عبدالرضا داوری : در تعيين نقطه آغاز و شكل گيري جريان موسوم به اصلاحات ميان تحليلگران سياسي اختلاف نظر وجود دارد عده اي شكل گيري پديده اصلاحات را با سالهاي آغازين دولت سازندگي مقارن دانسته، گروهي ديگر دوم خرداد 76 را نقطه آغاز جريان اصلاحات مي خوانند و در مقابل برخي نيز با اشاره به اين نكته كه واژه «اصلاحات» از سال 78 در گفتمان دوم خردادي ظهور نمود، اين سال را به عنوان مبدا جريان موسوم به اصلاحات معرفي نموده اند.

با اين حال و علي رغم اين اختلاف نظرها در خصوص مبدا شكل گيري جريان مدعي اصلاح طلبي در كشور، قاطبه تحليل گران و كارشناسان سياسي در اين نكته كه با «انتخابات مجلس هشتم» و شكست سنگين فهرست «ياران خاتمي»، ختم حركت جريان «موسوم به اصلاحات» فرا رسيده است، توافق نظر دارند.

بررسي دقيق و منصفانه علل بروز اين شكاف عميق ميان «ياران خاتمي» و «ملت ايران» براي همه جريان هاي سياسي كشور مي تواند آموزنده و عبرت آميز باشد. پرسش محوري در اين بررسي آن است كه كدام دسته راهبردها از سوي مدعيان اصلاحات اتخاذ گرديد كه با اعمال آنها، زمينه مفاهمه و هم زباني با ملت را از دست دادند و بعد از گذشت 8 سال به جزيره هاي تنهايي خود تبعيد شدند.

واقعيت آن است كه تا حدود 2 سال پس از دوم خرداد 76 عبارت «اصلاحات» و «اصلاح طلبي» در گفتمان آقاي خاتمي و مواضع گروه ها و شخصيت هاي هوادار وي به چشم نمي خورد. در ميانه سال 78 و با پيگيري اعضاي حلقه كيان در روزنامه هاي زنجيره اي و حمايت همه جانبه رسانه هاي غربي، واژه «اصلاحات» متولد شد تا بتواند فضاي سياسي جامعه را بر دو قطب «اصلاح طلب- محافظه كار(!)» ساماندهي نمايد اين حركت اعضاي حلقه كيان در توليد ادبيات «اصلاحات» كه در چارچوب راهبردهاي توليد شده استراتژيست هاي آمريكايي پس از دوران فروپاشي اتحاد جماهير شوروي صورتبندي مي شد نقطه آغازين فروپاشي اعتماد مردم به منتخب خود در خرداد 76 را رقم زد.

هر چند مي توان فرازهايي از مواضع آقاي خاتمي در رقابت هاي انتخاباتي منتهي به دوم خرداد 76 را واجد عناصري غير ديني و غير انقلابي دانست اما وجه برجسته برنامه هاي انتخاباتي وي در چارچوب «توسعه درون زا» قرار داشت. مثلاً مسائل مرتبط با سياست خارجي كمترين حجم از كل برنامه هاي آقاي خاتمي را به خود اختصاص مي داد و اصولاً برنامه انتخاباتي وي نه تنها واجد هيچ گونه گزاره اي در خصوص برقراري رابطه با آمريكا نبود، بلكه آقاي خاتمي يكي از عناوين برنامه هاي خود را تلاش در جهت خروج نظاميان آمريكا از خليج فارس اعلام كرد.

اين در حالي است كه پس از استقرار دولت هفتم در شهريور 76، سياست خارجي آنچنان در متن قوه مجريه پررنگ گرديد كه از اهرم آن در معادلات سياست داخلي نيز بهره برداري گرديد و مساله «رابطه با آمريكا» تا حد يك ايدئولوژي از سوي مدعيان اصلاحات ارتقا يافت!

رصد كردن رويكرد عدالت خواهانه در برنامه هاي اقتصادي سال 76 آقاي خاتمي نيز كار چندان دشواري نيست تا آنجا كه حتي به زعم عده اي از كارشناسان اقتصادي برنامه آقاي خاتمي در حوزه اقتصاد به تئوري هاي چپ گرايانه تنه مي زد! به عنوان نمونه در اين برنامه ها، آقاي خاتمي به صراحت با سرمايه گذاري خارجي مخالفت نمود و اتكاي مطلق به منابع داخلي را در فرايند توسعه خواستار شد هر چند كه دولت هفتم در مقام اجرا همان راه دولت سازندگي را بر مدار سياست هاي تعديل اقتصادي دنبال كرد.

جريان پيروز در دوم خرداد 76 هرچه جلوتر آمد از برنامه هاي اعلام شده ابتدايي خود فاصله گرفت و رويكردهايي را برگزيد كه بر اساس مشابهت با حوادث منجر به سقوط بلوك كمونيستي شبيه سازي مي شدند. با بروز اين رويكرد جديد كه در ميان اعضاء حلقه كيان توليد و در بخش هايي از دستگاه بوروكراسي دولت هفتم توزيع و پياده سازي مي شد و هيچ نسبتي نيز با بدنه توده هاي مردم و فرهنگ اجتماعي ايران برقرار نمي كرد، «گفتمان اصلاحات» پا به عرصه عمومي نهاد.

اين گفتمان نورسيده- كه به شدت از پيروزي و تسلط نظام سرمايه داري بر بلوك شرق متاثر بود- بر مبناي تئوري داروين صورت بندي شده و حفظ و بقاء يك نظام سياسي را در سازگارشدن و انطباق آن نظام با محيط پيراموني و روندهاي جهاني تعريف مي كرد. «گفتمان اصلاحات» از همان ابتداي تولد، «توسعه برون زا» را در دستور كار خود قرار داد، به اين معنا كه مشكلات و راه حل هاي دروني و بومي از همان آغاز مسير دولت هفتم به كناري نهاده و بر لزوم سازگارشدن با محيط جهاني به عنوان تنها مسير بقاء نظام جمهوري اسلامي، به عنوان شرط لازم و كافي توسعه كشور تاكيد كرد و در تشخيص مسائل كشور و ارائه راه حل براي آنها نيز تحت تاثير روندهاي جهاني، مسائلي جديد و بي ارتباط با نيازهاي ملي را براي جامعه ايران تعريف و راهبردهايي ويژه نيز براي حل آنها ارائه نمود!

اين چنين است كه در گام نخست و در چارچوب مساله شناسي گفتمان «اصلاحات»، مساله عدم رابطه با آمريكا به عنوان ام المسائل ملت ايران معرفي شد و مدعيان اصلاحات تلاش نمودند تا رابطه با آمريكا را به عنوان يك خواسته ملي جا بيندازند! بر همين مبنا، در نخستين ماه هاي پس از خرداد 76، بحث همه پرسي در مورد رابطه با آمريكا از سوي روزنامه سلام- كه تحت مديريت حجت الاسلام موسوي خوئيني ها منتشر مي شد- در سطح جامعه مطرح گرديد!

«گفتمان اصلاحات» از همان ابتدا مسائل و مطالبات اصلي ملت را كنار نهاد و طي تنظيم شاخك هاي خود با امواج ارسالي از غرب مساله شناسي برونگرايانه را به عنوان مسائل اساسي مردم بازنمايي كرد.

دقايق گفتماني اصلاحات در توليد واژگاني نظير «جامعه مدني» و «اعتمادسازي» به شدت وامدار تجويزات استراتژيست هاي آمريكايي بود و بر همين مبناست كه با گذشت زمان پيوندهاي متقابل مروجين اين گفتمان، با دولت هاي غربي هر روز چهره مي گشاد و روز به روز بر عمق شكاف آنان با ملت ايران افزوده مي شد.

زمين گير شدن ماشين مدعيان اصلاحات در باتلاق تئوري ها و راهبردهاي غيربومي و وابسته گرايانه و ناديده انگاشتن مسائل و معضلات واقعي جامعه از طريق بزرگ نمايي و برجسته سازي مسائل مرتبط با فرايندهاي جهاني، به عنوان نيازهاي واقعي جامعه ايران، فصل پاياني داستان غم انگيز اصلاحات را در 24اسفند 86 رقم زد.

اين داستان پيام عبرت انگيزي را فرا روي همه جريان هاي سياسي قرار مي دهد و آن اينكه اگر پيروزي هاي بزرگ و جلب آراء ميليوني آحاد ملت، با مباني اعتقادي جامعه و نيازهاي اصيل و واقعي مردم همساز و همگرا نشوند در سراشيبي سقوط قرار گرفته و با گذشت زمان از مسير انتخاب ملت خارج مي شوند. پيامي كه جريان اصولگرايي به خوبي دريافته و توانسته است با توجه به آن از اسفند 81 تاكنون اعتماد وثيق ملت ايران را بر مبناي پاسخگويي به نيازهاي اصيل آنان جلب نمايد و انتخابهاي ملي را در چارچوب گفتمان اصولگرايي به منصه ظهور رساند.