نفاق جديد در دوران تاويل داراى نحله هاى متعددى است كه در هدف داراى وحدت مى باشند. پيامبر عظيم الشان اسلام (صلى الله عليه و آله) پس از اتمام جنگ احد، به امام على (عليه السلام) فرمودند: «واقعاً تو ما را يارى كردى و همراه من با شمشير خود مبارزه كردى و با جانت از من دفاع نمودى، چه خواهى كرد هنگامى كه پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين رو در رو شوى».

امام على (عليه السلام) كه از اين سخنان در شگفت شده بودند از حضرت پرسيدند: «آيا واقعاً چنين اتفاقى خواهد افتاد؟» رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ايشان فرمودند: «به خدا سوگند آرى» (۱۴)

در اين حديث شريف به وضوح پرده از نحله هاى نفاق جديد كنار مى رود و ماهيت جريان هاى سه گانه منافقين در دوران تاويل آشكار مى گردد.

 

در اين بخش  به دسته سوم منافقين و چرايى پديدآمدن نفاق جديد خواهيم پرداخت.

«منافقين محارب»، دسته ديگرى از جريان نفاق در دوران تنزل مى باشند كه عليه پيامبر

(صلى الله عليه و آله) و حكومت دينى اعلام جنگ مسلحانه نمودند. رهبر معظم انقلاب اسلامى در بيان دسته بندى جريان نفاق، منافقين حربى را منافقين دسته سوم مى نامند و در خصوص آنان مى فرمايند: «دسته سوم،  منافقينى هستند كه در مدينه ايمان آوردند، دچار لغزش هاى مؤمنانه شدند، خود را حفظ نكردند، رفتند و در يمامه با پيامبر (صلى الله عليه و آله) اعلام جنگ كردند و شدند منافقين محارب.» (۶)

منافقين دوران تاويل

دوران تاويل دوره اجراى دستورات و احكام دين و مبارزه با كسانى است كه قصد تحريف دين و به انحراف كشانيدن جامعه دينى را دارند. در اين دوره صف بندى و رويارويى بر سر تاويل قرآن آغاز مى گردد. در اين راستا و هنگامى كه آيه شريفه ۹ سوره حجرات نازل شد (و ان طائفتان من المؤمنين اقتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احدهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله: و اگر دو طايفه از اهل ايمان با هم به قتال و دشمنى برخيزند،  البته شما مؤمنان بين آنها صلح برقرار داريد و اگر يك قوم بر ديگرى ظلم كرد، با آن طايفه ظالم قتال كنيد تا به فرمان خدا باز آيد (۷))، پيامبر عظيم الشان اسلام (صلى الله عليه و آله) با نگاهى به آينده و پيش بينى برگرفته از قرآن، از تغيير الگوى نبرد و صف بندى جديدى درجامعه دينى خبر دادند. حضرت در اين هشدار فرمودند: «كسى در ميان شما هست كه براى تاويل قرآن نبرد خواهد كرد، همانگونه كه من براى تنزيل آن نبرد كردم». برخى از مسلمانان پرسيدند: «آيا ما هستيم؟». حضرت جواب منفى دادند و از امام على (عليه السلام) به عنوان قهرمان مبارزه در عصر تاويل ياد كردند. (۸) حضرت امير (عليه السلام) درباره جريان نفاق جديد يا به عبارت ديگر نفاق دوران تاويل فرمودند: «آنان به وحدانيت خدا شهادت مى دهند. همين باعث مى شود تا كشتن آنان بر مردم گران آيد و به ولى خدا طعنه زده و بر او خشم گيرند»(۹)

همچنين حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله) نشان مى دهد كه دوره تاويل، دورانى طولانى خواهد بود كه پس از رحلت آن حضرت آغاز مى شود و تا ظهور ادامه مى يابد. رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله) در اين باره مى فرمايند: «مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف) براى تاويل قرآن پيكار مى كند، همانگونه كه من براى تنزل آن پيكار كردم.» (۱۰) رهبر معظم انقلاب اسلامى  از منافقين دوران تاويل با عنوان «نفاق جديد» ياد مى كنند و در دسته بندى هاى نفاق، آنان را جزء دسته دوم منافقين بر مى شمارند. ايشان در خصوص «نفاق جديد» مى فرمايند: «دسته دوم كسانى بودند كه جزء مؤمنين بودند، اول كار هم هيچ نشانه اى از نفاق در اينها نبود. ولى به مرور، دچار عوارضى شدند، اين عوارض، كار دستشان داد و آنها را از پاى در آورد. دسته دوم كسانى بودند كه دشمنى نداشتند با اسلام و پيامبر (صلى الله عليه و آله) و حركت اسلامى، دوست هم بودند ... كار اينها خلف وعده اى بود كه با خدا كردند. دروغى كه با عملشان به خود گفتند. خلافكارى، گناه، عدم اعتنا به تربيت خود، گاهى كار را به جايى مى رساند كه جزاى كار آنها بدترين مى شود. بدترين چيست؟ تكذيب آيات خدا، عدم دقت و مواظبت از خود،  از حرف خود، از رفتار خود، از فكر خود و ازخود مراقبت معنوى نكردن، كارش به نفاق مى رسد». (۱۱) بنابراين در دوران تاويل، طبقه جديدى از نفاق در جامعه ظاهر مى گردد كه با شكل نفاق در دوران تنزيل متفاوت است و از آن به عنوان «نفاق جديد» ياد مى شود. مهم ترين وجه تمايز نفاق دوران تنزيل با نفاق دوره تاويل، موضوع «وجاهت» است كه منافقين جديد از آن برخوردارند.

چرايى پديد آمدن نفاق جديد

«نفاق جديد» يا به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى، منافقين دسته دوم، معاندين دوران تاويل مى باشند كه جبهه اى درون دينى را عليه جامعه و نظام دينى بازگشايى مى نمايند. قرآن علت شكل گيرى اين پديده شوم و بسيار خطرناك را عدم استقامت و پايدارى مى داند. خداوند در قرآن مؤمنان را يك دست ندانسته و بدون توجه به ظواهر، آنان را در دو گروه طبقه بندى كرده است: «مؤمنين راستين» و «مؤمنين دروغين». آنگاه تفاوت ميان مؤمنين راستين و دروغين را در عنصر «پايدارى ايمان» دانسته و از كسانى كه در ايمان خود راست قامت نبوده و تغيير ماهيت داده اند به عنوان اهل نفاق ياد كرده است. «من المؤمنين رجال صدوقوا ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم ان الله كان غفورا رحيماً : برخى از آن مؤمنان، بزرگمردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملاً وفا كردند. پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا در راه خدا شهيد شدند) و برخى مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. تا آنكه خدا آن مردان راستگوى با وفا از صدق و ايمانشان، پاداش نيكو بخشد و منافقان را به عدل عذاب كند. اگر بخواهد يا به لطف، توبه شان بپذيرد كه خدا بر خلق بسيار آمرزنده و مهربان است». (۱۲)

بنابراين قرآن كسانى كه بر پيمان خود با خدايشان باقى مانده باشند را مؤمنين راستين دانسته و اينان را بر دو دسته تقسيم مى كند: «شهيدان سرافراز» و «بازماندگان پايدار و تغييرناپذير». از سوى ديگر كسانى كه از صداقت در پيمان بى بهره باشند، در گروه منافقان جاى داده و از ايمان حقيقى بى بهره مى داند. از اين رو مؤمن حقيقى كسى است كه ثابت قدم بماند و در دوران تاويل نيز ايمان خويش را از دست ندهد. در اين ارتباط امام على (عليه السلام) كه به واقع قهرمان مبارزه با منافقين جديد دوران پرفتنه تاويل است، در اين باره مى فرمايند: «به خدا سوگند من هم كسى هستم كه در انتظار (شهادت) به سر مى برم و من هرگز در روش خود تغيير نداده و برسر پيمانم ايستاده ام». (۱۳)

ناكثين؛ نحله اى از نفاق جديد

«ناكثين» محصول پيوند چهار عنصر «وجاهت»، «ثروت»، «سياست» و «قدرت» هستند. امام على (عليه السلام) در خصوص اين نحله نفاق مى فرمايند: «به چهار نفر گرفتار شدم كه هيچ كس به مانند آنان دچار نشده است. گرفتار شدم به شجاع ترين مردم «زبير»، زيرك ترين مردم «طلحه»، مطاع ترين مردم «عايشه» و ثروتمندترين مردم «يعلى بن منيه». (۱۵)

در حقيقت جريان ناكثين با قدرت «زبير»، ثروت «يعلى بن منيه»، نفوذ و وجاهت «عايشه» و طراحى «طلحه» به وجود آمد. «زبير» يكى از رزمندگان دلير اسلام بود كه لقب «سيف الاسلام» را بر او نهاده بودند. شمشير او گره هاى زيادى را گشوده بود. وى از جمله چهار نفرى بود كه براى بيعت با حضرت امير (عليه السلام) ثابت قدم ماند. نقل شده است كه هنگامى كه حضرت از دفن پيامبر (صلى الله عليه و آله) فراغت يافت، حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بر مركب سوار كرد و به در خانه مهاجرين و انصار رفت و از بيعت پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و واقعه غدير خم و ساير احاديث سخن گفت و از آنها در خواست حمايت كرد. در اين ميان چهل و چهار نفر از صحابه تعهد كردند در سلب حق او خوددارى نكنند. حضرت (عليه السلام) دستور داد كه سرهاى خود را بتراشند تا از ديگران ممتاز شوند و در خانه امام حاضر شوند و براى احقاق حق او قيام نمايند. فردا صبح تنها چهار نفر حاضر شدند: «سلمان»، «مقداد»، «ابوذر» و «زبير  بن عوام». (۱۶)

«طلحه» نيز در نوع خود يكى از عناصر سياسى و هوشمند محسوب مى شد. «عايشه ام المؤمنين» از چهره هاى با نفوذ در ميان مسلمانان به شمار مى رفت و حرف و سخن او خريدار داشت. «يعلى  بن منيه» هم كه از طرف عثمان فرماندار يمن بود، با غارت بيت المال به ثروت فراوانى دست يافت. به صورتى كه در تاريخ نقل شده يكى از كاروان هاى او چهار صد شتر بار زر همراه داشته است. «يعلى  بن منيه» براى فتنه آفرينى ناكثين شصت هزار دينار از بيت المال هزينه كرد. (۱۷)

قاسطين

يكى از نحله هاى جريان نفاق در دوران تاويل «قاسطين» مى باشند. «حسادت و كينه ورزى»، «قدرت طلبى و دنيا طلبى»، «تزوير و نيرنگ» و «باورهاى التقاطى و سست» عناصر تشكيل دهنده اين جريان بود. آزادشدگان پيامبر (صلى الله عليه و آله) همواره پس از رحلت آن حضرت مترصد بودند تا قدرت را از آن خود نمايند و يك حكومت موروثى ايجاد كنند. «عبدالفتاح عبدالمقصود» در اين باره مى نويسد: «پس از آنكه عثمان به كار خلافت گماشته شد، ابوسفيان در جمع خانواده خويش گفت: بنى اميه آن را (خلافت را) همچون گوى بربايند. سوگند به كسى كه ابوسفيان بدان قسم مى خورد، پيوسته اين اميدوارى را دارم كه (حكومت) براى كودكان شما به صورت وراثت در آيد». (۱۸) معاويه با در اختيار گرفتن حكومت در شام، اسلام نبوى را به اسلام قيصر و كسرى مبدل ساخت و با دستگاه تبليغاتى خود آنچنان فضاى مسمومى  را در سرزمين شام ايجاد نمود كه مردم تصور مى كردند كه امام على (عليه السلام) فرمان قتل عثمان را صادر كرده است. پس از كشته شدن عثمان، معاويه با طلحه، زبير و عايشه در مكه ميعاد گذاشت و با يكديگر عليه حكومت حضرت امير (عليه السلام) هم پيمان گرديدند. وى با به نمايش گذاردن پيراهن خونين عثمان در مسجد اموى، به بهانه خونخواهى عثمان، با تزوير و نيرنگ، سپاهى را براى جنگ با امام على (عليه السلام) آماده نمود. قاسطين در شام اجتماعى از حاسدين وكينه ورزان نسبت به امام على (عليه السلام) را به وجود آورده بودند. يكى از اين افراد «وليد بن عقبه» بود كه خصومت ديرينه اى با امام (عليه السلام) داشت. نقل است كه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) وليد كه مرد فاسقى بود به حضرت امير (عليه السلام)گفت: «نيزه من از تو تيزتر و فصاحت من از تو بيشتر و بازوى من از تو قوى تر است». امام على (عليه السلام) در پاسخ به وليدبن عقبه فرمودند: «خاموش باش فاسق». وليد در غضب شد به پيامبر (صلى الله عليه و آله) شكايت كرد. آنگاه آيه «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لايستون» را نازل شد. (۱۹)

در زمان خلافت عثمان، «وليد بن عقبه» والى كوفه گرديد. وى اكثر اوقات، مست و لايعقل بود. در تاريخ آمده است: «يك روز صبح، در حال مستى به مامومين گفت اگر بخواهيد به جاى دو ركعت، چهار ركعت نماز براى شما بخوانم. مردم موضوع بدمستى وى را به خليفه گزارش دادند و حتى گروهى به مدينه آمدند و شهادت دادند به شرب خمر وليد. او هم با حضرت على (عليه السلام) مشورت كرد و امام فرمود اگر ثابت باشد بايد او را حد زد. وليد با اين كينه ديرينه نسبت به امام، از جمله كسانى بود كه معاويه را به جنگ عليه اميرالمؤمنين (عليه السلام) تحريك كرد. (۲۰)