تیرماه 1388 علاوه بر گوشزد خاطرات تلخی های فتنه گران ولایت گریز، یادآور برگی دیگر از ولایت پذیری و اطاعت محض رئیس جمهور احمدی نژاد و یارانش در دوران حکومت دولت های نهم و دهم و بشارت دهنده صحت طی طریق حامیان گفتمان آن دولت ها در راستای تبعیت بی چون و چرا از مقام عظمای ولایت می باشد.بازخوانی ماجرای لغو معاون اولی مهندس مشایی و تطبیق آن با واقعه ای مشابه در دولت آیت الله العظمی خامنه ای ابعاد دیگری از اهمیت ولایت پذیری در گفتمان دولت های نهم و دهم را عیان می نماید.
تیرماه 1388 علاوه بر گوشزد خاطرات تلخی های فتنه گران ولایت گریز، یادآور برگی دیگر از ولایت پذیری و اطاعت محض رئیس جمهور احمدی نژاد و یارانش در دوران حکومت دولت های نهم و دهم و بشارت دهنده صحت طی طریق حامیان گفتمان آن دولت ها در راستای تبعیت بی چون و چرا از مقام عظمای ولایت می باشد.
در 8 ساله ریاست جمهوری دکتر محمود احمدی نژاد اتفاقاتی رخ داد که بعضی از آنها شباهتهایی با دوره های گذشته ریاست جمهوری داشته است. یکی از این اتفاقات موضوع انتخاب اسفندیار رحیم مشایی به عنوان معاون اولی ریاست جمهوری در انتهای دولت دهم که از اختیارات رییس جمهور است ، میباشد. در این جریان همانطور که همگان مستحضر هستند بعد از این انتخاب اتفاقاتی در کشور توسط جریانها و گروهها و افراد خاص در کشور رخ داد که اوضاع جامعه را دچار التهاب بدون نفعی کرد که باعث ورود رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) به این مساله شد و ایشان طی نامه ای پدرانه و محرمانه و به خط مبارکشان خطاب به رئیس جمهور، خواستار لغو حکم معاون اولی جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی شدند. این نامه به گفته برخی مغرضین و گروهی از خودعمار پندارها، شش روز توسط دکتر مسکوت مانده و بعد از اولین جلسه هیات دولت (پس از حکم معاون اولی جناب آقای مشایی)-تقریبا دو روز بعد- توسط آقایان ابوترابی و احمد توکلی افشا(!!!) و مستمسکی برای انتقام جویی اصولگرایان دروغین و کینه توزان به ساحت مقدس ولایت برای تخریب رئیس جمهور محترم و چسباندن وصله نمک نشناسی ایشان در مقابل امام جامعه گردید.
بازخوانی این ماجرا از زبان مهندس مشایی و تطبیق آن با واقعه ای مشابه در دولت آیت الله العظمی خامنه ای ابعاد دیگری از اهمیت ولایت پذیری در گفتمان دولت های نهم و دهم را مشخص خواهد نمود :
متن جلسه مهندس مشایی با روحانیون قم،تهران،شیراز وسمنان + فیلم و صوت
این مساله از زبان مهندس مشایی در دیداری که با جمعی روحانیون قم، تهران، شیراز و سمنان داشتند اینگونه بیان می شود:
((مشایی: شب جمعه؛ جلسه دولت در استان خراسان(دولت نهم و دولت دهم) هر دو برای تبرک، اولین جلسه در کنار مرقد مطهر حضرت ثامنالحجج جلسه تشکیل شده؛ من در بیرون جلسه داشتم به یکی دیگر از آقایان که قرار بود یک مسئولیتی بگیرد و به قول خودمان یهکم ناز میکرد داشتم توجیهش میکردم که این کار، کار مهم و خوبی است شما بپذیر. اومدم تو دیدم مرا نگاه کردند و خندیدند و تبریک گفتند. گفتم چی شد؟ گفتند آقای احمدینژاد در جلسه اعلام کرد شما معاون اول هستید. البته آقای احمدینژاد پیشتر موضوع را به من گفته بودند. من علاقهای اصولاً به سیاست به این معنا شخصاً نداشتم و الآن هم علاقهمند نیستم. من به ایشان گفتم من که شما هر کاری بگویی انجام میدهم لازم نیست که من معاون اول باشم. اما ایشون اصرار بسیار زیادی داشتند که حتماً من معاون اول باشم. که اگر از ایشان بپرسید خودشان توضیح خواهند داد و این که حالا چرا اصرار دارند به خودشان مربوط است و باید از خودشان بپرسید. شب جمعه حکم معاونت اول من اعلام شد صبح جمعه که برگشتیم دولت تمام شده بود، هنوز دولت جدید شکل نگرفته بود. دوشنبه هم مبعث بود من هم رفتم مرخصی. چون تو اون دوره که ما مرخصی نرفته بودیم. من دوشنبه برگشتم. تو این فاصله آقای احمدینژاد به من زنگ زدند و گفتند کجایی گفتم هنوز بیرون از تهران هستم. گفت اگر میشود زودتر بیا. گفتم چشم. من دوشنبه آمدم و دیگر دوشنبه را استفاده نکردیم و یه راست رفتم خدمت ایشون. ایشون به من ماجرای این نامه را فرمودند و گفتند آقا یک همچین نامهای نوشته. متن نامهاش هم اینطور است. پرسیدم خوب باید چهکار کنیم. دکتر احمدینژاد دوشنبهها با آقا دیدار داشتند. آن روز هم دوشنبه بود. گفت من امروز خدمت آقا میرسم و با ایشون صحبت میکنم. و آن ساعتی که قرار داشتند رفتند و دیدارشان را با آقا انجام دادند و شب مجدداً برگشتم خدمت ایشون. شنبه و یک شنبه من اصلاً از ماجرا اطلاع نداشتم. اصلاً نبودم من شبی که دوباره برگشتم خدمت دکتر احمدینژاد گفتم چی شد؟ گفت من با آقا صحبت کردم آقا گفت اینها فشار، البته این بحثها را من نمیخواهم بگویم. اصلاً درست نیست و تا شخصیت تراز بالای مملکت هستند من نباید حرفشان را بگویم. ولی کلیاش را عرض میکنم. آقای احمدینژاد گفتند که (شما تو متن نگاه کنید که چرا این متن نوشته شده) من اصرار کردم که این خوب است و باید اینطور باشد. گفتم خوب نتیجه چی شد گفت من با آقا صحبت کردم و شما کارت را شروع کن. ما هم به حسب این که این صحبتها شده کارمان را شروع کردیم. البته شروعی هم که نبود چون چیز زیادی اتفاق نیفتاد. چهارشنبه دولت بود و ما رفتیم تو دولت نشستیم بغل دست آقای احمدینژاد دست راست ایشون به عنوان معاون اول. جمعه غروب من بیرون تو ماشین بودم دیدم یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت خبر را شنیدی گفتم نه، گفت متن نامه مقام معظم رهبری منتشر شده. اون از نامه خبر نداشت ولی من خبر داشتم. یه چیزی هم بگویم تو این فاصله آقای احمدینژاد که رفته بودند خدمت آقا به آقا گفتم که این نامه خبرش را بعضیها بیرون میدهند. و دنبال کار سیاسی هستند. آقا فرمودند نه. بعد ایشون نامه را به من نشان داد. نامه یک چیزی کوچکتر از این (اشاره به یک کاغذ 7،8 سانتی متری) اینقدر نامه بود. در یک پاکت دستساز. انگار خود آقا پاکت را درست کرده بودند. بعد نامه هم داخل آن بود. درش هم چسب خورده بود محرمانه و داده بود دست آقای احمدینژاد. آیا این نامهای بود که آقا به آقای احمدینژاد دادند. آخه بعدش گفتند چرا شما تعلل کردید چرا تأخیر کردید؟ من اصلاً نبودم. بعد هم آقای احمدینژاد با آقا صحبت کردند و آقا گفتند ادامه بده. ما هم به آقای احمدینژاد اعتماد کردیم. الآن هم اگر از آقای احمدینژاد سؤال کنید همینها را میگوید این نامه اینجوری دوشنبه که مبعث آقا سخنرانی میفرمایند و خیلیها هم خدمت آقا رفتند. برخی از دوستان سهشنبه با من تماس گرفتند که فلان حاج آقا نماینده ولی فقیه گفتهاند آنجا بعضیها از دفتر به ما گفتند یک همچین نامهای صادر شده است. در حالی که این نامه نامهای بود محرمانه بین آقا و احمدینژاد و اولین بار هم نبود که از این نامهها داده میشد.
آقا هر جا که تشخیص میدهند در هر مسألهای نقطه نظرشان را میدهند هر روز که آقا و احمدینژاد دیدار نمیکنند. بعضی وقتها یادداشت میفرستند. و یک چیز محرمانه است بین رهبر و رئیس جمهور. احمدینژاد هم اگر در مورد نظر آقا، نظر تکمیلی یا نظر مشورتی ندارد چون بعضی وقتها ممکن است نظر دیگری داشته باشد. مثلاً در مسائل هستهای، سیاست بینالملل و...؛ اگر نظر آقا عیناً همان چیزی باشد که احمدینژاد فکر میکند، همان لحظه برای انجام آن اقدام میکند و اگر غیر از این باشد نگه میدارد و در ملاقات میگوید مثلاً این چیزی که شما فرمودید را من بررسی کردم و این طور نیست اصلاً خبر چیز دیگری است یا این طور که شما مرقوم فرمودید ما اگر مثلاً این طور بگوییم بهتر است. یا اصلاً شما بفرمایید که فلان کار این طوری انجام بشود و من نگویم و این طور مسائل طبیعی است. اگر خبر به بیرون درز نمیکرد نامه هم به صدا و سیما نمیرفت، بعد هم در دوشنبه بعد که ملاقات بود آقا میفرمودند آقای احمدینژاد من بررسی کردم و حتماً آقای مشایی معاون اول نباشد و مشکل هم نبود. مگر اصلاً کسی دنبال این بود که معاون اول بشود؟ الآن هم بنده معاون اول نیستم خیلی هم خوشحالتر هستم. من به همان اندازه کارم را میکنم و هرچه که از دست بر بیاید ولی کسی مسئولیت از من نمیخواهد و به اندازه رئیس دفتر مسئول هستم این طور که خیلی برای من بهتر است. ولی بعضیها دنبال یک چیزهای دیگری هستند و چنان این را جوسازی کردند. من بعد از این که نامه منتشر شد خدمت آقای احمدینژاد رفتم و نامهای که نوشتم ذرهای از آن برنیامده که من ناراحت هستم و من خدمت خیلیها ازجمله جامعه وعاظ عرض کردم خداوکیلی من پیش خدا خیلی خوشحال و روسفید هستم. چون این یک امتحان برای من بود. حتی من با آقایان علما یک شوخی کردم. گفتم حاج آقا یک چیزی من میگویم یک کم روی این فکر کنید. رفتی بالای منبر یک نفر آمده دست شما را گرفته و میگوید بیا پایین. سخت هست یا نه؟ خداوکیلی، سخت هست یا نیست؟ به شما بگوید جای شما آنجا نیست بیا پایین. بالاخره آدم بیادب پیدا میشود. ببینید چه قدر سخت است من که معاون اول بودم. وقتی فرمودند نه، سمعاً و طاعتاً، من یک سرباز هستم. اولین عبارت من این بود «در پی انتشار خبر دستور مقام معظم ولایت»، بعد هم من گفتم من سرباز هستم. من که کار دیگری نمیتوانستم انجام بدهم. من گفتم یک نفر را سراغ دارید که مشایی بعد از این ماجرا اظهار گله کرده باشد. یک نفر بیاید بگوید بعد از این جریان مشایی گله کرد، حرف آقا تو دلش مسأله داشت. من گفتم پیش خدا روسفیدم. خدا میداند نه تنها آشکارا حرفی نزدم بلکه در خلوت خودم با دوستان نزدیک هم گله نکردم. یک نفر دیگر هم بیاید جای من همین امتحان را بدهد. من از شما و خیلی از آقایانی که مدعی هستند سؤال میکنم اگر جای من بودند چه کار میکردند؟ من منظورم این نیست که بیایند در برابر رهبری بایستند. اصلاً در این مملکت کسی جرأت ندارد در برابر رهبری بایستد. چون همه پدرش را درمیآورند. ولی منظورم این است که اینها که مسئولیتهای حاشیهای هم داشتند رفتند کنار خودشان شدند منتقدین شماره یک نظام اگر میخواهید اسم ببرم. چه مسئولیتی داشتند؟ رفتند شدند منتقد شماره یک نظام. تا حالا همه انتقادات به خودشان بود حالا رفتند بیرون شدند منتقد نظام. بنده الآن هم میگویم که یک سرباز هستم از رو هم نمیروم، مگر از جسد من رد شوند. من سرباز این نظام هستم. سرباز ولایت هستم و کوتاه هم نمیآیم. (صلوات حضار)
بعد از این جریان مدعیان ولایتمداری با انتساب انواع اقسام نسبتهای غیر واقع ایشان را ضد ولایت فقیه خواندند و این حرکت را در راستای مقابله با رهبرمعظم انقلاب القا کردند و در ادامه اصلاح طلبانی که خود اسوه مقابله با ولایت هستند از این آب گل آلود شده ماهی های خودشان را گرفتند. این مظلومیت احمدی نژاد مشابه ای هم در دوره چهارم ریاست جمهوری داشت جایی که حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری علاقه ای نداشتند و با اصرار اطرافیان و دوستان با شرط انتخاب نخست وزیری با تصمیم خودشان ، پا به عرصه گذاشتند که در این مورد حضرت امام خمینی (ره) موافقت خود را با خواسته آقای خامنه ای ابراز کردند و حضرت آقا پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری چهارم گذاشتند.
انتخابات در روز64/05/25 برگزار شد و ایشان با اکثریت قاطع آرا به عنوان چهارمین رئیس جمهور انتخاب شدند.
بر طبق گفته های اکثر آقایانی که در آن دوره در مسائل سیاسی کشور دخیل بودند بعد از انتخابات و با صحبتهایی که آقای محسن رضایی در دونوبت با حضرت امام (ره) راجع با انتخاب نشدن موسوی و تاثیر سوء این موضوع بر جبهه و رزمندگان ، داشتند ،نظر امام را در مورد نخست وزیر تغییر دادند و بنا به مصلحت نظر امام نسبت به نخست وزیری موسوی مثبت شد و از گوشه کنار به حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) نظر امام را رساندند و با اینکه حضرت آقا از نظر امام کاملا مطلع بودند ولی بنا به نظری که داشتند مبنی بر اینکه حجت شرعی برای این کار ندارند نامه ای به حضرت امام نوشتند و از ایشان خواستند که طی حکم حکومتی این انتخاب را با حجت شرعی همراه سازند که امام خمینی با جواب اینکه من حکم نمیکنم و نظرم را گفته ام جواب نامه ی حضرت آقا را دادند. این جریان رفت آمدهای زیادی را بوجود آورد که به آنها اشاره میکنیم:
آقای ناطق نوری در خاطراتشان درباره آن موضوع اینچنین میگوید:
وقتی برای بار دوم مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری برگزیده شدند، بین ایشان و امام یك بحثی در مورد انتخاب نخست وزیر بود، ایشان میگفت اگر من رییس جمهور بشوم، در انتخاب نخست وزیر هر كسی را كه بخواهم خودم باید تصمیم بگیرم و این علامت را هم امام ظاهرا داده بودند كه خود شما تصمیم بگیر، لذا ایشان كاندیدا شدند و پس از انتخابات به مشهد رفتند. سخنرانی ایشان در آنجا، حاكی از این بود كه ایشان نمیخواهد مهندس موسوی را معرفی كند. از سخنرانی ایشان در مراسم تنفیذ حكم ریاست جمهوری در دفتر امام در جماران نیز این موضوع استنباط میشد.
چند روزی كه گذشت، نظر امام عوض شد. علتش این بود كه گویا آقای «محسن رضایی» به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسیده و گفته بود كه موقعیت آقای موسوی در جنگ و بین جوانها به گونهای است كه اگر ایشان نخست وزیر نشوند، جنگ لطمه میخورد. طبیعی است كه برای امام در آن روزها هیچ چیز حیاتیتر از مسألهی جنگ نبود، لذا بعد از گزارش محسن رضایی، لحن امام عوض شد. ایشان احساس كرد كه جنگ نباید لطمه بخورد. باید آقای موسوی به عنوان نخست وزیر معرفی شود.
منتهی روش امام این بود كه در مسائل گام به گام پیش می رفتند، اول اگر از ایشان سوال میشد، میفرمودند كه مهندس موسوی بد نیست، كم كم به حاج احمد آقا و دیگران فرمودند كه آقای مهندس موسوی معرفی شود.
یك قدم جلوتر، به دفتر فرمودند كه جواب دهند نظر امام، مهندس موسوی است. هرگاه از امام در این مورد میپرسیدند، امام مهندس موسوی را تأیید میكرد. رفته رفته امام به صراحت نظر خود را فرمودند و به دفتر اعلام كرده بودند كه جز آقای موسوی كسی دیگر مصلحت نیست.
محظوریت رییس جمهور در انتخاب آقای مهندس موسوی
مقام معظم رهبری در مقام رییس جمهوری در یك محظوریت عجیبی قرار گرفته بودند. از یك طرف احساس میكرد از نظر شرعی و وظیفه به مصلحت كشور نیست مهندس موسوی را معرفی كند و از طرف دیگر نظر امام آقای موسوی بود. بنابراین برای حضرت امام نامهای نوشتند كه «اگر حضرت عالی تشخیص میدهید كه باید مهندس موسوی را معرفی كنم، حكم كنید، شما رهبر هستید. شما روز قیامت جواب دارید، ولی من جواب ندارم كسی را كه مصلحت نمیدانم، نخست وزیر كنم، مگر این كه حكم ولی فقیه بالای سر او باشد. حضرت عالی حكم كنید تا من ایشان را بگذارم»، امام هم میفرمودند: «من حكم نمیكنم. من حرف خودم را میزنم» بن بست عجیبی پیش آمده بود.
جریان بنبست نخست وزیری خیلی اوج گرفت. پنجشنبهای بود كه خدمت آقای هاشمی رفتم. ایشان در حیاط منزلشان به تنهایی مشغول مطالعه برای نماز جمعهی فردا بودند. گفتم آقای هاشمی شرایط بدی پیش آمده، موضوع نخست وزیری را حل كنید، از یك طرف امام میفرمایند نظر من آقای موسوی است از طرفی هم آقای خامنهای میگویند اگر نظر امام این است، حكم كنند تا من در قیامت توجیه شرعی داشته باشم، این باید حل شود.
آقای هاشمی نیز خیلی نگران بود و گفتند اگر این گونه باشد، آقای خامنهای خیلی آسیب میبیند. مقداری هم تندی كرد و گفت: «شماها مقصر هستید». گفتم: «ما كه كارهای نیستیم». ایشان گفت: «باید طوری این قضیه را حل و فصل كنید». سپس آقای هاشمی گفت: «شما بروید خدمت امام و به امام بگویید. من گفتم: آقای خامنهای میگوید اگر نظر امام این است، ایشان حكم كند». آقای هاشمی گفتند كه «شما این موضوع را به امام بگویید». سپس گفتم: «من حاضرم به امام بگویم، اما تنهایی خیر. یكی دو سه نفر باشیم». آقای هاشمی هم پذیرفتند كه از امام وقت ملاقات بگیرند و پیشنهاد كردم كه به اتفاق آقایان مهدوی، جنتی و یزدی خدمت امام برویم. این آقایان را دیدم و گفتم چهارتایی نزد امام میرویم و اگر امام جملهای گفت و قانع نشدیم، زود بلند نشویم. با آقایان شوخی كرده و گفتم خیلی زود جا نخوریم وقتی امام حرف زدند ما هم حرف بزنیم و ادله اقامه كنیم.
ما چهار نفر خدمت امام رفتیم، ابتدا آقای مهدوی موضوع را طرح كردند و آقایان هم به نوبت صحبت كردند تا نوبت به من شد، روزهای آخر وزارتم بود. من خدمت امام عرض كردم كه «آقا اولا چه آقای مهندس موسوی نخست وزیر بشود و چه كس دیگر، بنده دیگر وزیر كشور نخواهم شد. این را بگویم كه خیال نشود به خاطر وزارت خودم دست و پا میزنم». این جا آقای مهدوی با امام شوخی كردند و گفتند: «آقای ناطق فاتحهی خودش را خوانده است». بعد گفتم: «آقای خامنهای میگویند كه اگر نظر شما آقای مهندس موسوی است. حكم كنید، من روز قیامت جواب شرعی ندارم، اما اگر ولی فقیه به من دستور دهد، حجت دارم.»
این جا امام خمینی خیلی جدی فرمود كه «من حكم نمیكنم، اما من به عنوان یك شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟» خیلی جالب بود این عین عبارت امام است كه فرمودند، «من به عنوان یك شهروند، اعلام میكنم كه انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.»
این جمله را كه ایشان فرمودند، همه چیز روشن شد و واقعا معلوم شد كه موضوع چقدر عمق دارد. پس از این كه فهمیدیم نظر قطعی امام، مهندس موسوی است، در محل دفتر ریاست جمهوری خدمت آقای خامنهای رفتیم و ماجرا را خدمت ایشان شرح داده و گفتیم: «این دیگر حكم است. امام فقط لفظ حكم را نگفتند. امام تا آخر ایستاده است. این كه ایشان میفرمایند جز موسوی خیانت به اسلام است، حكم است.»
آقای خامنهای فرمودند: «برای من اتمام حجت شد»؛ لذا تصمیم گرفتند و مهندس موسوی را برای نخست وزیری مجدد معرفی كردند. بدین گونه بود كه خداوند به ذهن من لطف كرد و با رایزنیهایی كه انجام دادم، همه را از بن بست درآوردم و قصه را حل كردم و شاید خود مهندس موسوی این را نمیدانست؛ حتی بعدا عدهای در مجلس و غیر مجلس خیال كردند ما نزد امام رفتیم تا او را متقاعد كنیم تا از حمایت آقای موسوی دست بردارد. ما میخواستیم امام تكلیف آقای خامنهای را روشن كنند و خداوند هم كمك كرد و حل شد.
و در خاطرات هاشمی رفسنجانی هم چنین آمده که:
شنبه 2 شهريور
خدمت امام رفتم و راجع به مشكل كابينه آينده، با توجه به عدم موافقت آقاي خامنهاي با آقاي [ميرحسين] موسوي مذاكره كردم، اما نتيجهاي به دست نيامد. امام همان حرف قبلي خودشان را تكرار فرمودند كه تغيير دولت را صلاح نميدانند و حاضر هم نيستند در اين خصوص امر صادر كنند و اظهارنظر را كافي ميدانند.در مورد اينكه به شوراي نگهبان توصيه كنند در تفسير قانون اساسي كه معرفي نخستوزير را بعد از انتخاب مجدد رئيسجمهور لازم ميدانند، تجديدنظر كنند كه خود به خود دولت بماند، امام فرمودند: نميخواهيم اين بدعت باب شود كه موجب تضعيف شوراي نگهبان شود. گفتم، فتنه پيش خواهد آمد. فرمودند: با آقاي خامنهاي صحبت كنيم و ايشان را قانع كنيم و ضمنا گفتند: براي خود آقاي خامنهاي ضرر دارد و خبر از رسيدن نامه آقاي خامنهاي و جواب خودشان به همين مضامين دادند.آيتالله خامنهاي تمايلي به نامزد شدن مجدد نداشتند و با اصرار ماها و نيز خواست امام پذيرفتند و همان موقع نظرشان را راجع به كابينه گفتهاند و اكنون حجت دارند، ولي نميخواهند از نظر امام تخلف كنند... .
يکشنبه 3شهريور
عصر آقايان [محمد] يزدي و سيدجعفر كريمي از طرف جامعه مدرسين [حوزه علميه قم] آمدند و براي تغيير دولت آقاي [ميرحسين] موسوي از من استمداد كردند. مشكلات را گفتم و گفتم نظر امام با آقاي موسوي است و نميشود با آن مخالفت كرد.
دوشنبه 11 شهريور
وزير امور خارجه ... با توجه به اظهار امام كه مصلحت نميدانند آقاي [ميرحسين] موسوي عوض شود، گفت: به آيتالله خامنهاي بگويم كه اسم آقاي ولايتي را به عنوان نخستوزير مطرح نكنند و حاضر نيست در اين شرايط مسئوليت را بپذيرد.
عصر آقاي ناطق [نوري] آمد. ايشان هم درباره همين موضوع صحبت كرد و اصرار داشت كه امام را بايد راضي كرد. طرفدار نخستوزير شدن آقاي [علياكبر] ولايتي است...
چهارشنبه 13 شهريور
ساعت 9 صبح به زيارت امام در حسينيه جماران رفتم. مراسم تنفيذ رياستجمهوري آقاي خامنهاي بود. امام در متن نوشتهشان بر ضرورت تكيه بر محرومان و مستضعفان تأكيد نمودند. آيتالله خامنهاي در اظهاراتشان از نقاط ضعف عملكرد دولت با كنايه ياد كردند... .
شنبه 16 شهريور
پيش از ظهر آقاي رئيسجمهور آمدند و ناهار مهمان من بودند ... نظر آقاي خامنهاي اين است كه اينها خوب كار نكردهاند و جايز نيست دوباره مأمور تشكيل كابينه شوند. زمان طولاني بحث كرديم، ولي به نتيجه نرسيديم. مشكل عمده ايشان، اظهارنظر امام است....
دوشنبه 25 شهريور
با آيتالله خامنهاي درباره جلسه فرداي نمايندگان، تلفني مذاكره كرديم. معلوم شد ايشان مصمماند كه در اين جلسه شركت كنند. نامهاي به ايشان نوشتم و نكاتي را ذكر كردم. احمدآقا آمد و اطلاع داد كه امروز آقايان مهدوي كني، ناطق نوري، يزدي و جنتي خدمت امام آمدند و از امام خواستند اظهارنظري كه مبتني بر عدم مصلحت بودن تغيير آقاي [ميرحسين موسوي]، نخستوزير فرمودهاند، پس بگيرند يا جبران كنند كه آقاي خامنهاي بتوانند فرد ديگري را معرفي نمايند. ولي امام نپذيرفتهاند و محكم گفتهاند كه مصلحت نيست دولت عوض شود.
شب آقايان بهزاد نبوي و [محسن] نوربخش آمدند و از تصميم آقاي خامنهاي مبني بر تعويض دولت اظهار نگراني كردند و از من خواستند دخالت كنم و مانع شوم...
سهشنبه 26 شهريور
آقاي خامنهاي در جلسه سهشنبه نمايندگان شركت كردند و انتقاداتي عليه دولت داشتند اما نگفتند كه ميخواهند دولت را عوض كنند، ولي مخالفت خود را به نحوي گفتند...
چهارشبنه 27 شهريور
حدود هشتاد نفر از نمايندگان طرفدار دولت آقاي [ميرحسين] موسوي آمدند و از اظهارات ديروز آيتالله خامنهاي انتقاد كردند. نامهاي براي امام تهيه كردهاند كه مشغول جمعآوري امضا هستند....
شنبه 30 شهريور
عصر آقاي ناطق [نوري] براي چارهجويي در موضوع كابينه آمد؛ به نظر ميرسد فهميدهاند كه آقاي [ميرحسين] موسوي را نميتوان عوض كرد و گفت: آقاي خامنهاي هم تا حدودي به همين نتيجه رسيدهاند و ديگر آن احساس تكليف را ندارند...
سهشنبه 2 مهر
بعد از نماز با آقاي خامنهاي جلسه خصوصي داشتيم. آماده شدهاند كه آقاي [ميرحسين] موسوي را به مجلس معرفي كنند، ولي بنا دارند در مورد وزرا سختگيري نمايند.
شنبه 6 مهر
پيش از ظهر احمد آقا آمد و نتيجه مسافرت به خارك را به ايشان گفتم كه خدمت امام بگويند. خبر داد كه امام جواب نامه 135 نماينده مجلس در حمايت از آقاي [ميرحسين] موسوي را دادهاند و نوشتهاند كه نظرشان ابقاي آقاي موسوي است. اين تأييد كتبي مجدد، لابد آقاي رئيسجمهور و جناح مقابل آقاي موسوي را عصبانيتر ميكند.
حضرت امام در پاسخ به نامه نمايندگان چنين مرقوم كردهاند: «بسماللهالرحمن الرحيم با تشكر از حضرات آقايان، اينجانب چون خود را موظف به اظهارنظر ميدانم، به آقاياني كه نظر خواستهاند، از آن جمله جناب حجتالاسلام مهدوي و بعضي آقايان ديگر، عرض كردم آقاي مهندس موسوي را شخص متدين و متعهد و در وضع بسيار پيچيده كشور، دولت ايشان را موفق ميدانم؛ و در حال حاضر تغيير آن را صلاح نميدانم. ولي حق انتخاب با جناب آقاي رئيسجمهور و مجلس شوراي اسلامي محترم است ـ 5 مهر 64 ـ روحالله الموسوي الخميني»
پنجشنبه 18 مهر
صبح زود به مجلس رفتم. عفت و خانواده امام هم، براي شركت در مراسم تحليف رئيسجمهور به مجلس آمدند... من به خاطر اقداماتي كه هفتههاي اخير در تضعيف آقاي خامنهاي شده، از ايشان تمجيد و تجليل زياد كردم.
شنبه 20 مهر
آقاي [محمدرضا] توسلي [مسئول دفتر امام] از اظهارات روز پنجشنبه آقاي خامنهاي در مراسم تحليف گله داشت كه به نحوي اعلان تحميل دولت بود. حاج احمد آقا آمد و گفت: امام از اظهارات پريروز آقاي خامنهاي ناراحت شدهاند و معلول شيطنت اطرافيان ايشان ميدانند و ميخواهند به ايشان در اين خصوص پيغام بدهند. راجع به اعضاي دولت آينده بحث شد و ترجيح داديم آقاي منتظري هم به نحوي در شوراي حكميت [در انتخاب وزرا] باشند و امام هم موافقت فرمودند.
يكشنبه 21 مهر
اولين دستورمان رأيگيري براي دولت بود. شركت نمايندگان در جلسه كمسابقه بود. 261 نفر از مجموع 267 نفر نماينده آمده بودند. 162 موافق، 73 مخالف و 26 نفر ممتنع بودند. 99 رأي مخالف و ممتنع كه [به رغم تذكر قبلي] برخلاف نظريه امام بود، باعث ناراحتي شديد اكثريت نمايندهها شد و وسيلهاي براي بدنام شدن و ضد ولايت فقيه معرفي شدن جريان محافظهكار گرديد. بعضي اين را از اشتباهات بزرگ سياسي آنها ميخوانند. نقطه مثبت آنها تعبد آنها بود كه با اين رأي از دستشان ممكن است گرفته شود و خود آنها اين را وظيفهشناسي نمايندگي ميدانند و فكر ميكنند امام هم راضي نيستند نماينده برخلاف نظرش رأي بدهد
این جریان حدود یک ماه و نیم به طول انجامید و بعد از آن جریان که در خاطرات آقای ناطق گفته شد مبنی بر اینکه:«این جا امام خمینی خیلی جدی فرمود كه «من حكم نمیكنم، اما من به عنوان یك شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟» خیلی جالب بود این عین عبارت امام است كه فرمودند، «من به عنوان یك شهروند، اعلام میكنم كه انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.»
حضرت آقا این را حکم استنباط کردند و از موضع خود کوتاه آمدند و موسوی را معرفی کردند. ولی ماجرا به همینجا ختم نشد و بعد از رای گیری برای نخست وزیری 99 نماینده رای مخالف و ممتنع به نخست وزیر دادند که آنها از طرف نمایندگان موافق موسوی متهم به ضد ولایت فقیه بودن شدند و مورد هجمه بسیاری قرار گرفتند و این کار تا سال 65 ادامه داشت که حضرت آقا در آن سال در جمع ۶۵۰ نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی تهران و شهرستانها به مناسبت سالگرد تشکیل حزب سخنانی را ایراد فرمودند:
<<اما آن دسته غوغاگر که در مجلس هم مشخص هستند بسیار هم انحصارطلب هستند و همان طور که می بینید، حاضر نیستند حتی یک نفر اگر هم عقیده ایشان نیست در آنجا یا جاهای دیگر حضور داشته باشند و سر هر موضوعی سر و صدا راه بیندازند مثلاْ در مورد آن ۸ نفر می بینید که چگونه عمل می کنند که البته باید گفت ۸ نفر بهانه است16... اینها آن ۸ نفر را بهانه کرده اند... اینها در حقیقت با ۹۹ نفر مخالف هستند که چندی پیش من به یکی از آنها که دائم ۹۹ نفر را زیر سؤال می برد گفتم اگر ساکت ننشینی، خواهم گفت که اینها ۹۹ نفر نیستند و با من ۱۰۰ نفر هستیم، اینها آنقدر انحصارطلب هستند که جز خودشان هیچ کس را حاضر نیستند بپذیرند تا به حال چندین بار هم ریاست جمهوری را زیر سؤال برده اند. مثلاْ در همین مسافرت به حراره که هر انسان بی تفاوتی هم از این مملکت می فهمید که چقدر آبرو برای جمهوری اسلامی بود ولی یکی از اینها اصل سفر را هم زیر سؤال برده که این مسافرت چه لزومی داشته... به هرحال چند بار خواسته اند که هیأت دولت را تغییر دهند و همه وزرا را یک دست مثل خودشان کنند که من مخالفت کرده ام و البته اگر چنین می شد ضربه سختی بود چرا که مثلاْ به طور نمونه اگر وزیر کشور (سیدعلی اکبر محتشمی پور) را که از این گروه است، در نظر آوریم از وقتی که ایشان به وزارت رسیدند تمام استانداران و مسئولان مهم وزارتخانه را تغییر دادند و هم خط خود انتخاب کردند. در حالی که زمان برادر محترممان آقای ناطق نوری استاندارها از هر خطی بودند. به هر صورت شما باید دقت کنید بخصوص در مجلس آینده که اینها از همین حالا نقشه دارند که نگذارند غیر از خط خودشان کسی به مجلس راه یابد و شما در هرکجا که هستید نیروهای مؤمن و مخلص را شناسایی کنید و برای مجلس آینده در نظر داشته باشید و ضمناً با این گروه غوغاگر و فتنه گر مقابله کنید چرا که اینها غالباً در سخنرانیها و منابر توطئه می کنند... همان طور که گفتم سیاست ما امروز بنا به توصیه حضرت امام حمایت از دولت است و ما بنا نداریم که با دولت مخالفت کنیم بنابراین با همین سیاست و موضع گیری پیش می رویم تا این که بالاخره دوره و زمان اینها تمام شود... و ما می دانیم که دولت کند است ولی چاره ای نیست و باید حمایتش کرد... در انتخاب آقای موسوی من به امام عرض کردم که من ایشان را برای نخست وزیری شایسته نمی دانم اگرچه که ایشان فردی است مسلمان و متدیّن... و من در هر کجا که باشم، از ایشان به عنوان یک دستیار استفاده خواهم کرد اما برای نخست وزیری انتخاب ایشان را صلاح نمی دانم و امام فرمودند که شما هر طور میل دارید، عمل کنید و این حق شماست و واقعاً این حق من بود. البته حق شخصی نبود که اگر حق شخصی بود من از آن می گذشتم بلکه حق ریاست جمهوری بود و تکلیفی بود بر دوش من که من نمی توانستم نسبت به آن بی تفاوت باشم. اما به هر حال رفتند خدمت امام و گفتند اگر ایشان کنار رود جنگ لطمه می خورد و چون جنگ برای امام بسیار اهمیت دارد لذا ایشان هم آن طور نظر دادند در حالی که جنگ هم لطمه نمی خورد>>
با مرور مطالب بالا و مقایسه این مطالب با نامه ای که حضرت آقا به صورت دست نویس و غیررسمی به آقای احمدی نژاد مبنی بر لغو معاون اولی مهندس مشایی نوشتند و حکمی هم در آن نبود (حال اینکه این نامه شش روز دست احمدی نژاد بود) و ماجرای نخست وزیری موسوی( یک ماه و نیم به طول انجامید) که حضرت آقا از نظر مثبت امام درباره نخست وزیری موسوی آگاه بودند و حتی در مراسم معرفی نخست وزیر به مجلس به گونه ای سخنرانی فرمودند که مشخص شود میل ایشان نبوده و به خواست امام تن به این امر داده اند ،(حجت الاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی: در روز معرفی نخست وزیر به مجلس هم وقتی آقا پشت تریبون رفت مخالفت خود را نسبت به انتخاب وی اعلام کرد و گفت موسوی برای این سمت کارایی ندارد ولی چون امام می گویند ایشان را جهت احراز پست نخست وزیری پیشنهاد می کنم .) دیده میشود هر دو بزرگوار ضد ولایت خوانده شدند و هر دو در تقابل با رهبر زمان خود معرفی شدند و تحت هجمه قرار گرفتند با این تفاوت که مخالفان آن روز حضرت آقا(حفظه الله) که ایشان را ضد ولایت میخواندند ، کسانی بودند که بعدها خود از مخالفان صریح ولایت فقیه شدند ولی کسانی که احمدی نژاد را ضد ولایت فقیه خواندند کسانی هستند که ماجرای نخست وزیری میر حسین موسوی را حق حضرت آقا میدانند و به آن اشکالی وارد نمیدانند که واقعا بر دو جریان اشکالی وارد نیست و هر دو عزیز تکلیفی که بر عهده اشان بود انجام دادند .(ارجاع به صحبتهای آفای مشایی که دربالا اورده شده است)
و اینکه این جریانات ، مظلومیت هر دو عزیز را به خوبی نشان میدهند.همانطور که حضرت آقا با گردن نهادن به امر امام ولایت مداری خود را مثل همیشه اثبات کردند، احمدی نژاد نیز ولایت مداریش را در همان زمان با گردن نهادن به امر ولی و با رفتارش قبل ازانتخابات 92 و همچنین بعد از انتخابات ریاست جمهوری به رخ تمام مدعیان ، از اصولگرا تا اصلاح طلب کشید و درس بزرگی را به آنان آموخت.
والعاقبة للمتقین
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو