در طول تاریخ، واشنگتن قاطعانه اثبات كرده است كه حرفهایش ارزش كاغذی كه روی آن می نویسد را ندارد. هركس كه تا كنون به واشنگتن اعتماد كرده است، از پشت خنجر خورده است. احتمال دارد در جایی استثنایی هم باشد اما خیانت های واشنگتن گسترده و از نظر تعداد و رقم به اندازه ای است كه بتوان امریكا را غیر قابل اعتماد ترین موجود روی زمین معرفی نمود. هیچ موجودی به اندازه واشنگتن توافق خود را نقض نكرده است.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ بیش از دو سال مذاكرات اخیر كشورمان با كشور های 5+1 به جمع‌بندی نهایی رسیده و قطعنامه 2231 نیز در رابطه با جمع‌بندی مذاكرات صادر شده است. به طبع این موضوع موجی از خوش باوری به سیاست‌های آمریكا نیز شكل گرفته و عده‌ای در حال تقویت آن هستند. غافل از اینكه تاریخ چیز دیگری می‌گوید و دوستان آمریكا نیز تجربه دیگری از عهد و پیمان های آمریكایی دارند.

 كسانی كه با ذوق و شوق دل به خوش عهدی آمریكا بسته اند، بیایند از تاریخ بپرسیم: از قبیله های سرخپوست امریكایی و تمام دیگر مردمان بومی امریكا بپرسیم: واشنگتن به چند مورد از قولهایی كه به آنها داد، وفادار ماند؟. چنانچه پاسخ این سوال را نمی دانید، به شما بگویم: موردی را نمی‌توان یافت. واشنگتن حتی به یك مورد از عهد و پیمان هایی كه تحویل قبیله‌های سرخپوست داد وفادار نماند.

 بیایید از اعراب، از ناصر مصری، از گروه سازش فلسطینی و... بپرسیم: كه نزدیك به یك قرن مذاكره با آمریكا برای عدم حمایت از اسرائیل در حالی كه سیاست اعلامی آمریكا عدم دخالت در منطقه بود چه شد؟ همه می دانیم كه در راستای سیاست های آمریكا، هم اسرائیل شكل گرفت و هم در طی تمام این سالها به قیمت آوارگی ملت فلسطین، این رژیم مورد حمایت بوده است.

بیایید از پوتین، رهبر كنونی روسیه  بپرسیم: حرف ها و قول‌های واشنگتن چقدر معتبر است؟ فقط كافی است پیمان موشك های ضد بالیستیكی كه واشنگتن با مسكو امضاء كرده بود را مرور كنید.

 باید از آلمان ها، كه در تنگنا قرار گرفته و مجبور به امضای پیمان "ورسای" شدند، بپرسیم: حرف ها و قول و قرارهای  واشنگتن چقدر معتبر است؟ بدانید كه تك تك قول‌هایی كه وودرو ویلسون، رییس جمهور امریكا در ازای پایان دادن به جنگ اول جهانی به آلمان داد، نقض شد. طوری كه بخش وسیعی از خاك آلمان از دست رفت و پرداخت غرامت های سنگین فلج كننده بر این كشور به گونه ای طمع ورزانه تحمیل شد.

 در رابطه با جنگ دوم جهانی نیز به همین ترتیب است. اقدامات آمریكایی ها و انگلیسی ها مستقیما به جنگ دوم جهانی منجر شد، جنگی كه در آن آلمان  مقصرشناخته شد، علیرغم این حقیقت كه این انگیس و فرانسه بودند كه با اعلام جنگ علیه آلمان آتش جنگ را شعله ور ساختند.

    شاید بگویید قاعده بازی در جهان مبتنی بر زور همین است، از آمریكا انتظار دوستی با شوروی و آلمان نمی رود. اما راه روش آمریكا با همپیمانانش، با دوستانش نیز همین است. در این رابطه نبرد نورماندی و تعلل آمریكایی ها را بخوانید.

 نبردی كه با تعلل عمدی آمریكا در ورود به عرصه نه تنها قربانیان دو طرف، به خصوص انگلستان افزایش یافت، بلكه آمریكا با تحمل كمترین هزینه نقش فاتحان را بازی كرد. بد عهدی آمریكا با انگلستان نمونه بسیار دارد. انگلیسی ها هنوز خاطره بحران سوئز را فراموش نكرده اند.

در جریان بحران سوئز، آمریكا به خوبی دریافته بود كه در اختیار گرفتن كانال سوئز از سوی انگلستان مساوی با گسترش نفوذ این كشور در منطقه خواهد بود. لذا با ورود سریع به جریان جنگ در سال 1956 میلادی، فشار سیاسی و مالی به انگلیس وارد آورد تا آتش بس سازمان ملل را در تاریخ ۶ نوامبر بپذیرد. بدین ترتیب نیروهای انگلیس ناچار شدند تا در ماه دسامبر همان سال مصر را ترك گویند.

 از تهاجم مستقیم به مستعمرات انگلستان بشنوید؛ در سال 1983 میلادی آمریكا در تهاجم به كشور كوچك گرانادا كه در آن زمان تحت سیطره بریتانیا بود، یك بار دیگر خیانت خود نسبت به انگلستان را نشان داد. این حمله كه نقض فاحش قوانین بین‌المللی و تجاوز به استقلال، حاكمیت ملی و تمامیت ارضی یك كشور به شمار می‌آید نمونه دیگری از خیانت آمریكا به متحد همیشگی‌اش بود. زیرا انگلستان در گرانادا صاحب نفع بود. در واقع این منطقه به عنوان مستعمره بریتانیا محسوب می‌شد.

       در طول تاریخ، واشنگتن قاطعانه  اثبات كرده است كه حرفهایش ارزش كاغذی كه روی آن می نویسد را ندارد. هركس كه تا كنون به واشنگتن اعتماد كرده است، از پشت خنجر خورده است. احتمال دارد در جایی استثنایی هم باشد اما خیانت های واشنگتن گسترده و از نظر تعداد و رقم به اندازه ای است كه بتوان امریكا را غیر قابل اعتماد ترین موجود روی زمین معرفی نمود. هیچ موجودی به اندازه واشنگتن توافق خود را نقض نكرده است. 

         این سابقه در تاریخ ایران و در حق مردم ایران نمونه های فراوان دارد. از ورود مستشاران آمریكایی بخوانید و از جاسوسی ها و خیانت های آنان بپرسید. از میلسپو و سیاست های اقتصادی مصلحانه او بپرسید كه با هدف نظارت بر امور مالی ایران وارد كشور شد ولی در آخر امر ایران بیش از پیش به آمریكا مقروض شد. از ماجرای ژنرال شوراتسكف در بحبوحه جنگ جهانی اول بشنوید: درست در مقطعی كه نیروی های چند پارچه و غیر منظم ایران، با دخالت های انگلستان و روسیه به خود مشغول شده بودند، آمریكایی ها نیز بیكار نبودند. آمریكایی‌ها ژنرال هربرت نورمن شوارتسكف را در ظاهر برای بازسازی ژاندارمری به ایران فرستادند درحالی كه به دنبال ایجاد نیروی نظامی وابسته به خود بودند و ژاندارمری را به وسیله‌ای برای سركوب مخالفان حكومت تبدیل كردند.

         اما نمونه آشكار و برجسته بد عهدی آمریكایی ها، بد عهدی و خیانت به مصدق است. نمونه ای كه به شاخصی در رفتار آمریكا در كشور بدل می شود و از این تاریخ وجهه دمكراتیك آمریكا در ایران تغییر می كند. خیانت به مردی كه به شدت به آمریكایی ها اعتماد كرده بود. به قول و قرار های ترومن، رئیس جمهور آمریكا دل بسته بود و آمریكا را میانجی منازعه ایران و انگلیس برای نفت ایران ساخته بود. اما مروری بر رفتار آمریكا در قبال ملی شدن صنعت نفت نشان می‌دهد اگر چه این كشور برخلاف تصور برخی از محققان، در ابتدای ملی شدن صنعت نفت، از ایران حمایت می‌كرد، اما این سیاست نه به دلیل حمایت از حقوق ایران، بلكه برای تحت فشار قرار دادن انگلیس برای به رسمیت شناختن منافع نفتی این كشور بود. بر این اساس، وقتی كه آمریكا از تأمین منافع خود توسط انگلیس مطمئن شد، از حمایت مصدق دست برداشت و بسترهای كودتای 28 مرداد را فراهم كرد. لذا هنگامی آمریكا به رهبری ترومن به مصدق پشت كرد، اوضاع مصدق طوری به هم ریخت كه با ویلچر به ایران بازگشت. توطعه آمریكایی ها ادامه داشت تا اینكه آمریكا در مرداد 32 با دخالت در ایران زمینه‌های سقوط دولت مصدق را فراهم كرد تا نفت ملی شده را در اختیار خود بگیرد. براساس طرح آژاكس، آلن دالس و جان فاستر دالس با محوریت سیا اجرای كودتا در ایران را آغاز كردند. در همین رابطه آنان با عوامل دست‌نشانده خود در ایران از جمله برادران رشیدیان ارتباط برقرار كردند. با سقوط مصدق، سیاست ایران در راستای سیاست آمریكا قرار گرفت. بر همین اساس طبق قرارداد كنسرسیوم آمریكایی‌ها بیشترین سهم از درآمد نفتی ایران را تصاحب كردند. تا به امروز بد عهدی رویه ثابت سیاست های آمریكا بوده است. امروزی كه آمریكایی ها برای حق مسلم ملت ایران در استفاده از انرژی هسته ای خط و نشان كشیده اند.                  

این در حالی است كه ایران به عنوان یكی از امضاء كنندگان پیمان منع تكثیر تسلیحات هسته ای (كه اسرائیل عضو آن نیست)، حق دارد تحت این پیمان به توسعه ی انرژی هسته ای بپردازد. از میان تمام كشور های امضاء كننده پیمان منع تكثیر تسلیحات هسته ای، تحت این پیمان ، فقط حق ایران  به وسیله ی  تحریم های اقتصادی تحمیل شده توسط ایالات متحده و نیز تهدید حمله نظامی،  باز هم توسط ایالات متحده، در حال تضییع است. این در حالی است كه طی یك دهه گذشته،  نه سازمان های اطلاعاتی ایالات متحده و نه  آژانس بین المللی انرژی اتمی كه از سایت های غنی سازی هسته ای ایران بازرسی به عمل می آورد، كوچكترین نشانه ای از برنامه ساخت تسلیحات هسته ای گزارش نكرده اند.

علیرغم فقدان هر گونه دلیل و مدركی مبنی بر وجود برنامه تسلیحات هسته ای ایران، دولت متجاوز اسرائیل و عوامل نو محافظه كارش، كه نه نماینده منافع ایالات متحده بلكه نماینده منافع اسراییل هستند، بر سر تسلیحات اتمی كه مانند تسلیحات كشتار جمعی صدام حسین هرگز وجود ندارد، تقریبا امریكا را روانه ی میدان جنگ با ایران كرده اند. این در حالی است كه در دوره پهلوی با سوء استفاده از منافع و منابع مردم ایران و تنها و تنها به خاطر منافع ملی خود، پیشرفته ترین تجهیزات هسته ای را به ایران داده بودند و در آستانه تحویل سلاح هسته ای قرار داشتند.

بنابراین نمی‌توان به كشورهای غربی به خصوص امریكایی كه به هم‌پیمانان و دوستانش خیانت می‌كند در مذاكرات هسته‌ای اخیر نیز اعتماد كرد و همانطور كه تاریخ می‌گوید اعتماد به آمریكا، زمینه‌ای را برای خیانت آنها به اعتمادكنندگان فراهم خواهد كرد.(+)

"Our President, analytical news site"