شايسته است در اينجا ذكر كنيم صلوات منسوبه به ابوالحسن ضَرّاب اصفهانى را كه شيخ و سيد در اعمال عصر روز جمعه آنرا ذكر نموده اند و سيّد فرموده كه اين صلوات مَرْوِىّ از مولاى ما حضرت مهدىّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ است و اگر ترك كردى تعقيب عصر روز جمعه را بجهت عذرى پس ترك مكن اين صلوات را هرگز بجهت امرى كه مُطَّلِع كرده ما را خداوند جَلَّ جَلالُه به آن.

ابوالحسن ضراب اصفهانی می‌گوید:
در سال 281 هجری قمری به قصد حج همراه قافله ای، عازم مکه شدیم . افراد کاروان ما همه از اهل تسنن بودند و فقط من در آن جمع ، شیعه اثنی عشری بودم [و به حضرت مهدی(ع) به‌عنوان امام زمان و دوازدهمین حجّت خدا و آخرین وصی رسول خدا(ص) اعتقاد داشتم].
پیش از آن که قافلة ما به مکه برسد یکی از همراهیان ما ، خود را به مکه رسانده و منزلی در گوشه سوق اللیل ، اجاره کرد که بعدها متوجه شدیم این منزل به حضرت خدیجه(س) تعلّق داشته و به دارالرضا(ع) معروف است.
پیرزنی گندمگون با قدی بلند را در حیاط خانه دیدم، که دارای هیبتی چشمگیر بود. قاطع و کم حرف به نظر می آمد . نزدیک وی رفته و سلام کردم ، محبت کرد وبه گرمی جوابم داد.
یک روز که موقعیت را مناسب دیدم و دوستان و همراهان سنی مذهب در منزل نبودند از او پرسیدم : درست است که اینجا خانه امام رضا(ع) بوده؟
گفت: آری.
گفتم: شما با صاحبان این خانه چه ارتباطی دارید؟
گفت: من از خدمتکاران آنان هستم و این منزل از امام رضا(ع) به امام جواد(ع) وبعد به امام هادی(ع) وبعد به امام حسن عسکری(ع) رسیده و من خادمة امام حسن عسکری(ع) بوده ام.
وقتی فهمیدم که آن بانو ،سرایدار و خدمتگزار حضرت امام عسکری(ع) بوده خیلی خوشحال شدم و با او انس گرفته، خدا را شکر کردم که بالاخره سر نخی به مقصد و مقصود خود یافتم. اما چون دوستانم از اهل سنت بودند ، قضیه را از ایشان پنهان کردم و باید چنین می کردم، زیرا ممکن بود برایم مشکلات فراوانی به‌وجود آورند، علاوه بر این که زمان هم زمان تقیه و مراعات بود.
شب هنگام پس از برگزاری نماز و طواف [در مسجد الحرام] به خانه بر می گشتم و با رفقایم در راهرو می خوابیدم .
به علت ناامنی حاکم بر شهر ، در خانه را می بستیم و سنگ بزرگی را که در آن نزدیکی بود، می‌غلطاندیم و پشت در قرار می دادیم.
شاید بسیاری از شب ها که دوستان ابوالحسن می خوابیدند ، او بیدار بود. شور و حال عجیبی داشت . غرق فکر بود : مکه! مسجد الحرام! منزلی که در آن بود! امام رضا(ع)، امام عسکری(ع)، امام زمان(ع)، به اعماق قلبش که می نگریست، نوری از امید سوسو می کرد.گویا زندگی ابوالحسن قرار است، وارد فصل جدیدی گردد و او را در شمار سعادتمندان حضور و ره یافتگان به کوی نور قرار دهد ،شاید در این خیال و فکر بود که آیا می توان سر بر آستانش نهاد و پایش را بوسید، آیا چشمان بی رمق من به جمال دل آرایش خواهد افتاد؟
ابوالحسن چون پرنده ای پرشور و شعف و نشاط در آسمان فکر و خیال پرو بال می زد که ناگهان... .
ناگهان صدای باز شدن در خانه را شنیدم! نوری به‌سان نور شمع فضایی را که در آن بودیم، روشن ساخت. خدایا! ما که در منزل را بسته و سنگ بزرگی پشت آن انداخته بودیم. ولی با کمال تعجب دیدم در باز شده و آقایی وارد خانه شدند.
گر چه هوا تاریک بود، اما یادم هست که شکل و شمایل او را خوب می دیدم، حتی رنگ صورتش را ، مردی بود نه کوتاه قد، نه بسیار بلند، رنگ رخساره اش گندمگون، پوششی مناسب فصل گرما داشت و پارچه ای نازک بر دوش خود انداخته بود؛ و شب‌های بعد می‌دیدم گاهی سر و صورت خویش را با آن می پوشاند. آثار سجده در پیشانی مبارکش نمایان بود. بارقة نوری بود که از برابر ما می گذشت ، و به طرف راه‌پله ای که از پشت اتاق ما به طبقة بالا راه داشت تشریف می برد، من برخاستم و به در خانه نگاهی انداختم، اما با کمال تعجب دیدم در بسته و سنگ نیز به همان شکلی که ماقرار داده بودیم ، پشت در قرار گرفته و هیچ حرکتی نکرده است!.
گویا ابوالحسن حس غریبی داشت و از دور آنچه را اتفاق می افتاد، زیر نظر داشت ، اما هیبت آن بزرگوار مانع می شد که بیشتر وارد این جریان بشود.
هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء و طواف به منزل می آمدم در را می‌بستم و همان سنگ بزرگ را پشت آن قرار می دادیم. شام می خوردیم، و دوستان می خوابیدند.
من منتظر می ماندم، بعد از مدتی، بدون این که سنگ پشت در حرکتی کند، در خانه باز می شد و آن بزرگوار وارد منزل شده به سمت اتاق بالایی می رفتند.
یک روز که دوستانم از منزل بیرون رفته بودند و من تنها بودم آن بانو را در حیاط دیدم . پرسیدم ، در اطاق بالایی چه کسی با تو زندگی می کند؟
گفت: دخترم.
اما بسیار حساس بود و اجازه نمی داد کسی حتی به راه پله ها نزدیک شود.
شگفت آورتر این که این شخص نورانی وقتی وارد منزل می شد همانند مشعلی از نور، اطراف را روشن می کرد، و وقتی در اطاق فوقانی قرار می گرفت آن نور از طبقة پایین دیده می شد وحتی دوستان من که هیچ اعتقادی به مذهب من و امامت امامان معصوم(ع)، نداشتند، نور آن بزرگوار را که همة اطراف را روشن کرده بود، مشاهده می کردند. من در این زمینه با آنها هیچ گفت و گویی نمی کردم و نمی بایست می کردم.
آنها می گفتند: این جوان نورانی، علوی و از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) است و چون آن مرد نورانی را فقط در بعضی شب‌ها می دیدند، می گفتند: او دختر این پیر زن را به عقد موقت خود درآورده و شیعیان این کار را جایز می دانند. ولی [به نظر ما اهل سنت] عقد موقت بین زن و مرد، حرام است!
رفت و آمد آن بزرگوار به صورت معجزه آسا و مشاهدة آن نور که حتی همراهیان من نیز می دیدند، هر روز مرا بیشتر و بیشتر به فکر فرو می برد. فکری که بر دلم سنگینی می کرد و هراسی در آن انداخته بود.
یک روز آن بانوی مخدره را در حیاط خانه دیدم. فرصت را غنیمت شمرده به آرامی به او نزدیک شدم و گفتم: ای بانو! مدتی است که می خواهم از شما سؤالی بپرسم و گفت‌وگویی داشته باشم ولی وجود همراهانم ، مانع از آن شده است. خواهش دارم که هرگاه مرا در این خانه تنها دیدی از آن بالا به پایین بیایی تا پرسش خویش را با تو در میان بگذارم. آن مجلله تا این جمله را شنید، بلافاصله گفت : من هم می خواستم تو را به رازی آگاه سازم ولی به خاطر وجود همراهانت موقعیت مناسبی پیش نیامده بود!
گفتم: چه می خواستی بگویی؟
شاید قلب ابوالحسن در سینه به طپش افتاده بود وحکایت سفر او به نقطه حساس رسیده بود.دوست می داشت هر چه زودتر ، رمز این راز را بداند و نامة سر بستة این قصه را بخواند. به راستی این آقا کیست و در این خانه چه خبر است؟ کم کم داشت به آن چه که حدس می زد نزدیک می شد. آیا این سیّد سراسر نور ، همان کعبة آرزوها ، و امام زمان من است ؟ آیا به شرافت ابدی دیدار او و سعادت همسایگی او دست یافته ام؟ در امواج طوفانی این افکار شیرین ، غرق شده بود که صدای بانو را شنید که می گفت :
به شما می فرمایند: با مسایل اعتقادی شریکان و همراهانت با خشونت برخورد مکن. با آنها به مباحثه و مجادله مپرداز. آنها در ظاهر با تو صمیمی و دوستند ، ولی در باطن دشمن تو هستند! با آنها مدارا کن و راز دل نگه دار و از این گفت و گو نیز با خبرشان منما.
از این که در شروع گفت‌وگویش به من گفت: «می فرمایند: ...» شگفت زده شدم و پرسیدم: چه کسی می فرمایند؟ با هیبتی خاص، اخم کرده و گفت: خودم می گویم.
و من به خاطر هیبتی که از آن زن در دلم افتاد، جسارت و جرئت آن را در خود نیافتم که او را به اول صحبت خودش برگردانم و بگویم که شما خودتان گفتید: « می فرمایند ».
از این جهت پرسیدم: کدام دوستان وهمراهان را می گویید ؟ من گمان کردم، منظورش دوستان هم کاروانی است که از اصفهان همراه ایشان برای حج به سمت مکه حرکت کردیم.
او گفت: منظورم شرکای اصفهانی است که فعلاً در همین خانه با تو به سر می برند. او راست می گفت. با همین همراهان، اختلافی در مسایل اعتقادی و دینی داشتیم و در اصفهان که بودیم، شکایت مرا به نزد حاکم برده بودند و خبر آن نیز به من رسیده بود. و چون جان خود را در خطر دیدم، مدتی خود را پنهان ساختم.
دیگر روز به آن بانو گفتم: از ارتباط ونسبتی که با صاحب این خانه داری برایم بگو. گفت: من خادمة امام حسن عسکری(ع) بوده ام و در منزل ایشان خدمت می کردم.گفتم: مرا پرسشی است ، تو را به خدا سوگند که پرسشم را پاسخ بدهی و پیر زن منتظر شد که من سؤالم را طرح کنم.
گفتم: آیا حضرت غایب(ع) را به چشم خویش دیده ای؟
گفت: ای برادر ، من او را ندیده بودم؛ زیرا وقتی از سامرا به دلیلی عازم کشور مصر شدم خواهرم نرجس خاتون به حضرت قائم(عج)، باردار بود و امام عسکری(ع) به من فرمودند: تو حضرت غایب(ع) را خواهی دید، و همان گونه که به من خدمت کردی به او نیز خدمت خواهی کرد. تا این که بعد از بیست سال زندگی در مصر امسال قبل از مراسم حج، مردی از خراسان که خوب عربی نمی دانست در مصر به دیدنم آمد و سی دینار (طلا) به عنوان هزینة سفر برایم آورد. و از حضرت غایب(ع)، فرمان آورده بود که قبل از فرارسیدن زمان حج ، از کشور مصر به سمت مکه حرکت کنم ومن به عشق دیدار او راهی مکه شدم و در این خانه سکنی گزیدم.
ابوالحسن که این سخنان را از او شنید به خاطرش رسید آن شخص نورانی را که شب‌ها می بیند ، همان یوسف زهرا(ع)، است.
اما موقعیت حساس بود و همه از مخالفان بودند. آن زن هم گویا وظیفه داشت که مبهم و همراه با تقیه گفت‌و‌گو کند ولی قضیه از روز هم روشن تر بود.
ده سکة نقره برای ادای نذر ، کنار گذاشته بودم؛ زیرا نذر کرده بودم، ده سکه در (مقام ابراهیم) بیندازم. شش عدد از آنها از سکه هایی بود که مأمون بعد از قبول ولایت عهدی از سوی امام رضا(ع) به نام آن حضرت زده بود [ و با گذشت چند دهه و مرگ مأمون عباسی، لعنةالله علیه، آن سکه ها هم از دور خارج شده بودند ، اما بالاخره نقره بود و شغل من اقتضا می کرد و برایم ممکن می نمود که بتوانم شش سکه از سکه های رضوی را جمع کنم ].
ناگهان به نظرم رسید که خوب است این ده سکه را به فرزندان حضرت فاطمه(س) بدهم که ثواب آن هم بیشتر است. پس بهتر است آنها رابه آن بانو بسپارم تا به آن بزرگوار برساند. گفتم: این ده سکه را شما به یکی از فرزندان حضرت فاطمه زهرا(س) برسانید و البته می دانستم که سکه ها را به همان آقایی که شب‌ها به طور معجزه آسا وارد خانه می شوند ، خواهد داد. او سکه ها را گرفت و به اتاق بالایی رفت ، مدتی طول کشید ، تا برگردد .
همین که برگشت ده سکه را جلو من گذاشت امّا سکه ها ، سکه های قبلی نبود یعنی آن شش تایی که به نام امام رضا(ع)، ضرب شده بود برداشته شده و شش تای معمولی به جای آن گذاشته بودند. گفت: فرمودند: ما را در این سکه ها حقی نیست، همان جایی که نذر کرده ای بینداز، اما سکه هایی را که به نام جد ما ضرب شده برداشتیم و شش سکة رایج به جای آن فرستادیم و تو این تبدیل را از ما بپذیر.
به او گفتم: توقیعی از آن غایب از نظر (عج) برای قاسم بن علاء در آذربایجان صادر شده و یک نسخه از آن نزد من است.آن را به شخصی که توقیعات آن امام پنهان(ع) را دیده، عرضه نما می خواهم بدانم آیا نسخة من صحیح است یانه؟
گفت: توقیع را به من بده که من آنها را می شناسم. من یافتم که خود او به توقیعات، آشناست. توقیع را به او دادم.
گفت : اینجا خواندن آن برایم ممکن نیست و برخاست و به اتاق بالایی رفت. بعد ازمدتی بازگشت وگفت: نسخة توقیع ، صحیح است.
سپس گفت: می فرمایند که چگونه بر پیامبر صلوات می فرستی؟ گفتم: با این جمله :
«اللَّهم صل علی محمّد وآل محمّد وبارک علی محمّد وآل محمّد کأَفضل ماصلیت و بارکت وترحَّمت علی إبراهیم و آل إبراهیم إنَّک حمید مجید».
آن علیا مخدره برخاست و رفت (معلوم بود که حتی یک کلمه از نزد خود چیزی نمی گوید). و فردا در موقعیتی مناسب نزد من آمد و با او دفتر کوچکی بود. دفتر را نزد من، گذارد و گفت:
می فرمایند: هر گاه خواستی بر پیامبر و اهل بیت طاهرینش صلوات بفرستی به این گونه که ما برای تو فرستادیم صلوات بفرست. دفتر را برداشتم و از روی آن صلوات را نوشتم و هر روز می خواندم.
بعد از این بسیار شب‌ها منتظرش می شدم تا شاید جمالش راببینم ، بسی شب‌ها که می دیدم از بالا به پایین می آید و همان نور... از منزل بیرون می رفت ومن در پی او روان می شدم. ولی هرگاه می خواستم به او نزدیک‌تر شوم، نمی شد. مشاهدة من از آن حضرت بدین صورت بود که نور او را می دیدم اما شخص او را نه ؛ تا وارد مسجد الحرام می شد و از چشمم غایب می گشت.
چه سال شگفت انگیزی بود و حج عجیبی انجام شد ، حجی که ابوالحسن در آن احرام دیدار یار بسته بود و فکر صاحب خانه او را از خیال خانه باز داشته بود.
چه خانة شور آفرینی ، که جانش را در آنجا جاگذاشت و خود عزم سفر کرد.
ابوالحسن گوید:
مردان بسیاری را دیدم که به آن منزل می آمدند و آن زن با آنان گفت و گو می کرد. اما من نمی فهمیدم که چه می گویند ، نامه ای به دست آن بانو می دادند و او به اتاق بالا می رفت و برمی گشت و نامه ای که گویا در بر دارندة جواب آنها بود به ایشان می داد. در قافله ای که از مکه به سمت بغداد می آمدیم مردان صالحی را مشاهده می کردم که آنها را در آن منزل در حال صحبت با آن بانوی گرامی، دیده بودم.
حاصل این تشرف و همسایگی با حضرت غایب(عج)، دستور صلواتی است که به صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی شهرت یافت و مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب شریف مفاتیح الجنان ضمن اعمال عصر روز جمعه آن را آورده است.
ایشان از قول سید بن طاووس(ره) نقل می کند:
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی مروی از مولای ما حضرت مهدی، صلوات اللَّه علیه، است واگر تعقیب عصر جمعه را به جهت عذری ترک کردی ، ولی هرگز این صلوات را ترک مکن به خاطر امری که خداوند جل و علا ما را بر آن مطلع ساخت.

البته آن چه از متن روایت این صلوات استفاده می شود اختصاص به عصر روز جمعه ندارد ، از این رو است که خواندن آن را بزرگان همیشه سفارش می کرده اند و از گفتار جناب ابوالحسن ضراب هم چنین بر می آید که هر روز و مکرر آن را می‌خوانده است.


صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني در مفاتیح الجنان(صفحه 51)

آگاه باش روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر عجلّ اللّه تعالى فرجه الشريف دارد: يكى آنكه ولادت با سعادت ايشان در آن روز بوده،ديگر آنكه ظهور پر از سرور آن حضرت در روز جمعه خواهد بود، و ازاين‏رو،انتظار فرج در آن روز بيش از روزهاى ديگر است،و در زيارت مختصّ به آن حضرت در روز جمعه آمده است‏ «هذا يوم الجمعة،و هو يومك المتوقّع فيه ظهورك،و الفرج فيه للمؤمنين على يدك»[اين روز جمعه است،روزى‏ كه انتظار مى‏رود در آن ظهور كنى و به دست تو براى مومنان گشايش حاصل شود]بلكه عيد بودن روز جمعه،و آن را يكى از عيدهاى‏ چهارگانه شمردن در حقيقت به خاطر زمان ظهور آن حضرت است،كه در آن هنگام زمين را از وجود شرك و كفر،و- آلودگى به گناه و هم از وجود ستمكاران و دين‏ستيزان و كافران و منافقان پاك و پاكيزه مى‏گرداند،و با آشكار ساختن‏ كلمه حق و برافراشتن پرچم ايمان و احكام دين،چشم و دل خاصان اهل ايمان را در آن روز روشن و مسرور و خرسند مى‏نمايد و اشرقت الارض بنور ربّها[زمين به پرتو پروردگارش تا بنده گشت]-پس شايسته است كه در اين روز صلوات كبير را بخوانى،و دعايى را كه حضرت رضا عليه السّلام امر به خواند آن براى صاحب الأمر(عج) فرموده‏اند قرائت كنى،و آغاز آن دعا اين است:«اللّهمّ ادفع عن وليّك و خليفتك»كه بطور كامل در باب زيارات،در آخر اعمال سرداب خواهد آمد.و نيز خوب است كه دعايى را كه شيخ ابو عمرو عمروى قدس اللّه روحه به ابو على بن همّام املا كرده و فرموده است كه آن را در زمان غيبت‏ قائم آل محمّد(عج)بخوانند،بخوانى.و چون آن صلوات و اين دعا طولانى است،به جهت رعايت اختصار ذكر نكرديم، علاقمندان مى‏توانند به كتابهاى مصباح المتهجّد و جمال الاسبوع مراجعه كنند.جا دارد در اينجا صلواتى را كه به ابو الحسن‏ ضرّاب اصفهانى منسوب است و شيخ طوسى و سيّد ابن طاووس آن را در اعمال عصر روز جمعه آورده‏ اند ذكر كنيم بسيّد ابن طاووس فرموده:اين صلوات از مولاى ما حضرت مهدى(عج)روايت شده و حتى اگر تعقيب روز جمعه را به جهت، عذرى نتوانستى بخوانى،هرگز اين صلوات را ترك نكن به جهت امرى كه خدا جل جلاله ما را به آن آگاه نموده است.آنگاه سيّد در ادامه سند آن را با متن صلوات نقل كرده،امّا شيخ در مصباح المتهجد فرموده:اين صلوات از حضرت صاحب الزّمان(عج)روايت شده كه در مكّه بدست ابو الحسن ضرّاب اصفهانى رسيده است و ما سند آن را بخاطر اختصار نسخه ذكر نكرديم.و آن دعا اين است:


متن صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهاني

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمن الرَّحيم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ الْمُنْتَجَبِ فِى الْمیثاقِ الْمُصْطَفى فِى

الظَّلالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ کُلِّ افَة الْبَرىءِ مِنْ کُلِّ عَیْب الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ الْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ الْمُفَوَّضِ اِلَیْهِ دینُ اللّهِ ، اَللّهُمَّ

شَرِّفْ بُنْیانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهانَهُ وَ اَفْلِجْ حُجَّتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ وَ اَضِىءْ نُورَهُ وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ وَ اَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضیلَةَ وَ

الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقامًا مَحْمُودًا یَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الاَْخِرُونَ وَ صَلِّ عَلى اَمیرِ الْمُؤمِنینَ وَ

وارِثِ الْمُرْسَلینَ وَ قآئِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ وَ سَیِّدِ الْوَصیّینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ

الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ وَ

حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ

عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ

الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَر اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ

حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُوسى اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ

عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ

الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ

حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَ صَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهادِى الْمَهْدِىّ اِمامِ الْمُؤمِنینَ وَ وارِثِ الْمُرسَلینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ ،

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِ بَیْتِهِ الاَْئِمَةِ الْهادینَ الْعُلمآءِ الصّادِقینَ الاَْبْرارِ الْمُتَّقینَ دَعآئِمِ دینِکَ وَ اَرْکانِ تَوحیدِکَ وَ

تَراجِمَةِ وَحْیِکَ وَ حُجَجِکَ عَلى خَلْقِکَ وَ خُلَفآئِکَ فى اَرْضِکَ الَّذینَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ اصْطَفَیْتَهُمْ عَلى عِبادِکَ وَ

ارْتَضَیْتَهُمْ لِدینِکَ وَ خَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِکْ وَ جَلَّلْتَهُمْ بِکَرامَتِکَ وَ غَشَّیْتَهُمْ بِرَحْمَتِکَ وَ رَبَّیْتَهُمْ بِنِعْمَتِکَ وَ غَذَّیْتَهُمْ

بِحِکْمَتِکَ وَ اَلْبَسْتَهُمْ نُورَکَ وَ رَفَعْتَهُمْ فى مَلَکُوتِکَ وَ حَفَفْتَهُمْ بِمَلائِکَتِکَ وَ شَرَّفْتَهُمْ بِنَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَللّهُمَّ

صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَیْهِمْ صَلوةً زاکِیَةً نامِیَةً کَثیرَةً دآئِمَةً طَیِّبَةً لا یُحیطُ بِها اِلاّ اَنْتَ وَ لا یَسَعُها اِلاّ عِلْمُکَ وَ لا

یُحْصیها اَحَدٌ غَیْرُکَ اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلى وَلِیِّکَ الْمُحْیى سُنَّتَکَ الْقآئِمِ بِاَمْرِکَ الدّاعى اِلَیْکَ الدَّلیلِ عَلَیْکَ حُجَّتِکَ عَلى

خَلْقِکَ وَ خَلیفَتِکَ فى اَرْضِکَ وَ شاهِدِکَ عَلى عِبادِکَ اَللّهُمَّ اَعِزَّ نَصْرَهُ وَ مُدَّ فى عُمْرِهِ وَ زَیِّنِ الاَْرْضَ بِطُولِ بَقآئِهِ

اَللّهُمَّ اکْفِهِ بَغْىَ الْحاسِدینَ وَ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْکآئِدینَ وَ ازْجُرْ عَنْهُ اِرادَةَ الظّالِمینَ وَ خَلِّصْهُ مِنْ اَیْدِى الْجَبّارینَ اَللّهُمَّ

اَعْطِهِ فى نَفْسِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ شیعَتِهِ وَ رَعِیَّتِهِ وَ خآصَّتِهِ وَ عآمَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَمیعِ اَهْلِ الدُّنْیا ما تُقِرُّ بِهِ عَیْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ

نَفْسَهُ وَ بَلِّغْهُ اَفْضَلَ ما اَمَّلَهُ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ اَللّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحى مِنَ دینِکَ وَ

اَحْىِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ کِتابِکَ وَ اَظْهِرْ بِهِ ما غُیِّرَ مِنْ حُکْمِکَ حَتّى یَعُودَ دینُکَ بِهِ وَ عَلى یَدَیْهِ غَضًّا جَدیدًا خالِصًا مُخْلَصًا

لا شَکَّ فیهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لا باطِلَ عِنْدَهُ وَ لا بِدْعَةَ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ کُلَّ ظُلْمَة وَ هُدَّ بِرُکْنِهِ کُلَّ بِدْعَة وَ اهْدِمْ

بِعِزِّهِ کُلَّ ضَلالَة وَ اقْصِمْ بِهِ کُلَّ جَبّار وَ اَخْمِدْ بِسَیْفِهِ کُلَّ نار وَ اَهْلِکْ بِعَدْلِهِ جَورَ کُلِّ جآئِر وَ اَجْرِ حُکْمَهُ عَلى کُلِّ حُکْم

وَ اَذِلَّ بِسُلْطانِهِ کُلَّ سُلْطان اَللّهُمَّ اَذِلَّ کُلَّ مَنْ ناواهُ وَ اَهْلِکْ کُلَّ مَنْ عاداهُ وَ امْکُرْ بِمَنْ کادَهُ وَ اسْتَأصِلْ مَنْ

جَحَدَهُ حَقَّهُ وَ اسْتَهانَ بِاَمْرِهِ وَ سَعى فى اِطفآءِ نُورِهِ وَ اَرادَ اِخْمادَ ذِکْرِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد الْمُصْطَفى وَ عَلِىّ

الْمُرْتَضى وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضا وَ الْحُسَیْنِ الْمُصَفّى وَ جَمیعِ الاَْوصِیآءِ مَصابیحِ الدُّجى وَ اَعْلامِ الْهُدى وَ

مَنارِ التُّقى وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ الْحَبْلِ الْمَتینَ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقیمِ وَ صَلِّ عَلى وَلِیّکَ وَ وُلاةِ عَهْدِکَ وَ الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ

مُدَّ فى اَعْمارِهِمْ وَ زِدْ فى اجالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ اَقْصى امالِهِمْ دینًا وَ دُنْیا وَ اخِرَةً إنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ.


معنی صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهاني
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانى‏اش هميشگى است،خدايا!بر محمّد درود فرست،آن سرور فرستادگان و

پايان‏بخش پيامبران و برهان پروردگار جهانيان،آن برگزيده خدا در عالم الست،انتخاب‏شده او در ملكوت،پاكيزه از هر

آفت،برى از هر عيب،همان كه از او آرزوى نجات برند،و اميد شفاعت از او دارند،آن‏كه دين خدا به او واگذار

گشته،بار خدايا بنيادش را شرف بخش،و برهانش را بزرگ گردان،و حجّت او را پيروز كن،و پايه‏اش را برافراز،و

نورش را برافروز و رويش را سپيد كن و فضلش عطا كن،و به او جايگاه و دست‏آويز و رتبه بلند عنايت كن،و او را در

جايگاه ستوده‏اى كه گذشتگان و آيندگان به آن رشك برند برانگيز،و بر على امير مؤمنان و وارث رسولان و

پيشواى نيكان با چهره‏هاى درخشان و سرور اوصياء و برهان‏ پروردگار جهانيان درود فرست و بر حسن بن على

پيشواى مؤمنان،و وارث رسولان و برهان‏ پروردگار جهانيان درود فرست!و بر حسين بن على پيشواى مؤمنان،و

وارث رسولان،و برهان‏ پروردگار جهانيان درود فرست و بر على بن الحسين پيشواى مؤمنان،و وارث رسولان،و

برهان‏ پروردگار جهانيان درود فرست

و بر محمّد بن على پيشواى مؤمنان،و وارث رسولان،و برهان پروردگار جهانيان درود فرست،و بر جعفر بن محمّد

پيشواى مؤمنان،و وارث رسولان،و برهان‏ پروردگار جهانيان درود فرست،و بر موسى بن جعفر پيشواى مؤمنان و

وارث رسولان و برهان‏ پروردگار جهانيان،درود فرست،و بر على بن موسى پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و

برهان‏ پروردگار جهانيان،درود فرست،و بر محمّد بن على پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و برهان‏ پروردگار

جهانيان،درود فرست،و بر على بن محمّد پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و برهان‏ پروردگار جهانيان،درود

فرست،و بر حسن بن على پيشواى مؤمنان و وارث رسولان و برهان‏ پروردگار جهانيان،درود فرست،و بر يادگار

پيامبران و امامان و هدايتگر هدايت‏يافته،پيشواى مؤمنان،و وارث رسولان، و برهان پروردگار جهانيان،درود فرست،

بار خدايا!بر محمّد و خاندانش درود فرست،آن پيشوايان رهنما و عالمان‏ راستگو،و نيكان پرهيزگار،آنان‏كه ستون‏هاى

دين تو و پايه‏هاى توحيدت و ترجمان وحيت‏ و حجّتهاى تو بر آفريده‏هايت،و جانشينان تو در زمينت هستند،هم

آنان‏كه براى خود اختيار كردى.و و بر بندگانت برگزيدى،و براى دينت پسنديدى،و به شناخت خويش اختصاص

دادى،و به كرامت خود بزرگى‏شان بخشيدى،و به رحمتت فرو گرفتى،و به نعمتت پروراندى،و به حكمتت به ايشان

غذا دادى‏ و لباس نور بر اندامشان پوشاندى و مقامشان را در ملكوتت بنلد گردانيدى،و در پوشش و حمايت

فرشتگانت درآوردى،و به پيامبرت كه درود تو بر او و خاندانش باد-شرافتشان بخشيدى.خدايا!بر محمّد و

خاندانش درود فرست،درودى پاكيزه،فزاينده

فراوان‏ پيوسته و خوشايند كه جز تو به آن احاطه نيابد،جز دانش تو آن را فرا نگيرد،و كسى جز تو شمارش را

نداند. خدايا!درود فرست بر وليّت كه حيات‏بخش راه و روشت و بپادارنده فرمانت و دعوت‏كننده به سويت و رهنماى

به هستى‏ات، و حجّت بر آفريدگان و جانشينت در زمين،و گواه تو بر بندگانت.بار خدايا!يارى‏اش‏ را اقتدار بخش و

عمرش را طولانى ساز،و زمين را به طول بقايش بياراى.بار خدايا!او را از ستم حسودان كفايت كن، و از گزند

مكّاران پناه ده،و اراده بيدادگران را از او بازدار،و از دست گردنگشانش رهايى بخش

بار خدايا!به او عطا كن براى خودش و فرزندانش،و پيروانش و رعيتش و خاصانش و همه آنان‏كه فرمانش برند و

دشمنانش‏ و همه اهل دنيا آنچه كه ديدگانش را به آن روشن كنى و دلش را به آن شاد نمايى و او را د ردنيا و

آخرت به برترين آرزوهايش‏ برسان،به يقين تو بر هر چيز توانايى.بار خدايا!به دست او آنچه از دينت فراموش شده

را تازه گردان،و آنچه‏ از معانى كتابت تغيير يافته را زنده كن،و آنچه از احكامت دگرگون شده را آشكار ساز،تا دينت

به وسيله او و به دست او شاداب،نوين،ناب و بى‏آلايش گردد آنچنان‏كه شكى در آن نبوده و شبهه‏اى با آن

نباشد،و باطل و بدعتى‏ همراه آن نماند.بار خدايا!هر ظلمتى را با نورش روشنى بخش،با استوارى‏اش هر بدعتى

را ويرن كن،و با پايداريش هر گمراهى را برطرف كن و به دست او پشت هر گردنكشى را با پايداريش بشكن،و

آتش هر آشوبى را با شمشير او خاموش كن و ستم هر ستمگرى را با عدل او نابود ساز،و فرمانش را بر هر

فرمانى چيره گردان و هر سلطنتى را به سلطنتش خوار كن.

بار خدايا!هركه را كه‏ آهنگ او كند به ذلّت نشان و هر كه را با او دشمنى ورزد هلاك ساز و مكر كن با هر كه با

او نيرنگ بازد،و هركه حقش را انكار كند و فرمانش را سبك شمارد،و در خاموش كردن نورش بكوشد،و

فرونشاندن يادش را اراده نمايد از بن بركن،خدايا!درود فرست بر محمّد مصطفى و على مرتضى،و فاطمه زهرا،و

حسن خشنود از قضا،و حسين پاك گشته،و همه اوصيايى كه چراغهاى تاريكى،و نشانه‏هاى هدايت،و

مشعلهاى فروزان تقوى،و دستاويز و رشته استوار و راه راست‏اند،و بر وليّت و زمامداران پاى‏بند به عهدت كه امامان‏

از فرزندانش هستند درود فرست،و بر عمرشان بيفزا و به طول حياتشان فزونى بخش،و به نهايت آرزوهاى دينى

و دنيوى‏ و اخرويشان برسان كه به يقين تو بر هر چيز توانايى.

بدان كه موافق روايتى شب شنبه هم حكم شبه جمعه را دارد و سزاوار است آنچه در شب جمعه خوانده

مى‏ شود در آن‏ شب هم خوانده شود.

كليات مفاتيح الجنان‏،نويسنده:شیخ عباس قمى،ناشر: اسوه‏ ،ص51 - 53