شهید مطهری معتقد بود در شرایط خاص، افراد غیرمسلمان هم بهشتی می‌شوند، ولی هرگز معنای این سخن آن نیست که ادیان متعدد در عرض یکدیگر برحق هستند. یعنی ایشان هم مانند اغلب فیلسوفان مسلمان، موضوع پلورالیسم دینی در باب حقانیت را از مقوله‌ی پلورالیسم در باب نجات جدا می‌دانستند و پلورالیسم حقانیت را نفی و پلورالیسم نجات را اثبات می کردند.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ پلورالیسم به معنای کثرت‌گرایی و پذیرش کثرت است و براساس مضاف‌الیه آن، معانی مختلفی پیدا می‌کند. مثلاً پلورالیسم دینی به معنای کثرت‌گرایی در دین، پلورالیسم رفتاری به معنای پذیرش کثرت در سلایق و رفتار و تعامل با دیگران است. اثبات و نفی هر یک از این مفاهیم، راهی مستقل را می­طلبد. برای نمونه، برخلاف آنچه بسیاری از روشن‌فکران پنداشته­اند، اثبات مدارا یا کثرت‌گرایی رفتاری لزوماً از راه اثبات پلورالیسم دینی نیست. آنچه در پلورالیسم دینی مطرح است، این است که ادیان در عرض هم حقانیت دارند و حقانیت منحصراً در اختیار یک دین خاص نیست. لذا تفاوتی نمی‌کند که افراد یک جامعه، مسلمان یا مسیحی باشند، بلکه مهم این است که خداپرست و متدین به دینی باشند و به‌شکلی عبادات و کارهای نیک را انجام دهند.
نکته‌ی مهم در بحث پلورالیسم این است که باید دو موضوع را از هم جدا کنیم. یک موضوع در باب حقانیت است و سؤال اصلی آن این است که کدام دین برحق است؟ و موضوع دیگر در باب نجات است و پرسش آن این است که چه کسانی رستگار خواهند شد. در بحث‌های فلسفه‌ی دین، پرسش اول را بحث از پلورالیسم یا انحصارگرایی در باب حقانیت و پرسش دوم را پلورالیسم یا انحصارگرایی در باب نجات قلمداد می‌کنند؛ یعنی بعد از اینکه دانستیم دینی برحق است، می‌توانیم به این موضوع بپردازیم که چه کسانی بهشتی خواهند شد و اگر دینی برحق است، آیا پیروان ادیان دیگر هم می‌توانند با انجام کارهای نیک، بهشتی شوند یا خیر؟
تفکیک این دو موضوع اهمیت دارد، زیرا متأسفانه طرفداران پلورالیسم، که فقط محدود به روشن‌فکران نمی‌شود و سنت‌گرایان را هم در بر می‌گیرد، در دفاع از پلورالیسم دینی، این دو موضوع را با هم خلط کرده‌اند و از اینکه همه‌ی افراد جهنمی نمی‌شوند (کثرت‌گرایی در نجات)، می‌خواهند نتیجه بگیرند که همه‌ی ادیان برحق هستند (کثرت‌گرایی در حقانیت). یعنی بین پلورالیسم دینی در باب حقانیت و در باب نجات، تلازمی قائل شده‌ و این‌گونه استدلال کرده‌اند: از آنجا که نمی‌توانیم قبول کنیم همه‌ی مردم غیرمسلمان جهنمی شوند یا بیشتر انسان‌ها به جهنم روند، زیرا رحمت خدا اجازه نمی‌دهد که همه‌ی مردم جهنمی شده و عده‌ی کمی به بهشت روند. پس به همین دلیل، باید معتقد شد همه‌ی ادیان برحق هستند. در حالی که این تلازم غلط است و بین پلورالیسم دینی در باب حقانیت و نجات هیچ تلازمی وجود ندارد.
مرحوم شهید مطهری معتقد بود در شرایط خاص، افراد غیرمسلمان هم بهشتی می‌شوند، ولی هرگز معنای این سخن آن نیست که ادیان دیگر هم برحق هستند؛ یعنی شهید مطهری هم مثل بقیه‌ی فیلسوفان مسلمان، این دو موضوع را از هم جدا کردند، اما در زمان ایشان، به دلیل غلبه‌ی سؤالات در موضوع عدل الهی، بیشتر بحث‌ها درباره‌ی پلورالیسم نجات مطرح می‌شد و کمتر بحث پلورالیسم حقانیت مطرح بود. در آن دوران، سؤال دانشجویان و جوانان این بود که آیا دانشمندان، فیلسوفان، مخترعین یا مکتشفین ادیان دیگر هم بهشتی می‌شوند و آیا اساساً غیرمسلمانان به بهشت می‌روند‌ یا خیر؟
لذا بحث‌های شهید مطهری اغلب ناظر به بحث نجات است، اما درباره‌ی حقانیت هم به‌صراحت در کتاب «عدل الهی» آورده‌اند که «اندیشه‌ی برخی از مدعیان روشن‌فکری نادرست است که معتقدند همه‌ی ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه‌ وقت یکسان هستند.»[2][1] استاد شهید مطهری به این نکته نیز اشاره کرده­اند که برخی از طرفداران پلورالیسم به این مطلب استناد می‌کنند که قرآن به ما دستور داده است همه‌ی انبیا را قبول داشته باشیم، اما این دستور قرآن به این معنا نیست که همه‌ی ادیان را در عرض هم و در یک زمان برحق بدانیم، زیرا اولاً بحث حقانیت موقت با حقانیت دائم متفاوت است. ثانیاً قبول داشتن همه‌ی پیامبران، به این معناست که همه‌ی پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحِق بوده‌اند، خصوصاً خاتم و افضل پیامبران که حضرت رسول (ص) هستند. بنابراین لازمه‌ی ایمان به همه‌ی پیامبران اتفاقاً این است که در دوران اسلام تنها دستورهای پیامبر اسلام معتبر باشد.

شهید مطهری به‌صراحت می‌فرمایند که «دین» در قرآن همواره به لفظ مفرد آمده و در قرآن کلمه‌ی «ادیان» وجود ندارد. این موضوع ناظر به این است که آنچه از نظر اسلام معتبر است، تنها یک دین است و اسلام پلورالیسم دینی را نمی‌پذیرد.

شهید مطهری افراد صاحب‌نامی مثل جبران خلیل جبران و جرج جرداق را مثال می‌زند که معتقد به پلورالیسم دینی هستند و حتی آن را به ناحق به حضرت امیر (ع) نسبت می‌دهند. البته خود آقای مطهری با اینکه برای جبران خلیل جبران احترام قائل هستند، صراحتاً می‌گویند که این حرف درست نیست و ایشان نباید این تلقی را‌ داشته باشند که «دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم.»[3] شهید مطهری به تحریف کتب مقدس نیز اشاره می‌کنند و آن را دلیل می‌آورند که با توجه به تحریف قطعی ادیان آسمانی دیگر، دینی غیر از اسلام نمی‌تواند حقانیت داشته باشد.
همچنین به‌صراحت می‌فرمایند که «دین» در قرآن همواره به لفظ مفرد آمده و در قرآن کلمه‌ی «ادیان» وجود ندارد.این موضوع ناظر به این است که آنچه از نظر اسلام معتبر است، تنها یک دین است و اسلام پلورالیسم دینی را نمی‌پذیرد. بنابراین شهید مطهری در باب حقانیت معتقد است که تنها یک دین برحق است و نمی‌توانیم قائل باشیم که همه‌ی ادیان در عرض هم و در تمام زمان‌ها حقانیت دارند .[4]

حال بعد از اینکه ما پذیرفتیم تنها یک دین برحق است، این سؤال مطرح می‌شود که آیا همه‌ی پیروان ادیان دیگر جهنمی می‌شوند یا خیر؟ که آقای مطهری در این زمینه به دو گرایش اشاره می‌کنند. یکی گرایش روشن‌فکرمآبان[5] که ایشان با همین لفظ از آن‌ها یاد می‌کنند و در جایی دیگر، به آنان روشن‌فکران گشادباز می‌گویند[6] و دوم گرایش افراد مقدس‌مآب[7] یا مقدسان سخت‌گیر.
شهید مطهری می‌گویند هر دو گرایش در دو سوی افراط و تفریط قرار گرفته‌اند. تلقی روشن‌فکران این است که همه‌ی انسان‌ها با هر دینی وارد بهشت خواهند شد و تلقی مقدسان سخت‌گیر این است که تنها پیروان اسلام به بهشت خواهند رفت. ایشان مثال می‌زنند که اگر سه‌‌چهارم مردم دنیا را غیرمسلمان بدانیم، مقدس‌مآبان سخت‌گیر می‌گویند آن‌ها جهنمی هستند. همچنین آن‌ها سه‌چهارم مسلمانان را هم که اهل سنت هستند، جهنمی دانسته و فقط مسلمانان شیعه را از کل مردم دنیا بهشتی می‌دانند.
سپس ایشان می‌گویند در منطق قرآن، ملاک بهشتی شدن انسان‌ها، تسلیم و انقیاد قلبی افراد است و براساس همین موضوع، کافران را به دو دسته تقسیم می‌کنند. اول کفر جحود که مخصوص کفاری است که از روی عناد و لجاجت و با علم به اینکه می‌دانند حق چیست، آن را انکار می‌کنند که شهید مطهری با دلایل عقلی و نقلی این دسته را مستحق عقاب می­دانند و کسی هم در آن تردید ندارد. اما کفر دسته‌ی دوم از کفار، از روی عناد نیست، بلکه فقط از روی جهالت است که اسم آن را کفر از روی جهالت می‌گذارند و می‌فرمایند که این دسته از کفار، مستحق عفو هستند. سپس مفصل بحث می‌کنند که ملاک نجات افراد تسلیم و انقیاد در برابر حقیقت است و البته اساسی‌ترین شرط تسلیم و انقیاد در برابر حقیقت را سلامت قلب می‌دانند.[8]

شهید مطهری در بحث حقانیت می‌فرمایند ما نمی‌توانیم بپذیریم که همه‌ی ادیان در عرض هم حقانیت داشته باشند. البته در باب نجات هم این دیدگاه تنگ‌نظرانه را نداریم که فقط مسلمانان بهشتی خواهند شد، دیدگاه افراطیِ روشن‌فکرمآبان را هم نداریم که هر کسی با هر دینی به بهشت خواهد رفت.

همچنین به این نکته اشاره می‌کنند که آنچه ما به‌عنوان اسلام واقعی می‌شناسیم، اسلام جغرافیایی و منطقه‌ای نیست، بلکه اسلام از روی تسلیم است؛ یعنی اگر پیام حق به هر فردی در هر جای دنیا برسد، واقعاً در برابر آن تسلیم شود.
شهید مطهری دکارت را مثال می‌زنند و می‌گویند دکارت فیلسوفی مسیحی، اما حق‌طلب است، زیرا خود دکارت گفته که من مسیحی هستم و به این نتیجه رسیده‌ام که مسیحیت برحق است، ولی انکار نمی‌کنم که ممکن است دین دیگری وجود داشته باشد که برحق و ادله‌ی آن نیز محکم‌تر باشد. او می‌گوید ممکن است مردم ایران دینی داشته باشند که از مسیحیت کامل‌تر باشد و بیان می‌کند که اگر دینی پیدا کند که از مسیحیت کامل‌تر باشد، قطعاً به آن ایمان خواهد ‌آورد. از نظر آقای مطهری، حساب این دسته از افراد با کسانی که از روی علم و اطلاع حقیقت را انکار می‌کنند، متفاوت است. این‌ها کسانی هستند که حقیقت به آن‌ها نرسیده است و شاید اگر حقیقت به آن‌ها می‌رسید، مسلمان می‌شدند.[9]
در اندیشه‌ی قرآنی دو اصطلاح داریم که در آیات 97 تا 99 سوره‌ی نساء آمده است و آقای مطهری هم به این دو مفهوم اشاره می‌کنند: مستضعین و مرجون لامرالله. مستضعفین کسانی هستند که پیام حق به آن‌ها نرسیده و به دلیل استثمار قدرت‌ها از هدایت محروم شده‌اند و نمی‌توانیم بگوییم آن‌ها جهنمی هستند و گروه دیگر کسانی هستند که عناد ندارند، اما ایمان درست و انقیاد کاملی هم ندارند که طبق این آیه، کار آن‌ها به پروردگار واگذار شده است.[10]
خلاصه اینکه شهید مطهری در بحث حقانیت به‌صراحت می‌فرمایند ما نمی‌توانیم بپذیریم که همه‌ی ادیان در عرض هم حقانیت داشته باشند. البته در باب نجات هم این دیدگاه تنگ‌نظرانه را نداریم که فقط مسلمانان بهشتی خواهند شد. همچنین دیدگاه افراطیِ روشن‌فکرمآبان را هم نداریم که هر کسی با هر دینی به بهشت خواهد رفت، بلکه معتقدیم مسلمانان اگر ایمان و عمل صالح داشته باشند، بهشتی خواهند شد و غیرمسلمانان هم اگر اهل عناد و لجاجت نبوده و اهل تسلیم باشند، اما به هر دلیل، پیام حق به آن‌ها نرسیده باشد، می‌توانند نجات پیدا کنند.
اما متأسفانه در فهم کلام آقای مطهری سوءبرداشت رخ می‌دهد و عده‌ای عمداً این کلام ایشان را که فرمودند غیرمسلمانان هم می‌توانند بهشتی شوند، دال بر این دانستند که آقای مطهری پلورالیسم دینی را قبول دارند و چشم خود را بر عباراتی که ایشان به‌صراحت درباره‌ی نفی پلورالیسم بیان می‌کنند، بسته‌اند.
این سوءبرداشت ناشی از همان نکته‌ی مهمی است که ابتدای بحث اشاره کردم که ما حتماً باید بین مقوله‌ی نجات و مقوله‌ی حقانیت، تفاوت قائل شویم. بحث اصلی در پلورالیسم، موضوع حقانیت ادیان است. پلورالیسم دینی عمر چندانی ندارد و از حدود دهه‌ی 1960 به بعد، جان هیک این مباحث را مطرح می‌کند و به همین دلیل هم در اندیشه‌های شهید مطهری این بحث کمتر از موضوع نجات که مرتبط با مباحث عدل الهی است بحث شده است، ولی با این حال، صراحت استاد در انکار پلورالیسم دینی غیرقابل‌انکار است.

برهان/ عبدالله محمدی
پی نوشت ها
[1]. مجموعه آثار، ج 1، ص 275.
[2]. همان.
[3]. همان، ص 276 و 277.
[4]. مجموعه آثار، ج 2 (وحی و نبوت)، ص 180.
[5]. مجموعه‌ی آثار، ج 1، ص 280.
[6]. همان، ص 285.
[7]. همان، ص 280.
[8]. همان، ص 289 تا 292.
[9]. همان، ص 293 و 294.
[10]. همان، ص 320 تا 322.