او را مبدع لفظ «امام خامنه ­ای» می دانند، اما او در کمتر از یک دهه تغییری ۱۸۰ درجه ای را تجربه و از منتقدین ولایت فقیه شد و طرح دوره ای بودن مقام رهبری و تجدید نظر در قانون اساسی را مطرح کرد، روزگاری نشریه اش مدافع سرسخت هاشمی رفسنجانی و دولت او بود اما روزگاری هم رسید که او در نشریه اش افشاگری هایی را در مورد دولت وی مطرح کرد

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما» در راستاي بصيرت افزايي و تبيين ناگفته‌هايي از تاريخ انقلاب، اقدام به معرفي منحرفين و مدعياني نموده است كه بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعي خود برداشته و در راه دشمني با جمهوري اسلامي ايران قدم گذاشتند، در سلسله گزارش‌هايي با عنوان "خوارج انقلاب"، اقدام به معرفي چهره‌هاي اصلي جريان اصلاحات مي‌كند كه سومين گزارش مختص به معرفي " حشمت الله طبرزدی" است.

او را مبدع لفظ «امام خامنه ­ای» می دانند، اما او در کمتر از یک دهه تغییری ۱۸۰ درجه ای را تجربه و از منتقدین ولایت فقیه شد و طرح دوره ای بودن مقام رهبری و تجدید نظر در قانون اساسی را مطرح کرد، روزگاری نشریه اش مدافع سرسخت هاشمی رفسنجانی و دولت او بود اما روزگاری هم رسید که او در نشریه اش افشاگری هایی را در مورد دولت وی مطرح کرد، کار به همینجا ختم نمی شود البته پیام دانشجو همان نشریه ای بود که یکی از جنجالی ترین پرونده های تاریخ انقلاب یعنی پرونده مربوط به برادر محسن رفیق دوست را افشا و پیگیری و در نتیجه یکی از متهمان این پرونده یعنی فاضل خداداد را محکوم به اعدام و دیگر متهم این پرونده یعنی مرتضی رفیق دوست(برادر محسن رفیق دوست) محکوم به حبس ابد کرد…

 

حشمت الله طبرزدی کیست؟

حشمت‌الله طبرزدی در سال ۱۳۳۸ متولد شد وی بعد از گذراندن دوران دبیرستان از آبادان به تهران آمد و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه امیر کبیر فارغ التحصیل شد. وی در مصاحبه با شهرگان سیر تحولات خود را اینگونه توصیف می­کند:« من یک فرایند طولانی را طی کردم. در ابتدا و در سال‌های ۵۶ و ۵۷ یک نیروی انقلابی و طرفدار انقلاب اسلامی بودم و به همین خاطر در بحبوحه انقلاب هم به دلیل فعالیت‌های دانشجویی برای مدتی از دانشگاه اخراج شدم. پس پیروزی انقلاب با جدیت در انجمن‌های اسلامی فعالیت کرده و دوره سال‌های ۵۸ تا ۶۲ به عضویت دفتر تحکیم و سپس شورای مرکزی آن در آمدم. من در جنگ ۸ ساله ایران و عراق هم شرکت فعال داشتم و هزینه دادم. در مجموع می خواهم بگویم که اینجانب در دوره‌هایی جزء نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی و به شدت آرمان گرا محسوب می شدم. پس از آن در سال ۷۳ به صف منتقدین موجود پیوستم. یعنی نسبت به رفتار و عملکرد مجموعه مسئولین جمهوری اسلامی انتقاد داشتم و تا سال ۷۵ از طریق هفته نامه پیام دانشجو، برگزاری میتینگ‌های سیاسی و فعالیت از طریق اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان به نقد، مخالفت و افشاگری پرداختم، در واقع در این دوره، ما با نظام هیچ مشکلی نداشتیم و تنها بخشی از نیروهای مسئول در کشور را نقد می کردیم اما به مرور در سال ۷۵ من به صف منتقدین ولایت فقیه نزدیک شدم و سال ۷۶ به صراحت گفتیم که رهبری باید دوره‌ای باشد و رهبر خود را پاسخگوی مردم بداند.

این موضع سیاسی در میتینگ ۲۹ مهر ماه سال ۷۶ که در مقابل دانشگاه تهران برگزار شده بود، اعلام شد. بدین ترتیب و با گذشت زمان به این نتیجه رسیدم که بایستی در ساختار قانون اساسی تغییراتی صورت گیرد و نهایتا ادامه این دیدگاه‌ها منجر به صدور اعلامیه‌ای تحت عنوان «ساختار سیاسی آینده ایران» در فروردین ماه سال ۷۸ یعنی مدتی پیش از حادثه ۱۸ تیر ۷۸ شد. در آنجا صراحتا اعلام کردیم که ما (جبهه متحد دانشجویی) خواهان یک جمهوری دموکراتیک و آزاد از مذهب هستیم و به نحوی می­توان گفت که از این جا به بعد سکولاریسم را پذیرفتم.»

 

 

وی مدیر مسئول نشریات «پیام دانشجو»، «ندای دانشجو»، «هویت خویش» و «گزارش روز» بود. در این میان اما هفته نامه پیام دانشجو از همه پر سر و صداتر منتشر می­شد، در سال‌های میانه دهه هفتاد افشاگری‌های گسترده‌ای پیرامون فساد اقتصادی و سیاسی در دولت هاشمی رفسنجانی و برخی نهادهای مربوط به نظام و شخصیتها در این هفته نامه منتشر و این نشریه پس از چند نوبت توقیف، و در آخر لغو امتیاز شد. این نشریه ابتدا با نام «پیام دانشجوی بسیجی» منتشر می‌شد، اما با شکایت علیرضا افشار فرمانده وقت بسیج، ملزم به تغییر نام و حذف پسوند بسیجی گردید.پرونده اختلاس ۱۲۳میلیارد تومانی بانک صادرات که منجر به اعدام فاضل خداداد و حبس ابد مرتضی رفیق دوست (برادر محسن رفیق دوست) شد، از سوژه های مهم هفته نامه پیام دانشجو بود.

فعالیت­های تبلیغی و اقدامات طبرزدی علیه جمهوری اسلامی ایران را تا سال ۸۸ یعنی در زمان ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی را می­توان به شرح ذیل برشمرد:

در سال ۱۳۷۵ پرداخت مبلغ یک میلیون ریال جزای نقدی بدل از حبس و محرومیت از تصدی شغل روزنامه نگاری

در سال ۱۳۷۶ به اتهام فعالیت علیه نظام یک سال حبس تعلیقی

در سال ۱۳۷۹ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی یک سال حبس که تبدیل به ده میلیون ریال جزای نقدی گردیده است

در سال ۱۳۸۳، هفت سال حبس و ده سال محرومیت از حقوق اجتماعی به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به مقام رهبری

 

 

متعهد به پیام امام درباره پاسداری از اصول نه شرقی و نه غربی انقلاب

طبرزدی ماجرای راه اندازی این نشریه را اینگونه عنوان می­کند: در سال ۱۳۶۷، آیت اله خمینی پیامی برای دانشجویان داد. ایشان در آن پیام گفته بود: «فرزندان­ام در این دو مرکز حوزه و دانشگاه پاسدار اصول نه شرقی و نه غربی انقلاب باشند.» من و دوستانم در اتحادیه دانشجویی، خود را مخاطب این پیام می­دانستیم و این پیام به ما انگیزه داد تا نام نشریه خود را «پیام دانشجوی بسیجی» انتخاب کنیم. آن دوره نشریه به صورت فصل نامه درمی­آمد. البته منظم نبود. برای این کار از یک سو امکانات مالی ما محدود بود و، از دیگر سو، وزارت ارشاد به ما مجوز نمی داد. استناد وزارت ارشاد در دوره­ی وزارت خاتمی این بود که به لحاظ حقوقی، انجمن­های اسلامی دانشجویی، امکان قانونی این را ندارند که پروانهء رسمی برای انتشار نشریهء خود را دریافت کنند. پس ما مجوز موردی می­گرفتیم. مثل چاپ یک کتاب. ما، در فاصلهء سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۳، همین فصل نامه را انتشار دادیم.»

حشمت الله طبرزدی ماجرای گرایشش به انقلاب را نیز به این ترتیب شرح می­دهد: در آن زمان، در داخل مبارزات دانشجویی سه گروه مشخص فعال بودند: «دانشجویان مذهبی، دانشجویان چپ و دانشجویان آزاد. من جزو گروه سوم بودم. و اگر چه در مبارزات، هر سه گروه با هم همکاری داشتند، ولی، در عین حال، نسبت به هم دارای مرز بندی فکری و اجتماعی بودند و، حشر و نشر اجتماعی من هم عمدتاً با دانشجویان غیر مذهبی بود. من این موضع را تا اوایل سال ۱۳۵۷ حفظ کردم. اما، با گسترش اندیشه­های دکتر شریعتی، و به ویژه حضور جدی­تر آیت­الله خمینی در مبارزات آزادی­خواهانۀ ملت ایران، به مرور من نیز جذب ایدئولوژی مذهبی شدم و مواضع پیشین­ام را رها کردم. جاذبه­های انقلابی و مبارزاتی ما را تشویق می­کرد تا ایدئولوژی جدیدی را که دکتر شریعتی مبانی فکری و اجتماعی­اش را مطرح می­کرد، و آیت­الله خمینی نماد سیاسی آن بود، به عنوان ایدئولوژی برتر بپذیریم.»

 

سه بار به جبهه رفتم ولی عضو هیچ گروه مردمی و غیر مردمی نبودم!

حشمت الله طبرزدی سابقه حضور در جبهه و ترکش برداشتن را هم، در پرونده خود دارد او از سال ۶۰ تا ۶۵ به عنوان داوطلب به جبهه اعزام شد که یک بار مثل یک بسیجی ساده، یا تک تیرانداز، در جنگ شرکت کرد و دو بار نیز به عنوان تخریب چی یا خنثی کنندۀ مین در جنگ فعالیت می کرد او بعدها که به یکی از مخالفان نظام تبدیل می شود ماجرای حضورش در جبهه به عنوان بسیجی را اینگونه تفسیر می­کند:« در این مورد باید توضیح بدهم. من هیچ گاه عضو «تشکیلات بسیج» نبودم بلکه، مثل میلیون ها پیر و جوان دیگر ایرانی، چند نوبت داوطلبانه در جنگ شرکت کردم. اما در آن زمان هر کس که عضو سپاه و ارتش نبود، ولی به صورت داوطلب به جبهه می­رفت، بسیجی خطاب می­شد. من نیز از این دست بسیجی­ها بودم که به محض اینکه از جبهه برمی­گشتم، دیگر بسیجی نبودم. به عبارت دیگر، بسیجی بودن من با سه بار شرکت در جنگ و ترکش خوردن مترادف بود و هیچ ارتباطی با تشکیلات بسیج نداشت و من حتی برای یک ساعت هم عضو هیچ یک از تشکل‑های از این دست نبوده­ام. فعالیت من همیشه در حوزۀ مسایل سیاسی- فرهنگی و در چارچوب انجمن­های دانشجویی بود.»

جنگ ایران و عراق البته دو برادر­اش را از او گرفت: «یکی از برادرانم در ۲۰ مهر ماه ۱۳۵۹، یعنی درست ۲۰ روز از جنگ در پل «مارد» آبادان و هنگام نبرد با متجاوزان عراقی، کشته شد و برادر دیگر هم در سال ۱۳۶۲ در همان آبادان جان خود را از دست داد.»

وی از اعضای فعال انجمن اسلامی بود و پس از پیروزی انقلاب، یعنی حدوداً در پایان سال ۱۳۵۸، به عنوان نمایندۀ انجمن اسلامی وارد شورای عمومی «دفتر تحکیم وحدت» شد و تا سال ۱۳۶۲ در شورای مرکزی این دفتر فعال بود. اما بعدها (در سال ۶۲)، به گفته خودش در واکنش نسبت به تبدیل «وحدت انجمن های اسلامی» به وسیله­ای برای «وحدت حوزه و دانشگاه»، و به دلیل اختلافات سیاسی مختلف دیگر، از دفتر تحکیم خارج شد و به کمک عده­ای از دانشجویان، تشکل «اتحادیۀ انجمن­های اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان» را با عضویت چند انجمن اسلامی بنا کرد.

حشمت الله طبرزدی در وقایع کوی دانشگاه به همراه منوچهر محمدی به عنوان یکی از مسببین بروز حوادث آن سال به حبس محکوم شد در ابتدا حکم او ۱۴ سال زندان بود اما بعدها به ۷ سال تقلیل پیدا کرد.اکبر محمدی اما در سال ۸۵ در زندان فوت کرد برادر وی منوچهر محمدی نیز از کشور گریخت. دو سال پیش نیز طبرزدی بعد از پایان محکومیت مجددا احضار و بازداشت شد اما بعد از مدتی آزاد شد.

 

حمایت از رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای

به دنبال درگذشت خمینی در سال ۱۳۶۸از رهبری خامنه‌ای حمایت کرد و این در حالی بود که پیش از مرگ خمینی از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پشتیبانی کرده بود. پشتیبانی طبرزدی از این دونفر به دلیل خط فکری اش در دههٔ شصت و به ویژه رقابت جدی با خط امام و چپ اسلامی طی یک دهه و باور راسخ به تداوم خط انقلاب پس از فوت رهبری انقلاب بود تا آن جا که در یک اقدام انفعالی در برابر خط امامی‌ها که می‌گفتند با فوت امام خمینی، انقلاب پایان گرفته است، از خامنه‌ای به امام تعبیر کرد تا نشان دهد که انقلاب متکی به افراد نیست. به همین دلیل با فوت خمینی و شکل گیری دستگاه رهبری جدید فرصت را برای گسترش فعالیت‌های خود مناسب دید.

 

از امام خامنه ای تا رد ولایت فقیه

نشریه پیام دانشجو اولین بار لفظ امام خامنه­ای را برای رهبر انقلاب به کار برد، حشمت الله طبرزدی در دوره ای حتی پیش از درگذشت مرحوم آیت الله اراکی و ایجاد خلأ مرجعیت، مروّج مرجعیت منحصره آقای خامنه­ای بود و دیدگاه­های فقهی ایشان را با عنوان «استفتائات امام خامنه­ای» منتشر می­کرد. اما بعدها به یکی از منتقدین اصلی ولایت فقیه تبدیل و در سال ۷۶ رسما اعلام کرد که رهبری باید دوره­ای باشد، خودش ماجرای این تغییر را اینگونه شرح می دهد: طرح« امام خامنه­ای» اوج این رادیکالیزم مذهبی – انقلابی و، در عین حال، یاس و سرخوردگی ما از وضع موجود بود. هر اندازه فشارهای وارده از سوی دولت حاکم ـ اعم از قوهء قضائیه، وزارت اطلاعات، دولت رفسنجانی، بنیاد مستضعفان و صدها نهاد و شخص حقیقی و حقوقی دیگر ـ بر ما افزایش می­یافت، مواضع مذهبی- انقلابی ما نیز رادیکال­تر می­شد؛ با این توهم که لابد سوراخ دعا یا علت­العلل را پیدا کرده­ایم! یعنی علت­العلل را عملکرد این افراد و نهادهای حکومتی می­دانستیم که از خط انقلاب و ایدئولوژی منحرف شده­اند. دیدگاه ایدئولوژیک ما، آنگاه ضربهء کاری خورد که شخص رهبر، که او را «امام» لقب داده بودیم، در یک موضع­گیری آشکار به دفاع از وضع موجود، دولت رفسنجانی پرداخت و ما دریافتیم که از ابتدا بی­راهه رفته­ایم.

 

انتقادهای شدید رهبری از دولت سازندگی

البته علی رغم اظهارات حشمت الله طبرزدی، آیت الله خامنه­ای در حالی که از همه دولت­های بعد از خودش حمایت­هایی را بجا آورده نقد­های صریحی را هم بیان کرده است. وی حتی پیش از آنکه طبرزدی به انتقاد از دولت سازندگی روی آورد و در سالهایی که طبرزدی و دوستانش در پیام دانشجو یکی از حامیان اصلی هاشمی و دولتش به حساب می­آمدند انتقادات تندی را متوجه دولت وقت کرده بود.

در یک نمونه از این نقدها در تیرماه سال ۷۱ و در دیدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج یکی از صریح ترین این انتقادات توسط رهبر انقلاب متوجه دولت سازندگی شده بود: عبرت‌گیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‌گیر شود. عده‌اى مسائل را اشتباه گرفته‌اند. عده‌اى، سازندگى را با مادیگرایى، اشتباه گرفته‌اند. سازندگى چیزى است، مادی­گرى چیز دیگرى است. سازندگى یعنى کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایى برسند…. سازندگی همان کاری بود که علی بن ابی طالب(ع) می­کرد… آن بزرگوار با دست خودش نخلستان آباد می­کرد، زمین احیا می­کرد، درخت می­کاشت، چاه می­کند و آبیاری می­کرد. این سازندگی است. دنیا­طلبی و ماده­طلبی کاری است که عبیدالله بن زیاد و یزید می­کردند. چه وقت آن­ها چیزی را به وجود می­آوردند و می­ساختند؟ آن­ها فانی می­کردند، می­خوردند و تجملات را زیاد می­کردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می­کنند. آیا این سازندگی است؟»( سخنان رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج در سالروز شهادت امام سجاد(ع ( ۲۲/۴/۱۳۷۱)

حتی رهبر انقلاب یک سال پیش از این سخنرانی نیز انتقاداتی را در دیدار مسؤولان‌ و کارگزاران‌ نظام‌ بطور تلویحی متوجه دولتمردان کرده بود:«اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافى است؟! نه، ما هم مترفین مى‌شویم. واللَه در جامعه‌ى اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ى شریفه‌ى و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش مى‌آورد. اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است.» (سخنرانی‌ در دیدار مسؤولان‌ و کارگزاران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران ۲۳/۵/۱۳۷۰)

 

اگر از طرف مردم ملامت نمى‌شدم با پیکان بیرون مى‌آمدم

در همین سخنرانی رهبری به نمونه­ای عینی اشاره می­کند و ادامه می­دهد: «گزارش آمده که روحانى عقیدتى، سیاسى در یکى از دستگاه‌ها، خودش ماشین دارد، ولى ماشین دولتى سوار مى‌شود! من نوشتم که حق ندارد، این کار را بکند. براى من جواب آمد که این کار رویه است و همه مى‌کنند! این آقا خودش یک ماشین دارد، که براى خودش لازم است؛ یکى هم خانمش دارد و نمى‌شود که خانمش از این ماشین استفاده کند! عجب! این چه حرفى است؟ من الآن اعلام مى‌کنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتى که آقایان امکانات شخصى دارند، حق ندارند از امکانات دولتى استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتى یعنى چه؟ واللَه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمى‌گرفتم که مرتب ملاحظه‌ى جهات امنیتى را توصیه مى‌کنند، بنده با ماشین پیکان بیرون مى‌آمدم. به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید؛ اینها ما را از مردم دور مى‌کند، روحانیون را از مردم دور مى‌کند. روحانیون، به تقوا و ورع و بى‌اعتنایى به دنیا در چشمها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمى‌شود در چشمها شیرین ماند. مردم رودربایستى ندارند؛ خدا هم با کسى رودربایستى ندارد.» (سخنرانی‌ در دیدار مسؤولان‌ و کارگزاران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران ۲۳/۵/۱۳۷۰)

حتی بعد از اینکه برخی از دولتمردان معتقد بودند که بعضی از مردم ناگزیر باید زیر چرخ توسعه له شوند (هاشمی رفسنجانی هم در خطبه­های نماز جمعه اظهارات مشابهی ایراد کرده بود) رهبری در سخنانی در سال ۷۴ اینگونه نظرش را اعلام می­کند: «آنچه که در این بین بایستی با وسواس و دقت دنبالش باشید، مسأله «عدالت اجتماعی» است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضی این طور تصور می کردند – شاید حالا هم تصور کنند- که ما بایستی دوره ای را صرف رشد و توسعه کنیم و وقتی که به آن نقطه مطلوب رسیدیم، به تأمین عدالت اجتماعی می پردازیم. این فکرْ اسلامی نیست.» ( سخنان رهبرى در دیدار با رئیس جمهور و هیأت وزیران به مناسبت بزرگداشت هفته دولت ۸/۶/۱۳۷۴)

ایشان در سال ۷۵ و یکسال پیش از پایان دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم باز همین مسئله را مورد توجه قرار دادند و فرمودند: «ما اگر سازندگی را باز هم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق و احیای کرامت زن و مرد مسلمان فعالیتی نکنیم، موفقیتی به دست نیاورده ایم. موفقیت، آن وقتی است که بتوانیم معنویت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و توانایی‌های گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم.»(سخنان ایشان در اجتماع بزرگ مردم اهواز ۱۸/۱۲/۱۳۷۵)

البته نمونه این سخنان از ایشان در نقد مشی دولتمردان وقت بسیار است که برای درک بهتر می­توان به حکم ایشان در مراسم تنفید حکم هاشمی رفسنجانی در دوره دوم و یا به سخنان دو سال بعد از این مراسم و در دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران که در مورد فساد نکاتی را گوش زد کرده بودند اشاره کرد.

طبرزدی بعدها اعلام کرد که بیت رهبری از وی خواسته است که اخبار مربوط به مواضع رهبری را با هماهنگی بیت ایشان منتشر کند و ضمنا از لفظ امام برای رهبر انقلاب در نشریه اش استفاده نکند.

اما آخرین نظرات حشمت الله طبرزدی پیرامون رهبر انقلاب هم شنیدنی است: «اگر تا سال گذشته، حداقل به شکل صوری دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار زیر لوای جمهوری اسلامی با هم زیست مسالمت­امیز داشتند و حرف ولی فقیه را فصل الخطاب اختلاف­های خود می­دانستند، در شرایط کنونی این دو جناح به دشمن خونی همدیگر تبدیل شده و [آقای]خامنه­ای در بین جناح اصلاح طلب به کلی اعتبار خود را از دست داده و در بین مراجع سنتی نیز کسی نظرات او را نمی پذیرد(!) او بار ها از آن­ها خواست که سکوت خود را شکسته و به حمایت از او و دولت احمدی نژاد(!) برخیزند اما آن ها به این توصیه­ها و خواسته­ها اصلا توجه نکردند!»

 

شرکت در کلاسهای سروش و نقد نظریه قبض و بسط شریعت

حشمت الله طبرزدی طبق گفته خودش به شدت به فلسفهء اسلامی و اندیشه­های ملاصدرا، طباطبایی و مطهری علاقه مند بود و یکی از برنامه­های­اش مطالعه و انتشار این آثار بود. همچنین تشکیل کلاس برای دانشجویان و دانش آموزان و علاقه­مندان، و تدریس این گونه مباحث، و نقد تئوری­های مارکسیستی از برنامه های روزانه وی بود. او این برنامه­ها را به مرور و تا سال ۱۳۶۸ و بلکه پس از آن نیز، با تشکیل کلاس­ها و اردوهای دانشجویی، ادامه داد و جلسات نقد و بررسی اندیشه­های فلسفی را برگزار می­کرد. اما شنیدن ماجرای شرکت او در کلاسهای عبدالکریم سروش و بعد نقد نظریه قبض و بسط شریعت وی نیز خالی از لطف نیست:

من اگرچه در سال ۱۳۵۹ در درس های فلسفی دکتر سروش در دانشگاه تربیت معلم شرکت کرده و او را به عنوان یکی از شاگردهای مطهری می دانستم، ولی در سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۱، خودم جلسات نقد آرای سروش را اداره می­کردم. در این دوره، یعنی نزدیک به یک دهه، کارهای زیادی در حوزهء فلسفهء اسلامی و دفاع از اندیشهء دینی انجام دادم که البته از سال ۱۳۷۳ به بعد، خودم به نقد همین کارها نیز اقدام کردم.اما در سال ۱۳۶۸ خود دکتر سروش دچار یک چرخش فلسفی شد و در پی آن «قبض و بسط تئوریک شریعت» را نوشت. من اما، با تکیه بر مبانی فلسفی که از خود او و مطهری آموخته بودم، در سال ۱۳۷۱ یک سخنرانی در دانشگاه اصفهان انجام داده و «قبض و بسط» را نقد کردم. این سخنرانی بعداً به صورت کتاب و با عنوان «آرمانگرایان علیه دنیاگرایان» منتشر شد.

در آن دوران من کتب فلسفی دیگر ـ از پوپر، جان لاک، و امثال آنها ـ را هم می­خواندم ولی البته همیشه به نقد آنها می­پرداختم(!) در این زمینه مجموعهء مقالاتی را که بالغ بر ۴۰ شمارهء هفته نامۀ پیام دانشجو، تحت عنوان «معرفت شناسی» منتشر کردم.

 

 

معمایی به نام یک هاشمی رفسنجانی

لفظ «امیر کبیر ایران» و «سردار سازندگی» از آن جمله الفاظی بود که طبرزدی و در زمانی که از حامیان هاشمی بود در نشریه­اش و در وصف هاشمی بکار می­برد. شاید رفتار هاشمی و دولتمردان او و گرایش دولتمردان به اشرافی­گری و فاش شدن بعضی مفاسد مربوط به شخصیت­های کشور عمده ترین علل چرخش طبرزدی و تبدیل شدن وی به یکی از منتقدین اصلی نظام باشد.

خودش در این­باره می­گوید: شاید سال ۷۲-۷۱، نشریه به صورت هفته نامه و گاهی نیز ویژه­نامه منتشر می­شد. عمدهء مطالب آن در نقد مواضع چپ اسلامی و مطالب عقیدتی و فرهنگی بود. در این دوره ما به ویژه از مواضع هاشمی رفسنجانی حمایت می­کردیم. شایان ذکر است از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۳، اتحادیهء دانشجویی ما ـ که من سمت دبیر کلی آن را داشتم و «پیام دانشجو» تریبون غیررسمی آن بود ـ به لحاظ سیاسی، دچار تلاطم درونی شده بود. یعنی، با وجود این که ما از مواضع رفسنجانی دفاع می­کردیم، اما نمی­توانستیم در مقابل اختلاف فاحش طبقاتی، فقر و تبعیض موجود ساکت بمانیم. ما اگرچه این وضعیت را با آرمان های ایدئولوژیک و انقلابی خود در تضاد می­دیدیم. از سوی دیگر، من، به عنوان دبیر کل اتحادیه و مدیر مسئول نشریه، از سوی فردی به نام میرمحمدی، که رئیس دفتر هاشمی رفسنجانی بود، زیر فشار بودم که به آنها اطلاع دهم که در اتحادیه و نشریه چه می­گذرد. اما در نشریه اعلام می­کردیم که برخی خوانندگان دچار توهم شده­اند و قرار نیست، نشریه توقیف شود!

به تدریج اما وی از هاشمی دل برید و با فرا رسیدن گرانی­های ۴۹درصدی سال۷۳به منتقد دولت سازندگی بدل شد و حملات شدیدی را علیه روغنی زنجانی، مرحوم دکتر نوربخش، حسین عادلی و دیگر مردان اقتصادی دولت ششم آغاز کرد.

 

 

اما او در صریح­ترین سخنانش در نقد هاشمی علت انتقاد از هاشمی را اینگونه مطرح می­کند: «زمانی که ما کار افشاگری را شروع کردیم، آقای میرمحمدی که پیش از آقای مرعشی رییس دفتر آقای هاشمی بودند، چند بار با ما تماس گرفتند. یک بار هم پرسیدند که آقای هاشمی می­گوید، معنای این کار شما چیست و این نقدهای صریح با چه هدفی است؟ یک بار دیگر هم آمدند و به نحوی تهدید کردند که مثلا اگر این کار را ادامه دهید، نتیجه خوبی نمی­گیرید. پس از آقای میرمحمدی آقای هاشم رهبر هم با ما جلسه گذاشت و گفت که این روند شما تخریب دولت است ولی ما کوتاه نیامدیم. اگر شما پیام دانشجو را ورق بزنید خواهید دید که ما با یک جریان که آن زمان به آنها باند قدرت می‌گفتیم، درگیر بودیم. علت خطاب ما به این دلیل بود که آقای رفسنجانی قدرت مطلقه موجود آن زمان بود ولی ما جریانات دیگری مانند اختلاس و یا برخوردهای قوه قضاییه راه هم پیگیری می‌کردیم، بنابراین مبارزه با فساد، رشوه، اختلاس و بی‌عدالتی بخشی از کار ما بود. آن موقع به ما می­گفتند که اشتباه شما این است که با همه دستگاهها درگیر شدید. وقتی ما روی هر نوع فساد یا نابرابری یا اختلاس دست می­گذاشتیم، صدای یکی از قدرتمندان بلند می­شد و هاشمی رفسنجانی هم سمبل این قدرت بود.»

در جای دیگر طبرزدی سخنانش در مورد باند قدرت را اینگونه توضیح می­دهد:«در آن زمان ما دشمن اصلی خود را «باند قدرت» ـ یعنی رفسنجانی و نهادهای قدرتی مثل قوۀ قضائیه، وزارت اطلاعات، شهرداری تهران، بنیاد مستضعفان و کارگزاران ـ می­دانستیم که مجموعاً قدرت مطلق را در دست داشتند و ما کرراً با آنها درافتاده بودیم. در این میان ما ملتفت شدیم که بین دو جناح حکومت، یعنی طرفداران رفسنجانی و طرفداران رهبر، شکاف افتاده است. دوستان شورای مرکزی اتحادیهء دانشجویی هم، بر پایۀ تحلیل از شرایط روز، به این نتیجه رسیدند که اگر چه ما نسبت به این اختلاف بی طرف هستیم اما برای تشدید آن و نیز ادامۀ مبارزه با «باند قدرت»، که در نظر داشت با تغییر قانون اساسی، ریاست جمهوری رفسنجانی را مادام العمر کند، خوب است نامه­ای به رهبر بنویسیم و از ایشان بخواهیم تا دستور دهند که انتشار هفته نامه ادامه پیدا کند تا ما نیز به «دفاع از اصول انقلاب» بپردازیم. البته اگرچه مطابق اساسنامه دبیر کل باید آن را امضاء می­کرد، اما من به دلیل این که محتوای این نامه را قبول نداشتم آن را امضا نکردم و فقط مهر اتحادیه را پای آن گذاشتم. هرچند که باید اقرار کنم که با همهء اکراه با اصل کار موافق بودم.»

 

 

غیر اصولگرایی که اصلاح طلب نیست!

حشمت الله طبرزدی هیچ گاه خودش را یک اصلاح طلب ندانسته او که دبیر کلی جبهه دمکراتیک ایران را بر عهده دارد معتقد است که او را نباید با اصلاح طلبان مقایسه کنند، چون اصلاح طلبان از طریق حضور در قدرت، دولت و کسب کرسی‌های وزارت و وکالت فعالیت می‌کنند. وی نظرش را نسبت به سید محمد خاتمی اینگونه عنوان می­کند: اصولا معتقد بودیم آقای خاتمی هم به نحوی دست نشانده هاشمی رفسنجانی است که اندکی مواضع سیاسی‌اش را مدرن‌تر کرده است؛ ولی بعد‌ها اعلام کردیم که علیرغم اینکه موضع ما نسبت به خاتمی انتقادی است از اقدامات مثبت وی استقبال کرده و از آنها حمایت می­کنیم.

 

 

سکولار مخالف اصلاح طلبان

طبرزدی همچنین نقدی بر نوشته­های محمدرضا یزدان پناه درباره­ی گفتگوی صدای امریکا(VOA) با وی در روز۱۹ تیر ماه و ناظر بر وقایع ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ می­نویسد و در این نقد تند و تیز موضع عجیب و تندی نسبت به اصلاح طلبان اتخاذ می­کند: «لازم است به این دوست عزیز یادآور شوم، اگر قرار باشد جریانی مظلوم نمایی کند و بگوید تریبون ندارد، این اپوزسیون و نیروی سوم است نه اصلاح طلبانی که نه تنها ده­ها روزنامه و هفته­نامه در اختیار دارند، بلکه برخی سایت­های مهم خبری مثل«گویانیوز» و «روزآنلاین»را نیز در اختیار دارند. ضمن این که روزنامه های اصلاح طلب مثل«اعتماد» ، «اعتماد ملی» ، «کارگزاران» ، «همبستگی» ، «شهروند روز» و…به راحتی درباره­ی همه­ی مسایل می­نویسند. آن­ها درباره­ی سالگرد۱۸ تیر نیز زیاد نوشتند، اما آنگونه می­نویسند که منافع اصلاح­طلبان حکومتی ایجاب می­کند. لابد ویژه­نامه­ی اعتماد را مشاهده فرمودید که هر آنچه خواست درباره­ی ۱۸ تیر نوشت، بدون این که حتی نماینده­ای از جبهه­ی متحد دانشجویی در آن ویژه نامه، محلی از اعراب داشته باشد. پس این مظلوم نمایی به دلیل این که غیر واقعی است، بیشتر«کمیک»جلوه می­کند تا «تراژیک»!! اگر هیچ جریانی اصلاح طلبان و میزان ادعاهای آزاد­اندیشی­ا­شان را نشناسد، ما به خوبی می­شناسیم. حتی روشنفکرترین و آزاد­اندیش­ترین این جریان هنوز تشکل­های رقیب دانشجویی خود را به رسمیت نمی­شناسند، چه رسد به اصلاح­ طلبان سنتی و حکومتی.

آیا این دولت خاتمی نبود که از طریق شورای تامین یا شورای امنیت استان و با استفاده از امکانات وزارت کشور، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و حتی شبه نظامیان بسیج، دانشجویان و مردم را سرکوب کرد؟جناح اقتدارگرا،سال ها پیش از ۱۸ تیر۱۳۷۸ شکست خورده و از مشروعیت افتاده بود،ولی با پیروزی«روشنفکری دینی»در ۲ خرداد ۱۳۷۶، مردم و به ویژه دانشجویان در انتظار بودند تا ببینند نتیجه­ی عملکرد طرفداران«نقد گفتمان درون دینی» و شاگردان معنوی دکتر سروش چه خواهد بود. اما ناباورانه شاهد بودند که اصلاح طلبان دینی دوش به دوش اقتدارگرایان دینی، از هر وسیله­ای برای سرکوب جنبش ۱۸ تیر استفاده کرده و مطبوعات آن­ها از صبح روز سه شنبه ۲۲ تیر ماه به مرور اعلام کردند که اعتراض کنندگان مشتی اراذل و اوباش هستند و تازه اگر گروهی مقصر باشند، جز جبهه­ی متحد دانشجویی یا به تعبیر آن­ها گروه طبرزدی کسی نخواهد بود. یعنی تا آن جا که توانستند از جنبش ۱۸ تیر ماه برای خود بهره­برداری تبلیغی کردند اما به محض این که نوبت سرکوب جنبش فرا رسید، همه­ی گناه­ها را گردن اراذل و اوباش و گروه طبرزدی انداختند!!

 

 

شکنجه­گاه توحید در اختیار وزارت اطلاعات بود. این وزارت خانه پس از برکناری! آقای دری نجف آبادی به دلیل قتل­های زنجیره­ای،به دست آقای یونسی و یاران او افتاد.آقای یونسی در تابستان سال ۱۳۷۹ یعنی یک سال پس از ۱۸ تیر در سلول های انفرادی ۲۰۹ به دیدن من آمد و از من درباره­ی شکنجه­های توحید دلیل خواست. او همان جا در حضور آقای بختیاری رییس کل سازمان زندان­ها و تعدادی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات، خطاب به من گفت که رئیس توحید یک ۲ خردادی فرهنگی بوده و از این جهت متعجب است که چرا چنین شده است.من در همان جا و خطاب به او گفتم:«امان از این ۲ خردادی ها!!»

پرسیده­اند که کدام یک از شخصیت ها، فعالان و احیانا رسانه های اصلاح طلب، پس از مدتی دانشجویان را آشوبگر خطاب کردند و …پاسخ من این است که کافی است بیانیه­های وزارت اطلاعات دولت خاتمی را مطالعه کنید تا حقیقت روشن شود. لابد می­خواهید بگویید که آقای یونسی و وزارت اطلاعات، اصلاح طلب نبوده است! یعنی طبق معمول، دولت خاتمی را در مقابل کاستی­ها و بی­لیاقتی­ها ،تبرئه کرده و او را فاقد مسئولیت بدانید! پس این دولت در مقابل چه چیز باید پاسخگو باشد؟ مطبوعات اصلاح­طلب اما، همچون وزارت اطلاعات خاتمی، زیرکی به خرج دادند.آن­ها ابتدا جوانان و دانشجویانی که با سیاست­های تاج­زاده و دفتر تحکیم موافق نبودند را اراذل و اوباش یا پسر عموهای گارد آهنین معرفی کردند و سپس آن­ها را مورد حمله قرار دادند. برای نمونه خوب است صبح امروز را بخوانید. لابد می­دانید که سعید حجاریان، مشاور اصلی آقای یونسی در آن دوران بود. من البته در آن دوران در سلول­های انفرادی توحید زیر شکنجه­ی شدید روحی ۲ خردادی­های فرهنگی(!؟)بودم. یا به تعبیر آقای مهندس سحابی، زیر شکنجه­ی سفید بودم، اما پس از آزادی و با مشاهده ی برخی روزنامه های ۲ خردادی به ویژه صبح امروز و نشاط،به خوبی دریافتم که این بازجوهای ۲ خردادی برای شکنجه­ی من و دوستانم از کدام روزنامه، تغذیه­ی فکری می­شدند.کافی است به روزنامه های آن دوران مراجعه کنید که چگونه دانشجویان و جوانان را افراطی، ماجراجو، آشوبگر و اراذل و اوباش خواندند.

بعد از مطرح شدن نام خاتمی به عنوان کاندیدای دوره دهم ریاست جمهوری طبرزدی در انتقاد از این تصمیم به نقد حضور خاتمی برای شرکت در انتخابات می پردازد: اما پرسش من از اصلاح طلبان و شخص خاتمی است.پرسش من این است که آیا در بین شما قحط الرجال بود؟آیا خواستید به مردم دهن کجی کنید؟خواستید به اپوزسیون تغییر خواه،نشان بدهید که بیهوده به دنبال یک نظام دموکراتیک و سکولار هستید،زیرا اکثریت مردم ایران به قدری ناآگاه و نا پخته اند که حاضرند،بار دیگر به مردی رای بدهند که خودش ادعا کرد که رییس جمهور تدارکات چی بیش نیست؟به راستی چه چیزی عوض شده است که همان فردی که دوره ی دوم ریاست جمهوری اش یعنی سال ۱۳۸۰ برای کاندیداتوری مجدد تردید داشت و با چشمی گریان آمد،دوباره به میدان برگشت؟»

 

ناامیدی از بازگشت اطلاح ­طلبان

طبرزدی در ادامه انتقاداتش از حضور دوباره خاتمی برای کسب کرسی ریاست جمهوری ادامه می‌دهد:« گیرم که اصلاح طلبان، دست‌های پنهان و خاتمی، موفق گردیدند یک بار دیگر بخشی از توده‌های نا‌آگاه و خوش باور را بفریبند و خاتمی رای بیاورد. به راستی به صرف جا به جایی قدرت از احمدی‌نژاد به خاتمی و دست به دست شدن مجلس به نفع اصلاح طلبان، قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ به صرف اینکه، این مهره‌ها عوض شدند، غرب به جمهوری اسلامی اجازه خواهد داد تا برنامه غنی سازی را ادامه دهد؟ تحریم‌های شورای امنیت را برخواهند داشت؟ مشکل گرانی، بیکاری و تورم مرتفع خواهد شد؟ آزادی‌های اساسی تامین خواهد شد؟ زهی خیال خام و باطل!»

 

امیدواری به هاشمی جدید!

با اینکه هاشمی رفسنجانی را می‌توان علت العلل چرخش سیاسی طبرزدی و بی‌اعتمادی او به نظام دانست اما بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری و پیش از سخنرانی هاشمی در نماز جمعه وی مطلبی را خطاب به مردم و هاشمی می‌نویسد و در این مطلب نشان می‌دهد که علی رغم اینکه هنوز انتقاداتی را بر هاشمی وارد می‌داند ولی به او امیدهایی هم بسته است: «جناب رفسنجانی از پایه گذاران و ادامه دهندگان این رژیم-به تعبیر ما- یا نظام مقدس-به تعبیر مهندس موسوی-بوده و هستند و در خوب و بدان طی ۳۰سال گذشته شریک و بلکه سهم اصلی را بر عهده داشته‌اند. بگذریم که افرادی چون احمدی‌نژاد دچار توهم شده و گمان می‌کنند به راحتی می‌توانند عالی جناب را از کوره به در کنند. قطعا احمدی‌نژاد‌ها می­آیند و می‌روند اما عالی جناب همچنان بر سریر قدرت باقی خواهند ماند. پس این را نیز بدانند که ما می‌دانیم این حکومت بی‌نام رفسنجانی در هیچ کجای عالم شناخته نیست. همین امروز که از قدرت عالی جناب، کاسته شده است، دارای دو مسئولیت مهم حکومتی و یک مسئولیت مهم سیاسی یعنی خطیب نماز جمعه است. پس ما به این امر وقوف کامل داریم و چون محمود‌ها دچار توهم نمی‌شویم. و می‌دانیم که رفسنجانی برای حفظ نظام از جان و ابروی خود مایه گذاشته و می‌گذارد.

ولی رفسنجانی این شانس را هم داشته و دارد که جناح اصلاح طلب به ویژه اقایان خاتمی و موسوی و در نتیجه هواخواهان ان‌ها نیز، به ایشان ارادت خاص دارند و دنیا نیز به نقش ویژه رفسنجانی برای انجام تحولاتی چشم دوخته است. من کاری ندارم که رفسنجانی در راه اندازی اشرافیت اسلامی چه نقشی داشته دارد. به نظر من در شرایط فعلی مسائل مهم تری وجود دارد که باید حل بخشی از ان‌ها را از رفسنجانی خواست.»

 

 

طبرزدی و جنبش سبز

حشمت الله طبرزدی اما این روز‌ها به جنبش سبز پیوسته و امیدهایی به این جنبش دارد او اگرچه علی رغم همه نقد‌هایش بر هاشمی و خاتمی و اصلاح طلبان در مواقع لزوم از حرکت آن‌ها حمایت کرده و به رفتار آن‌ها امید می‌بندد اما ماجرای جنبش سبز قدری فرق می‌کند اصولا طبرزدی بیشترین و معنادار‌ترین تغییرات را بین عناصر سیاسی ایران تجربه کرده است او روزی رهبری را لقب امام می‌دهد و روزی خواهان برچیده شدن مقام رهبری می‌شود، روزی هاشمی را امیر کبیر ایران و سردار سازندگی می‌نامد و روزی او را رئیس باند قدرت و روز دیگر اورا راه حل بخشی از مشکلات، روزی خاتمی را دست نشانده هاشمی می‌داند و روز دیگر عوامل اورا دروغگویان و فرصت طلبانی می‌نامد که از حرکت او در ۱۸تیر استفاده ابزاری و تبلیغاتی کرده‌اند و روزی به حمایت آن‌ها می‌پردازد اما در این میان جنبش سبز چیز دیگریست، او این حرکت را خودجوش و اصیل می‌داند و امیدوار است این جنبش منشا تحولات عظیم و در ‌‌نهایت تغییر رژیم شود: « به نظر من جنبش سبز یک جنبش خود جوش یا خود به خودی است. برای اینکه هیچ کس از پیش برای ان برنامه ریزی نکرده بود. این یک جنبشی است که معلول تقلب، تجاوز، کشتار، سرکوب و اعترافگیری است. ولی خود جوش بودن ان موجب این نمی‌شود که اهداف اصیلی در برنامه نداشته باشد. پس می‌توانیم ان را تحلیل کنیم. بهلحاظ اجتماعی یا پایگاه طبقاتی این جنبش به طبقه متوسط اجتماعی مربوط است. در واقع جامعه شهری و تولیدگران و کسبه و تکنوکرات‌ها و نیز اداری‌ها و دانشجویان و دانش اموختگان در ان فعال هستند. اگر چه بخشی از کارگران یا روستاییان و کشاورزان نیز از ان حمایت می‌کنند اما این جنبش به پایگاه طبقاتی ان‌ها مرجوع و مربوط نیست. در عین حال زنان و فرهنگیان متوسط شهری در ان فعال هستند. جنبش خاستگاه طبقاتی-اقتصادی معینی ندارد ولی از یک پایگاه اجتماعی برخوردار است. »

 

و در جای دیگر لب کلام را اینگونه بازگو می‌کند: «من از کسانی که به دنبال باز تولید شکل دیگری از جمهوری اسلامی خط امامی هستند، دعوت می‌کنم برای یک بار هم که شده شعار‌های اسلامی خود را در بین جنبش سبزی‌ها که خود طلایه داران آن هستند، بیان کنند تا دریابند که هیچ کس طالب این شعار‌ها نیست. پس مردم ما از حکومت دینی گذر کرده‌اند.»

 

خط امام- محمد علی الفت پور