عملکرد دولت در عرصه سیاست خارجی تلفیقی از سیاستهای خروشچف - گورباچف است . هجمه های مغرضانه تکنوکرات ها علیه رئیس دولت های نهم و دهم که همسو با تبلیغات وقت جهان غرب علیه دیپلماسی دکتر محمود احمدی نژاد صورت می گیرد٬ رابطه این مشی فکری را با سیاست « استالین زدایی » در دوران خروشچف معنادار می نماید.

غرض کرشمه «حسن» است ورنه حاجت نیست
جمال دولت «محمود» را به زلف ایاز
حضرت حافظ

یکم- ترویج سنت «تابو شکنی» در کشور که متاسفانه با تلاش دولت یازدهم مبنی بر تخریب شخصیت « دکتر احمدی نژاد » در گزارش ۱۰۰روزه آن آغاز شده و به موضع گیری انتقادی از راهبردهای کلان سیاست خارجی کشور تسری یافته است٬ تقلیدی آگاهانه از تاریخ شوروی سابق در زمان «خروشچف » را در افواه عمومی متبادر ساخته است. این تمثیل درخصوص سیاست های داخلی دولت مصداق دارد و به دلایلی که در ادامه ذکر خواهد شد٬ عملکرد دولت در عرصه سیاست خارجی تلفیقی از سیاستهای خروشچف - گورباچف است . هجمه های مغرضانه تکنوکرات ها علیه رئیس دولت های نهم و دهم که همسو با تبلیغات وقت جهان غرب علیه دیپلماسی دکتر محمود احمدی نژاد صورت می گیرد٬ رابطه این مشی فکری را با سیاست « استالین زدایی » در دوران خروشچف معنادار می نماید. این مطلب قطعا به معنای قیاس میان دکتر محمود احمدی نژاد با استالین نیست - که اساسا قیاسی مع الفارق است - بلکه به مفهوم مشابهت میان ماهیت سیاست «تجدیدنظرطلبی» در دو دوره تاریخی جداگانه ‪و ‬ بازتولید این سیاست در دولتمردان جدید است.

در کنگره فوق العاده بیست و یکم حزب کمونیست شوروی که در ۱۹۵۶ میلادی برگزار شد٬ نیکیتا خروشچف در نقد دوران استالین و سیاست های وی چنان سخنان بیرحمانه ای را بر زبان آورد که حاضران را در بهت و حیرت فرو برد. مشابه گزارش۱۰۰ روزه دولت٬ واکنش هجو آمیز آقایان صادق و ترکان علیه نامه وزین دکتر احمدی نژاد در دعوت به مناظره٬ اظهارات محسن رفیق دوست٬ نوبخت و… . در کنگره بیست و دوم حزب کمونیست شوروی نیز که دو سال بعد تشکیل یافت خروشچف و مشاورانش تاکید کردند که تعدادی از عوامل و همکاران استالین هنوز در حزب و حکومت حضور دارند٬ که باید هرچه سریعتر پاکسازی شوند. مشابه با سخنان ترکان که با تاکیدبرضرورت برکناری مدیران غیرهمسو با دولت گفت: اگر قرار شد مدیران احمدی نژاد شناسنامه دوم بگیرند، می توانند همراه باشند، اما نمی توانند محور باشند . به دستور خروشچف چاپ آثار ضد استالین در مطبوعات آزاد شد و متعاقبا در ۱۹۶۲ میلادی شاعر طرفدار خروشچف به نام « توارودوفسکی » که در آن زمان سردبیر ماهنامه « نوی میر » نیز بود٬ نسخه خطی کتاب « یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ » نوشته الکساندر سولژنیتسین را به انتشار رسانید که با حمایت مالی سفارت خانه های آمریکا در سراسر جهان توزیع شد. دانستن این موضوع تا حد زیادی می تواند از فضای پارادوکسیکال حاکم بر جامعه که از همزمانی اظهارات آیت الله هاشمی درباره « لزوم گردش آزاد اطلاعات و نکوهش سانسور » و «توقیف گسترده نشریات و فیلترینگ سایت های حامی دولت پیشین » ناشی شده است٬ رمز گشایی نماید . به عبارت دیگر انتقاد آزاد است مشروط بر آنکه -منحصرا - عملکرد حاکمیت و حکومت گذشته را هدف قرار بدهد.

خروشچف اگرچه پس از درگذشت استالین به بالاترین مقام در شوروی سابق دست یافته بود٬ ولی از آنجا که کاریزمای استالین همچنان در سراسر شوروی حاکم بود٬ خروشچف فکر می کرد که پیش نیاز تثبیت هویت و کسب محبوبیت او تخریب شخصیت و منزلت استالین در شوروی است. به همین دلیل در دوران خروشچف مخدوش ساختن وجهه مردمی استالین در دستور کار مقامات قرار گرفت. همچنانکه کاریزمای احمدی نژاد نیز یکی از دلایلی است که باعث شده است که احمدی نژاد زدایی اکنون در دستور کار مقامات و مسئولان دولت یازدهم قرار گیرد. دلایل بعدی این اقدام در ادامه ذکر خواهد شد . بدیهی است که نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری نیز نافی این تحلیل نبوده و استناد افراد به عباراتی نظیر « پیام ۲۴ خرداد » بر محبوبیت جامع و مانع آنان دلالت نمی کند چرا که برگزاری انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در شرایط فقدان کاندیدای موردنظر رییس دولت دهم٬ این فرصت تاریخی را برای دکتر روحانی فراهم آورد که از تشتت آراء مردمی نیز به سود خود منتفع شود. از دیگر دلایلی که دولت یازدهم را در اجرای سیاستهای راهبردی آن نیازمند ترور شخصیت احمدی نژاد معرفی می کند٬ می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- انتساب صفت «دروغگویی» به دولت دهم: کاربرد این تاکتیک سهل و ممتنع آن است که باعث می شود جامعه به دو گروه فرضی «راستگویان» و «دروغگویان‌» تفکیک شده و بطور اتوماتیک٬ مخالفان و منتقدان دولت قبل در گروه راستگویان قرار گیرند. بی آنکه لازم باشد برای اثبات این وجه تمایز ادعایی‌٬ اقدامات « عینی » و « اعتماد ساز » چندانی انجام بدهند.

۲- افزایش ظرفیت پنهانکاری با استفاده از رانت راستگویی: دولتی که راستگوست٬ لاجرم معتمد مردم است بنابراین به اعتبار رانت راستگویی که به خود تفویض نموده است٬ خود را محق می داند که شیوه اطلاع رسانی خود را مطابق با مصالحی تنظیم نماید که شخصا برای کشور تشخیص داده است. این دولت همچنین از مردم انتظار دارد که پنهان کاری ها را حتی در موضوعات مهمی نظیر اعلام متن توافقنامه ژنو ـ که با منافع ملی و غرور ایرانی آمیخته است ـ نیز درک نماید. چه در غیر اینصورت٬ به مردم یادآوری می شود که نتیجه قدرناشناسی نسبت به دولت کنونی٬ بازگشت به دورانی خواهد بود که در آن « از راستگویی هیچ خبری نیست».

۳- گریز از استیضاح و تثبیت موقعیت فراقانونی برای دولت: در حالی که اظهارات دکتر احمدی نژاد مبنی بر عبور کشور از ساختار پارلمانی٬ با قرائتی مغرضانه از سوی برخی سیاسیون مواجه شد و وی را در موضع اتهام ضدیت با عبارت امام راحل ره و فروکاستن از جایگاه مجلس قرارداد٬ اکنون ملاحظه می شود که دولت یازدهم که در ابتدای تشکیل خود شعار همسویی و تعامل حداکثری دولت با مجلس را سرلوحه عملکرد خود قرار داده بود٬ پس از دریافت بیشترین هم رایی از مجلس نهم و گشاده دستی نمایندگان در اعطای رای اعتماد به اعضای کابینه٬ تنها چند ماهی حرمت داری نمود و پس از دریافت ۳ کارت زرد از سوی مجلس ، نمایندگان را به توطئه متهم ساخت و با عباراتی تند و در مواردی استهزاگونه مجلس را مورد خطاب و عتاب قرارداد. حال آنکه نمایندگان مجلس تنها از حق قانونی خود استفاده کرده اند. با این حال کمتر کسی دولت یازدهم را که در مواضع اعتراضی خود٬ حتی تا تهدید ضمنی مجلس به تجدید نظر مردم در ترکیب مجلس بعدی پیش رفته اند٬ به چالش می کشد تنها به این دلیل که رئیس دولت کنونی با احمدی نژاد «متفاوت » است؛ و ضمنا٬ « راستگو نیز هست ».

۴- مستورسازی نقاط ضعف دولت یازدهم با انتساب مشکلات به دولت دهم: مجموعه دولت یازدهم از استعداد بزرگنمایی و توانمندی بالا در به نمایش کشیدن اقدامات خود و اطرافیانش و نیز از اراده ای منسجم در معرفی تمامی مشکلات کشور به عنوان «میراث دولت قبل» برخوردار است. این اقدامی است که دولت کنونی به منظور استتار نقاط ضعف خود و دریافت حداکثری حمایت و پشتیبانی مردمی انجام می دهد. تلاش دولت یازدهم برای ترسیم محمود احمدی نژاد به عنوان « مقصری در سایه » را باید در کانتکست میل بقای قدرت و به عنوان کلید مشروعیت یابی دولت یازدهم در عرصه های ملی و بین المللی ارزیابی کرد زیرا با اتخاذ این راهبرد٬ دولت یازدهم خود را یگانه عاملی معرفی می کند که می تواند از «خطر بازگشت احمدی نژاد » به عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی ممانعت نماید.بازیگران جدید قدرت بخوبی واقفند که چگونه می توانند از کوچکترین موضوعی٬ بحران های حماسی بسازند و آنها را به اطلاع عموم برسانند و سپس از طریق حل و فصل مشکلات خودساخته - پرداخته٬ در عرصه ملی و بین المللی کسب اعتبار نمایند. این همان جنبه نمایشی قدرت است که اگر بدرستی بازی شود٬ باعث می شود که حتی اخبار بد نیز مانند فتوحاتی به نظر برسند. تنها اقدامی که باید انجام شود آن است که پیش بینی ها را چنان پرمخاطره جلوه دهند که حاصل کار٬ بجز از دست دادن جان٬ هرچه که باشد آسودگی خاطر به حساب آید. تسلط بر چنین صحنه گردانی٬ به افراد کیفیتی «فراطبیعی» و «مشکل گشا» می بخشد.

دوم- در حوزه سیاست خارجی٬ نیکیتا خروشچف با لبخند به پیشواز غرب شتافت. خروشچف می اندیشید که در صورت عقب نشینی از آرمان های شوروی و مواضع مستحکم حزب کمونیست و با اعطای امتیازاتی به غرب٬ غرب را وادار می سازد که از مبارزه پیگیر آن برای ساقط کردن نظام اتحاد شوروی دست بکشد. او شعار «همزیستی مسالمت آمیز» با جهان غرب را به عنوان راهبرد خود تعیین کرد. حال آنکه تجربه کشورهای متعدد نشان داده است که هرگاه کشوری در برابر مطامع غرب بویژه آمریکا کوتاه آمده و به این کشور ها امتیازاتی داده است٬ در دور تسلسل امتیاز دادن به آن گرفتار آمده است.

درخصوص راهبرد لبخند به غرب و انجام اقدامات اعتمادساز برای رفع تهدیدات پوشالی غرب٬ متاسفانه باید اذعان داشت که حسن روحانی از همتای اسبق خود٬ نیکیتا خروشچف نیز پیشی گرفته است. در واقع ‪کنش او‬ در این عرصه با مدل گورباچف منطبق تر است. « میخائیل گورباچف » پس از روی کار آمدن اعلام کرد که هدف او احیای اقتصاد داخلی و فاصله گرفتن ازمسابقه تسلیحاتی است. او همچنین گفت که قصد دارد « روابط گرم و دوستانه ای را با آمریکا و متحدان غربی آن برقرار نماید ». در این میان٬ ایالات متحده که فرصت را مناسب تشخیص می داد٬ از مارس ۱۹۸۵ مذاکرات «کنترل تسلیحات» را در «ژنو» آغاز کرد. گورباچف در این مذاکرات «سخاوتمندانه» پیشنهاد کرد تا شوروی ۲۵ درصد از موشک های استراتژیک خود را «نابود» کند. امتیاز دهی های بی مورد شوروی به آمریکا روز به روز ادامه می یافت. در ششم اوت ۱۹۸۵ مسکو اعلام کرد که به طور «داوطلبانه» برای «مدت ۵ ماه» آزمایشات هسته ای خود را به حالت «تعلیق» در می آورد. گورباچف این «تعلیق یک جانبه» را «سه بار دیگر» نیز تمدید کرد. اما به ازای هر یک گام که اتحاد شوروی تحت مدیریت گورباچف به «عقب» می رفت٬ ایالات متحده چندین گام رو به «جلو» برمی داشت.

مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی ایران در سالهای ۸۲ و ۸۳ به سرپرستی حسن روحانی و امضای توافق نامه های سعدآباد٬ بروکسل و پاریس نیز به عنوان تجربه ای ملموس و عینی از بروز روحیه متخلف و غیرمتعهد غرب در برابر حسن نیت طرف مقابل به شمارمی آید. حدود یک دهه قبل٬ سران کشورهای اروپایی متعهد شدند که درمقابل انجام اقدامات اعتمادساز ایران ـ صرفاً - «پرونده ای » غیرقانونی را که با برچسب اضطراری علیه فعالیت های صلح آمیز کشورمان تشکیل یافته بود٬ از دستور کار شورای حکام خارج سازند. اما اجرای تعلیق های داوطلبانه توسط جمهوری اسلامی نه تنها نتوانست تروئیکای اروپایی را نسبت به انجام تعهد آن ملزم نماید بلکه آنان با کسب دستور از واشنگتن ، بانیان تصویب قطعنامه شورای حکام ژوئن ۲۰۰۴ علیه ایران شدند. نقطه عطف اعتماد به امپریالیسم نیز در تواقفنامه پاریس تجلی یافت که پس از چهار دور مذاکره٬ ایران به تعلیق کلیه فعالیت های هسته ای صلح آمیز خود متعهد شد. آنهم بصورت « نامحدود » و « نامشروط » .

رهبر معظم انقلاب خرداد امسال و دو روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری فرمودند: هرچه شما ضعف نشان بدهید، او دشمن مى‌آید جلو؛ هرچه شما عقب بکشید، او جرى‌تر میشود. این را ما تجربه کردیم؛ یک جاهایى عقب کشیدیم، دشمن ما جرى‌تر شد . با مرور گدشته و با استناد به نقشه راهی که رهبر معظم ترسیم نموده اند می توان اذعان داشت که اقدامات دولت یازدهم مبنی بر جدی گرفتن تهدیدات غرب و تلاش برای کسب اعتماد طرف غربی از طریق متوقف ساختن پیشرفت فعالیت های هسته ای صلح آمیز ایران و عقب نشاندن بخش های کلیدی آن -همانگونه که در توافقنامه ژنو انعکاس یافته است- موضوعی است که عدم بازنگری بر آن می تواند بازتولیدی به مراتب زیانبارتر از توافق پاریس را در برابر دستاوردهای هسته ای کشورمان قرار دهد. حساسیت این موضوع و ضرورت صیانت از حقوق هسته ای کشور٬ آشکارتر از آن است که پنهانکاری های مقطعی دستگاه دیپلماسی یا سیاست « بازی با کلمات » بتواند در ماهیت آن تغییری ایجاد کند و یا توجه اذهان عمومی را از توافقاتی که پشت درهای بسته اتفاق می افتد٬ منحرف سازد. رئیس جمهوری متبسم و تیم همواره شاد مذاکره کننده هسته ای ایران که از تقسیم شادیهای خود با مردم نیز به دلایل « محرمانه » امتناع می ورزند٬ باید متوجه این پیام از سوی مردم ایران باشند که با توجه به نمونه های متعدد از تخلفات غرب٬ « آزموده را آزمودن خطاست ».

سوم- نکته دیگری که در تجربه سیاست خارجی شوروی سابق حائز اهمیت است آنکه اقدام این کشور در گشودن دروازه های اقتصادی به سوی غرب و راه دادن به سرمایه داران غربی٬ هرگز نتوانست شوروی سابق را به شریک مطمئن غرب تبدیل نماید٬ به تخاصم مجموعه کشورهای غربی با اتحاد شوروی پایان دهد و دشمنی آنها را به مشارکت پرمنفعت اقتصادی تبدیل نماید. کلیه اقدامات اعتمادساز شوروی و حسن نیت آن تنها وسیله ای شد تا آمریکا و متحدان آن به بهانه سرمایه گذاری و همکاری اقتصادی با شوروی٬ سیل ماموران سازمان سیا و عوامل سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان٬ فرانسه و آلمان را در پوشش مهندسان٬ طراحان صنعتی و بازرگانان به این کشور اعزام نمایند.

این در حالی است که حسن روحانی که پیش از قرار گرفتن در جایگاه رئیس جمهوری نیز خواستار بهبود روابط اقتصادی با غرب شده بود٬درسخنرانی اخیر در مجمع اقتصاد جهانی٬ بازهم درخواست از سرمایه گذاران خارجی برای سفر به ایران را مطرح ساخت. موضوعی که با استقبال کم نظیر رسانه های غربی مواجه شد و به عنوان نکته کلیدی سخنرانی روحانی در داووس٬ بازتاب خبری یافت. برای مثال روزنامه واشنگتن پست در این زمینه نوشت: « دولت اوباما زمانی می گفت ایران در انزوا قرار دارد٬ اما در دو روز اخیر این رئیس جمهور ایران بود که روی کاناپه ها لم می داد٬ با چهره های سرشناس بین المللی دست می داد و با تجار شاخص قرارداد تجاری منعقد می کرد ».

برقراری مناسبات اقتصادی با غرب اگرچه فی نفسه مورد مناقشه نیست٬ اما آنچه موجب نگرانی است اول: اعتبار بخشیدن به ذات امپریالیستی نظام سرمایه داری غرب است و دوم: درک نادرست حسن روحانی از جایگاه تاثیرگذار ایران در وضعیت کنونی جهان است که متاسفانه باعث شده است در ادبیات وی موضوع همکاری های ایران با هارتلند نظام بین الملل عمدتا از موضع «ضعف و نیاز» ایران مطرح شود و بر این اساس کشورمان در معرض آسیب پذیری ناشی از افزایش مطامع و مطالبات جهان غرب قرار گیرد. البته حسن روحانی مشابه این مواضع را در تشریح اولین مذاکراتش با وزرای خارجه سه کشور اروپایی در ۲۳ آذر ۸۳ نیز اتخاذ کرد. آنجا که می گوید: « … تضمین دوم که به آنها گفتم این بود که گسترش روابط ما با شما خود می تواند یک تضمین عینی باشد. اگر روابط اقتصادی و سیاسی ما با شما آنچنان گسترش پیدا کند که در حد استراتژیک باشد٬ خود این بالاترین تضمین عینی است. زیرا کشوری که روابط بسیار بالایی با اروپا داشته باشد٬ هیج گاه حاضر نمی شود به خاطر دستیابی به بمب٬ به روابط خوب و استراتژیک خود صدمه بزند».

اقدام دیگر دکتر حسن روحانی که درواقع بزرگترین خطای استراتژیک وی بود و به کاهش قدرت چانه زنی ایران و افزایش قدرت تبلیغاتی غرب درباره اثربخشی رژیم تحریم ها انجامید٬ سخنرانی انتخاباتی او بود که در اظهاراتی صریح٬ رابطه وضعیت اقتصادی نه چندان مطلوب ایران را با نظام تحریم ها معنادار جلوه داد و با عبارت معروف چرخیدن سانتریفیوژها در ازای نچرخیدن چرخ های کشور، تلویحا پاشنه آشیل دولت آینده را به غرب نشان داد و نسبت به انعطاف ایران در صورت آغاز همکاری های دوستانه با غرب اعلام آمادگی کرد.

چهارم- شرکت حسن روحانی در مجمع اقتصاد جهانی در داووس و همچنین تعهدات نامتوازنی که اخیرا در توافقنامه ژنو صورت گرفته است٬ از جهاتی با شرکت گورباچف در اجلاس اقتصادی سالانه سران هفت کشور ثروتمند صنعتی جهان موسوم به گروه هفت و پیشنهادات عجیب او در این اجلاس قابل مقایسه است. این مقایسه اگرچه در نگاه اول ممکن است بدبینانه به نظر برسد٬ اما بازخوانی متن توافقنانه ژنو ثابت می کند روحانی فردی است که برای رسیدن به مقصد٬ از خطوط قرمز عبور می کند.

گورباچف نخستین رهبر اتحاد شوروی بود که به این باشگاه سابقاً اختصاصی غربی ها دعوت می شد و درنتیجه این موضوع را موجب کسب اعتبار برای خود و کشورش تلقی می کرد. به خاطر حضور گورباچف و اصلاحات اقتصادی او « پرسترویکا »٬ کمک غرب به شوروی به عنوان مسئله اصلی دستور کار اجلاس گروه هفت تعیین شده بود. میخائیل گورباچف درک می کرد که مذاکرات گروه هفت برای کمک به شوروی٬ طولانی اما پول نقد و کمک آن ناچیز خواهد بود. به این دلیل با هدف تشویق شرکای غربی جدید خود و به منظور دست به جیب کردن واقعی و کریمانه٬ پیشنهادی به آنان داد که تصور می کرد نمی توانند آن را رد کنند. میخائیل گورباچف پیشنهاد خود را که روزگاری غیر قابل تصور به نظر می رسید٬ در یک نامه محرمانه بین رهبران گروه هفت توزیع کرد. پیشنهاد او این بود که سهمی از صنعت دفاعی شوروی را به غرب بفروشد. در نامه او پیشنهاد شده بود که شرکت های غربی در یک برنامه ۳۰ تا ۴۰ میلیارد دلاری برای تبدیل تولید کارخانه های دفاعی شوروی به تولید محصولات غیر نظامی شرکت کنند. به این ترتیب٬ شرکت های غربی در عوض سرمایه و تخصص تجارتی خود٬ به مراکز تحقیقاتی و کارخانه های دفاعی فوق پیشرفته شوروی دسترسی می یافتند. گورباچف حاضر بود این معامله را برای غربی ها بادادن انگیزه های مالیاتی و امتیازهایی در زمینه اعطای جواز مشارکت به آنان شیرین تر کند٬ اما موضوع حیرت آور دسترسی آزاد غربی ها به کارخانه های تسلیحاتی شوروی بود که زمانی به شدت از آنها مراقبت می شد. در نامه گورباچف گفته شده بود: « رازداری غیر موجه٬ یک مانع جدی بود. حالا ما٬ درها را به روی غربی ها می گشاییم »….

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:

صرفنظراز آنکه اداره کل اردوگاه های کار و اصلاح گولاگ به تعبیر برخی از نویسندگان از جمله اسکندر دلدم - مؤلف ایرانی کتاب ظهور و سقوط اتحاد جماهیر شوروی محلی بوده است که ژوزف استالین محکومانی را که دادگاه های شوروی آنان را « دشمنان خلق » تشخیص داده بود٬ به منظور تعلیم ٬ تربیت و اصلاح به آنجا اعزام می کرده است تا پس از ترک اعمال ضداخلاقی و ضداجتماعی و نیز آموزش برخی مشاغل٬ به صورت یک فرد سالم به اجتماع بازگردند؛ و یا آنکه گولاگ همان « اردوگاه کار اجباری سیبری » و محلی بوده است که در آن محکومان به کار طاقت فرسای بدنی اشتغال داشته و رنج های اسفباری را تحمل می کرده اند٬ نکته ای بسیار قابل تامل در ارتباط با آن وجود دارد که عبارت است از حمایت وسیع مالی و امنیتی غرب از عموم منتقدان ژوزف استالین و اقناع و ترغیب آنان به نگارش آثاری که وجهه اتحاد شوروی و رهبر آن را تخریب نماید. تخصیص بودجه مالی توسط وزارت خارجه آمریکا برای انتشار کتاب هایی مانند « مزرعه حیوانات » - نوشته جورج اورول - و اعطای نوبل ادبیات به نویسندگانی نظیر بوریس پاسترناک خالق « دکتر ژیواگو » و الکساندر سولژنیتسین مؤلف یهودی کتاب های جنجال برانگیز « یک روز از زندگی ایوان دسینوویچ » و « مجمع الجزایر گولاگ » مبین این واقعیت است که آمریکا و متحدان غربی آن٬ از قلم نویسندگان منتقد برای بروز بحران داخلی در اتحاد شوروی استفاده کرده و زمینه فروپاشی آن را از داخل فراهم آورده است.

جایزه صلح نوبل از جمله جوایز سیاسی است که غرب از آن به عنوان قدرت نرم برای جذب مخالفان نظام های مستقل و حکومت های مردمی از طریق بزرگنمایی این افراد در وسایل ارتباط جمعی و تبدیل آنان به چماقی برای تخریب وجهه کشورهای متبوعشان استفاده می کند. اعطای جایزه صلح نوبل به «آندره ساخاروف» مخترع بمب هیروژنی و پدر بمب هسته ای شوروی در همین راستا قابل بررسی و تامل است. در ۱۹۷۵ جایزه صلح نوبل به این فیزیکدان هسته ای تعلق گرفت که در تولید و ساخت سلاح های کشتار جمعی فعالیت می کرد و همزمان وسایل ارتباط جمعی غرب٬ در مقیاس گسترده ای شخصیت و اقدامات ساخاروف را پوشش خبری دادند. ساخاروف پس از دریافت جایزه و شهرت ناشی از تبلیغات رسانه ای غرب٬ به منتقد داخلی نظام شوروی تبدیل شد . انتقادات او به شمار زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر در شوروی با حمایت حداکثری غرب مواجه شد٬ بطوریکه از ۱۹۸۸ پارلمان اروپا به افتخار آندره ساخاروف جایزه ای مستقل به نام « ساخاروف برای آزادی اندیشه » را بنیان نهاد که عمدتا به اپوزیسیون و فعالان حقوق بشری کشورهای غیرهمسو با غرب اهدا می شود. تعلق این جایزه به دو تن از محکومان اغتشاشات سال ۸۸ و تحویل آن به جعفر پناهی و نسرین ستوده در سفارت یونان ـ دیداری که متاسفانه اختیار سرزمینی جمهوری اسلامی ایران را نیز عملا زیر سؤال برد - محل تامل جدی است.

در ۲۳ آبان ۱۳۸۳ رهبر انقلاب ذیل گزارشی که حسن روحانی از جمع بندی جلسه با سران سه کشور اروپایی و تنظیم توافق پاریس خدمت ایشان ارسال کرد٬ مرقوم داشتند « اگر سه کشور نامه را نپذیرفته اند٬ شما هم توافق پاریس را قبول نکنید ». حسن روحانی به جای ابلاغ شکست مذاکرات٬ موضوع را با رئیس جمهوری وقت درمیان گذاشت و با هماهنگی سید محمد خاتمی، همان شب برای ملاقات با رهبر انقلاب به حضور ایشان رفت. دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی پس از آنکه با دادن اطمینان به آیت الله خامنه ای مبنی بر آنکه درصورت توافق ایشان با توافق نامه پاریس « کار نطنز ادامه یابد » ٬ « کیک زردهای اصفهان به UF6 تبدیل شود » و « ۲۰ سانتریفیوژ هم بتوانند برای آزمایش های فنی ادامه کار بدهند » توانست توافق مشروط رهبر انقلاب را با توافق پاریس جلب نماید٬ روز بعد با احضار سفرای بریتانیا٬ فرانسه و آلمان٬ نتیجه را با این ادبیات به اروپایی ها اعلام کرد: « از امروز وارد مرحله جدیدی شدیم ما تصمیم به تعلیق گرفته ایم… ‪ ‬ اما ‪ ‬ از شما می خواهم هیچ گاه واژه توقف غنی سازی را به کار نبرید. هربار که این عبارت از طرف مقامی اروپایی مطرح می شود بنای اعتماد را در ایران تخریب می کند ». به نقل از ماهنامه مهرنامه ـ اردیبهشت ۱۳۹۱

نکته قابل تامل آن است که مبادرت های مقطعی ایران به دیپلماسی پنهانکاری از جانب غرب بسرعت درک شده و به دفعات، مورد استفاده به نفع مطلوب قرار گرفته است.درهمین رابطه٬ البرادعی در کتاب « عصر فریب » صفحه ۲۸۳ می نویسد: « در جلسه ای با وزیر امور خارجه فرانسه٬ داست بلیزی٬ وی پیشنهاد داد که ایده تعلیق دوگانه علنی شود… به داست بلیزی گفتم خوشحال خواهم شد اگر یک توقف « pause» را درخواست کنم٬ اما می خواهم از استفاذه از واژه « تعلیق » اجتناب کنم. نشست اقتصاد جهانی در داووس که برای هفته آینده برنامه ریزی شده٬ مکان خوبی برای پرده برداری از این ابتکار عمل بود.داست بلیزی گفت: شما تنها کسی هستید که می توانید این کار را انحام دهید٬ چراکه یکی از طرفین مذاکره نیستید و نیز به دلیل موقعیت تان به عنوان برنده جایزه نوبل. … از گفت و گو با اورسولا پلاسنیک٬ وزیر امور خارحه استرالیا و یک دوست صمیمی که استفاده از واژه وقفه « time ‪-‬out » به جای توقف را پیشنهاد داد٬ اصلاحات بیشتری به دست آمد. وی گفت «وقفه » ملایم تر به نظر می رسد و بنابراین برای ایرانی ها جاذبه بیشتری دارد. درواقع این اصطلاحی بودکه در مصاحبه با سی ان ان و بی بی سی در داووس از آن استفاده کردم ».

مصاحبه اختصاصی دکتر حسن روحانی با ماهنامه مهرنامه- اردیبهشت ۱۳۹۱- صفحه ۲۴۸

کتاب «از استالین تا یلتسین»- نوشته فرد کلمن ‪ ‬Fred Coleman‪ ‬ - انتشارات ایران- چاپ دوم- اسفند ۱۳۹۱- صفحه ۵۰۸