد: یعنی دور انداختن صدام به صورت یک آشغال» (۵۲) اما «مرورگزارش تاور» نشان می دهد که اظهارات «الیور نورث» ادعایی «بی اساس» است که اعتبار آن توسط مقامات آمریکایی صراحتا «تکذیب» شده است.

در «گزارش تاور» اعلام شده است که «نورث» بدون هماهنگی و اختیارات لازم٬ مطالب یادشده در ملاقات با کانال دوم را مطرح کرده است. همچنین این گزارش بر بی اطلاعی رئیس جمهوری آمریکا از اظهارات «نورث» تاکید کرده و «نورث» را به نحوی «جاعل سخنان ریگان» خوانده است. در همین رابطه٬ در گزارش «هیئت بررسی کننده ایران کنترا» نیز تصریح شده است:«در ملاقات با کانال دوم که از پنجم تا هفتم اکتبر ۱۹۸۶ صورت گرفت٬ سرهنگ نورث دسترسی خود به رئیس جمهور را «تحریف نمود». با «قربانی فر» در مورد گفت و گوهایی که با رئیس جمهور داشت -و همه نیز «غیرواقعی» بود- صحبت کرد».

در «گزارش تاور» همچنین آمده است:«سرهنگ نورث درباره ارتباط خود با رئیس جمهور «تحریفاتی» کرده و مطالبی از قول رئیس جمهور آمریکا گفته که وی« هرگز نگفته بود». رئیس جمهور به هیئت هیئت بررسی کننده مسئله ایران-کنترا اظهار داشت که سخنان سرهنگ دوم نورث «مطلقا ساختگی» است و چنین دیداری در کمپ دیوید که نورث شرح می دهد٬ هرگز وجود نداشته است».

گزارش تاور همچنین اظهارات «نورث» درخصوص چگونگی اهدای انجیل از هیئت آمریکایی به طرف های ایرانی را تکذیب و اعلام نموده است:«درواقع فکر اهدای انجیل و نوشته صفحه اول آن٬ در یادداشت ۲ اکتبر ۱۹۸۶ سرهنگ «نورث» به «پویند کستر» القا گردید. قرار بود انجیل با یک قرآن در ملاقات ۵ تا ۷ اکتبر ملاقات با علی هاشمی معاوضه شود. «پویند کستر» این فکر را قبول کرد و رئیس جمهور در فردای آن روز انجیل را دست نویس کرد. رئیس جمهور به هیئت گفت: مطلبی در انجیل به خط خود نوشته٬ زیرا «پویند کستر» به وی گفته بود این راه گشای مطلوبی است برای یکی از افرادی که آمریکا با او در داخل ایران در حال معامله است. رئیس جمهور گفت: بدین دلیل آن جمله را در پشت انجیل نوشته است که به گیرنده انجیل بگوید که توفیق نزدیک است».

شایان ذکر آنکه انجیل شامل امضای «ریگان»٬ در نهایت از طریق «علی هاشمی» به عموی وی «اکبر هاشمی رفسنجانی» تحویل داده شد . در زیرنویس خاطرات ۴ خرداد ۱۳۶۵ هاشمی آمده است:« انجیل حامل پیام رونالد ریگان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا که از کانال دیگری به مقامات ایران اهدا شده بود٬ در مرکز اسناد٬ کتابخانه و موزه رئیس جمهور در رفسنجان نگهداری می شود».

نکته دیگری که تامل برآن ضروری به نظر می رسد آن است که متاسفانه با گذشت ۲۸ سال از افشای ماجرای مک فارلین هنوز هم «کارکردهای تاریخ پژوهانه»٬ جایگزین «استفاده ابزاری» از آن نشده است و چنانچه ملاحظه می شود عده ای از «محققان سیاست ورز» با اغماض نسبت به ابعاد واقعی و تاریخی ماجرا٬ آن را به مثابه فرصتی مطلوب برای تثبیت اغراض سیاسی و جناحی خود ارزیابی نموده اند. حال آنکه که این اقدام به پاشنه آشیل «سیاست ورزان» مذکور تبدیل شده است. تا آنجا که باعث شده است «محمد قوچانی»٬ روزنامه نگاری که در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۷۸ با نگارش مقاله «بازگشت سیاستمدار» در روزنامه «نشاط»٬ از مناقب فتح مجلس ششم به دست «ژنرال اکبر هاشمی رفسنجانی » سخن گفته و نسبت به اضمحلال «نمایندگان مستقل مجلس» در قالب «فراکسیون کارگزاران سازندگی» ابراز نگرانی کرده است٬ در سال ۱۳۹۳ نسبت به «بازگشت افشاگران مک فارلین» ابراز نگرانی کند و در مقام انتقاد از افرادی که آنان را «انتقام گیران دهه ۶۰ » نامیده است٬ تا جایی پیش برود که اعتبار سرمقاله خود را به رفرنسی از اظهارات «الیور نورث» متکی نماید و طبعا متوجه نباشد که اولا: نقل قول های «نورث» از رئیس جمهوری آمریکا٬ توسط شخص «ریگان» تکذیب شده است و ثانیا: دلیل جاعل نامیدن «نورث»٬ فقط آن بوده است که وی در انتقال نظرات ریگان به طرف ایرانی٬ مرتکب خطای استراتژیک شده است؛ بی آنکه در تاکتیک و عملیات فریب مذاکره کنندگان ایرانی کوتاهی کرده باشد.

واقعیت تاریخی آن است که ۱۰ روز پس از افشای ماجرای مک فارلین٬ رونالد ریگان مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۲ طی نطق تلویزیونی ضمن تایید اقدامات پنهانی٬ به تشریح و توجیه علل این روابط و آنچه «اتهامات وارده به آمریکا» نامید٬ پرداخت. در بخشی از این نطق٬ «ریگان» در تبیین اهداف آمریکا در خاورمیانه٬ ضرورت برقراری رابطه با ایران و موانع موجود چنین گفت:«اهداف دراز مدت آمریکا در خاورمیانه این بوده است که به استقلال ایران در قبال سلطه شوروی یاری نماید و خاتمه شرافتمندانه ای را برای جنگ خونین ایران و عراق تحقق بخشد و صدور خرابکاری و تروریسم به منطقه را متوقف سازد. یک مانع بر سر راه این اهداف٬ عدم مذاکره و قطع ارتباط بین ما بود. به خاطر اهمیت استراتژیک ایران و نفوذ این کشور در جهان اسلام است که ما در جست و جوی یک رابطه بهتر بین کشورهای خود ایران و آمریکا برآمدیم». (۵۳)

«ریگان» افزود:«در جریان مذاکرات محرمانه ای که ما داشتیم٬ من اجازه انتقال مقدار کوچکی از تسلیحات دفاعی و قطعات یدکی برای سیستم دفاعی ایران را دادم. هدف من متقاعد کردن تهران به این بود که مقامات مذاکره کننده آمریکایی با اجازه من عمل می کنند و هدف این بود تا به ایران علامت دهیم که ایالات متحده آماده است تا خصومت بین ما ایران و آمریکا جای خود را به یک روابط و مناسبات جدید بدهد. این تحویل اندک تسلیحات در مجموع می تواند در یک فروند هواپیمای باری جای بگیرد و تمامی این تسلیحات در مجموع نمی تواند تاثیری بر نتیجه جنگ شش ساله بین ایران و عراق داشته باشد و همچنین نمی تواند به هیچ وجه در تعادل نظامی بین دو طرف تاثیری داشته باشد». (۵۴)

«ریگان» همچنین گفت:«در واقع ما اختلافات شدید و پایایی داریم که اکنون نیز وجود دارد. در قلب درگیری و اختلافات ما٬ عهده داری مسئولیت تروریسم بین المللی از سوی ایران قرار دارد».

رئیس جمهوری وقت آمریکا در بخش دیگری از سخنان خود نیز صراحتا اعلام کرد:«تلاش اخیر نسبت به دولت ایران یک تغییر موضع به سمت حمایت از یک طرف نبوده است؛ بلکه یک «ابتکار عمل سیاسی» برای دستیابی به درجه ای از «نفوذ» و «راهیابی» در ایران و نیز عراق و نیز تحقق خاتمه آبرومندانه جنگ خونین بوده است. این به نفع تمام جناح ها در منطقه خلیج فارس است که این جنگ حتی الامکان هرچه زودتر خاتمه یابد. به طور خلاصه دولت آمریکا یک سیاست محکم دائر بر تسلیم نشدن در مقابل خواست های تروریست ها را داراست».

چنانچه ملاحظه می شود «ریگان» از طرح «خاتمه آبرومندانه جنگ» نه تنها منافع یا پیروزی ایران را مد نظر نداشته است؛ بلکه این واژه را دستاویز ایراد «اتهامات تروریستی» به ایران نیز قرار داده است. به عبارت دیگر٬ سخنان «ریگان» واجد اهداف استراتژیک آمریکا و به این معناست که صرفنظر از آنکه پیروز میدان جنگ تحمیلی علیه ایران کدام کشور باشد٬ از منظر دولت آمریکا «پایان یافتن جنگ ایران و عراق»٬ فی نفسه عملی «شرافتمندانه» ارزیابی شده است؛ چراکه:

اولا- به استقلال ایران در قبال شوروی کمک می کند.
ثانیا- با برقراری روابط دیپلماتیک میان ایران و آمریکا٬ ایالات متحده از قدرت «نفوذ» در موثرترین کشور خاورمیانه برخوردار می شود.
ثالثا- به زعم ریگان٬ آمریکا قادر به مهار کشوری می شود که آن را نماد «صدور خرابکاری و تروریسم به منطقه» نامیده است.

بازخوانی واکنشی که «آیت الله خامنه ای» از تریبون نمازجمعه تهران نسبت به اظهارات «ریگان» نشان دادند٬ مبین صحت این مدعاست که برخلاف مانورهای فریبکارانه و تبلیغاتی ازسوی مقامات واشنگتن٬ آمریکا هیچگونه اقدامی را درجهت تامین منافع ایران در جنگ تحمیلی تعقیب نکرده است. «آیت الله خامنه ای» مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۳ در فرازی از بیانات خود فرمودند:«ریگان گفته است یکی از هدف های ما در این تلاش ها قطع جنگ ایران وعراق بود که این نیز از دروغ های دیگری است که ریگان به دنیا گفته است؛ چراکه شما خود با تحریک عراق و کمک به رژیم بعث این رژیم را به تجاوز به ایران ترغیب کردید. حالا که جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که حق خود را خواهد گرفت و متجاوز را عقب زده است٬ شما مایلید ایران را به «صلح و آتش بس» راضی کنید. من در اینجا از طرف امام و شما امت حزب الله اعلام می کنم که این جنگ جز با «پیروزی» رزمندگان ما پایان نخواهد یافت». (۵۵)

البته مناسبات آینده کشور نشان داد که رویکرد «آیت الله خامنه ای» که در وحدت و همسویی کامل با استراتژی «جنگ جنگ تا پیروزی» امام خمینی قرارداشت٬ نزد افرادی نظیر «اکبر هاشمی رفسنجانی» از اقبال چندانی برخوردار نبوده است. ۵ ماه پس از آنکه امام خمینی مورخ ۱۳۶۷/۴/۲۹ در پیام مربوط به سالگرد حادثه خونین مکه و قبول قطعنامه ۵۹۸ اعلام کردند:«من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است…و اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کرده ام»٬ هاشمی مورخ ۱۳۶۷/۹/۲۹ در مصاحبه با «ویژه نامه یادواره فجر» اعلام کرد:«درباره پذیرش قطعنامه هم باید بگویم مگر ما ضمانت داده بودیم اگر جنگ به نفع ما هم نبود٬ آن را ادامه بدهیم. آدم وقتی می جنگد که به سرباز نمی تواند بگوید شما یک سال دیگر بجنگ. اصلا آن شعارهایی که در جنگ داده می شد حتی اگر ما نیاز داشتیم که در فلان تاریخ جنگ را ختم کنیم٬ تا می جنگیدیم هم بایست همان شعارها را می گفتیم. ما شاید یکی دو ماهی بود که تصمیم داشتیم٬ فکر می کردیم و مقدمات را درست می کردیم. برای اینکه دیگر جنگ تمام بشود. بنابراین اینکه قطعنامه را پذیرفتیم دلیل بر هیچی نمی شود٬ جز اینکه آدم عاقل کسی است که وقتی مصلحت ملت و نظام را چیزی تشخیص داد به آن عمل کند. حتی اگر اشتباه کرده باشد٬ وقتی تشخیص داد باید عمل کند». (۵۶)

نکته چهارم- نکته قابل تامل دیگر در ماجرای مک فارلین آن است که اگرچه مقام های آمریکایی -دست کم پس از امتناع مقامات ایرانی از ارائه وقت ملاقات به آنان و متعاقب ترک قهر آمیز تهران در ۷ خرداد ۱۳۶۵ - به طور قطع دریافتند که رهبر انقلاب٬ انجام مذاکره میان مسئولان ایرانی با مقام های آمریکایی را صرفا در «چارچوب تامین سلاح مورد نیاز رزمندگان» و با هدف «کسب پیروزی ایران در جنگ تحمیلی»٬ مشروع و مجاز می دانند؛ اما تعدادی از مقامات آمریکایی نظیر «رابرت مک فارلین» مشاور امنیت ملی سابق ریگان٬ «جان پویند کستر» مشاور امنیت ملی آمریکا و «ویلیام کیسی» رئیس سابق سازمان سیا اعلام کردند که آمریکا درعین حال که فروش اسلحه به ایران را مجاز نمی داند٬ در راستای تامین منافع استژیک ایالات متحده خواستار ادامه ارتباط با مقامات ایران است.

نکته قابل تامل آنکه٬ ملاقات «علی هاشمی» با «الیور نورث»٬ «پویند کستر»٬ «آلبرت حکیم» و «سام» که درواقع باب مذاکره مجدد با مقامات آمریکایی را استارت زده -و در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۹/۱ هاشمی نیز به آن اشاره شده است- به لحاظ زمانی٬ متعاقب آن انجام پذیرفته است که مقام های آمریکایی درخصوص ضرورت تداوم مذاکرات با ایران اظهارنظر کرده اند.

فتح باب مجدد مذاکره با مقامات آمریکایی توسط «علی هاشمی»٬ موضوعی است که «اکبر هاشمی رفسنجانی» اگرچه در خاطرات اول آذر ۶۵ خود نسبت به آن اظهار بی اطلاعی نمی کند٬ ولی درعین حال هیچگونه مسئولیتی را نیز در رابطه با آن نمی پذیرد (۵۷). این در حالی است که در بخش ضمائم از ترجمه کتاب «گزارش کمیسیون تاور»٬ تحت عنوان دستورات «سکورد» برای دیدار روز ۴ اکتبر وی با «امیرام نیر» رابط اسرائیلی آمده است:«…چندین ماه پیش٬ شما را در جریان تماسی با خویشاوند یک مقام قدرتمند ایران علی هاشمی قراردادم. دولت آمریکا تصمیم گرفت این تماس را دنبال نماید٬ تا اعتبار آن را مشخص نماید. ما مطمئن هستیم که «خویشاوند» -مردی که در بروکسل با وی دیدار کردم- «ماموریت یافته است» تا به عنوان واسطه ای بین دولت های ایران و آمریکا عمل کند».

درخصوص ملاقات های «علی هاشمی رفسنجانی» با مقامات آمریکایی٬ همچنین در پیام های موسوم به پراف PROF «پویند کستر» به «مک فارلین» مورخ ۱۹۸۶/۳/۱۰ ٬ساعت ۲۲:۰۳ چنین آمده است:«ما با «خویشاوند» یک مقام قدرتمند ایرانی تماس گرفته ایم. این تماس تاکنون ۲بار انجام گردیده است. یکی از ملاقات ها در آمریکا صورت گرفت؛ «الیور»٬ «کیو»٬ و «سکورد» قرار است در پایان هفته جاری در «فرانکفورت» با وی دیدار نمایند».

البته «علی هاشمی» سالها بعد در گفت و گو با ماهنامه «شهروند امروز» در اظهاراتی متباین با «گزارش تاور» در خصوص ملاقات خود با مقامات آمریکایی می گوید: «من به همراه چند تن از دوستان در آن زمان سفری به بلژیک داشتم. شهریور ۱۳۶۵ بود و من ۲۵ سال بیشتر نداشتم. در آنجا تماسی با من گرفته شد و گفتند که ما می‌خواهیم مسائلی را با شما در میان بگذاریم تا به گوش «آقای هاشمی‌ رفسنجانی» برسد. من به آنها گفتم که مسئولیتی ندارم و آنها گفتند که ما صرفا می‌خواهیم که شما پیام‌مان را به گوش «آقای هاشمی» برسانید و به دنبال چیز دیگری نیستیم. ملاقاتی در بلژیک داشتیم و وقتی ملاقات انجام شد، مشخص شد که آن افراد مقام حکومتی نیستند؛ اما کسانی هستند که با شورای امنیت آمریکا کار می‌کنند. یکی از آنها فردی به نام «آقای حکیم» بود که ایرانی‌‌الاصل بود و چند سال پیش در کره جنوبی فوت کرد. یکی دیگر از آنها هم فردی به نام «ریچارد سکورد» بود که قبلا معاون وزیر دفاع آمریکا بوده و مدت زیادی هم در ایران حضور داشته است. مترجمی هم همراه آنها بود که گویا قبلا در سفارت آمریکا در تهران کار می‌کرده است. جلسه ما در هتلی در بلژیک برگزار شد». «علی هاشمی» در پاسخ به این پرسش خبرنگار نیز که «برای دیدار٬ با آقای هاشمی یا فرد دیگری چک نکردید؟»٬ می گوید:«نه. چون من که مقام رسمی نبودم تا لازم به چک کردن باشد». (۵۸)

شایان ذکر آنکه٬ «علی هاشمی» در حالی بر نفی ایفای نقش «اکبر هاشمی رفسنجانی» در هماهنگ سازی ملاقات های وی با مقامات آمریکایی تاکید می کند که در«گزارش تاور» با اشاره به یادداشت PROF «اولیور نورث» به «پویند کستر» مورخ ۱۹۸۶/۹/۲۲ ٬ساعت ۱۴:۳۵ چنین آمده است:«بنا به گفته «خویشاوند»٬ او در مذاکرات مربوط به رویکردهای دموکراتیک تر قبلی ما به دولت ایران شرکت داشته و این ابتکارها را مطلوب ارزیابی کرد. ولی «خویشاوند» می افزاید که در «نشست های نهایی» که در آن با «عزیمت» خویشاوند به آمریکا «موافقت شد»٬ «ولایتی» حضور نداشت. در این نشست ها «رفسنجانی»٬ «رفیق دوست»٬ «محمد حسین جلالی» و «میرحسین موسوی خامنه» برای وی «مقرر کردند» که «به آمریکا بیاید» و مطمئن باشد که درواقع با سران دولت آمریکا گفت و گو می کند».

«محسن هاشمی» نیز در کتاب «ماجرای مک فارلین» با اشاره به توصیه «محسن رضایی» خطاب به «علی هاشمی»٬ می نویسد: «پس از درج خبر آمدن هیئت آمریکایی به تهران در مجله «الشراع»٬ از سوی سپاه به «علی هاشمی» اطلاع داده می شود که آمریکایی ها می خواهند جریان ملاقات ها را افشاکنند و بهتر است او در تهران نماند و همانند گذشته به جبهه برود…پس از دخالت امام خمینی و بازداشتن منتقدان از ایراد اتهام به اشخاص درگیر در امر خرید سلاح٬ «محسن رضایی» به «علی هاشمی» می گوید:«اگر می خواهی می توانی به تهران بازگردی. مسئله دیگر پایان یافته است و می توانی همه چیز را توضیح بدهی». او همچنین متذکر می شود که «علی هاشمی» در برابر هر «بازخواستی» اعلام کند که وی به خواسته و هدایت «محسن رضایی» عمل کرده است». (۵۹)

پیرو اظهارات «علی هاشمی» در مصاحبه با نشریه «شهروند امروز»٬ شایان توجه است که اگرچه پذیرش این موضوع که «علی هاشمی» با «مسئولیت شخصی» با مقامات آمریکایی وارد مذاکره شده باشد٬ و مقامات آمریکایی نیز -که در گزارش تاور از وی به عنوان «خویشاوند» نام برده اند- فارغ از نسبت خویشاوندی علی هاشمی با اکبر هاشمی رفسنجانی حاضر به مذاکره با وی شده باشند٬ قدری محیر العقول به نظر می آید ولی دلیل اصرار «هاشمی» و «برادر زاده» وی بر اینکه «علی هاشمی» مستقل از مشورت با «عموی خود» با مقامات آمریکایی دیدار و مذاکره کرده است٬ با مرور مواضعی که «هاشمی» در سخنرانی ۱۳ آبان ۶۵ درباره هیئت اعزامی مک فارلین به ایران اتخاذ کرد -و در آن بر ضرورت عدم رابطه با آمریکا تاکید نمود- قابل فهم و ادراک خواهد بود.

«هاشمی» در سخنرانی مراسم ۱۳ آبان در تشریح علت عدم ملاقات مقامات ایرانی با هیئت آمریکایی مک فارلین -که به دستور صریح امام خمینی ملغی گردید- با بیان این جمله تامل برانگیز که «قیافه یکی از آنها به قیافه مک فارلین «شبیه» بود البته ما هنوز صد در صد مطمئن نیستیم که همان بوده است یا نه٬ چون کسی تا حالا صحبت نکره است» اعلام کرد:«آقای مک فارلین «ادعایی» عصبانی شده بود و گفته بود که شماها چقدر دیوانه اید. شانس در خانه شما آمده و مشکلاتتان را آمده ایم حل کنیم٬ فضای شما درتصرف هواپیماهای عراق و چه و چه است و ما آمده ایم مشکلات شما را حل کنیم٬ شماها اینطور با ما عمل می کنید…ما گفتیم بروید همان جا٬ این جا جای این حرف ها نیست٬ ما با آمریکا قهریم٬ ما با شما در جنگ هستیم٬ شما آتش افروز این جنگ هستید. ما چطور بیاییم و با شما ملاقات کنیم و با شما حرف بزنیم؟ مگر ما یادمان رفته که «برژینسکی» با دولت موقت ما در الجزایر ملاقات کرد و دولت موقت را «آب» برد؟ شما حالا آمده اید در خانه ما می خواهید با ما ملاقات کنید؟ مگر ملت ما خواب است؟ ۵ روز آنها به صورت «توقیف» در هتل ماندند و وحشت آنها را برداشته بود و بعد به ما اطلاع دادند که نیروهای واکنش سریع آمریکا به حال آماده باش درآمده اند که نمی دانم درست بود یا نه. بالاخره بعد از ۵ روز آنها را مرخص کردیم و بعد ما تحقیق کردیم و به آنها گفتیم شما با چه جراتی به صورت «عوضی» وارد کشور ما می شوید و شما الان در کشورما «غیرقانونی» هستید و ما اگر بخواهیم شما را به عنوان «جاسوس» بازداشت کنیم و به دنیا اعلام کنیم٬ اینها به کشور ما آمده اند٬ چه می شود؟ گفتند که این دلال ها به ما گفته اند. اینها به ما گفتند که شما بیایید به ایران٬ اینها استقبال می کنند. ما فهمیدیم که آنها را حسابی رنگ کرده اند». (۶۰)

صرفنظر از ادبیات به شدت «غیررسمی» هاشمی در گفت و گو با «مردم»٬ متاسفانه ملاحظه می شود که «هاشمی» به عنوان رئیس وقت مجلس و سخنران مراسم ۱۳ آبان ۶۵ در حضور جمع کثیری از هموطنان و از طریق تریبون رسمی نظام٬ مدعی عدم احراز هویت «رابرت مک فارلین» در هیئت اعزامی آمریکا به ایران شده است؛ این در حالی است که وی در خاطرات مورخ ۱۳۶۵/۳/۴ خود با اشاره به گزارشی از وضعیت هیئت آمریکایی٬ دوگانه گویی کرده و می نویسد:«آقای مک فارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیت های حساس دیگر آمریکا در هیئت اند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی٬ هدیه آورده اند و خواهان ملاقات با سران هستند». هاشمی می افزاید:«قرارشد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح «دکتر هادی» و «دکتر روحانی» و «مهدی نژاد» فریدون وردی نژاد مخفی نگه داریم و مذاکرات محدود به مسئله گروگان های آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه باشد. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی اند».

«گزارش تاور» -ترجمه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران- در همین زمینه تصریح می کند: «متعاقب تماس ها و اقدامات دوجانبه ای که از سال ۱۳۶۴ آغازشد٬ در ماه های پایانی همین سال توافقات لازم برای سفر هیئت آمریکایی به تهران انجام گرفت. صبح روز یکشنبه ۲۵ مه ۱۹۸۶ ۴ خرداد ۱۳۶۵ هیئت آمریکایی شامل «مک فارلین»٬ «نورث»٬ «کیو»٬ «تیچر»٬ «نیر» و «رابط سیا» وارد تهران شدند. معطلی بیش از یک ساعت و عدم حضور افرادی برای استقبال٬ اولین نگرانی هیئت آمریکایی بود که در مذاکرات به عنوان گلایه عنوان شد. هیئت آمریکایی پس از استقرار در هتل٬ اولین دور مذاکرات خود را در ساعت ۱۷ آغاز کردند. در این جلسه هیئت آمریکایی به ریاست «مک فارلین» نظریات خود را در زمینه های مختلف بیان کردند و متقابلا نظریات و پاسخ های هیئت ایرانی را استماع کردند. در این جلسه اولویت اصلی٬ «ساختن پل اطمینان» ذکرشد و «مک فارلین» حضور خود را در ایران به نمایندگی از طرف رئیس جمهور آمریکا به نشان شروع فصلی جدید در مناسبات دو کشور ذکر کرد. وی تاکید کرد که برای نشان دادن حسن نیت آماده است برخی از اقلام موردنیاز ایران را تامین نماید. طرف ایرانی نیز اظهارکرد: به هرحال انتظار داریم که اقلام بیشتری از طرف شمادریافت نماییم تا در موقعیت بهتری از جهت رهبران خود باشیم».

چنانکه ملاحظه می شود٬ با استناد به «گزارش تاور»٬ دلایل دیگری نیز بر رد ادعای «هاشمی» در خصوص «عدم اطمینان از حضور «رابرت مک فارلین» در هیئت آمریکایی» احراز می شود که به شرح زیر است:

اولا- «گزارش تاور» تصریح می کند که سفر هیئت آمریکایی به ایران٬ متعاقب «تماس ها و اقدامات دوجانبه» و پس از «توافقات لازم» میان دو کشور صورت گرفته است که این موضوع تعابیر به کار رفته در سخنرانی ۱۳ آبان توسط «اکبر هاشمی رفسنجانی» را مبنی برآنکه هیئت آمریکایی به صورت «عوضی» و «غیرقانونی» وارد کشور شده اند و مقامات ایرانی -در صورت تمایل- می توانسته اند که آنان را به عنوان «جاسوس» بازداشت نمایند٬ کاملا رد می کند.
ثانیا- حضور افرادی نظیر «دکتر محمد علی هادی نجف آبادی»٬ «حسن روحانی» و «فریدون وردی نژاد» در جلسات مذاکره با هیئت آمریکایی٬ که همگی از افراد نزدیک و معتمد «هاشمی» بوده اند و علاوه بر آن٬ گزارش دقیق از مشروح هر ۸ جلسه از مذاکرات را -که در بازه زمانی یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۶۵ تا چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۶۵ مقارن با ۲۵ مه ۱۹۸۶ تا ۲۸ مه ۱۹۸۶ برگزارشد- به مقامات بالاتر خود از جمله «هاشمی رفسنجانی» ارائه می داده اند نیز٬ دلیل دیگری بر رد ادعای «هاشمی» به شمار می آید.

البته «هاشمی» در واکنش به استدلال اخیر به شیوه «تجاهل العارف» مبادرت ورزیده و در کتاب «بی پرده با هاشمی رفسنجانی» چنین می گوید:«اصل قضیه این بود که ما ۵ نفر و امام در جریان سفر هیئت آمریکایی نه شخص مک فارلین بودیم. افرادی مثل دکتر هادی نجف آبادی٬ دکتر روحانی و وردی نژاد که مذاکره می کردند٬ مطلع بودند». (۶۱) در همین زمینه٬ توجه به ۲ نکته زیر ضروری به نظر می رسد:

اولا- حتی با قبول این فرض که «هاشمی» از ابتدا در جریان هماهنگی ها و توافقات دوجانبه «واشنگتن- تهران» در خصوص سفر هیئت آمریکایی به ریاست مک فارلین قرار نداشته است٬ پذیرش این مطلب که با وجود آگاهی «حسن روحانی» از حضور «مک فارلین»٬ «هاشمی» نسبت به این موضوع آگاهی نیافته باشد؛ همانقدر محیر العقول است که ادعای «میر حسین موسوی» در خصوص بی اطلاعی از ماجرای مک فارلین نادرست به نظر می رسد. عموم تحلیل گران سیاسی معتقدند که صداقت «میر حسین موسوی» در نامه ای که به «امام خمینی» نگاشت و در آن از بی اطلاعی خود نسبت به سفر هیئت آمریکایی به ایران ابراز گلایه مندی کرد٬ از آن رو مورد تردید است که در ماجرای مک فارلین٬ «محسن کنگرلو» -که آن زمان در سمت مشاور امنیت ملی موسوی اشتغال داشت- اهرم اصلی ارتباط با «منوچهر قربانی فر» بود.
ثانیا- «محسن هاشمی» در کتاب ماجرای مک فارلین در تشریح جلسه چهارم مذاکرات دوجانبه -که در ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه مورخ ۱۳۶۵/۳/۶ برگزارشد- می نویسد:«براساس گزارش تاور٬ «مک فارلین» نیز در گزارش از این جلسه طی پیامی به «پویند کستر»٬ نتایج را به شرح ذیل بیان می کند:«من تازه ملاقات رو در روی ۳ ساعته با مقامی که از سوی «رفسنجانی» و «موسوی» به عنوان سخنگوی آنها منصوب شده و در پیام من که امروز صبح به شما فرستادم از او نام بردم را تمام کرده ام». ۶۲ ناگفته آشکار است که «هاشمی» و «موسوی» نمی توانسته اند که بدون اطلاع از «سمت» مقام آمریکایی حاضر در جلسه٬ فردی را که صلاحیت مقام سخنگویی از جانب آنان را داشته باشد٬ به نمایندگی از خود منصوب کرده باشند.

با توصیفات فوق الذکر٬ محتمل به نظر می رسد که چنانچه حافظه تاریخی «محمد قوچانی» در لحظه نگارش مقاله «افشاگران مک فارلین بازگشته اند» از تمرکز و تسلط کافی بر دوگانه گویی های «اکبر هاشمی رفسنجانی» برخوردار بود٬ وی ضرورت پرهیز از کاربست واژه «افراطی ها» -به عنوان رمز عملیات تخریب منتقدان هاشمی- را بهتر درمی یافت و با فراز پایانی سرمقاله «هفته نامه صدا»٬ سطح تحلیل خود را با اتهام زنی فاقد استناد به «دلواپسان» اینچنین فرو نمی کاست که بنویسد:« طبق اسناد موثق در جریان مذاکرات سال ۱۳۶۵ میان ایران و آمریکا٬ سران جریان‌های چپ و راست میانه مطلع بوده‌اند و تنها افراطی‌های دو جناح از ماجرا بی‌خبر بودند چون به درستی «نقش تخریبی» آن‌ها در انجام مذاکرات را حدس می‌زدند… اکنون آنان دلواپسند که پروژه‌ای را که در سال ۱۳۶۵ ناکام ساختند به کامیابی برسد و این بزرگترین دلواپسی راست‌افراطی است».

نکته دیگر آنکه٬ «هاشمی» با همان صراحتی که در مراسم ۱۳ آبان گفت:«ما با آمریکا قهریم٬ ما با شما در جنگ هستیم٬ شما آتش افروز این جنگ هستید»٬ در پایان سال ۱۳۹۰ نیز شخصا برای «آشتی با آمریکا» پیشقدم شد و در گفت و گو با مسئولان «فصلنامه مطالعات بین المللی»٬ ضمن اتخاذ مواضعی متباین از اظهارات قبلی خود اعلام کرد:«آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا٬ چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم٬ چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟» وی با تمسک مجدد به دوگانه گویی افزود:«می خواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم٬ مذاکره را شروع کنم که نتوانستم. نتوانستم غیر از این است که نخواستم». (۶۳)

اتخاذ راهبرد مذکور توسط «هاشمی» اگرچه از سوی افکار عمومی «راهبردی نامتعارف» ارزیابی گردید٬ اما شایان توجه است که اتفاقا٬ تامل بر چنین استراتژی از جانب «هاشمی» است که افکار عمومی را قادر می سازد که ابهام مربوط به «چرایی» ادامه یافتن مذاکرات با مقامات آمریکایی را پس از افشای ماجرای مک فارلین در آبان ۱۳۶۵ ٬بدرستی دریابد.

درهمین رابطه٬ «رابرت مک فارلین» مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۲ در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «لوس آنجلس تایمز» گفت:«از کاخ سفید خواسته ام به رازپوشی خود خاتمه دهد و گزارش خود درباره عملیات ارسال سلاح به ایران را منتشر سازد؛ زیرا ایران از نظر استراتژیک برای آمریکا اهمیت دارد». مک فارلین افزود:«اهمیت استراتژیک و لزوم ایجاد رابطه با «عناصر میانه روی ایرانی» از کسب آزادی آمریکایی هایی که در بازداشت جناح های طرفدار ایرانی در لبنان هستند به مراتب مهم تر است». (۶۴)

شایان ذکر آنکه محتوای عبارت اخیر مشاور امنیت ملی ریگان٬ این همانی ادبیات سیاسی «مک فارلین» را با ترمینولوژی «اکبر هاشمی رفسنجانی» فرمانده جنگ ایران به اذهان عمومی متبادر می سازد؛ آنگاه که «سردبیر هفته نامه صدا» در سرمقاله «افشاگرایان مک فارلین بازگشته اند» با اشاره به «خاطرات فرمانده وقت جنگ» به نقل از «هاشمی» چنین نوشت:«گرفتن مسائل پدافندی مانند هاک از دشمنی مثل آمریکا مهم است. این را مرهون مجاهدات مسلمانان مجاهد لبنان هستیم». البته کمی بعدتر در تیر ماه ۱۳۶۶ نیز جزوه «بررسی و تحلیل گزارش کمیسیون تاور»به نقل از کارشناسان اسرائیلی مطلبی را نوشت که مبین تجاهل تحلیل گران اسرائیلی نسبت به اقدام بهنگام ایران در ارجاع هواپیمای حامل تسلیحات اسرائیلی به مقصد بود. آنان گفته بودند:«برای آیت الله ها گرفتن اسلحه از طریق اسرائیل به معنای معامله با شیطان نیست٬ بلکه به هدف اسلام و ایران کمک می کند».

«مک فارلین» در ادامه مصاحبه با روزنامه «لوس آنجلس تایمز» تاکید کرد:«من علاقه داشتم درباره این عملیات به شما اطلاعاتی بدهم؛ اما نمی توانم».
همزمان «جان پویند کستر» مشاور امنیت ملی آمریکا اعلام کرد:«علی رغم موج انتقادی که حکومت آمریکا را فراگرفته است٬ آمریکا معاملات بحث برانگیز خود با ایران را تعقیب خواهد کرد». کستر به خبرنگاران گفت:«ما به سیاست های خود ادامه خواهیم داد؛ زیرا به این نتیجه رسیده ایم که در این موردکاملا صحیح عمل می کنیم». (۶۵)

تاکید مقامات آمریکایی بر ضرورت ارتباط «محرمانه» یا «آشکار» با مقاماتی در ایران که خواستار «خاتمه جنگ» بوده اند٬ موضوعی تامل برانگیز و مورد اجماع آمریکا و اقمار غربی بوده است. در همین زمینه «وزیر خارجه ژاپن» در ملاقات با «طارق عزیز» وزیر خارجه وقت عراق که در نیمه دوم سال ۱۳۶۳ صورت گرفت ٬ با اشاره به اختلاف‌نظرهای مسئولان عالی‌رتبه ایران در مورد جنگ می‌گوید:«در ایران ۲ گروه سرسخت و میانه رو و با ۲ عقیده مختلف وجود دارد…دسته دوم که امیدوار است جنگ از راه های صلح آمیز پایان یابد برای برقراری صلح به ژاپن و کشورهای غربی نزدیک شده است و ژاپن فکر می کند تشویق «گروه میانه رو در ایران» می تواند به پایان یافتن جنگ منجر شود». (۶۶)

تامل بر این نکته که در طول سال های جنگ تحمیلی٬ سیاست نزدیک شدن به ژاپن و کشورهای غربی٬ تنها از سوی «اکبر هاشمی رفسنجانی» دنبال می شد٬ آشکار می سازد که تلقی وزیر امورخارجه ژاپن و نیز مجموعه مقامات کشورهای غربی از «گروه میانه رو در ایران»٬ مشتمل بر گروهی بوده است که رهبری آن را «هاشمی رفسنجانی» برعهده داشته است.

شایان ذکر آنکه٬ «روزنامه تایمز» لندن نیز بعدها مورخ ۱۳۶۷/۴/۲۸ در تبیین دلایلی که باعث تغییر موضع ایران در جنگ تحمیلی و پذیرش آتش بس شد٬ چنین نوشت:«…عامل دوم٬ قدرت گرفتن صدای «میانه روها» در دستگاه حکومت ایران است. این تصمیم دولت ایران را می توان موید گسترش نفوذ «هاشمی رفسنجانی» ٬رئیس مجلس جمهوری اسلامی٬ و سایر میانه روها دانست». (۶۷)

همچنین روزنامه «فاینشنال تایمز» مورخ ۱۳۶۴/۵/۷ و در آستانه برگزاری چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در مقاله ای نوشت:«ناظران آگاه درتهران می گویند اکنون به نظرمی رسد «حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی» رئیس پارلمان ایران٬ در مقام «نخست وزیر آینده ایران» قرارگیرد. در پی چاپ مقاله ای در روزنامه «تهران تایمز» که در آن از «آقای رفسنجانی» خواسته شد که از برخی از مسئولیت های کنونی خود کناره گیری کرده و پستی را بپذیرد که در مقام آن بتواند «کنترل کامل کشور» را در اختیار داشته باشد٬ این شایعات قوت گرفت. «رفسنجانی» در حال حاضر دومین مرد قدرتمند ایران بعد از «امام خمینی» محسوب می شود و دیدار اخیر وی از «پایتخت های عربی» و همچنین «دو کشور شرق دور» نیز بدون شک مقام و قدرت کنونی وی را فزونی بخشیده است». (۶۸)

«فاینشنال تایمز» این تحلیل را یک هفته پس از آن منتشر ساخت که «هاشمی» در جلسه ای با حضور نمایندگان مجلس شورای اسلامی٬ گزارشی از سفر خود را به «دو کشور شرق دور» ارائه کرد. هاشمی در خاطرات مورخ ۱۳۶۴/۵/۱ با رویکرد «خوش بینانه» درباره نتایج این سفرها می نویسد:«عصر در جلسه سه شنبه نمایندگان٬ شرحی از اهداف و نتایج سفر به کشورهای ژاپن و چین دادم. این گزارش ها برای نمایندگان خوشحال کننده بود».

«محسن هاشمی» در کتاب ماجرای مک فارلین در خصوص ملاقات محرمانه «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «یوشی هیرو ناکامایاها» فرستاده ویژه نخست وزیر ژاپن که حامل نامه وی نیز بود٬ می نویسد:«در ۱۶ مرداد ۱۳۶۴ فرستاده ویژه نخست وزیر ژاپن با نامه ای از طرف وی٬ برای دیداری محرمانه از هاشمی رفسنجانی کسب اجازه کرد. مطلب عمده او درخواست کمک از ایران برای آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان بود. پاسخ رسمی هاشمی رفسنجانی چنین بود:«… اگر آمریکا حسن نیت دارد به وعده قبلی خود عمل کند تا ما بتوانیم در این مسئله جدید اقدام نماییم. او مایل بود از طرف من برای آمریکایی ها پیغامی ببرد. نپذیرفتم و گفتم من با ژاپنی ها حرف می زنم». (۶۹)

با این حال استنکاف «هاشمی» از همکاری با آمریکایی ها دوام چندانی نداشت و در حدود ۱۵ ماه بعد اوایل آبان ۱۳۶۵ ٬ در مقطعی که کانال اول منوچهر قربانی فر به دلیل «گران فروشی» -به تعبیر حسین علایی- و یا به دلیل«آلودگی امنیتی» -به تعبیر محمد قوچانی- از واسطه گری کنار گذاشته شد و بلافاصله کانال دوم علی هاشمی رفسنجانی فعال گردید٬ «اکبر هاشمی رفسنجانی» نیز با درخواست مقامات آمریکایی موافقت کرد که البته این اقدام٬ جز «خلف وعده» طرف آمریکایی دستاوردی برای ایران نداشت.

«حسین علایی» در کتاب «روند جنگ ایران و عراق» می نویسد:«در این مرحله آمریکا٬ «نخست وزیران ژاپن و ترکیه» و همچنین «دبیرکل سازمان ملل» را نزد «رئیس وقت مجلس ایران» فرستاد و «سفارت سوییس در ایران» را نیز فعال کرد. آنها قول های مهم و جدی به ایران دادند؛ اما وقتی چند نفر از گروکان ها در لبنان آزاد شدند٬ نه تنها به قول هاشان عمل نکردند؛ بلکه گفتند معلوم شد که دست ایران در کار بوده است. خاویر پرز دکوئیار به آقای هاشمی رفسنجانی گفته بود: ایرانی ها پس از آزادی گروگان ها چیزهایی به دست می آورند که انتظار آن را ندارند٬ ولی با آزادی گروگان ها تمام این حرف ها برعکس شد». (۷۰)

«محمد درودیان» نیز در کتاب «روند پایان جنگ» می نویسد:«علاوه براین تصور می شد در روند مذاکرات پنهان و همکاری های جدید ایران و آمریکا نوعی آمادگی برای حذف صدام وجود دارد٬ ولی انتشار پاره ای از گزارش ها مبنی براینکه آمریکا اطلاعاتی را به عراق ارسال می کرده است٬ ماهیت سیاست آمریکا را در چارچوب «جنگ بدون برنده» آشکار کرد. حتی روزنامه «نیویورک تایمز» در همان زمان به نقل از مقامات وزارت خارجه آمریکا درباره هدف آمریکا از ارائه اطلاعات به عراق نوشت:«این اطلاعات برای جلوگیری از پیشروی قطعی ایران در اختیار عراق قرار داده می شد». (۷۱)

«روزنامه واشنگتن پست» در همین زمینه نوشت:«آمریکا همچنان به عراق اطلاعات جاسوسی می دهد و فرماندهی نظامی عراق تا به حال هیچگونه گله وشکایتی در مورد کیفیت اطلاعات دریافتی…نکرده است». (۷۲)

سالها بعد نیز «مایکل لدین»٬ مشاور مک فارلین و از افراد ذی نفوذ در ماجرای مک فارلین٬ در گفت و گو با نشریه «الوطن العربی» اعلام کرد:«ایرانی ها در برابر آزادی گروگان ها از ما اطلاعات می خواستند و مانیز که نمی خواستیم آنها جنگ را ببرند٬ همان اطلاعات را به عراقی ها هم دادیم». (۷۳)

یک روز پس از نطق تلویزیونی «رونالد ریگان»٬ خبرنگار روزنامه کیهان در گزارشی که مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۳ از نیویورک ارسال کرد٬ به تبیین دیدگاه برخی از سیاستمداران آمریکایی درباره ارتباط آمریکا با ایران پرداخت و چنین نوشت:«کیسینجر در مصاحبه ای گفت: «من از بهبود روابط با ایران به عنوان یک حرکت استراتژیک قدردانی می کنم؛ زیرا ایران بزرگ ترین و پیشرفته ترین کشور منطقه است و باید یک «دوست بی طرف» آمریکا گردد. درجایی که ایران دارای مرز طولانی با شوروی است و ما از آن دور هستیم. لذا با بخشی از حرکت اخیر موافقم و فکر می کنم این مسئله باعث شده است ریگان این سیاست را اتخاذ کند. وی افزود معامله برای گروگان ها٬ زمینه گروگان گیری بعدی را فراهم می کند و معامله اسلحه در جنگ که منجر به پیروزی ایران گردد٬ مخالف منافع ملی آمریکاست». «جفری کمپ» -از اعضای سابق شورای امنیت ملی آمریکا- ضمن حمایت از تلاش کابینه ریگان برای نزدیکی به ایران٬ گفت:«در تصویری بزرگتر باید با ایران تماس می داشت و این عمل خوبی است. نه تنها باید از این حرکت حمایت کرد٬ بلکه فکر می کنم عراقی ها نیز با آن موافق هستند؛ چون این رابطه به خاتمه جنگ منجر می شود…اما در این مورد خاص٬ کابینه نه در اهداف استراتژیک خود٬ بلکه درتاکتیک دچار سردرگمی شده است. «رابین» -متخصص امور خاورمیانه و ایران و استاد دانشگاه- گفت:«آمریکا در ایران «منافع استراتژیک» دارد و باید درها را «باز» نگه داشت…آمریکا باید نگران توسعه روابط ایران و روسیه یا بی ثباتی در آن باشد». «سناتور گلدواتر» -از دست راستی های کنگره آمریکا- در مصاحبه خود به معاوضه سلاح در برابر آزادی گروگان ها به شدت حمله کرد و گفت این سیاست حیثیت جهانی آمریکا را لکه دار کرده است».

«روزنامه کیهان» در پایان این گزارش نتیجه گیری کرد:«آنچه از فضای نشریات و مواضع مطرح شده قابل درک است٬ این که اکثر نظردهندگان باداشتن رابطه استراتژیک با ایران موافق هستند ولی نسبت به تاکتیک اتخاذ شده انتقاددارند. آنها معاوضه اسلحه در برابر گروگان را مغایر سیاست ضدتروریستی می دانند و از آنجاکه کابینه ریگان سال ها ایران را متهم به تروریسم می کرد٬ اکنون ریگان در توجیه بهانه نزدیک شدن به ایران دچار سردرگمی شده است».

«کیهان» در سرمقاله روز بعد خود نیز مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴ با اشاره به اظهارات «ریگان» درباره پیامد سفر محرمانه «رابرت مک فارلین» به ایران چنین نوشت:«رئیس جمهوری آمریکا کوشید تا اهمیت برقراری نوعی رابطه و یا حتی تماس را با ایران تا سطح حیاتی ترین منافع آمریکا بالا ببرد. از این رو بی پروا گفت:«منافع ما به طور روشنی از طریق باز کردن باب مذاکرات با ایران و بدین ترتیب کمک به خاتمه جنگ ایران و عراق تامین می گردد». درحقیقت «ریگان» با این سخنان٬ استراتژی جدید آمریکا را برای مقابله با انقلاب اسلامی اعلام داشت. این استراتژی روشن می کند که عاجل ترین تلاش امپریالیسم آمریکا برای خدشه دار کردن حیثیت انقلاب و کنترل امواج گسترش یابنده آن٬ پیشی گرفتن «دیپلماسی مذاکره» و فراهم آوردن ابزار لازم برای آن است…دولت آمریکا تصمیم گرفته است با زدن مهر «تماس»٬ «مذاکره» و «توافق» آن هم با شکل «پنهانی» و «سری» اش دامن انقلاب و هفت سال دفاع مقدس را آلوده سازد و شائبه این ادعای خویش را به نوعی ایجاد کند که هیچ انقلابی را از نیاز و مذاکره و تفاهم با استکبار جهانی گریزی نیست و فرجام هر مبارزه و تلاش قهرآمیزی جز مسالمت و گفت و گو نخواهد بود».

اقدامات واشنگتن برای پیشبرد دیپلماسی «مذاکره» و «تماس» که با تلاش های عده ای برای خاتمه جنگ از راه سازش و یا تاکید برای حذف صدام از طریق تماس های بین المللی همراهی می شد٬ و تباینی که این مسئله با رهنمودات بینانگذار جمهوری اسلامی داشت که معتقد بودند:«سرنوشت جنگ در میدان های جنگ توسط رزمندگان تعیین می شود نه در پشت میز مذاکره»٬ موجی از نگرانی را در میان رزمندگان برانگیخته بود. بازتاب این نگرانی در نامه ای که یکی از رزمندگان به نمایندگی از سایر همرزمان خود در تاریخ ۱۳۶۵/۸/۱۷ دقیقا ۴ روز پس از افشای ماجرای مک فارلین توسط اکبر هاشمی رفسنجانی خطاب به فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نگاشت٬ مشهود است.

در این نامه آمده است:«حقیقت این است که بسیاری از برادران رزمنده عاشق امام و انقلاب٬ از عاقبت جنگ نگرانند. دائم در این فکرند که مبادا روی خون شهدا «معامله ای» صورت بگیرد. مبادا به خاطر زودتر تمام شدن جنگ به جناح های مختلف استکبار متوسل شویم و مبادا…«لیبرال ها» و «کهنه کاران سیاسی» که متخصص در امر «سازش و مماشات با شیاطین» هستند٬ دائم می گویند که این بار هم مثل قضیه لانه جاسوسی باید سر و ته قضیه به هم بیاید. برخی هم دائم می گویند که چه کسی جواب این خون ها را می دهد و اینها به چه حقی جنگ را ادامه می دهند؟ اینها شایعات و جوسازی نیست؛ بلکه حرف هایی است که از گلوی بسیار شنیده شده است و من می دانم که اینها شب و روز تلاش می کنندکه خون شهیدان حزب الله را پایمال کنند و باید از وسوسه های این «شیاطین ظاهرالصلاح» برحذر باشیم. عزیزان ما در جبهه ها باید اطمینان قلب پیدا کنند که «جنگ تا پیروزی نهایی» ادامه پیدا خواهد کرد و این وظیفه برادران مسئول است که با ادامه حملات٬ بازار شایعات ضد انقلاب را تعطیل کند و مشتی محکم بر دهان «عناصر صلح طلب» بزنند. تکیه کردن به تماس های بین المللی برای حذف صدام راه اساسی نمی باشد. واقعیت این است که بسیاری از برادران رزمنده حزب اللهی از این که «رفت و آمدهای بی سر و صدایی» با فرستاده های ابرقدرت ها و ارتجاع منطقه در رابطه با جنگ صورت بگیرد٬ ناراحتند. درعین این که هیچ انسان مخلصی روابط سیاسی را با دیگر کشورها نفی نمی کند؛ ولی طوری نباشد که خدای ناکرده به جای جنگیدن در جبهه ها به این گونه راه حل ها رو بیاوریم که هم غافل از تکلیف الهی خود شویم و هم این که به عده ای جاهل و یا مغرض٬ بهانه ای بدهیم که در جامعه مسئولین را متهم به «سازش و تماس های پنهانی» با عوامل سیاسی استکبار کنند». (۷۴)

نکته پنجم- «محمد قوچانی» در فراز پایانی سرمقاله «افشاگران مک فارلین بازگشته اند» به مثابه سرباز وفادار کارگزاران سازندگی٬ فداکارانه کوشیده است که حتی با توسل به جمع نقیضین٬ حامیان «دکتر محمود احمدی نژاد» را در پیوند استراتژیک با افرادی نظیر «سید احمد کاشانی» قراربدهد و پس از فارغ شدن از ارائه این تحلیل که فاقد هرگونه وجاهت تاریخی است٬ تلاش کرده است که هراس فزاینده «اعتدال گرایان» و «جریان کارگزاران» نسبت به حرکت جوهری محبوبیت «دکتر محمود احمدی نژاد» در بین مردم را در لابه لای نتیجه گیری انتخاباتی و فراخوان گونه سرمقاله «نشریه صدا» به نحوی بگنجاند که مخاطب بدون آنکه مستقیما درمعرض «احساس نگرانی» این جریان از سبد رای آن -در اسفند ۱۳۹۴- قرارگیرد٬ فراروی خود راه سعادتی بجز حمایت از جریان موسوم به «اعتدال گرایی» تشخیص ندهد.
«محمد قوچانی» می نویسد:«تندروهای داخلی به تندروهای خارجی امید داشتند که ایران را در لبه تهدید تسلیم آنان کنند. اما تاریخ شکل دیگری گرفت. اکنون آنان دلواپسند که پروژه‌ای را که در سال ۱۳۶۵ ناکام ساختند به کامیابی برسد و این بزرگترین دلواپسی راست‌افراطی است. اما دلواپسی بزرگتری هم در راه است: روزی که رای مردم پایان حضور دلواپسان را در حاکمیت رقم بزند نقطه شروع مجلس دهم خواهد بود».

چنانچه قبلا ذکر شد٬ رسیدگی به موضوع انتخابات مجلس دهم -بویژه با توجه به آنکه «دکتر محمود احمدی نژاد» نیز تا کنون هیچگونه نظری را که حاکی از اراده بازگشت به قدرت سیاسی توسط ایشان باشد٬ اظهار نکرده است- کانتکست جداگانه ای را می طلبد؛ اما به منظور آنکه مخاطب محترم٬ اولا- با ماهیت و اهداف «کارگزاران سازندگی» و ثانیا- با پیشینه برخورد سلیقه ای «اکبر هاشمی رفسنجانی» نسبت به انتخابات مجلس شورای اسلامی بیشتر آشنایی یابد٬ ذکر اظهاراتی از «حسین مرعشی» -از اعضای ذی نفوذ حزب کارگزاران سازندگی- و «اکبر هاشمی رفسنجانی» خالی از لطف نخواهد بود.

«حسین مرعشی» که ۲۰ خرداد ۹۳ کاندیداتوری خود در مجلس دهم را رسما اعلام کرده است٬ مورخ ۱۳۸۸/۲/۱۶ در جمع دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان اظهار داشت:«حزب کارگزاران لیبرال مسلمان است و ما نیز لیبرال دموکرات مسلمان هستیم و بر این اساس عمل می کنیم». (۷۵)

«حسین مرعشی» همچنین در معرفی کارگزاران سازندگی می گوید:« حزب کارگزاران برای به دست گرفتن قدرت تشکیل شده است. یعنی حزب تشکیل نشده که «دعای ندبه» و «دعای کمیل» برگزار کند یا «بنیاد خیریه» باشد که به «فقرا» رسیدگی کند. کارگزاران مثل هر حزبی که در دنیا به وجود می آید٬ یک ایده هایی دارد و برای پیاده کردن آن ایده ها هم ابزارهایی را احتیاج دارد که آن ابزارها٬ «ابزارهای قدرت» است. یعنی در واقع قدرت را می گیرد… و این دولت ها هستند که به آن ها کارگزاران نیاز دارند». (۷۶)

فارغ از ارزشگذاری بر فحوای کلام حسین مرعشی -که واجد مولفه «قدرت طلبی» در اندیشه کارگزاران سازندگی است- شایان ذکر است که پیشینه این اندیشه و نیز اعمال برخوردهای سلیقه ای نسبت به نامزدهای انتخابات مجلس شورای اسلامی در رفتارشناسی انتخاباتی «هاشمی» نیز قابل بررسی است که به منظور پرهیز از بازتولید عواقب نه چندان پیروزمندانه این اقدام٬ بازخوانی تجربه «انتخابات مجلس سوم» در این خصوص ضروری به نظر می رسد.

«هاشمی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۶/۱۱/۲۹ می نویسد:«اول طلوع فجر٬ به دنبال رویای هول انگیزی بیدار شدم. در رویا دیدم که بخشی در بدنم از من جدا است و با کاردی با دست «راستم»٬ دست «چپم» را از نقطه مچ بریدم و جدا کردم و در همان حال توجه داشتم چون روح ندارد٬ درد هم ندارد؛ گویا آن را برای استفاده تغذیه٬ تعبیرهایی به ذهنم می رسید. دعا کردم که خداوند به خیر بگرداند».

نکته قابل تامل آنکه٬ «هاشمی» این رویا را دقیقا متعاقب تصمیم گیری شب قبل خود در جلسه «شورای مرکزی جامعه روحانیت» مبارز می بیند که مشروح آن٬ تعبیر خواب وی را معنادار می سازد. در خاطرات مورخ ۱۳۶۶/۱۱/۲۸ هاشمی آمده است:«در جلسه شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز شرکت کردم. بالاخره پذیرفته شد که تعادلی در تعداد نامزدهای دو خط چپ و راست داشته باشیم. این پیشنهاد من بود. تا ۲۰ نفر از خط راست تعیین شدند که چند نفرشان به خط دیگر هم می خوردند و قرار است ۱۰ نفر از آن خط چپ باشند».

«هاشمی»٬ اگرچه در کلام خود بر ضرورت حفظ مشی تعادلی میان نامزدهای جامعه روحانیت مبارز تهران و روزنامه رسالت جناح راست با نامزدهای همسو با مجمع روحانیون مبارز و دفتر تحکیم وحدت جناح چپ تاکید می کند ولی به نظر می رسد که این اقدام٬ نه مبتنی بر مشی حمایت آمیز «هاشمی» از جناح چپ بلکه مبین تلاش وی برای «جذاب نمودن» لیست جناح راست با هدف جلب آرای مردمی بسوی آن بوده است. شاید متاثر از همین رویکرد سیاست ورزانه نیز٬ نه تنها کابوس های نیمه شب «هاشمی» همچنان ادامه یافت٬ بلکه در نهایت رویای مجلس یکدست و همسو با اندیشه های وی محقق نشد و در مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز همانند مرحله اول٬ نامزدهای جناح چپ در اغلب حوزه ها رای آوردند.

«هاشمی» در خاطرات مورخ ۱۳۶۷/۱/۴ می نویسد:«دیشب در خواب دچار کابوس شدم؛ ولی کوتاه بود: سنگینی «حیوانی» را روی بدنم احساس می کردم و نمی توانستم تکان بخورم. با ذکر خدا و استعاذه رفع شد؛ «بی سابقه نیست». بارها نظیر این حالت برایم پیش آمده است».

چهل روز بعد٬ «رادیو .بی.سی» در تبیین نتایج مرحله دوم انتخابات مجلس سوم٬ تحلیلی ارائه داد که بازخوانی آن در آستانه انتخابات مجلس دهم٬ به مثابه فرصتی برای بازاندیشی «هاشمی» و «حامیان وی» به شمار می آید تا از بازتولید تجربیات ناموفق گذشته در زمینه فتح «مجلسی یکپارچه» اجتناب ورزند.

«رادیو بی.بی.سی» مورخ ۱۳۶۷/۲/۲۳ چنین گفت:«در ایران نتایج دور دوم انتخابات عمومی دیروز اعلام شد. دور دوم انتخابات برای تعیین تکلیف ۸۲ کرسی مجلس که در دور اول خالی مانده بود٬ روز جمعه برگزار شد. اگر نتایج انتخابات تهران نشانه خوبی از روند نتایج در سراسر کشور باشد٬ می توان گفت که جناح رادیکال و تندرو به پیروزی مهمی دست یافته است. نتایج انتخابات مرحله اول و دوم در تهران نشان می دهد که از مجموع ۳۰ نامزد معرفی شده از طرف «دفتر تحکیم وحدت» نزدیک به «۲۵ نامزد» به مجلس راه یافته اند…از مجموع ۳۰ نامزد معرفی شده از «جناح محافظه کار» که نمایندگان آن در جامعه روحانیت مبارز تهران و رونامه رسالت جمع شده اند٬ «کمی بیشتر از یک سوم» به مجلس راه یافته اند که اکثر آنان نامزدهایی بوده اند که از طرف «هر دو جناح» معرفی شده بودند. «محمد یزدی» نماینده دور اول ودوم مجلس و نایب رئیس مجلس در دوره دوم٬ «محی الدین انواری»٬ «محسن مجتهد شبستری» نمایندگان دوره های اول و دوم از جمله مهمترین نامزدهای «جناح محافظه کار» بودند که هیچ کدام به مجلس راه نیافتند…«جناح محافظه کار» هنوز از طریق نمایندگانی نظیر «علی اکبر ناطق نوری» وزیر سابق کشور، «سعید رجایی خراسانی» نماینده سابق ایران در سازمان ملل، حضوری هر چند «محدودتر از گذشته» دارد و گذشته از این در میان کسانی که به مجلس راه یافته اند و از هر دو طرف معرفی شده بودند ، هستند کسانی که در گذشته «خط اعتدال» را بین دو جناح پیش گرفته اند، یا صدای مستقل خود را حفظ کرده اند. «هاشمی رفسنجانی» رئیس مجلس فعلی که بیشترین آراء را به خود اختصاص داده، با عدم اعلام خروج از جامعه روحانیت مبارز به دنبال انشعاب اخیر این جامعه، نشان داده است که میل ندارد در را کاملاً بر روی این جناح ببندد. گفته می شود پیروزی جناح تندرو همچنین انعکاسی است از مشکلات عدیده سیاسی و اقتصادی رژیم ایران که رهبران رژیم و از جمله «آیت الله خمینی» را طی یک سال اخیر به تدریج به طرف سیاست های رادیکال به عنوان تنها راه رهایی از این مشکلات سوق داده است . این احتمال وجود دارد که با محدودتر شدن حضور «جناح محافظه کار» در مجلس، برخوردهای دو جناح ناگزیر از این به بعد در بیرون از مجلس انعکاس بیشتری پیدا کند». (۷۷)

دولت بهار- الهام سلمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت ها:
۱- بازی بزرگان٬ محمد قوچانی٬ تهران: جامعه ایراینان٬ چاپ دوم٬ بهار ۱۳۷۹ ٬مقاله بازگشت سیاستمدار .


۲- نشریه «فارین ریپورت» درمورد توجه مجدد آمریکا به ایران از سال ۱۹۸۵ ۱۳۶۴ چنین نوشت:« سال ۱۹۸۵ ۱۳۶۴ سال توجه آمریکا به ایران بود. در این سال «دکتر هنری کیسینجر»٬ وزیر خارجه پیشین آمریکا٬ یک گزارش سری در مورد ایران به «ریگان» تسلیم نمود و ضرورت گشودن کانال های ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با ایران را به وی یادآور شد و ضمنا این حقیقت را به او گوشزد کرد که تا زمانی که «یک جناح میانه رو قدرتمند مایل به گفت و گو با آمریکا» در بین رهبران آن کشور وجود نداشته باشد٬ هیچ گونه پیوند و یا مصالحه ای بین دو کشور صورت نخواهد گرفت». منبع: بررسی مطبوعات جهان٬ اداره کل مطبوعات خارحی وزارت ارشاد اسلامی٬ مورخ ۱۳۶۵/۹/۱۹ ٬نشریه ریپورت٬ لندن
درهمین زمینه «عباس سلیمی نمین» مورخ ۱۳۸۹/۹/۴ در مطلبی با عنوان «پنهان کاری هاشمی بدون هماهنگی با سران قوا در ماجرای مک فارلین» می نویسد:«…در یک مسئله تردیدی نیست که «آقای هاشمی رفسنجانی» بدون هماهنگی با سایر سران قوا مواضعی اتخاذ می‌کند که این امر موجب امیدواری سردمداران کاخ سفید برای نفوذ به داخل جبهه انقلاب می‌شود. گزارش سری «کیسینجر» به رئیس‌جمهور آمریکا نشان می‌دهد که این کشور به صورت گسترده‌ای برای ایران بعد از «امام» برنامه‌ریزی کرده بود و تماس با اطرافیان ریاست مجلس بر همین اساس صورت می‌گیرد: «بنا به گزارش نشریه «فارین ریپورت» چاپ لندن، در گزارش سری «کیسینجر» به «ریگان» ضرورت گشودن کانال‌های ارتباط مستقیم و غیرمستقیم برای مذاکره با ایران مورد تاکید قرار گرفته است و «ریگان» براساس همین توصیه برای برقراری رابطه آمریکا با ایران اقدام کرده است. طبق نظر «کیسینجر»، در صورتی که یک جناح میانه‌رو و قدرتمند مایل به گفت و گو با آمریکا در بین رهبران ایران وجود نداشته باشد، هیچ‌گونه پیوند و مصالحه‌ای میان دو کشور برقرار نخواهد شد. بر پایه همین ملاحظه، آمریکایی‌ها مذاکرات محرمانه‌ای را از طریق یک «میانجی» در «لندن» آغاز کردند و امیدوار بودند با بهره‌برداری از اختلاف نظر میان جناح‌های سیاسی ایران با ارائه امتیاز به «میانه‌روها» برای تحکیم موقعیت آنها تلاش نمایند». منبع: رجانیوز٬ مورخ ۱۳۸۹/۹/۴

۳- روزنامه ابرار٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴ ٬ واشنگتن٬ نطق تلویزیونی ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا.
۴- ماجرای مک فارلین٬ محسن هاشمی-حبیب الله حمیدی٬ تهران:دفتر نشر معارف٬ چاپ دوم: ۱۳۸۸ ٬ص ۱۷۶.
۵- همان٬ ص ۳۱.
۶- ماجرای مک فارلین٬ روزشمار جنگ ایران و عراق٬ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ چاپ سوم: ۱۳۸۹ ٬ص ۷۴۵ و ۷۴۶ .
۷- همان٬ ص ۷۴۵ .
۸- اوج دفاع٬ کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ ٬ تهران:دفتر نشر معارف٬ چاپ هفتم٬ ص ۶۸۵.
۹- خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ نشریه گزارش های ویژه٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۱۹.
۱۰- همان٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴.
۱۱- پیشین.
۱۲-روند جنگ ایران و عراق٬ جلد دوم٬ تهران: مرز و بوم٬ چاپ اول: ۱۳۹۱ ٬ص ۱۳۴.
۱۳- ماجرای مک فارلین٬ روزشمار جنگ ایران و عراق٬ پیشین٬ ص ۴۲.
۱۴- ماجرای مک فارلین٬ پیشین٬ ص ۳۳.
۱۵- هفته نامه ۹دی مورخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰.
۱۶- شایان ذکر آنکه٬ «امتناع قاطع میرحسین موسوی از هرگونه معامله ای با آمریکا» باید درکانتکست «دیپلماسی پنهان» وی ارزیابی شود. همچنانکه «منوچهر قربانی فر» -که «نشریه آمریکایی تایم» وی را «دوست میرحسین» نامیده و در کتاب «جنگ و خون» نیز با ذکر احتمالاتی به عنوان «عموزاده موسوی» معرفی شده است- پس از آن که آمریکا در ارائه موشک های هاگ به ایران تعلل می کند، می گوید:«اگر آمریکا، هرچه زودتر در مورد فرستادن اسلحه به ایران، توسط اسراییل اقدام نکند؛ میرحسین موسوی نخست وزیر از اعتبار خواهد افتاد...نخست وزیر ایران، خواستار کمک نظامی و مشورت و آمدن مقامات امریکایی به ایران، البته به صورت سرپوشیده بود». منبع:گزارش کمیسیون تاور
۱۷- اوج دفاع٬ پیشین٬ ص ۶۷۳ .
۱۸- مرکز اسناد انقلاب اسلامی٬ ماجرای ایست قلبی امام در سال ۶۵ ٬مورخ ۱۳۹۲/۳/۱۳ ٬کد مطلب ۳۰۵۴۵ .
۱۹- سنجه انصاف، بررسی برهه‌ای حساس از تاریخ رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران، محمدی ری‌شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم:۱۳۸۶، ص ۳۶ .
۲۰- ماجرای مک فارلین٬ روزشمار جنگ ایران و عراق٬ پیشین٬ ص ۶۷۴ .
۲۱- برگرفته از زیر نویس پایان دفاع آغاز بازسازی٬ کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۷ ٬ص ۲۱۲.
۲۲- پایان دفاع آغاز بازسازی٬ پیشین٬ ص ۲۹۴ ٬ به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ نشریه ویژه٬ شماره ۱۶۳ .
۲۳- همان٬ ص ۱۷۲ ٬به نقل از گزارش های ویژه خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ مورخ ۱۳۶۷/۳/۲۸.
۲۴- «لرد پیتر تمپل موریس» از مقامات ذی نفوذ در سیاست خارجی انگلستان است. وی همچنین شوهر خواهرزاده «اسدالله علم» بوده و طی چهار دهه اخیر به عنوان یکی از چهره های ذی نفوذ انگلیسی در امور ایران فعالیت داشته است. «تمپل موریس» پیش از این به عنوان رییس اتاق بازرگانی انگلیس و ایران و نیز رییس انجمن ایران در انگلستان اشتغال داشته است. وی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی از چهره های حامی سلطنت به شمار می آمد که در چند مورد پیغام های وزارت خارجه انگلستان را در مصر به «فرح پهلوی» منقل کرد و در عین حال از حامیان «صدام» در جنگ تحمیلی علیه ایران بود. وی در سال 2000 میلادی٬ با دعوت «علینقی خاموشی» ، رییس اتاق بازرگانی ایران و انگلیس به ایران آمد و با «سیدمحمد خاتمی» رییس جمهور وقت نیز دیدار نمود.

۲۵- پایان دفاع آغاز بازسازی٬ پیشین٬ ص ۱۷۴.
۲۶- اوج دفاع٬ پیشین٬ ص ۶۸۹ .
۲۷- پایان دفاع٬ آغاز بازسازی٬ پیشین٬ ص ۱۷۴و ۱۷۵.
۲۸- همان٬ ص ۱۸۸ و ۱۸۹.
۲۹-- راز قطعنامه: چرایی و چگونگی پایان جنگ تحمیلی٬ کامران غضنفری٬ تهران: شرکت انتشارات کیهان٬ چاپ هشتم٬ بهمن ۱۳۹۲ ٬ص ۱۹۹.
۳۰- ماجرای مک فارلین - محسن هاشمی- ص ۱۴۰ و ۱۳۹.
۳۱- روند پایان جنگ٬ محمد درودیان٬ تهران:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ چاپ سوم: ۱۳۹۰ ٬ ص ۲۸۰ .
۳۲- آغاز تا پایان٬ محمد درودیان٬ تهران:سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ چاپ بیستم: ۱۳۹۳ ٬ص ۱۴۹.
۳۳- آشنایی با جنگ٬ گزارشی کوتاه٬ محسن رشید٬ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ چاپ نهم: ۱۳۹۱ ٬ص ۷۰ .
۳۴- شنود اشباح٬ رضا گلپور چمرکوهی٬ تهران:انتشارات کلیدر٬ چاپ اول: پاییز ۱۳۸۱ ٬ص ۸۳۹ و ۸۴۰ .

۳۵- نکته اخیر با تامل بر اظهارات «مهدی هاشمی» درباره ارتباط وی با دولت های خارجی قابل ارزیابی است که در پیوست هجدهم از کتاب «سنجه انصاف» -تالیف محمد محمدی نیک ری شهری - به آن اشاره شده است. «مهدی هاشمی» می گوید:«در رابطه با محور لیبی، چند تا مسئله وجود دارد: مسئله اول، این که ما در رابطه با همان سیاست کلی که داشتیم، یعنی مخالفت با مسئولین و اعتراض به سیاست خارجی و اعتقاد به لزوم تندروی در مسائل خارجی، مجموعه این اعتقادات باعث شده بود که ما لیبی را به عنوان یک محور بپذیریم. بر این اساس بود که از همان اوائلی که ما در سپاه بودیم، یک چنین پیمان و تعاهدی بین ما و لیبی به وجود آمد توافقی استراتژیک بر سر مسائل بین‌المللی، مسائل خارجی و مسائل داخلی …لیبیایی‌ها هم چه قبل از قطع رابطه، چه بعد از قطع رابطه و چه بعد از این که رابطه‌مان باز برقرار شد ، از این کانال در جریان مسائل کشور و نقاط ضعف نظام و رژیم و مسئولین قرار می‌گرفتند و این قول را هم به ما داده بودند که بالأخره، اگر شما و طیف و تفکر شما به حاکمیت برسد، ما حمایت صددرصد می‌کنیم از شما. یک همچون قول حمایت کلی را، از همان اول به ما داده بودند…در محور لیبی اگر بخواهیم خلاصه کنیم باید بگوییم همان دیدگاه‌های العیاذ بالله ضد«حضرت امام »و «نظام» و اعتراضات و اشکالاتی که ما داشتیم به مجموعه نظام، به همراه یک سری اخبار و جریاناتی، که در هر مقطعی در تحولات داخلی به دستمان می‌رسید، اینها را به نحوی منتقل می‌کردیم و در قبالش هم «لیبی»، این تعهد را کرده بود که به طور صد در صد و همه‌جانبه، با ما همکاری کند». سنجه انصاف٬پیشین٬ ص ۳۸۹- ۳۹۱ .

۳۶- «رضا گلپور» در پاورقی صفحه ۸۴۱ از کتاب «شنود اشباح»٬ در توضیح اینکه چرا «منوچهر قربانی فر» در نامه خود به جای «علی هاشمی»٬ اشتباها «فرزند هاشمی» را به عنوان «کانال دوم» ذکرکرده است٬ می نویسد:«در زمان نگارش این نامه٬ اطلاعات دقیق از کانالی که خود را «خویشاوند» رئیس مجلس شورای اسلامی وقت معرفی کرده بود و نخستین تماس ها را در «بلژیک» با عناصر وابسته به «سیا» برقرارساخت٬ اعلام نشده بود. ازآنجا که «محسن هاشمی» در «بلژیک» سابقه تحصیلاتی داشت٬ بسیاری از افراد در آن مقطع در سخنان و یا مقالات و مکتوبات دیگر به اشتباه٬ وی را به عنوان نقطه تماس جدید «سیا» ذکر می کرده اند».

۳۷- شنود اشباح٬ پیشین٬ص ۸۴۱ و ۸۴۲ .
۳۸- خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ گزارش های ویژه٬ ۱۳۶۶/۱/۳ ٬به نقل از واینبرگر٬ ۱۳۶۶/۱/۲ .
۳۹- پیشین٬ مورخ ۱۳۶۶/۲/۳۰ ٬به نقل از رادیو بی.بی.سی٬ ۱۳۶۶/۲/۲۵ .
۴۰- روزنامه جمهوری اسلامی٬ مورخ ۱۳۶۵/۹/۲۷.
۴۱- روند پایان جنگ٬ پیشین٬ ص ۱۹۸.
۴۲- گزینه های راهبردی جنگ٬ محمد درودیان٬ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ چاپ سوم: ۱۳۹۰ ٬ص ۲۴۵.
۴۳- روزنامه جمهوری اسلامی٬ مورخ ۱۳۷۱/۸/۴ .
۴۴- فاو تا شلمچه٬ پیشین٬ ص ۱۰۹ .
۴۵- روند پایان جنگ٬ پیشین٬ ص ۲۱۱ .
۴۶- دفتر سیاسی سپاه پاسداران٬ کتاب «خط توطئه در ششمین و هفتمین سال جنگ٬ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی٬ ص ۷۸ .
۴۷- دفتر مرکزی خبر٬ نشریه «رادیوهای بیگانه»٬ ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ ٬به نقل از رادیو آمریکا مورخ ۱۳۶۵/۱۱/۲۵.
۴۸- خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴.
۴۹- روند پایان جنگ٬ پیشین٬ ص ۱۹۸.
۵۰- همان٬ ص ۲۱۱.
۵۱- ماجرای مک فارلین٬ روزشمار جنگ ایران و عراق٬ پیشین٬ ص ۲۶۹.
۵۲- ماجرای مک فارلین٬ پیشین٬ ص ۱۵۱.
۵۳- روزنامه ابرار٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴.
۵۴- روزنامه کیهان٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۴ .
۵۵- همان.
۵۶- هاشمی رفسنجانی٬ مصاحبه با ویژه نامه یادواره فجر٬ مورخ ۱۳۶۷/۹/۲۹ ٬محمدجواد مظفر٬ محسن شمس٬ واحد انتشارات ستاد دهه فجر٬ تهران: ۱۳۶۷ ٬ص ۴۸.

۵۷- «اکبر هاشمی رفسنجانی» در خاطرات اول آذر ۶۵ می نویسد:«در منزل بودم. وقتم به مطالعه گذشت کارها را تلفنی انجام دادم. عصر علی -اخوی زاده- آمد؛ از خوزستان احضارش کرده بودم. گزارش دیدار و مذاکره مجدد با آمریکایی ها را داد. قبل از اقدام او را نهی کرده بودم. به من گفته بودند که به آمریکا رفته و با «ریگان» درباره سقوط صدام مذاکره کرده است. گفت به آمریکا نرفته٬ بلکه به نوعی ادامه همان «رشته ارتباط های سابق» بوده و با الیور نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا و پویند کستر از طراحان رابطه آمریکابا ایران ٬ آلبرت حکیم و سام صحبت کرده. معلوم شد انجیل با امضای «ریگان» را او آورده و این کار را با اصرار «آقای محسن رضایی» کرده است. به عواقب کارش توجهش دادم و او را از تکرار تماس بر حذر داشتم. «احمد آقا» آمد. نگران عواقب همان دیدار بود که قبلا گفته بودیم با «ریگان» بوده؛ جریان جدید را گفتم٬ مثل من قدری خیالش راحت شد. درعین حال احتمال سوء استفاده تبلیغاتی می رود».

۵۸- ماهنامه شهروند امروز٬ مورخ خرداد ۱۳۸۷ ٬شماره ۵۰ .
۵۹- ماجرای مک فارلین٬ پیشین٬ ص ۱۵۴-۱۵۵ .
۶۰- ماجرای مک فارلین٬ رزوشمار جنگ ایران و عراق٬ ص ۵۸۶ .
شایان ذکرآنکه ۱۰ روز پس از آنکه «هاشمی» در سخنرانی مراسم ۱۳ آبان ۶۵ خطاب به مردم ایران مدعی شد که هیئت آمریکایی مک فارلین «۵ روز به صورت توقیف در هتل استقلال ماندند»٬ «وحشت آنها را برداشته بود» و «بعد به ما اطلاع دادند که نیروهای واکنش سریع آمریکا به حال آماده باش درآمده اند»٬ رونالد ریگان -که طبعا درخصوص رعایت عرف دیپلماتیک با هیئت آمریکایی اعزام شده به ایران٬ از حساسیت بیشتری نسبت به هاشمی رفسنجانی برخوردار بوده است- در نطق تلویزیونی مورخ ۲۲ آبان ۱۳۶۵ خود اعلام کرد:«مذاکرات چهار روزه در یک چارچوب غیرنظامی برگزار گردید و با پرسنل آمریکایی بدرفتاری نشد. از آن زمان مذاکرات ادامه یافته است و قدم به قدم پیشرفت هایی حاصل گردیده است».

۶۱- بی‌پرده با هاشمی رفسنجانی٬کارنامه‌ی ربع قرن عملکرد جمهوری اسلامی در گفت‌وگو با کیهان٬ قدرت الله رحمانی٬ تهران:انتشارات کیهان٬ ۱۳۸۲ ٬ص ۱۲۵.
۶۲- ماجرای مک فارلین٬ پیشین٬ ص ۱۳۳ .
۶۳- فصلنامه مطالعات بین المللی٬ بهار ۱۳۹۱.
۶۴- خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ گزارش های ویژه٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۲.
۶۵- همان٬ مورخ ۱۳۶۵/۸/۲۳.
۶۶- عملیات خیبر و پیامدهای جهانی آن، آبان ۱۳۶۳ ٬روابط عمومی فرماندهی کل سپاه، ص ۲۲.
۶۷- خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ نشریه گزارش های ویژه٬ رادیو بی.بی.سی٬ مورخ ۱۳۶۷/۴/۲۸.
۶۸- امید و دلواپسی٬ کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۴ ٬ص ۲۰۵.
۶۹- ماحرای مک فارلین٬ پیشین٬ ص ۳۱.
۷۰- روند جنگ ایران و عراق٬ جلد دوم٬ پیشین٬ ص ۲۳۰.
۷۱- روند پایان جنگ٬ پیشین٬ ص ۱۹۸.
۷۲- روزنامه رسالت٬ مورخ ۱۳۶۵/۱۱/۶ ٬به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی.
۷۳- تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی٬ مورخ ۱۳۸۲/۱/۱۰.
۷۴- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ٬ سند شماره ۰۷۱۳۹۶ ٬نامه یک رزمنده به فرمانده کل سپاه پاسداران.
۷۵- رجانیوز٬ مورخ ۱۳۸۸/۲/۱۶.
۷۶- اطلاعاتی درباره احزاب و جناح های سیاسی ایران امروز٬ عباس شادلو٬ تهران: نشر گستره٬ ۱۳۷۹ ٬ص۱۰۵.
۷۷- پایان دفاع آغاز بازسازی٬ پیشین٬ ص ۱۱۸ .