چندی پیش حسن رحیم پور ازغدی در خصوص انتخابات سخنانی مطرح کرد که بخش هایی از آن در رسانه ها منتشر شد.

متن کامل سخنان رحیم پور ازغدی به شرح ذیل است

در همه جای دنیا چه آن هایی که دیکتاتورند و چه آن هایی دموتراتیک هستند این طور است که رقابت در متشابهات است نه در ضروریات و محکمات.

رقابت بیشتر در روش اجرای اهداف است نه در اصل اهداف. شما در نمادهای لیبرال دموکراسی در غرب و سوسیال دموکراسی در شرق اروپا قبلا و نوع شدید کمونیستی آن در کشورهای شرق اروپا و شوروی و... نگاه کنید، در هیچ رقابت انتخاباتی و در هیچ حوزه نقد و انتقاد رسانه ای هیچ کس روی مبانی آن سیستم علامت سوال نگذاشته و نمی گذارد. همین الان در انتخابات هایی که در آمریکا و انگلیس و ایتالیا اتفاق می افتد و در همه جای دنیا، رقبا سر چه مسائلی دارند بحث می کنند؛ مثلا سر بیمه های اجنماعی می گویند آقا شما بیمه ها را ضعیف کردی و من فلان کار را می کنم یا راجع به آموزش عالی این کار را کردی و من این کار را می کنم. اما این طور نیست که یک مرتبه یک نامزدی بیاید و روی اصل سیستم علامت سوال بگذارد. همچنین چیزی اصلا وجود ندارد و اجازه ورود به این ها نمی دهند.

نامزدهای انتخاباتی یا سر بسته های اجتماعی بحث می کنند و یا روش اجرای یک قانون. حتی در جاهایی که با هم بحث می کنند مطمئنا آن جایی که مربوط به سرمایه داری کل مملکت شان هست بحث نمی کنند. مثلا حزب جمهوری خواه جنگی در افغانستان به راه می اندارد و حزب دموکرات در برخی موارد آن نکات کوچکی دارد اما در عمل آن ها هم همان پروژه رقیب را ادامه می دهند، مگر این که ببینند این کار دیگر به ضرر آن هاست و از آن عقب می کشند.

شما می بینید که جنگ ویتنام زمان چه کسانی بوده و یا کودتای 28 مرداد چه زمانی بوده، زمان دموکرات ها بود. زمانی که در ایران انقلاب شد کارتر دموکرات، در آمریکا روی مسند قدرت بود جمهوری خواه نبود.

ده ها هزار مردم در انقلاب ایران به دستور آمریکا کشتار شدند، هر روز شهید می دادیم. بنابراین در آنجا و روابط بین الملل اصل بر این است که آیا با ایران مبارزه کنیم یا نه؟ از اسرائیل حمایت کنیم یا نه؟ دموکرات و جمهوری خواه هر دو قبل از انتخابات به دست بوسی اسرائیل می روند! یا هر دو می گویند که نظام انقلاب اسلامی ایران باید براندازی شود و یا باید اصلاح شود، یکی تحریم می کند و دیگری آن را ادامه می دهد نه این که یکی تحریم کند و دیگری بیاید و بگوید که با تحریم مخالفم.

این حزب می گوید که هم جنس بازی در این ایالات آزاد است و باید در فلان ایالت هم آزاد شود، در حالی که دیگری می گوید این قضیه در این ایالت نباید باشد. اختلاف سر این نیست که این اصل نباید باشد و از لحاظ ایدئولوژیک غلط است و اصلا مبانی ما غلط بوده.

چین که به اصطلاح سوسیالیستی است ولی در واقع یک جور سرمایه داری دولتی در آن تشکیل شده. انتخابات آن داخل کنگره است و در یک چارچوبی برگزار می شود. یک نفر هم اجازه ندارد که مبانی اساسی چین را که سهل است حتی سیاست های کلی را که از طرف حزب اعمال می شود که گوشه ای علیه آن چیزی بگوید.

بنابراین در همین دموکراسی غربی سکولار و لیبرال دموکراسی سکولار که به نظر آن ها مدینه فاضله دموکراسی است، هیچ راهی برای اعتراض به تغییر سیستم وجود ندارد. اصلا این چیزها معناندارد.حتی قانون اساسی آن ها حتی یک بار مورد رای گیری مستقیم مردم قرار نگرفته چه رسد به این که بگویند آن کسانی که قبلا به این قوانین رای داده اند الان نیستند و از آن تاریخ چند صد سال گذشته بیایید و آن را به رای بگذاریم و هر ده سال درباره اصل سیستم رای بدهیم.

هیچ کشوری در دنیا چنین کاری نه کرده و نه چنین چیزی در قانون آن ها هست و اصل سیستم را حتی یک بار هم مورد رای مستقیم نگذاشته اند. یا با جنگ داخلی به سر کار آمده اند و یا با کودتا و انقلاب سر کار آمدند و دیگر رای گیری نکردند بعد قانون تدوین کردند و بر اساس آن کار کردند.

این حالتی که امام آمد و انقلاب شد با آن همه راهپیمایی که در فرانسه و روسیه و انگلیس و ...نظیر نداشت و آن همه مردم در خیابان ها آمدند. در گینس ثبت کرده اند که بزرگترین استقبال و تشییع جنازه تاریخ از اول تا الآن برای ایران بوده از ابتدای تاریخ تشییع جنازه ده-یازده میلیونی وجود نداشته است.

در ملتی که کل جمعیت آن ها بیست-سی میلیون بوده در حالی که در کشورهایی که یک میلیارد جمعیت دارند یک چنین تشییع جنازه ای رخ نداد. با وجود این همه استقبال و راهپیمایی این ها باز هم آمدند و اصل سیستم را به رفراندوم گذشتند، بعد نماینده ها را هم با رای گیری انتخاب کردند و وقتی قانون را نوشتند آن را هم به رفراندوم گذاشتند.

در هیچ یک از کشورهای دنیا برای اصل سیستم و قانون شان این همه رفراندوم نگذاشته اند.هیچ کدام از کشورهای سردم دار لیبرال دموکراسی قانون اساسی خود را به رای مستقیم مردم نگذاشتند. در حالی که سیستم بر اساس آن قانون دارد جلو می رود. پس هیچ طوری نمی شود که با قانون براندازی کرد ولی سیستم اسلامی می گوید براندازی این سیستم اگر از موازین اسلامی خارج شد نه فقط جائز بلکه واجب است.

تنها سیستمی که می گوید مومنین و جامعه و نخبگان به هوش باشند و اگر دیدند حاکمیت و رهبری و سیستم دارد زیگزاگ می رود و اصول را یکی یکی زیر پا می گذارد و دارد با احکام اخلاقی و شرعی مبارزه می کند و عمدا عدالت را سرکوب می کند و عمدا با استکبار خارجی سازش می کند،این سیستم نامشروع است و همه باید امر به معروف و نهی از منکر کنند و اگر اصلاح نشد باید براندازی شود. شاید تنها سیستمی که اجازه می دهد اگر از اصول منحرف شد باید برانداخته شود این سیستم است.

حتی امام (ره) در وصیت نامه خویش می گوید که اگر انحرافات بزرگ و علنی دیدید انتقاد کنید و از راه های قانونی تذکر دهید ولی وقتی دیدید که نه یک عده باند سکولاری بر کشور حاکم شده و دارند با آمریکا و اسرائیل سازش می کنند و آگاهانه بیت المال را بالا می کشند و خیانت میکنند و دروغ می کنند،حاکم حاکم اسلامی است اما علنا شراب می خورد؛بر شما واجب است که اعتراض کنید و اقدام کنید.

البته باید روشن شود که این ها در چه حد است تا به هرج و مرج و آشوب نرسد. به این ها اعتماد نکنید که مسئولین تشریف دارند. مسئولین تشریف داشته باشند،در این سال ها مسئولین زیادی آمدند و رفتند آدم هایی بودند سالم و زاهد و پاک و انقلابی و قانون پذیر و هم آدم هایی بودند که این طور نبودند یا بعدا تغییر کردند. این طور نیست که بگوییم این مملکت و حکومت دینی است و خدای متعال هم که هست پس برویم دنبال اعمال شخصی مان.باید مدام پی گیر باشیم البته نباید عجله کردو زود قضاوت کرد و تهمت زد و مسائل را نامعقول دید. عقلانیت باید در این انتقاد وجود داشته باشد. باید در نقد حاکمیت مسائلی مورد توجه باشد عقلانیت و اخلاق و تقوا... .بعضی وقت ها باید کاری شود اما مقدمات آن فراهم نیست.

عقلانیت یعنی دو دو تا کردن که چه چیزی فدای چه چیزی می شود و بعد شجاعت و پی گیری در حدی که لازم است هزینه دادن.در این سی و چند سال اگر بعضی وقت ها سکوت می شد اتفاقات دیگری در کشور می افتاد،در ظاهر جمهوری اسلامی و قانون اساسی بوده اما در حوزه های سیاست فرهنگی و روابط بین الملل و اقتصاد زیگزاگ هایی زده شد.خب بخشی از این ها را رهبری می تواند کنترل کند و دارد کنترل می کند و جلوی برخی مفاسد را می گیرد.در جاهایی تنهایی نمی تواند.باید کسانی در دل مردم و کف خیابان ها و در دل دانشگا ها قیام کنند و گفتمان بسازند و موج فشار ایجاد کنند علیه ارزش ها و فضای جامعه را عوض کنند.می شود هم امر به معروف و نهی از منکر کرد و هم در چارچوب قانون و مصالح کشور بود.باید طوری کار کرد که ضد ارزش ها جای ارزش ها را نگیرد و نباید بگذاری که این پرچم پایین بیایدو شعارها عوض شود.

از طرف دیگر انتقاد پذیری حاکمان در فلسفه اسلامی،حاکمان مالک کشور و مردم و جامعه نیستند بلکه امانت دارند نه مالک،خادم هستند و نه مخدوم،دولت و حکومت باید در خدمت مردم و ارزش ها باشند و نه این که مردم و ارزش ها در خدمت دولت باشند که دولتمرد هر و قت خواست ارزش ها را خم کند و هر زمان خواست ارزش ها را بشکند و از مردم سواری بگیرد.این ها تعهد شرعی است در برابر حقوق شرعی مردم.

ایام انتخابات هم هست؛مثل این که هر کسی از خیابان رد می شود می رود و ثبت نام می کند.من الان وقت نداشتم چون جلسه دیر می شد والا می رفتم و ثبت نام می کردم(مزاح).امیدواریم همه برای خدمت خالصانه و لله و خدمت به خلق ثبت نام کرده باشند اما ما این ها را در همه نمی بینیم.درست است که در فرهنگ اسلامی رقابت و نشاط هست،رکود نیست اما در رقابت اسلامی پیش فرض هایی داریم که با رقابت سکولار تفاوت می کند. در رقابت اسلامی فردی که خودش را جلو می اندازد و در رقابتی نامزد می شود باید بداند که در واقع دارد فداکاری می کند مثل این است که یک عده ای گرفتار و مریض افتاده باشند و همه داند می روند و این فرد برگردد و بگوید که من با این که خود هزارتا مشکل دارم اما می خواهم به شما کمک کنم که مریض ها را کمک کنم.این ها همه روایت است. در روایت داریم که در قیامت گروهی که به شدت گرفتار می شوند و معطل اند کسانی هستند که مسئولین یک کشورند،کسانی که اختیاراتی در حکومت داشته اند.

هر کس خود را در معرض تصمیم گیری برای ملتی قرار می دهد که با یک حرف یا سکوت و یا امضا یک مرتبه حقوق هزاران خانواده و میلیون ها نفر پامال شود و با یک موضع گیری ممکن است آبروی افرادی محترم ریخته شود و یا آدم های فاسد آبرو دار شده و بالا بیایند. اگر آدم واقعا به خدا و روز قیامت اعتقاد دارد باید تنش بلرزد.در روایات داریم این آدم ها که در حاکمیت اند در تابوتی از آتش اند و در این تابوتی که قفل شده عذاب خواهند شد تا وقتی که یکی یکی کارهایی که کرده اند را توضیح دهند و برای آنچه نکرده اند دلیل آوردند.این روایت ماست.

حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه می فرمایند که این هایی که در بیوتات صالحه بودند و درست تربیت شده اند خود را جلو نمی اندازند مگر برای وظیفه و از روی ناچاری و با دست و دل لرزان جلو بیایند.جلو می آیند و لی از چه نوع؟! از نوعی که در منطقه و در شب عملیات و زمانی که می گویند شیمیایی زده اند و در آن جا قتلگاهی ست و بچه ها میلی به رفتن ندارند بگوید من می روم.من همان جایی که خطر بیشتری دارد و کسی نمی رود می روم .در جبهه ها می دیدیم بچه هایی که این چنین بودند.شهید سیدی داشتیم که 18-19 سال بیشتر نداشت و آنقدر لاغر بود که ضربه ای کوچک به او می زدی می افتاد و مفقود شد.در عملیات کربلای 5 تیر خورد آمد عقب در حالی که می لنگی.خودش می گفت که من 24 ساعت است که چیزی نخورده ام و گردنش می لرزید وقتی صحبت می کرد. در همان حال خصوصی به مسئول محور می گفت جایی هست که بچه ها نخواهند بروند؟که طرف گفت بله فلان جا برو،آن جا بچه ها زیر فشارند.با همان حالت رفت.

اگر کسی بچه های جبهه را دیده باشد و بدون لیاقت خودش را وسط بیاندازد و کاندیدای ریاست جمهوری یا مجلس و یا شورا شود و یا برای قاضی شدن در جایی دست و پا بزند یا فرماندار و شهردار شود؛آدم احمق و خائنی است. به این شهدا خیانت می کند.برای این که مگر لیاقت دارد که خودش را جلو می اندازد.احمق است برای این که نمی فهمد که بعد از مدتی آبروی او می رود و نمی توان تا ابد کلاه مردم را برداشت. اگر کسی دین دارد باید از این بترسد که بدون لیاقت کاندیدا شود و بخواهد در جایی رئیس شود.

از پیامبر و اهل بیت مکرر روایت داریم که هر کسی بیبیند که کسی از او شایسته تر و عالم تر است برای یک مسئولیت ولی بیاید جلو و خودش را معرفی کند و یا حتی به او تعارف کنند و او قبول کند؛ به خداوند و رسول خدا و به کل جامعه مومنین خیانت کرده است.

و اگر کسی بدون لیاقت برود و برای مردم قانون بنویسد فکر نمیکند که این قانونی که می نویسد کجا احقاق حق می کند و کجا ابطال حق برایش این ها مهم نیست؟ هر امضایی که می کند و هر موضعی که در هر حوزه ای بگیرد و تصمیمی حساب نشده بگیرد و یک مرتبه هزاران کشاورز و یا کارگر ورشکست شوند مگر در آخرت می تواند کسی از این ها رد شود.آنقدر روایات ترسناک درباره این آدم ها داریم که اگر کسی به این روایات ایمان دارد یا دیوانه و احمق است که مسئولیت بپذیرد و یا یک مجاهد فداکار استشهادی است.یعنی واقعا دارد شهادت طلبانه عمل می کند.این آدم می خواهد به جایی برود که مسئول کل حقوق 75 میلیون نفر شود.در دنیا خیلی از این اقفاقات می افتد و همه این ها می گذرد اما در آخرت حساب و کتاب است.

در روایات داریم که هر کس به هر شیوه ای حق و نا حق کند در مدیریت های حکومتی اول کسی که نابودش می کند خود اوست.و روزی این را می فهمد که دیر شدهاست.

کسانی که هر روز دور پیامبر می نشستند یا به عشق او می آمدند که جمال پیامبر را ببینند و یا می گفتند که وظیفه و کاری چیزی باشد ما در خدمتیم،جهادی و انفاقی و ... .ولی برخی می آمدند و می گفتند مسئولیت چه داری که به ما بدهی؟از تین مدیریت ها و شغل های حکومتی چه دارید به ما بدهید؟پیامبر می گفتند:به کسانی که دنبال آن می آیند من چیزی نمی دهم.چون این افراد نگاه غلطی به حکومت دارند و خیال می کنند این سهمی برای آنان است.کسانی که برای مسئولیت خود را پر پر می کنند و وعده های واهی داده و راست و دروغ می کنند و به حقوق کسی کاری ندارند و در زمانی لیبرال بازی می کنند و در زمانی مذهبی نما بازی می کنند و بلاخره همه کار می کنند ،خائن هستند.پیامبر می فرمودن عادت ما این است که کسانی که برای ریاست ها پر پر می زنند چزی نمی دهیم.

حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه می فرمایند درباره بعضی هایی که در مواقع خطر و نبرد می آیند جلو و موقع تقسیم سهم و غنیمت پیدایشان نیست و غیبشان می زند،زنان و مردانی هنگام نبرد جان و مالشان را می دهند؛می فرمایند کجایند برادرانم.

ما هم همه این ها را دیده ایم که کسانی در جریان انقلاب در سال های قبل از 57 و در زمان هشت سال جنگ و در زمانی که ترور می کردند سینه چاک جلوی خط می ایستادند بعد هم اگر فرماندار و وکیل و وزیری می شدند به دید امکانات و نعمت نمی آمدند و دوباره در انجام آن مسئولیت خود را در خط مقدم جبهه می دید.در جبهه می آمدند و می جنگیدند و حالا هم در دانشگاه یا حوزه با همان نیت کار می کردند و می آمدندو می گفتند اگر کار و مسئولیتی روی زمین مانده من در خدمتم.نه این که لذت ببرد و دوست داشته باشد بلکه با کراهت آن را می پذیرفت.تازه مواردی هم دایم که گاهی پیغمبر کسانی را هم که آدم های بسیار پاک و شریفی بودند و برای خدا می آمدند اما قدرت تخصصی کافی برای آن پست نداشتند،پس می زد.اما با احترام این مثال راجع به جناب ابوذر است.

جناب ابوذر بالاترین صحابه پیامبر بود و حضرت به او می گفتند هر چه برای خودم بخواهم برای تو هم می خواهم و هر چه برای خود نخواهم برای تو هم نمی خواهم.این قدر پیامبر ابوذر را دوست داشت.ابوذر هم از آن مجاهدان فداکاری بودکه زاهد هم بود وقتی حکومت در مدینه تشکیل شد به سمت پیامبر آمد و گفت یا رسول الله اگر کاری و یا مدیریتی برای خدمت به خلق هست که من بتوانم انجام دهم بنده در خدمت شما هستم.پیامبر فرمودند ای ابوذر تو را مثل خودم دوست دارم ولی توصیه ای به شما دارم و این که هیچ جا مدیریت قبول نکن چون قدرت مدیریت نداری.کار مدیریت پیچیدگی ها و مهارتی می خواهد که تو نداری!و لذا او هیچ مسئولیتی را قبول نکرد البته کمک می کرد و یا انتقاد می کرد و در زمان خلیفه سوم هم تبعید شد و در تنهایی شهید شد اما تا آخر عمر مسئولیتی را نپذیرفت.

اما کسی مثل سلمان که در زمان ابوبکر و عمر مسئولیت قبول کرد و حاکم مدائن(بخش ایرانی نشین در عراق)شد.جناب سلمان خدمت حضرت امیر(ع)می آید و می گوید:ما سر خلافت منتقدیم ولی الان به من پیشنهاد شده که مسئولیتی را قبول کنم.بنده باید از شما اجازه بگیرم که چه کنم؟حضرت فرمودند:شما این کار را بکن چون هم پاکی و هم سعی کن در آن جا اسلام را نشر دهی. و سلمان در زمان خلفا آن جا حاکم شد.ولی چه جور حاکمی؟!وقتی داشت به ست مدائن می رفت،مردم به استقبال او آمده بودند در حالی که حجله بسته بودند و لباس های تشریفاتی گران پوشیده بودند و طبق طبق طلا و جواهر آورده بودند و منتظر بودند که سلمان برسد.دیدند که پیرمردی با الاغش دارد رد می شود. از پیرمرد پرسیدند که جناب سلمان را در راه ندیده ای؟حاکم مدائن را می شناسی؟گفت:حاکم این جا را که نمی شناسم اما سلمان خود من هستم!با یک الاغ و یک بغچه آمده بود تا حکومت را تحویل بگیرد.زمانی که در مدائن سیل آمده بود وقتی به او گفتند که سیل همه چیز را دارد با خود می برد،پوستینی زیرش انداخته بود و کاسه ای در دست داشت.گفت: این هم کاخ ماست؛سیل به کاخ ما آسیبی نمی رساند.ماکه البته الان نمی گوییم که مسئولین با کاسه و پستین و این چیزها زندگی کنند در جایی گفتم که پیامبر عاداتی داشتند که تا آخر عمر ترک نکردند مثلا دوشیدن بز یا سوار شدن بر الاغ برهنه،روی خاک نشستن و با فقرا غذا خوردن و سلام کردن به کودکان.این یعنی با پایین تریین طبقات نشستن.شخصی گفت که خشک مغزی که می گویند همین است که این مال آن زمان بوده الان که دیگر نمی شود این کارها را کرد.گفتم :جناب عالی نمی فهمی که فکر می کنی بنا به این روایت باید صبح به صبح بروی و بز بدوشی و سوار بر الاغ برهنه بروی مقر حکومتت!این معیارها معلوم است که مال آن زمان است.در زمان پیامبر طبقات اشراف سوار الاغ برهنه نمی شدند و بز را خودشان نمی دوشیدند و این ها معیار است.

وقتی پذیرش مسئولیت یک جامعه این چنین آخرت را سخت می کند،چرا باید دنبال آن باشند.بعضی ها در این سی سال بوده اند که دروغ گفته و آدم می خرند پول می دهند و حق را نا حق می کنند برای این که مسئولیت بگیرند از بودجه،چه دولتی و چه سرمایه خود استفاده می کنند تا به این هدف خود برسند.می گویند ده میلیارد خرج می کنم و بعد انشاءلله بیست میلیارد در می آورم.چه طور می توانی این پول را دربیاوری؟مگر حاکم اسلامی می تواند برخورد انتفاعی داشته باشد؟!حکومت اسلامی غیرانتفاعی است و غیر انتفاعی به معنای واقعی،چون این جا هر چه انتفاعی باشد را می گویند غیر انتفاعی!اگر کسی به قصد سود شخصی،باندی،قبیله ای و یا حزبی بر سر قدرت رقابت کند تا به حکومت برسد و احزابی به وجود آورد و جنگ احزاب به پا کند،دنبال قدرت است.قدرتی که بر اساس آن هم خودش می خواهد بخورد و هم با مبانی خود کشور را به سمتی می برد که خودش می خواهد.خب هر دوی این ها اشکال دارد و اصلا تفاوت حزب اسلامی و غیر اسلامی در همین است.حزب غیر اسلامی هدفش قدرت و معبودش حزب است اما حزب اسلامی هدفش عدالت و حقیقت است و حزب معبود آن نیست بلکه معبد آن است.یعنی حزب و خود آن ها هدف نیستند بلکه وسیله اند.هدف خدمت به خلق است در راه خدا.غیر از این هر نوع تلاش برای کسب مسئولیت در جامعه اسلامی شرک و خلاف اسلام است.

می خواهد در حد شورای شهر یا وکیل و وزیر و یا فرماندار باشد.ریاست در فرهنگ اسلامی –شیعی و در فرهنگ قرآن یعنی سراسر مسئولیت و خطر.اما بعد دوم آن.می گویند که چرا در دعا داریم که "واجعلنا للمومنین اماما"؟!یعنی با این حساب همه باید ول کنند و بروند؟!مومنین از ترس میدان را خالی کنند و فاسقین بیایند و جای خالی آن ها را پر کنند؟!

جواب این است که از آن طرف هم روایاتی داریم که اگر کسانی نه به خاطر شهرت و قدرت بلکه برای خدا و با داشتن صلاحیت برای خدمت به خلق،فداکاری کنند و خود را برای گرفتن مسئولیت های حکومتی عرضه کنند و حتی جهاد کنند برای گرفتن مسئولیت هایی که به دست نااهلان افتاده و برای حفظ حکومت در حد اولیای خدا بالا می روند.

یعنی از طرفی اگر کسی در جایی ظلمی می شود و می توانستی جلوی آنرا بگیری و می دانی که می توانی(چون بعضی اوقات نمی دانی که می توانی،فرق قاصر و مقصور همین است که جهل با قصور پذیرفته است اما جهل با تقصیر نه!)و نکنی این خیانت است.اگر من رئیسی یا وزیری شوم و در کنار خدمت به خلق برنامه ای هم برای باند و گروهم در کنار آن داشته باشم این هم خیانت است.چون من سهمی در آن ندارم.اگر رفتن به مسئولیتی نه قدرت و ثروت و نه شهرت و پول برای تو می آورد بر سر آن رقابت تقریبا به صفر می رسد.

ما در جنگ برای ریاست گردان دعوا نداشتیم هر کس فداکارتر بود رئیس می شد چون آن جا حلوا پخش نمی کردند فقط خدمت بود و بس و تنها چیزی که به تو می رسید تیر و ترکش بود لذا جنگ قدرتی هم نبود.و هر کس که در عمل نشان می داد که صالح تر بود و قدم به قدم مراتب صلاحیت را طی می کرد و صد بار باید شهید می شد تا بیاید و بشود فرمانده!ولی وقت خطر نیست و فقط آب و نان در حکومت باشد همین می شود که هر کس بیاید و بگوید من در حکومت سهمی داردم،خدمتم را کرده و می کنم ولی سهم من هم باید محفوظ باشد.این ها یعنی من مالکم و خادم نیستم.این یعنی شاه و همه ما یک شاه کوچک در درون خود داریم!مولوی می گوید هر کس در درون خود یک فرعون دارد و یک موسی.یکی به فرعونش مجال می دهد و آن حاکم می شود و دیگری به موسی میدان می دهد.همه ما در درون خود یک دیکتاتور کوچک داریم و آن دیکتاتور درون را تنها با تقوا می توان مهار کرد والا پاک ترین و فداکارترین آدم ها خراب می شودند و شده اند.

در تاریخ و در زمان پیامبر داریم که کسانی بوده اند که باید صد بار در جبهه ها شهید می شدند ولی بعد سر دنیا درگیر شدند.در انقلاب خودمان هم دیده ایم و بعد از این هم باز می بینیم.هر کسی را دیدید که دارد گردن کلفتی می کند به هرشکلی دیکتاتور بازی می کند دیگر در مسیر خدا و حق نیست.چون برنامه و نگاهی شخصی به حکومت دارد.

حضرت امیر(ع) در جایی درباره حکومت برای حکومت و یا دولت برای دولت می گوید مانند آب بینی بزی است که بی ارزش تر است یا در جایی می فرمایند که از پر کاهی در دهان ملخی بی ارزش تر است.اگر شما ببینید که کسی دارد دنبال ملخی در بیابان می دود و می خواهد پر کاهی را که در دهان آن ملخ است را از آن بگیرد،همه می فهمند که دیوانه است.حضرت می گویند بسیار مسخره است که بخواهی دنبال ملخ بدوی و پر کاه را از دهان آن بگیری و برای من رئیس شدن و حاکم شدن بر شما همان قدر مسخره و بی ارزش است.در جایی حکومت بر مردم را از کفش صدبار وصله پینه زده شده بی ارزش تر می داند.علی (ع) جنگ می کند اما برای حکومت نمی جنگد بلکه برای عدالتی می جنگد که بدون داشتن حکومت نمی توان آن را اجرا کرد.پس اگر کسی برای این آمد به سراغ مسئولیت هر شبی که می خوابد شهید فی سبیل الله است.خوابش عبادت است.هر روز شهید و مجاهد است.مسئولین هم عذاب سخت و ناجور دارند و هم پاداش های بزرگ.

اگر مسئولی در روزی یک دل خانواده را شاد کند و مشکل آن هارا حل کند،مشکل آب و بهداشت و اعتیاد و... را حل کند اما نه برای محبوبیت بلکه فقط برای خدا و خدمت به خلق،هر ساعت او بسیار ثواب دارد.کسانی که در انتخابات ها ثبت نام می کنند بروند و این دعای حضرت امیر(ع) را ببینند تا برای آن ها ثابت شود که خود دروغ می گویند یا نه؟!و اگر دیدند که راست می خورند باید دید که به درد می خورند یا نه چون ممکن است آدمی راست بگوید اما به درد مدیریت نخوری مثل ابوذر.

دعای حضرت امیر(ع):"خدایا تو می دانی که من هرگز اراده قدرت و ریاست ندارم ،من هرگز جاه طلب نبوده و نیستم،فقط برای این آمدم که فقط قوانین تو اجرا شود(جلوی ظلم و فساد را بگیرم؛عبارت منافسه فی سلطان یعنی نفس نفس زدن برای قدرت).حضرت می فرمایند که من از بچگی در صحنه مبارزه و نبرد سیاسی ام،اما تو می دانی که هرگز دنبال منافسه فی سلطان و جنگ قدرت بودم.

کسی که رئیس جمهور می شود و یا به شورای شهر می رود و شهردار و فرماندار تعیین می کندو یا قانون می نویسد،اگر بی دین باشند می توانند با یک امضا و یک عزل و نصب میلیاردها پول مردم را جا به جا کند.بنابراین خیلی مهم است که چه کسی سر کار می آید و به چه کشی رای می هیم.ممکن است آدم خوبی باشد ولی شعور نداشته باشد و با ملت دوستی خاله خرسه کند و به جای سود صدمه بزند.
اولین مساله شایسته سالاری است که هر کس در خود اصلحیت و نه صلاحیت(چون باید از همه صالح تر باشد)نمی بیند خودش را عرضه کند جهنمی است.

ممکن است کسی بگوید که چرا خود پیغمبر این همه برای برقراری حکومت تلاش کرد؟جواب این است که حکومت را برای برپایی عدالت می خواستند.