آقای احمدی‌نژاد در هر دو دوره انتخابات 84 و 88 سخنانش در حوزه فرهنگی و اجتماعی یکسان است و بر مبانی رویکرد فطری اتکا دارد. اگر سخنان آقای احمدی‌نژاد را در سال 84 با اکنون مقایسه کنیم می‌بینید که رویکرد ایشان هیچ تغییری نکرده است.

امروز اگر بخواهیم از وضعیت سیاسی کشور گزارشی تهیه کنیم باید به این نکته اشاره شود که واقعیت آن است که تکثر موجود در عرصه سیاسی کشور اصالت ندارد. وقتی قرار است صحنه‌ای سیاسی را تحلیل کنیم ابتدا باید ببینیم که در آن عرصه تضاد اصلی در کجا در حال شکل‌گیری است چون ممکن است در یک عرصه رقابتی، دهها گروه حاضر باشند اما چون رقابت آن‌ها حول تضاد اصلی شکل نگرفته عملاً از چنان اشتراکی برخوردار هستند که اصولاً رقابت واقعی معنا نشود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یا حتی اگر بخواهیم دقیق‌تر سخن بگوییم از دوران مشروطه تا امروز تضاد اصلی در کشور ما حول تضاد مدیریت مردمی و مدیریت ضد مردمی شکل گرفته است که باید در یک مجال وسیع‌تر توضیح بیشتری داده شود.واقعیت این است که بسیاری از صورت بندی‌هایی که در فضای سیاسی کشور در سال‌های اخیر انجام شده،پایه و اساس علمی و کارشناسی ندارد، به عنوان مثال تقسیم بندی فضای سیاسی ایران به دو طیف اصلاح‌طلب و اصولگرا مبنای کارشناسی و علمی ندارد.
تضاد اصلاح‌طلب – اصولگرا تضاد اصلی نیست و نمی‌تواند جامعیت شکاف سیاسی در ایران را به دقت توضیح دهد،یعنی اگر تضادی هم به نام اصلاح‌طلب و اصولگرا داشته باشیم این تضاد حداکثر یک تضاد فرعی است و تا زمانی که تضاد اصلی را نشناسیم نمی‌توانیم فضای سیاسی کشور و به‌ویژه فضای انتخابات را تحلیل کنیم.درسطح فرا گفتمان، دال مرکزی که تمام تحولات یکصد سال اخیر ایران و به‌ویژه تضاد گفتمانی انتخابات آینده را می‌تواند توضیح بدهد تضاد گفتمانی مدیریت «مردمی» و مدیریت «ضدمردمی» است؛ درون این دال مرکزی 4 دال فرعی را در حوزه‌های اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، سیاست داخلی و دیپلماسی می‌توانیم تشخیص دهیم.
در یک‌صد سال اخیر فضای عرصه عمومی جامعه ایران همواره دو قطبی بوده و تا زمانی که مسأله مالکیت در ایران بر اساس نظریه مالکیت دوگانه شهید صدر حل نشود این فضا همچنان دو قطبی خواهد ماند. این دو قطبی مداوم در سال‌های مختلف بازتولید شده است،یعنی آنچه که در انتخابات سوم تیرماه سال 84 اتفاق افتاد از جنس همان دوقطبی است که در دوم خرداد 76 اتفاق افتاد و باز هم از جنس همان دوقطبی است که در 22 خرداد سال 88 اتفاق افتاد و حتی مبانی ایجاد دوقطبی کاذب سازش - مقاومت هم که در 24 خرداد 92 ظاهر شد بر ریل تحولات گذشته پیش رفته است. در واقع همه این دوقطبی‌ها از جنس همان محوری است که از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی بهمن 57 تمام تحولات ایران حول آن شکل گرفته‌اند.این دوقطبی‌ها که در طول تاریخ مداوم تکرار و باز تولید شده اند؛در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم هم امتداد داشت و در صورت حضور مهندس مشایی در این انتخابات یک دو قطبی گفتمانی واقعی ظاهر می‌شد که دال مرکزی آن تضاد مدیریت مردمی و مدیریت ضد مردمی بود اما با حذف مهندس مشایی و حضور دکتر جلیلی تنها موضوع مقاومت به عنوان وجه سیاست خارجی مدیریت مردمی آن هم به شکل کاریکاتوری و بدلی به عرصه آمد که رقیب هم از همین نقطه ضعف استفاده کرد و با یک فن بدل نماینده مقاومت را بر صندلی مدیریت غیرمردمی نشاند و پیروز شد.
در حوزه اقتصاد دو قطبی مدیریت مردمی و مدیریت ضدمردمی خود را در قالب تضاد بین جامعه‌گرایی و بازار‌گرایی نشان خواهد داد. جامعه‌گرایی در حوزه اقتصاد به این مفهوم است که جامعه‌گرایان اقتصاد را تابع سایر عرصه‌های جامعه و تابع حوزه‌های ارزشی و فرهنگی می‌دانند در حالی که بازار گرایان اعتقاد دارند جامعه و ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی باید تابع پارامترهای اقتصادی باشد و این جامعه است که باید خود را با شاخص‌های اقتصادی تنظیم کند.
در حوزه سیاست داخلی، مدیریت مردمی اعتقاد دارد که سیاست باید با مشارکت عامه و نقش آفرینی آحاد مردم تدبیر شود،در حالی که مدیریت ضد مردمی اعتقاد دارد که سیاست باید در حوزه جامعه مدنی و نخبگان حزبی محدود باشد و آحاد مردم مشارکتی محدود داشته باشند و مشارکت حداکثری در محدوده احزاب و سازمان‌ها و گروهها قرار گیرد.
اما باید به این نکته توجه داشت که اولاً آنچه به عنوان کار کارشناسی و علمی در حوزه‌های حزبی تعریف می‌شود تماماً برای تامین منافع افراد ذی نفوذی است که عقبه پنهان احزاب را شکل می‌دهند. مهمترین ویژگی حزب مداری تبعیت از منافع افراد ذی‌نفوذ در جامعه خواهد بود؛ تجربه ثابت کرده احزاب در هیچ کجای دنیا به سمت کار کارشناسی واقعی مبتنی بر علم نمی‌روند و تنها به دنبال تامین منافع اصحاب قدرت و گروه‌های ذی نفوذ در جامعه حرکت می‌کنند. ثانیاً نتیجه مستقیم مشارکت سیاسی از نوع حزب مدار این است که مشارکت مستقیم مردم را محدود می‌کند در حالی که اعتقاد داریم مردم باید سرنوشت خود را مستقیماً تعیین و تدبیر کنند و انقلاب اسلامی نیز از مسیر حضور یکپارچه مردم به پیروزی رسید؛بنابراین تفاوت مدیریت مردمی و مدیریت ضدمردمی در نحوآقای احمدی‌نژاد در هر دو دوره انتخابات 84 و 88 سخنانش در حوزه فرهنگی و اجتماعی یکسان است و بر مبانی رویکرد فطری اتکا دارد. اگر سخنان آقای احمدی‌نژاد را در سال 84 با اکنون مقایسه کنیم می‌بینید که رویکرد ایشان هیچ تغییری نکرده است.

ایران - عبدالرضا داوری / امروز اگر بخواهیم از وضعیت سیاسی کشور گزارشی تهیه کنیم باید به این نکته اشاره شود که واقعیت آن است که تکثر موجود در عرصه سیاسی کشور اصالت ندارد. وقتی قرار است صحنه‌ای سیاسی را تحلیل کنیم ابتدا باید ببینیم که در آن عرصه تضاد اصلی در کجا در حال شکل‌گیری است چون ممکن است در یک عرصه رقابتی، دهها گروه حاضر باشند اما چون رقابت آن‌ها حول تضاد اصلی شکل نگرفته عملاً از چنان اشتراکی برخوردار هستند که اصولاً رقابت واقعی معنا نشود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یا حتی اگر بخواهیم دقیق‌تر سخن بگوییم از دوران مشروطه تا امروز تضاد اصلی در کشور ما حول تضاد مدیریت مردمی و مدیریت ضد مردمی شکل گرفته است که باید در یک مجال وسیع‌تر توضیح بیشتری داده شود.واقعیت این است که بسیاری از صورت بندی‌هایی که در فضای سیاسی کشور در سال‌های اخیر انجام شده،پایه و اساس علمی و کارشناسی ندارد، به عنوان مثال تقسیم بندی فضای سیاسی ایران به دو طیف اصلاح‌طلب و اصولگرا مبنای کارشناسی و علمی ندارد.
تضاد اصلاح‌طلب – اصولگرا تضاد اصلی نیست و نمی‌تواند جامعیت شکاف سیاسی در ایران را به دقت توضیح دهد،یعنی اگر تضادی هم به نام اصلاح‌طلب و اصولگرا داشته باشیم این تضاد حداکثر یک تضاد فرعی است و تا زمانی که تضاد اصلی را نشناسیم نمی‌توانیم فضای سیاسی کشور و به‌ویژه فضای انتخابات را تحلیل کنیم.درسطح فرا گفتمان، دال مرکزی که تمام تحولات یکصد سال اخیر ایران و به‌ویژه تضاد گفتمانی انتخابات آینده را می‌تواند توضیح بدهد تضاد گفتمانی مدیریت «مردمی» و مدیریت «ضدمردمی» است؛ درون این دال مرکزی 4 دال فرعی را در حوزه‌های اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، سیاست داخلی و دیپلماسی می‌توانیم تشخیص دهیم.
در یک‌صد سال اخیر فضای عرصه عمومی جامعه ایران همواره دو قطبی بوده و تا زمانی که مسأله مالکیت در ایران بر اساس نظریه مالکیت دوگانه شهید صدر حل نشود این فضا همچنان دو قطبی خواهد ماند. این دو قطبی مداوم در سال‌های مختلف بازتولید شده است،یعنی آنچه که در انتخابات سوم تیرماه سال 84 اتفاق افتاد از جنس همان دوقطبی است که در دوم خرداد 76 اتفاق افتاد و باز هم از جنس همان دوقطبی است که در 22 خرداد سال 88 اتفاق افتاد و حتی مبانی ایجاد دوقطبی کاذب سازش - مقاومت هم که در 24 خرداد 92 ظاهر شد بر ریل تحولات گذشته پیش رفته است. در واقع همه این دوقطبی‌ها از جنس همان محوری است که از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی بهمن 57 تمام تحولات ایران حول آن شکل گرفته‌اند.این دوقطبی‌ها که در طول تاریخ مداوم تکرار و باز تولید شده اند؛در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم هم امتداد داشت و در صورت حضور مهندس مشایی در این انتخابات یک دو قطبی گفتمانی واقعی ظاهر می‌شد که دال مرکزی آن تضاد مدیریت مردمی و مدیریت ضد مردمی بود اما با حذف مهندس مشایی و حضور دکتر جلیلی تنها موضوع مقاومت به عنوان وجه سیاست خارجی مدیریت مردمی آن هم به شکل کاریکاتوری و بدلی به عرصه آمد که رقیب هم از همین نقطه ضعف استفاده کرد و با یک فن بدل نماینده مقاومت را بر صندلی مدیریت غیرمردمی نشاند و پیروز شد.
در حوزه اقتصاد دو قطبی مدیریت مردمی و مدیریت ضدمردمی خود را در قالب تضاد بین جامعه‌گرایی و بازار‌گرایی نشان خواهد داد. جامعه‌گرایی در حوزه اقتصاد به این مفهوم است که جامعه‌گرایان اقتصاد را تابع سایر عرصه‌های جامعه و تابع حوزه‌های ارزشی و فرهنگی می‌دانند در حالی که بازار گرایان اعتقاد دارند جامعه و ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی باید تابع پارامترهای اقتصادی باشد و این جامعه است که باید خود را با شاخص‌های اقتصادی تنظیم کند.
در حوزه سیاست داخلی، مدیریت مردمی اعتقاد دارد که سیاست باید با مشارکت عامه و نقش آفرینی آحاد مردم تدبیر شود،در حالی که مدیریت ضد مردمی اعتقاد دارد که سیاست باید در حوزه جامعه مدنی و نخبگان حزبی محدود باشد و آحاد مردم مشارکتی محدود داشته باشند و مشارکت حداکثری در محدوده احزاب و سازمان‌ها و گروهها قرار گیرد.
اما باید به این نکته توجه داشت که اولاً آنچه به عنوان کار کارشناسی و علمی در حوزه‌های حزبی تعریف می‌شود تماماً برای تامین منافع افراد ذی نفوذی است که عقبه پنهان احزاب را شکل می‌دهند. مهمترین ویژگی حزب مداری تبعیت از منافع افراد ذی‌نفوذ در جامعه خواهد بود؛ تجربه ثابت کرده احزاب در هیچ کجای دنیا به سمت کار کارشناسی واقعی مبتنی بر علم نمی‌روند و تنها به دنبال تامین منافع اصحاب قدرت و گروه‌های ذی نفوذ در جامعه حرکت می‌کنند. ثانیاً نتیجه مستقیم مشارکت سیاسی از نوع حزب مدار این است که مشارکت مستقیم مردم را محدود می‌کند در حالی که اعتقاد داریم مردم باید سرنوشت خود را مستقیماً تعیین و تدبیر کنند و انقلاب اسلامی نیز از مسیر حضور یکپارچه مردم به پیروزی رسید؛بنابراین تفاوت مدیریت مردمی و مدیریت ضدمردمی در نحوه صورت بندی مشارکت مردم شکل می‌گیرد. این که آقای دکتر احمدی‌نژاد گفت انتخاباتی می‌خواهیم که صددرصد مردم در آن حضور داشته باشند و یا این‌که فضا را به سمتی نبریم که صرفاً 3000 فعال اقتصادی داشته باشیم و 76 میلیون ایرانی کارگر این 3000 نفر باشند و باید آحاد مردم در حوزه‌های اقتصادی نقش ایفا کنند ناشی از تفاوت‌های رویکردی در همین حوزه است و اینها همه نشان می‌دهد که احمدی‌نژاد اسطوره مدیریت مردمی است.
مسأله بعدی محور فرهنگی اجتماعی است که مدیریت مردمی در این خصوص معتقد است که باید سیاست فرهنگی مبتنی بر رویکردهای فطری در جامعه سازماندهی شود. مدیریت مردمی معتقد است براساس مبانی دینی و اعتقادی اسلامی مان، آحاد جامعه از فطرت‌هایی پاک برخوردارند و وقتی شما به فطرت‌های عامه مردم و جامعه مراجعه می‌کنید آن‌ها مسیرهای درست را در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی طی می‌کنند، در حالی که مدیریت ضد مردمی معتقد است که باید ما فرهنگ عمومی جامعه را چنان مدیریت کنیم که منافع گروه‌های خاص و محدود سیاسی و اقتصادی تامین شود.
آقای احمدی‌نژاد در هر دو دوره انتخابات 84 و 88 سخنانش در حوزه فرهنگی و اجتماعی یکسان است و بر مبانی رویکرد فطری اتکا دارد. اگر سخنان آقای احمدی‌نژاد را در سال 84 با اکنون مقایسه کنیم می‌بینید که رویکرد ایشان هیچ تغییری نکرده است، منتها در دوره اول ریاست جمهوری به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی کشور فرصت کمتری برای بروز دیدگاه‌های فرهنگی وی مهیا بود و در عین حال جریانی که در دولت نهم سیاست‌های فرهنگی را دنبال می‌کردند نگاه رئیس جمهور را قبول نداشتند، یعنی در دوران وزارت آقای صفار هرندی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نهم نگاه فطرت گرای رئیس جمهور را قبول نداشت.

در سیاست خارجی نیز جریان مدیریت مردمی اعتقاد دارد که باید مسیر پیشرفت را براساس توانمندی‌های درونی و ملی ساماندهی کنیم و مناسبات‌مان را با دنیای خارج نیز براساس توانمندی‌های ملی پیش ببریم که بتوانیم از مواضع برابر با جهان خارج در تعامل قرار بگیریم اما مدیریت ضد مردمی چون ریشه‌های مردمی ندارد، براساس اصل بقای داروین معتقد است که جمهوری اسلامی زمانی توسعه پیدا می‌کند که خود را با محیط پیرامون سازگار کند و در مناسبات حاکم بر نظام بین‌الملل ادغام شود و باز اعتقاد دارند که این اقتصاد است که باید جهت سیاست خارجی ما را تعیین کند نه ارزش‌های فرهنگی و باورهای سیاسی و ارزشی، در واقع همان تفاوت جامعه‌گرایی و بازار‌گرایی خود را در اینجا نیز نشان می‌دهد،یعنی بازارگرایان سیاست خارجی را تابع اقتصاد می‌خواهند. از زمان مشروطه که نقاط ابتدایی تماس جدی بین ایران و غرب ایجاد می‌شود،تضاد مدیریت مردمی با مدیریت ضد مردمی در کشورمان شکل گرفته است که یک طرف این تضاد آحاد مردم‌اند و یک طرف آن یک گروه محدود از صاحبان سرمایه که در مقاطعی از تاریخ این گروه خاص پیروز شده و در دوره‌هایی هم مردم پیروز شدند. ه صورت بندی مشارکت مردم شکل می‌گیرد. این که آقای دکتر احمدی‌نژاد گفت انتخاباتی می‌خواهیم که صددرصد مردم در آن حضور داشته باشند و یا این‌که فضا را به سمتی نبریم که صرفاً 3000 فعال اقتصادی داشته باشیم و 76 میلیون ایرانی کارگر این 3000 نفر باشند و باید آحاد مردم در حوزه‌های اقتصادی نقش ایفا کنند ناشی از تفاوت‌های رویکردی در همین حوزه است و اینها همه نشان می‌دهد که احمدی‌نژاد اسطوره مدیریت مردمی است.
مسأله بعدی محور فرهنگی اجتماعی است که مدیریت مردمی در این خصوص معتقد است که باید سیاست فرهنگی مبتنی بر رویکردهای فطری در جامعه سازماندهی شود. مدیریت مردمی معتقد است براساس مبانی دینی و اعتقادی اسلامی مان، آحاد جامعه از فطرت‌هایی پاک برخوردارند و وقتی شما به فطرت‌های عامه مردم و جامعه مراجعه می‌کنید آن‌ها مسیرهای درست را در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی طی می‌کنند، در حالی که مدیریت ضد مردمی معتقد است که باید ما فرهنگ عمومی جامعه را چنان مدیریت کنیم که منافع گروه‌های خاص و محدود سیاسی و اقتصادی تامین شود.
آقای احمدی‌نژاد در هر دو دوره انتخابات 84 و 88 سخنانش در حوزه فرهنگی و اجتماعی یکسان است و بر مبانی رویکرد فطری اتکا دارد. اگر سخنان آقای احمدی‌نژاد را در سال 84 با اکنون مقایسه کنیم می‌بینید که رویکرد ایشان هیچ تغییری نکرده است، منتها در دوره اول ریاست جمهوری به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی کشور فرصت کمتری برای بروز دیدگاه‌های فرهنگی وی مهیا بود و در عین حال جریانی که در دولت نهم سیاست‌های فرهنگی را دنبال می‌کردند نگاه رئیس جمهور را قبول نداشتند، یعنی در دوران وزارت آقای صفار هرندی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نهم نگاه فطرت گرای رئیس جمهور را قبول نداشت.

در سیاست خارجی نیز جریان مدیریت مردمی اعتقاد دارد که باید مسیر پیشرفت را براساس توانمندی‌های درونی و ملی ساماندهی کنیم و مناسبات‌مان را با دنیای خارج نیز براساس توانمندی‌های ملی پیش ببریم که بتوانیم از مواضع برابر با جهان خارج در تعامل قرار بگیریم اما مدیریت ضد مردمی چون ریشه‌های مردمی ندارد، براساس اصل بقای داروین معتقد است که جمهوری اسلامی زمانی توسعه پیدا می‌کند که خود را با محیط پیرامون سازگار کند و در مناسبات حاکم بر نظام بین‌الملل ادغام شود و باز اعتقاد دارند که این اقتصاد است که باید جهت سیاست خارجی ما را تعیین کند نه ارزش‌های فرهنگی و باورهای سیاسی و ارزشی، در واقع همان تفاوت جامعه‌گرایی و بازار‌گرایی خود را در اینجا نیز نشان می‌دهد،یعنی بازارگرایان سیاست خارجی را تابع اقتصاد می‌خواهند. از زمان مشروطه که نقاط ابتدایی تماس جدی بین ایران و غرب ایجاد می‌شود،تضاد مدیریت مردمی با مدیریت ضد مردمی در کشورمان شکل گرفته است که یک طرف این تضاد آحاد مردم‌اند و یک طرف آن یک گروه محدود از صاحبان سرمایه که در مقاطعی از تاریخ این گروه خاص پیروز شده و در دوره‌هایی هم مردم پیروز شدند.

عبدالرضا داوری