سيدحميد روحاني - آنچه اكنون در دسترس خوانندگان عزيز قرار مي گيرد، نامه اي است كه در تاريخ 29 ارديبهشت/1388 به دوست ديرينه ام جناب آقاي كروبي نگاشتم.

بر اين اميد بودم كه نامبرده به خود آيد و از گژراهه برهد و به انتشار اين نامه هيچگاه نيازي نباشد، ليكن چه توان كرد كه دست هاي مرموز عناصر پشت پرده، رخصت انديشيدن را از او سلب كرده اند و او را به ورطه اي افكنده اند كه راه بازگشت ندارد و هر روز بيش از پيش از اسلام و امام «سلام الله عليه» دور مي گردد به گونه اي كه امروز هرگونه دفاع از اسلام، انقلاب و رهبري را «دين فروشي»!! مي خواند و همصدايي با آمريكا، صهيونيست ها و ديگر دشمنان اسلام را «دين مداري»!! مي داند.

اگر حضرت امام در قيد حيات بودند، بي ترديد امروز با آقاي شيخ مهدي كروبي همان برخوردي را مي كردند كه ديروز با آقاي شيخ حسينعلي منتظري كردند. حضرت امام كه آقاي منتظري را «فاسد، فاسق و مفسد» خواندند براي اين بود كه مي ديدند نامبرده با تأثيرپذيري از منافقان و جاسوسان حاكم بر بيت خود به نامه پراكني دست مي زند و دروغ پردازي ها وشايعه سازي هاي بي شرمانه اطرافي ها را به عنوان «وحي منزل» در نامه هاي خود منتشر مي سازد، كاري كه امروز جناب آقاي كروبي به آن مبادرت مي ورزد و خوراك چرب و نرمي براي راديوهاي استكبار جهاني و رژيم صهيونيستي فراهم مي سازد.

اعاذناالله من شرور انفسنا

سيدحميد روحاني

25/مرداد/ 1388

فذكر فان الذكري تنفع المؤمنين

 

 

برادر گرامي حجت الاسلام والمسلمين حاج آقاي كروبي

تسليم و تحيت وافر بعرض رسانيده به دعوات خالصانه ياد آورم

در تاريخ 2 اسفندماه گذشته تلفني با جنابعالي احوالپرسي كردم و فرصتي را براي ديدار و گفتگو خواستم پاسخ داديد حتماً وقتي را براي ملاقات مشخص مي كنم و به شما خبر مي دهم، ليكن تا امروز كه زمان درازي از آن تاريخ مي گذرد خبري نداديد از اين رو، ناگزير شدم آنچه را كه مي خواستم حضوري با شما در ميان بگذارم به صورت كتبي تقديم دارم، اميدوارم كه ارسال آن مايه آزردگي خاطر مهر مظاهر جنابعالي نگردد و رنجيدگي از اينجانب را فزوني نبخشد. دوستي و دلبستگي و پيشينه ديرينه اي كه ميان ما وجود دارد ايجاب مي كند كه در اين برهه حساس كه جنابعالي را در ورطه خطرناكي مي بينم آرام و بي تفاوت نمانم، زنگ خطر را به صدا درآورم و اين كمترين كاريست كه مي توانم در عوالم دوستي و برادري به عنوان حق شناسي انجام دهم «تو خواه از سخنم پند گير، خواه ملال».

جناب آقاي كروبي

آن روز كه من و شما به همراه حاج آقاي جماراني آن نامه غمبار را به آقاي منتظري نگاشتيم هرگز مرا اين باور نبود كه روزي من ناگزير شوم هشدارنامه اي همسان براي جنابعالي بنگارم و همان نكته هاي تلخي را كه به او گوشزد كرديم به جنابعالي يادآور شوم.

اين نكته كه جنابعالي امروز روشي ناهمگون با گذشته هاي درخشان خود در پيش گرفته ايد و شايد موضعي همسان با آقاي منتظري داريد، حتماً براي آن جناب شگفت آور و باورنكردني باشد، از اين رو رخصت مي خواهم كه پيش از هر گونه بحث و بررسي، به دفتر خاطراتم نگاهي داشته باشم و به ديدگاه گذشته جنابعالي گذر كنم:

دوشنبه 3بهمن 1367- ساعت 40/22

سرگرم مطالعه بودم كه تلفن منزل به صدا درآمد، حاج خانم كروبي بودند كه پس از حال و احوال مختصر گوشي را به حاج آقاي كروبي دادند. آقاي كروبي از من خواست به منزلشان بروم، خواستند ماشين بفرستند، گفتم خودم مي آيم. بي درنگ رهسپار منزل او شدم. آقاي كروبي از دست آقاي منتظري سخت گرفته و كلافه بود مي گفت اين روزها سخنان آقاي منتظري در سخنراني هايي كه مي كند دشمن شادكن و دهن كجي به نظام جمهوري اسلامي ايران است، تهمت هاي ضدانقلاب را تكرار مي كند، به دوستان چندين ساله خود بي اعتماد شده است و حرف هاي افرادي را كه دور و برش را گرفته اند قبول دارد و آن حرف ها را وحي منزل مي داند و جوسازي ها و دروغ پردازي هاي آنان را دائم تكرار مي كند و سخنان او امروز خوراك تبليغاتي براي راديوهاي بيگانه شده است، نمي دانم بايد با او چه كار كرد؟ گفتم همه اينها را كه گفتيد مي دانم و بيش از يك سال است به شما پيشنهاد داده ام و چندبار هم تكرار كرده ام كه بيا با هم نامه اي خطاب به او بنويسيم و هشدار دهيم شايد به خود آيد و اگر در روش خود تجديدنظر نكرد اين نامه را منتشر كنيم. آقاي كروبي گفت: اين درست نيست كه ما به قائم مقام رهبري نامه تندي بنويسيم و حرمت شكني كنيم و بعد او را تهديد كنيم كه اگر به حرفهاي ما گوش نكرديد اين نامه را منتشر مي كنيم! گفتم ما نمي نويسيم كه اگر به حرفهاي ما گوش نكرديد، اين نامه را منتشر مي كنيم بلكه روي نقاط ضعف او انگشت مي گذاريم و توضيح مي خواهيم، يا ما را مي خواهد و درباره روش و منش خود توضيح مي دهد، در آن صورت مي توانيم با بحث و گفت وگو او را به برخي از اشتباهاتش متوجه سازيم. و او را از كژراهه برهانيم. شايد ما را نپذيرد و با ما گفتگو نكند ليكن نسبت به رفتار و گفتار خود تجديدنظر كند كه خيلي ارزشمند است. پس از اين گفتگو آقاي كروبي موافقت كردند كه نامه اي خطاب به آقاي منتظري بنويسيم و تاكيد داشت كه نامه تند نباشد.

جناب آقاي كروبي

چنانكه مي بينيد محورهاي اعتراض و انتقاد جنابعالي به آقاي منتظري در آن روز در اين چند نكته خلاصه مي شد:

1- اظهارات دشمن شادكن درسخنراني ها و مصاحبه ها

2- تكرار اتهامات دشمن به نظام جمهوري اسلامي

3- ذهنيت و بي اعتمادي نسبت به دوستان ديرينه

4- باورمندي نسبت به دگرانديشان و مخالفان و معاندان.

5- دهن كجي به نظام

اكنون بايسته است به بررسي ديدگاهها، موضع گيري ها و سخنراني هاي جنابعالي بپردازيم و ببينيم موضع امروز شما با آنچه كه آقاي منتظري را به جرم آن مورد عتاب و خطاب قرار داديم و محكوم كرديم تفاوتي دارد؟ يا خداي نخواسته همان راه و روش و خطا و لغزش او را امروز جنابعالي ندانسته و ناخودآگاه در پيش گرفته ايد و در واقع آن عناصر مرموز و نيرنگ بازي كه ديروز آقاي منتظري را به چالش كشيدندو از ملت و نظام گرفتند امروز با همان شيوه و تاكتيك شما را درميان گرفته اند و دور شما گرد آمده اند و مي خواهند شما را به همان شيوه و شگرد از ملت و پيشينه درخشانتان جدا سازند.

جناب آقاي كروبي

چرا يكباره به دوستان ديرينه و پنجاه ساله خود پشت كرديد و آنان را معاند و مغرض پنداشتيد؟! اين چه دست مرموزي بود كه جنابعالي را توانست از ياران و همرزمان ديرينه جدا سازد و براي شما نسبت به آنان ذهنيت پديد آورد؟! چه راز مگويي در كار بود كه برخي از عناصر مرموزي كه جنابعالي تا ديروز آنان را مخالف امام و انقلاب اسلامي مي دانستيد، يكباره «مقرب الخاقان» شدند و آنان را يار و دلسوز خود و زبان گوياي خويش پنداشتيد و با طناب آبي رنگ! آنان به چاه رفتيد؟

آيا به ياد داريد كه آقاي ابطحي را «عامل نفوذي مشاركتي ها» مي دانستيد و مي گفتيد دفتر رياست جمهوري را به پايگاه مشاركتي ها بدل كرده و آقاي خاتمي را در محاصره عناصر مشاركتي قرارداده به گونه اي كه ما نمي توانيم يك جلسه مشورتي با او داشته باشيم؟! آيا به خاطر داريد كه از دست آقاي ابطحي مي ناليديد كه مي خواهد مشاركتي ها را در همه محافل نفوذ دهد و گفتيد درجلسه «مجمع روحانيان مبارز» خطاب به او گفته ايد «دفتر رياست جمهوري را كه به پايگاه مشاركتي ها بدل كرده ايد، حالا خواهش مي كنم مجمع را به پايگاه ديگري براي آنها تبديل نكنيد»؟! آيا اين «عامل نفوذي مشاركتي ها» امروز براي پيشبرد آرمانهاي مقدس امام و انقلاب اسلامي به سراغ شما آمده يا خداي ناكرده در جنابعالي دگرگوني پديد آمده كه او را به طمع انداخته است؟!

جناب آقاي كروبي

هيچ انديشيده ايد كه در شما چه ناخالصي پديده آمده است كه مهره ها و چهره هاي مرموزي مانند قوچاني، باقي، سحرخيز، ابطحي، دباغ و... و... شما را از سنخ خود يافته اند و پشت سر شما قرار گرفته اند؟! آيا شما بر اين باوريد كه اين حضرات به ويژه جناب آقاي دباغ امروز شما را در خط امام و انقلاب مي دانند كه از شما حمايت مي كنند؟! شما در يك سخنراني اعلام كرديد: «... من همان مهدي كروبي خط امام هستم ... و به اين خط عشق مي ورزم...»!! (اعتماد ملي 21/2/88) با عرض پوزش بايد بگويم مطمئن باشيد كه اگر جنابعالي در عمل - نه در شعار- «همان مهدي كروبي خط امام» بوديد، اين مهره ها و چهره هايي كه امروز شما را در ميان گرفته اند و گرداگرد شما به پايكوبي و دست افشاني پرداخته اند، هيچ گاه به شما نزديك نمي شدند و به شما بها نمي دادند و با شما همانگونه برخورد مي كردند كه تاكنون با پيروان راستين راه امام برخورد كرده و مي كنند.

اگر مي خواهيد دريابيد كه دشمنان امام و انقلاب اسلامي درباره جنابعالي چگونه مي انديشند و ديد و دأب شما را چگونه ارزيابي مي كنند، نكته اي را كه آقاي دباغ درباره ميرحسين موسوي آورده است با ريزبيني و تيزبيني گذر كنيد:«... من در سخنان آقاي موسوي نكته تازه اي نمي بينم، در عملكردش هم كار دلچسبي مشاهده نمي كنم، گمان مي كنم با افكار پيشين اش وداع نكرده است و به رغم اينكه گاهي در سخنراني اشارات تازه اي دارد، اما ريشه ها، همان ريشه هاي پيشين است...»!! (اعتماد ملي 21/2/88)

جان كلام اينجاست كه اين عناصر بيگانه زده و انقلاب برانداز در كنار كساني لانه مي كنند كه بدانند و دريابند كه آن كسان «با افكار پيشين اش وداع كرده است»! و از انقلاب اسلامي دست شسته است و چون امروز دريافته اند كه جناب آقاي كروبي با هزاران آه و افسوس «با افكار پيشين اش وداع كرده است»، گرد او را گرفته اند تا با دست و زبان او بتوانند اميال و اغراض شيطاني خود را به اجرا درآورند.

بايسته يادآوريست كه اينجانب ديرزمانيست دريافته است كه چرخش تندي در موضع جناب آقاي كروبي پديد آمده است، دست كم از آن روزي كه باند ايشان به جايگاه رياست جمهوري دست يافتند و يكباره همه آن شعارهاي انقلابي و ضدآمريكايي را كنار گذاشتند و اينجانب در ديداري با حاج آقا كروبي درباره موضع باند او توضيح خواستم و پاسخ او اين بود: امروز ديگر شعارهاي ضدآمريكايي بردي ندارد! امروز ديگر دنيا اين گونه شعارها را برنمي تابد!! مورد ديگري كه اينجانب را به اين واقعيت تلخ رسانيد كه جناب آقاي كروبي «با افكار پيشين اش وداع كرده است» واكنشي بود كه او در برابر شعار مقدس امام مبني بر «اسرائيل بايستي از صفحه روزگار حذف شود» كه از سوي رئيس جمهور امروز ايران مطرح شده بود، از خود نشان داد. آقاي كروبي اينجا و آنجا در انتقاد به اين موضع رئيس جمهور، پيوسته تكرار مي كرد كه «امام به شهيد رجايي گفته بود من حالا يك حرفي بزنم، شما به موضع من كاري نداشته باشيد شما ببينيد در عرف بين الملل در موارد مختلف چگونه بايد برخورد كرد»!!، و نيز روي اين نظر تأكيد داشت كه شعارهاي امام تنها برازنده خود امام است و هر كسي نشايد آن را به زبان آورد؟!

حضرت آقاي كروبي

آيا بهتر از اين مي توان راه امام را بي رهرو ساخت؟ و خط امام را كور كرد؟ آيا از ديد جنابعالي امام آنچه را كه مي گفت باور نداشت و سخنان او جنبه شعار داشت؟ و اصولا شعارها و ديدگاه هاي امام در خور پيروي و الگو نيست؟ مي بينيد عناصر وابسته به بيگانه و مزدوران سرسپرده به شيطان بزرگ و صهيونيسم بين الملل چگونه توطئه هاي امام زدايي را به دست عناصر خوش سابقه اي چون جنابعالي پياده مي كنند؟ تا ديروز تلاش مي كردند كه راه حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) و راه عاشوراييان را بي رهرو سازند و نهضت عاشورا را منحصر به آن حضرت و ياران او بنمايانند كه انگار در خور الگوبرداري نيست و امروز از زبان كساني مانند جنابعالي مي كوشند كه راه امام را بي رهرو سازند و انديشه هاي امام را به موزه تاريخ بفرستند كه صدالبته «عرض خود مي برند و زحمت ما مي دارند».

شما در توجيه همكاري خود با عناصر معلوم الحال و نوكران وظيفه خوار يا بي مزد و مواجب آمريكا چنين داد سخن داده ايد: «... ما اگر بخواهيم به هر بهانه اي افراد را از خود طرد كنيم يك روزي بگوييم صهيونيست دشمن است(؟!!) يك روز بگوييم پايگاه و بلندگوي دشمن است كه درست نيست، دشمن سازي كه هنر نيست، ما بايد سعي كنيم همه كساني را كه در كشور زندگي مي كنند زير يك سقف گردآوريم و اصل براي آن كشور و نظام است. ما براي جذب كردن آمديم، نه براي دفع كردن...» (اعتماد ملي 21/2/88)

اولا اين ديدگاه امروز جنابعالي، سياست ديرينه مهدي قاتل (بنا به تعبير امام(س))، بود كه در بيت آقاي منتظري به اجرا درآمد و عناصر منافق، ليبرال، سكولار، دگرانديش و... زير عنوان «تركش خورده ها» در آنجا گردآمدند و حرفهايشان را از زبان آقاي منتظري بازگو كردند و اكنون به بركت حضور باقي ها در كنار شما مي بينيم كه تز باند مهدي هاشمي نيز گويا از سوي جنابعالي پذيرفته شده است. ثانيا اگر امروز به راستي نظر جنابعالي اين است همه كساني را كه در كشور زندگي مي كنند «زير يك سقف گردآوريم»، چرا برخي از كساني كه با «انجمن حجتيه» ارتباط دارند و آن گروهك را زيرپر گرفته اند، از نظر جنابعالي به زير سؤال اند و جنابعالي آنان را مورد نكوهش قرار مي دهيد؟ ثالثا جنابعالي كه چنين ديد بازي داريد! و از چنين سعه صدري! برخورداريد كه مي خواهيد «همه كساني را كه در كشور زندگي مي كنند زير يك سقف گرد» آوريد! چرا تحمل چاپ يك نامه تاريخي از آيت الله مصباح را در فصلنامه پانزده خرداد نداشتيد و با اينجانب به سبب چاپ آن نامه قطع ارتباط كرديد؟! رابعا آيا مي توانيد توضيح بفرماييد منظور از آن «سقف» كه قرار است «همه كساني را كه در كشور زندگي مي كنند» زير آن گردآوريد در كجا قرار دارد؟ به نظر مي رسد آن «سقف» ستاد انتخاباتي جنابعالي باشد، از اين رو، عناصر ضدانقلاب، سكولار، ناباور، آنگاه كه در زير «سقف» ستاد قرار بگيرند غسل تعميد مي يابند! و «سيئات اعمالشان به حسنات» بدل مي گردد!! آقاي دباغ و آقاي باقي تا روزي كه زير اين سقف قرار نگرفته اند، خطرناك، مرموز و غيرقابل اعتمادند ليكن آنگاه كه در ستاد انتخاباتي جناب آقاي كروبي ثبت نام كردند «منا اهل البيتند»! آقاي ابطحي تا روزي كه دركنار آقاي خاتمي باشد «عامل نفوذي مشاركتي ها» است و بايد از او برحذر بود، ليكن روزي كه در زير «سقف» ستاد انتخاباتي جناب كروبي قرار گرفت فرزند انقلاب است!! و همه بايد بدانند كه «ما براي جذب كردن آمديم، نه براي دفع كردن»!! آيا احتمال نمي دهيد كه اين حب جاه و مقام است كه مشكل ساز شده باشد؟ آقاي منتظري نيز بر آن بود همه كسان را (تركش خورده ها را) در زير يك سقف گردآورد و البته «سقف» موردنظر او «بيت» بود، كساني كه در زير آن سقف قرار مي گرفتند، حتي قرباني فر (جاسوس سيا) نيز از هر زشتي و پليدي مبرا بودند و او بر خود واجب مي دانست كه با همه قوا از آنان پشتيباني كند و آنان را مورد ستايش قرار دهد! زينهار كه پا جاي پاي آقاي منتظري نگذاريد.

ادامه دارد