امام خمینی(ره) با تئوریزه کردن حکومتی مبتنی بر پایه های فقه شیعه، جایگاه ویژه ای را برای رضایت و رأی مردم قائل بودند، که همین امر وجود تغلب و استیلای حکومت را در نزد ایشان مردود می کند؛ به‌عکس از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی، مخالفان نظام در صدد بودند با کار شکنی و زور، نظر خود را بر مردم تحمیل کنند.

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»/ فاطمه شهابی؛ از جمله مباحث مهمی که در هر مکتب سیاسی به آن توجه می شود تشکیل حکومت ، انتخاب حاکم و اطاعت از حاکم است و هر مکتب با توجه به مبانی فکری واعتقادی، حکومت مطلوب خود را تشکیل داده و دست به انتخاب حاکم می زند. در اسلام حاکمیت از آن خداوند است که از جانب او به پیامبر و معصومین (ع) تفویض شده است. اما به علت انحرافی که در سقیفه روی داد ایده‌های دیگری در خصوص حاکم جامعه اسلامی و تشکیل حکومت در بین اهل سنت مطرح شد که از جمله آن ها می توان به اهل حل و عقد، استخلاف و نظریه تغلب (استیلا) اشاره کرد. در حالی که در فقه سیاسی شیعه تشکیل حکومت و انتخاب رهبر جامعه علاوه بر مشروعیت الهی می‌بایست مقبولیت و پذیرش مردم جامعه را نیز دارا باشد. لذا در چنین ساختاری زور و تحمیل جایگاهی ندارد.
بسیاری از اندیشمندان در طول تاریخ برای توجیه مشروعیت حکومت‌های مستقر دست به نظریه پردازی زده اند. از جمله این نظریه‌ها می توان به نظریه‌ی تغلب و یا استیلا در اندیشه سیاسی مسلمانان و به خصوص اهل سنت اشاره کرد که براساس آن اگر فردی با زور و شمشیر بتواند حکومت را تصاحب کند، او به عنوان حاکم شناخته شده و اطاعت از او واجب می گردد حتی اگر آن حاکم فاجر باشد. «امامت با زور و غلبه هم ثابت می شود و در این صورت احتیاج به عقد بیعت نیست هرچند که آن حاکم فاجر باشد» [1]
بسیاری از نظریه پردازان، حکومت معاویه و تبدیل خلافت به سلطنت را نقطه آغازین نظریه‌ی تغلب در اندیشه سیاسی اسلام می دانند؛ هنگامی که معاویه برای توجیه سلطنت خود در برابر خلافت و امامت شیعه و همچنین فراهم کردن شرایط جانشینی فرزندش به جعل حدیث و نظریه پردازی در باب حکومت پرداخت. بعد از امویان، عباسیان نیز برای اثبات حکومت خود به نظریه تغلب و استیلا استناد کردند. در واقع نظریه استیلا که ریشه در فقه حنبلی داشت درصدد توجیه وضع موجود و حمایت از آن بود و توسط اندیشمندانی چون ماوردی، ابن فرا و در دوره های بعد ابن تیمیه رشد و گسترش پیدا کرد و به عنوان منبع مشروعیت حاکم و حکومت مطرح گردید.
در مقابل، نظریه پردازان شیعه با اتکا به نصوص دینی و روایات و احادیث هرگونه زور و استیلا را به عنوان منبع مشروعیت حکومت نفی می کنند. آنها معتقدند نه تنها حکومت بلکه حتی در پذیرش دین هم هیچگونه اجبار و تحمیلی وجود ندارد و خداوند خود به صراحت در قرآن به آن اشاره فرموده که «لا اکراه فی دین» و یا در جای دیگر این‌گونه به پیامبر خطاب می کند: «ای رسول ما اگر خدای تو می‌خواست اهل زمین همه یکسره ایمان می‌آوردند. آیا تو می‌خواهی که با جبر و اکراه همه مردم را مومن و خداپرست کنی؟» [2]
علاوه بر آن روایاتی نیز از معصومین نقل شده است که در آنها هرگونه زور و اجبار برای تحمیل حکومت به مردم نفی شده است. به طور مثال می‌توان به توصیه پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) اشاره نمود که فرمودند: «ای پسر ابی‌طالب زمامداریِ امت من در حقیقت مال تو است، پس اگر مردم با رضا و رغبت تو را به ولایت خویش برگزیدند و با خوشنودی به گرد تو آمدند، ولایت آنان را بر عهده گیر و اگر در خلافت تو اختلاف کردند، آنان را به آنچه در آن هستند واگذار.»[3]
حضرت علی (ع) و یا سایر امامان تاسیس حکومت خود را منوط به بیعت و پذیرش مردم می‌دانستند و اگر‌چه منصوب از جانب خداوند بودند اما تا زمانی که مردم به سمت آنان نرفتند به زور حکومتی را بر مردم تحمیل نکردند.
توجه به رای و نظر مردم در زمان غیبت امام هم ادامه داشته است. چرا که در زمان غیبت نیز نصب خاصی از جانب خداوند صورت نگرفته است؛ بلکه خداوند تنها به بیان شرایط افرادی که می‌توانند در این مقام باشند پرداخته است. خداوند مقرر داشته است که فقیهی جامع الشرایط در راس امور باشد؛ اما این که کدام فقیه جامع شرایط زمام امور را در دست بگیرد به انتخاب مردم بستگی دارد. این فرآیند در تعیین حاکم جامعه اسلامی که بالاترین مقام در جامعه است، به‌خوبی نشان می دهد که در اندیشه سیاسی مسلمانان و به ویژه شیعیان، مردم و نظرات آنان جایگاه وسیعی دارد، پس نمی توان آن‌را با نظریه تغلب که از جانب دشمنان به اسلام نسبت داده می شود برابر دانست.

امام خمینی نقش مردم را در ایجاد حکومت مهم می دانستند و تحمیل هرگونه حکومتی را به مردم نفی می کردند. سیره عملی ایشان در برگزاری رفراندوم در آغاز جمهوری اسلامی، خود گویای این مطلب است. ایشان در این‌باره فرمودند: «ما تابع آرای ملت هستیم. ملت هر طوری رای داد ما هم از آن تبعیت می کنیم»

امام خمینی نیز همچوم سایر علمای شیعه با دیدن زور و جور حکومت وقت در مقابل آن قیام کرد و دست به ایجاد یک حکومت اسلامی با منبع الهی و مردمی پرداخت. ایشان با توجه به فقه سیاسی شیعه درصدد تئوریزه کردن حکومتی مبتنی بر پایه های فقه شیعه برآمدند و تحت تاثیر همین فقه سیاسی جایگاه ویژه‌ای برای رضایت و رأی مردم در تشکیل حکومت قائل بودند، که همین امر وجود تغلب و استیلای حکومت را در نزد ایشان مردود می‌کند.
امام در سخنان خود بسیار صریح بیان می کنند که در زمان غیبت، رای و اراده‌ی مردم برای استقرار و استمرار حکومت ضروری است و از ارکان مهم مشروعیت قدرت است. «اراده ی مردم باید در اصل تفویض قدرت دخیل باشد و الا قدرت مشروعیت لازم را ندارد.»[4]
امام خمینی نقش مردم را در ایجاد حکومت مهم می دانستند و تحمیل هرگونه حکومتی را به مردم نفی می‌کردند. سیره عملی ایشان در برگزاری رفراندوم در آغاز جمهوری اسلامی، خود گویای این مطلب است. ایشان در این‌باره فرمودند: «ما تابع آرای ملت هستیم. ملت هر طوری رای داد ما هم از آن تبعیت می کنیم. ما حق نداریم،خدای تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان چیزی را تحمیل کنیم.»[5] اعتقاد امام به این سخن تا جایی بود که هنگامی که از ایشان پرسیده شد اگر در رفراندوم پیروز نشوید چه می کنید؟ ایشان خیلی صریح و قاطع فرمودند: «ملت ما هر طور رأی داد، ما هم از آن تبعیت می کنیم»[6]
امام خمینی حتی از نقش نظارتی مردم بر مسئولین و سایر ارکان نظام سیاسی سخن می گویند. «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد و در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظیفه ی اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری معزول است.»[7]

امام خامنه ای: هیچ قدرت و غلبه‌ای در مکتب امام که از تغلب و از اعمال زور حاصل شده باشد مورد قبول نیست. در نظام اسلامی قهر و غلبه معنا ندارد. قدرت معنا دارد، اقتدار معنا دارد، اما اقتدار برخاسته از اختیار و انتخاب مردم. اما در مقابل قدرت مشروع نباید کسی سینه سپر کرده و قهر و غلبه کند. اگر چنین کاری کرد اسم او فتنه است.  - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴ 

ایشان از همان ابتدا با آگاهی از شرایط زمان و با بینش سیاسی شکلی از حکومت را برگزیدند تا بتوانند به بهترین شکل اسلام و مردم سالاری را در کنار هم جمع کنند و همچنین به مخالفان داخلی و خارجی نشان دهند که اسلام هیچ منافاتی با حضور مردم در عرصه سیاست و اجتماع ندارد؛ بلکه همواره مردم جامعه را به حضور فعال در تمامی صحنه ها ترغیب کرده و آن را به عنوان یک تکلیف برای آنان در نظر می گیرد. بر این اساس در دیدگاه امام(ره)، جمهوری اسلامی با تعبیر «نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» مطرح می شود. ایشان می فرمایند: «اینکه ما جمهوری اسلامی می‌گوییم، این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می شود؛ اینها بر اسلام متکی است لیکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست»[8].
استاد مطهری نیز به عنوان یک اندیشمند سیاسی برجسته در تایید سخنان امام خمینی معتقد است که جمهوری، که شکل حکومت است اساساً تفاوتی بین نوع ایرانی و غربی آن وجود ندارد؛ به این ترتیب «جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت توسط عامه مردم است برای مدت موقت و محتوای آن هم اسلامی است.»[9] با این تعبیر هیچ‌گاه اصول مردم‌سالاری ایجاب نمی کند که بر یک جامعه، ایدئولوژی و مکتبی حاکم نباشد.
استاد مطهری سپس به نقد نظریه‌پردازان غربی می‌پردازد: «منشا اشتباه آنان که اسلامی بودن جمهوری را منافی با روح دموکراسی می دانند، ناشی از آن است که دموکراسی مورد قبول آنان هنوز همان دموکراسی قرن هجدهم است که در آن حقوق انسان در مسایل مربوط به معیشت، خوراک، پوشاک، مسکن و آزادی در انتخاب راه معیشت مادی خاصه می شود، اما این‌که مکتب و عقیده و وابستگی به یک ایمان هم جزء حقوق انسانی است و این که اوج انسانیت در وارستگی از غریزه و از تبعیت از محیط های طبیعی و اجتماعی، و در وابستگی به عقیده و ایمان و آرمان است.»[10]

سخنان امام خمینی و آیت الله خامنه ای در رابطه با اعتبار رای مردم به خوبی نشان می دهد که آنها در سخت‌ترین شرایط هم هیچ‌گونه اعتباری برای تغلب و استیلا، چه از جانب مخالفان داخلی و چه خارجی، قائل نیستند و نظر آنان را مردود می دانند.

در این بین، نه تنها اندیشمندان شیعه مسلمان بلکه بعضی از اندیشمندان و نظریه‌پردازان غربی نیز به این نکته اعتراف کرده اند که دین اسلام به عنوان یک دین جامع و کامل در اصل هیچ تضادی با مردم سالاری ندارد بلکه حتی می‌توان نشانه‌های مردم‌سالاری را در آن مشاهده کرد. ارنست گلنر در این‌باره نظرش این است که «فرهنگ متعالی اسلام دارای خصوصیاتی است که به جرات می توان گفت با پذیرش تجدد و نوگرایی، سر توافق دارد. این خصوصیات بدین‌سان با خواست‌های دموکراسی هم منطبق است. اسلام هرگونه جدایی بین اجتماع دینی و اجتماع سیاسی را رد می کند؛ همچنین دین از سیاست جدا نیست و یا این‌که مشارکت سیاسی یک وظیفه دینی است»[11].
با تبیین اندیشه های امام خامنه ای نیز می توان به خوبی متوجه شد که ایشان با پایبندی به مبانی و اصول فقه سیاسی شیعه هیچگاه از نقش و حضور مردم در عرصه های گوناگون اجتماعی و سیاسی، غافل نشده‌اند بلکه همواره به حضور گسترده مردم در تمامی صحنه‌ها تشویق و ترغیب کرده‌اند. رهبر انقلاب معتقدند که شرط فعلیت حکومت دینی دارای دو رکن دینی و مردمی است که در رابطه با اهمیت رکن مردمی این‌چنین می‌فرمایند: «... رکن دوم، قبول و پذیرش مردم است؛ اگر مردم آن حاکمی را، آن شخصی را که دارای ملاک‌های حکومت است، نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست... پس قبول و پذیرش مردم، شرط حقیقی در پذیرش حاکمیت است» [12] و یا در جای دیگر بر اصل رضایت مردم تاکید نموده و می گویند: «... آن کسی که این معیارها را دارد و از تقوا و صیانت نفس و دین داری کامل و آگاهی لازم بر خوردار است، آن وقت نوبت می رسد به قبول، اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند، باز مشروعیت ندارد. چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم.»[13]
سخنان امام خمینی و امام خامنه ای در رابطه با اعتبار رای مردم به خوبی نشان می دهد که آن‌ها در سخت‌ترین شرایط هم هیچ‌گونه اعتباری برای تغلب و استیلا، چه از جانب مخالفان داخلی و چه خارجی قائل نیستند و نظر آنان را مردود می دانند. از جمله نمونه های نزدیک آن می توان به فتنه سال 88 اشاره کرد که در آن گروهی از مردم به سرکردگی کاندیداهایی که در انتخابات ریاست‌جمهوری رأی نیاورده بودند سعی در تحمیل نظر خود به کل جامعه داشتند و با استفاده از واژه تقلب و اردوکشی خیابانی تلاش می‌کردند تا نظر خود را بر مردم تحمیل کنند. آنان سعی می کردند از طرفی با ایجاد ترس و وحشت در بین مردم و اغتشاش در خیابان‌ها، ناتوانی دولت موجود را در اداره کشور نشان داده و مشروعیت نظام را زیر سوال ببرند و از طرف دیگر با مظلوم‌نمایی و محق نشان دادن خود در جهت تغییر وضع موجود به نفع خود برآیند که در این بین با هوشیاری و آگاهی رهبر جامعه از یکسو و بصیرت مردم نسبت به اوضاع جامعه از سوی دیگر، نتوانستند به اهداف خود برسند. رهبر انقلاب نیز با محترم شمردن رای و نظر مردم، هرگونه قدرت دیگری که منشأیی چون زور و سلاح داشته باشد را نفی می کنند و می‌فرمایند «هیچ قدرت و غلبه‌اى در مکتب امام که از تغلب و از اِعمال زور حاصل شده باشد، مورد قبول نیست.

امام خامنه ای : یکی از شاخصه‌های حکومت امیرالمؤمنین، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - یعنی از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق امیرالمؤمنین نیست. با این که خود را بر حق می‌دانست، اما کنار نشست، تا وقتی مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شاید گریه کردند، التماس کردند که آقا شما بیا زمام امور ما را در دست بگیر. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نیامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمی‌کردند، اگر این طلب جدّی مردم نبود، من علاقه‌ای به این کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، برای امیرالمؤمنین جاذبه‌ای ندارد. قدرت‌طلبی برای کسانی جاذبه دارد که می‌خواهند خواهشهای نفسانی و هواهای نفسانی خودشان را ارضا کنند، نه برای امیرالمؤمنین. او دنبال تکلیف شرعی است؛ دنبال اقامه حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جایی هم که کسانی با قدرت اسلامی او، با حکومت اسلامی او معارضه کردند، هیچ مجامله و ملاحظه‌ای نکرد. صحابه پیغمبرند، باشند! موجّهینند، باشند! سابقه جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کرده‌اند و باید در مقابلشان با اقتدار ایستاد؛ و ایستاد! این سه جنگ امیرالمؤمنین از این قبیل بود. اینها شاخصه یک حکومت صحیح است.ما امروز اگر جمهوری اسلامی هستیم، اگر حکومت علوی هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامه دین خدا را باید بخواهید - ۱۳۸۱/۰۶/۳۰

در نظام اسلامى قهر و غلبه معنا ندارد؛ قدرت معنا دارد، اقتدار معنا دارد، اما اقتدارِ برخاسته‌ى از اختیار مردم و انتخاب مردم؛ آن اقتدارى که ناشى از زور و غلبه و سلاح باشد، در اسلام و در شریعتِ اسلامى و در مکتب امام معنا ندارد؛ آن قدرتى که از انتخاب مردم به‌وجود آمد، محترم است؛ در مقابل آن، کسى نبایستى سینه سپر بکند، در مقابل او کسى نباید قهر و غلبه‌اى به کار ببرد که اگر یک چنین کارى کرد، اسم کار او فتنه است.»[14]
بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با فتنه به خوبی چهره واقعی افرادی را که در سال 88 علیه رای مردم مقاومت کرده و در خیابان‌ها نا‌امنی ایجاد کردند، نشان می دهد. افرادی که سعی می‌کردند با همراه کردن نام خود با امام و انقلاب چهره واقعی خود را مخفی کرده و خود را دلسوز نظام و مردم نشان بدهند در حالی‌که آنها با حمایت غربیان و شعار تقلب در انتخابات هدفی جزء تحمیل نظر خود، آن هم از طریق زور به مردم نداشتند که این واقعیت را می‌توان در سخنان رهبری به خوبی مشاهده کرد. «یک دولتى مى‌آید سرِ کار؛ بالاخره هر دولتى که سرِ کار مى‌آید ممکن است اگر با شصت درصد آراء مردم هم آمده باشد، چهل درصد به او رأى نداده باشند؛ آمریکایى‌ها میروند سراغ آن چهل درصد، عناصر و لیدرهایى را در بین آنها انتخاب میکنند، با تطمیع، با پول، با تهدید، آنها را وادار میکنند که آن چهل درصد یا بخشى از آن چهل درصد را به خیابان‌ها بکشانند... یکى از کارهایشان این است که با کشاندن گروهى از مردم به خیابان‌ها و نافرمانى مدنى، آن دولتى را که مورد قبول آنها نیست و حاضر نیست به آنها باج بدهد، از کار بیندازند»[15]
امام خامنه ای در رابطه با هویت واقعی این افراد می فرمایند: «امروز معلوم شده است که آن کسانی که در مقابل عظمت ملت ایران، در مقابل کار بزرگ ملت ایران در انتخابات ایستادند، آن ها بخشی از ملت نیستند. افرادی هستند یا ضدانقلاب، یا کسانی که بر اثر جهالت خود کار ضدانقلاب را می کنند. ربطی به توده‌ی مردم ندارند. توده‌ی مردم راه خود را ادامه می دهند. راه خدا را، راه اسلام را، راه جمهوری اسلامی را.»[16] البته این نکته قابل توجه است که این گونه اتفاقات فقط به فتنه ۸۸ محدود نمی‌شده است بلکه از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی همواره افرادی در داخل و دولت‌هایی در خارج از کشور بوده‌اند که تلاش نموده‌اند با کار‌شکنی و زور، نظر خود را بر مردم تحمیل کنند؛ اما جمهوری اسلامی با استفاده از ظرفیتهای داخلی و پشتیبانی مردم و آگاهی رهبری توانسته بر تمامی این اتفاقات غلبه کند و محتوای خود را حفظ کند.(*)
منابع:
-امام خمینی(ره)، صحیفه نور.
-آیت الله خامنه ای. حکومت اسلامی.1415ق.
-آیت الله مطهری،پیرامون انقلاب اسلامی،1372.تهران، انتشارات صدرا.
-سید بن طاووس،کشف المحجه،1412
-ابن فراء، ابویعلی محمد بن حسین. احکام السلطانیه.1408ق.
- ساموئل هانتینگتون. موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم. احمد شهسا. تهران. روزنه.1373.ص335.

منبع

پی نوشت ها
[1]. ابویعلی،1406ق. ص24
[2]. یونس،آیه99
[3]. ابن طاووس،1412ق.ص180
[4]. صحیفه نور. جلد3. ص 170
[5]. صحیفه نور.جلد10.ص181
[6]. صحیفه نور.ج10.ص181
[7]. صحیفه نور.جلد4.ص190
[8]. صحیفه نور،ج3: 145
[9]. مطهری، همان:85
[10]. مطهری، همان: 84
[11]. ساموئل هانتینگتون.1373.ص335
[12]. سیدعلی خامنه ای، 1415ق. ص49و52
[13]. سیدعلی خامنه ای ، همان.ص32و33
[14]. بیانات رهبرانقلاب، 14/3/93
[15]. بیانات رهبر انقلاب، 14/3/93
[16]. بیانات رهبری.19/11/88