صدای متفاوت او از سال 86 شنیده شد. از همان زمان متفاوت از احمدی نژاد سخن می گفت. هنرمندان و روشنفکران با تعجب از اسفندیار می پرسیدند: «تو به این خوبی چگونه با این احمدی نژاد همکار شده ای؟!» کیهان و انصارحزب الله نیز با صدای بلند سر محمود فریاد می کشیدند که «رئیس جمهور حزب اللهی را چه به این منحرف؟!» پاسخ محمود و اسفندیار به این سوالات یکسان بود.

1- نوشتن از اسفندیار رحیم مشایی مشکل است. اساسا اسفندیار بیش از آنکه خواندنی و نوشتنی باشد، دیدنی و شنیدنی است. آنان که یک بار در جلسه سخنرانی اش نشسته اند، این مسئله را تصدیق می کنند.

مشایی بهترین مثال برای درهم تنیدگی زبان و سیاست است؛ مردی که سخنانش روی کاغذ، بعضا 180 درجه اختلاف دارد با پخش زنده آن. به دلیل همین مشکلات است که سر سخت ترین حامیان اسفندیار نیز هنگامی که می خواهند از او بنویسند، به ورطه توصیف احمدی نژاد می غلتند و محمود را تکرار می کنند؛ محمودی قد بلند و خوشتیپ، با موهایی شانه زده و چشمانی روشن. مشایی اما دقیقا آن چیزی است که رسانه های حامی اش، توانایی به تصویر کشیدنش را ندارند. بنا به همین دلایل، اسفندیار، خود باید مبلغ اسفندیار باشد. یکه و تنها.

با این همه، درباره مشایی نوشتن لازم است. حتی اگر لازم باشد دقایقی دست از دفاع از محمود کشید. به راستی چرا مشایی؟ و چگونه اسفندیار؟

اسفندیار به مثابه یک پدیده سیاسی هرگز به درستی فهم نشده است. نام او در فضای سیاسی مترادف بوده (یا مترادف شده) با سوء تفاهم و ابهام. منهای غرض ورزی ها، سهم نفهیدن ها قابل توجه است. براستی اشکال کار کجاست؟ چرا «خداوندگان تحلیل» از تعریف صحیح این پدیده متفاوت عاجزند؟

2- لازمه تحلیل درست پدیده اسفندیار دور شدن از صحنه سیاسی کنونی است. آنقدر دور که صدای دعوای عمار و منحرف تمرکز ذهن تحلیل گر را مغشوش و گرد و خاک کتک کاری شان چشم را کور نکند؛ آنقدر که بتوان حد فاصل 84 تا 92 را به یک نظر دید. نگاه ها باید از «لحظه» و «آن» به «تاریخ» و «جریان» معطوف شود. تبدیل شدن از یک «بازیگر سیاسی درگیر» به «ناظری بیرونی» تنها راه فهم درست پدیده های سیاسی کنونی است.

براساس نگاه مذکور، محمود احمدی نژاد و گفتمانی که پرچمدارش بود را باید "تز" انقلاب اسلامی در آوردگاه 84 نامید. جدید ترین رویش انسانی و ایدئولوژیک انقلاب. این تز، از سوی 63 در صد از مردم پذیرفته شد و دولت نهم آغاز به کار کرد؛ 63 درصدی که عمدتا به لحاظ اقتصادی مستضعف و به لحاظ سبک زندگی مذهبی بودند. مذهبی ها بر دو قسم اند: مومنین و متحجرین. مومنین اکثریتی مطلق و نجیب و متحجرین اقلیتی محض، اما پر زور. هر دو پشت سر احمدی نژاد قرار گرفتند. متحجرین اما آدرس را اشتباهی آمده بودند.

در مقابل، روشنفکران و طبقات مرفه در قامت "آنتی تز" گفتمان انقلاب اسلامی منازعه ای 5-6 ساله را با محمود احمدی نژاد تجربه کردند. 37 در صدی که عمدتا به لحاظ اقتصادی مرفه و از نظر سبک زندگی غربگرا نامیده می شدند. غربگرا ها نیز بر دو قسم اند: سکولار ها و وطن دوستانِ (چه نام بهتری برایشان برگزینیم؟)

سکولارها اقلیتی محض و وطن دوستان اکثریتی غالب و با وفا. وطن دوستان نیز همچون متحجرین در انتخاب گزینه شان - موسوی- اشتباه کردند. هر چند اشتباه این دو قشر جبری تاریخی و غیر قابل اجتناب بود.

در ادامه دو قطبی «حزب الله – سکولار» شکل گرفت و سطح منازعه در سال 88 به اوج خود رسید.

کمی که از صحنه سیاست دور می شویم، نزاع این دو جریان اجتماعی به چشم می آید. برای ارائه تعریف درست از اسفندیار رحیم مشایی باید به این نقطه از تاریخ برگشت و جریانات اجتماعی را در نظر گرفت.

اسفندیار "سنتز" دیالکتیک احمدی نژاد با روشنفکران و طبقات مرفه است. مولود برخورد دو جریان اجتماعی و تصادم دو تفکر. صدای متفاوت او از سال 86 شنیده شد. از همان زمان متفاوت از احمدی نژاد سخن می گفت. هنرمندان و روشنفکران با تعجب از اسفندیار می پرسیدند: «تو به این خوبی چگونه با این احمدی نژاد همکار شده ای؟!» کیهان و انصارحزب الله نیز با صدای بلند سر محمود فریاد می کشیدند که «رئیس جمهور حزب اللهی را چه به این منحرف؟!» پاسخ محمود و اسفندیار به این سوالات یکسان بود.

3- یکی از ویژگی های اصلی احمدی نژاد، برخورداری از فهم صحیح جامعه شناختی است آن هم از نوع قرآنی اش. در منطق قرآن باید به جای «مهندسی معقول و منطقی» به استقبال تحولات اجتماعی رفت. احمدی نژاد می داند که هرگز در برابر تحولات اجتماعی نباید مقاومت کرد و کافی است به جای نخبگان به مثابه کاتالیزور، به مردم به مثابه موتور محرکه تحولات اعتماد کرد.

پس محمود با صبر و بردباری و البته شجاعتی ستودنی اجازه تولد یک پدیده سیاسی جدید از درون دولتش را صادر کرد و تا ریال آخر هزینه های گزاف آن را پرداخت. در این میان جریانات بنیادگرای سیاسی با افزودن بر شدت حملات و اتهاماتشان تنها به تسریع یک سزارین تاریخی کمک کردند و اسفندیار رحیم مشایی را از پهلوی انقلاب اسلامی بیرون کشیدند، اگر زحمات گروه های سیاسی متحجر نبود، قطعا ظهور پدیده اسفندیار بیش از یک دهه دیگر زمان می برد، چه رسد به آنکه او در انتخابات 92 اعلام کاندیداتوری کند.

اسفندیار چیست؟ اسفندیار، هم احمدی نژاد است و هم نیست. او از معدود سیاسیونی است که در این روزها درباره احمدی نژاد با احترام سخن می گوید و در عین حال بزرگترین اپوزیسیون احمدی نژاد است؛ سهل و ممتنع. مسلمان است اما میهن ستا. جهانی می اندیشد و در عین حال از مکتب ملت ایران سخن می گوید. به روشنفکران احترام می گذارد اما اهل خیانت به مستضعفین نیست. سیاستمداری که نه با مصباح می سازد نه با سروش. نه حسین شریعتمداری برایش می نویسد نه محمد قوچانی. کیهان و شرق در نفی او با هم رقابت می کنند. موسسه امام خمینی (ره) و جماران در برابرش متحدند. اسفندیار رحیم مشایی سیاستمداری میانه است. مردی برای مردمی که نه چپ اند و نه راست. نه متحجر و نه ضد انقلاب.

4- از امام (ره) شنیدیم که تحجر روی دیگر سکه سکولاریسم است. دو تیغه یک قیچی. کدخدای جهان نیز دو بازوی اصلی دارد. اسرائیل و طالبان. مگر شیعیان در اِشِل جهانی می توانند به اتحاد با طالبان تن دهند و از مرزبندی چشم بپوشند؟ به راستی چرا از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون (بلکه در سراسر تاریخ) مؤمنین و متحجرین در یک صف قرار گرفته اند و یکی تلقی شده اند؟ و چرا سکولارهای وطن فروش به اتحاد با وطن دوستانِ وفادار به اسلام رسیده اند؟ این صورت بندی اجتماعی منافع چه گروه های سیاسی و احیانا قدرت های جهانی را تامین می کند؟ آیا اساسا دو قطبی «حزب اللهی-سکولار» صورتبندی صحیحی است؟ چرا 63 در برابر 37؛ آری و 99 در برابر 1؛ نه؟

نگرانی احمدی نژاد از این صورتبندی غلط نیروهای اجتماعی و احساس مسئولیتش برای اصلاح وضعیت کنونی مشهود است. آرایش نیروهای اجتماعی باید به گونه ای ترسیم شود که 99 درصد در برابر اقلیتی یک درصدی 1 قرار گیرد. برای تحقق این مهم، مومنین باید در بستر یک «سوپر دو قطبی» به اتحاد با وطن دوستان برسند و اعتماد متقابلی برقرار شود. متحجرین نیز باید به آغوش سکولارها پرتاب شوند.

این اتفاق در صورتی رخ خواهد داد که شکافی متقاطع و افقی به شدت فعال شود به گونه ای که با یک از جاشدگی اجتماعی روبرو شویم. اسفندیار اصلی ترین ابزار این تحول اجتماعی است و این یعنی دو قطبی «ملت- ضد ملت» به جای «حزب اللهی-سکولار»؛ همچنان که رهبری انتخابات ریاست جمهوری را صحنه رویارویی «جبهه ملت» و «جبهه ضد ملت» توصیف کردند. حماسه سیاسی یعنی همین.

امروز که از یک سو سید محمود نبویان و قاسم روانبخش هم نوا با عبدالکریم سروش و اکبر گنجی بر احمدی نژاد و مشایی می تازند و از سوی دیگر فرهاد جعفری در voa دوشادوش مؤمنینی چون بهمن شریف زاده در تهران، به دفاع از رئیس جمهور مشغول است، می توان مطمئن شد که تا حدود زیادی آرایش اجتماعی جدید، محقق شده است.

5- پدید آمدن اختلاف فاز بین حکومت و جامعه اتفاقی است خطرناک، بیشتر برای سیستم و کمتر برای مردم. حاکمیتی که از مردمش عقب بیفتد، دیر یا زود به تاریخ خواهد پیوست. اصولا همواره این حکومت ها (ظالم یا عادل) بوده اند که به گذشته تاریخی پیوسته اند و ملت ها به آینده.

انقلاب اسلامی به مثابه یک ایدئولوژی و جمهوری اسلامی به مثابه یک سیستم نیز از این قاعده مستثنی نیست. کسانی که این روزها نسخه احمدی نژاد 84 (احمدی نژاد منحرف نشده!) را برای انقلاب اسلامی تجویز می کنند بیشتر به دوستانی نادان می مانند؛ به خصوص که دست به دامان کاریکاتورهایی ناقص از احمدی نژاد شده اند.احمدی نژاد 84 در جواب جامعه 92؟ چه کسانی دوست دارند انقلاب اسلامی 8 سال از ملت ایران عقب بیفتد؟ این در حالی است که رهبری انقلاب نیز بر ظهور چهره ای کامل تر از محمود احمدی نژاد تاکید کرده اند.

اکنون، ملتِ 92 در انتظار تز جدید انقلاب اسلامی نشسته است. پس از تجربه حاکمیت 3 خرده گفتمان سازندگی، آزادی و عدالت، هنگامه ظهور یک سوپر گفتمان فرا رسیده است. سوپر گفتمانی که هر سه خرده گفتمان مذکور را در خود هضم کند. این یک فرصت تاریخی برای انقلاب اسلامی است تا از تضاد های شدید به همگونگی و برادری اجتماعی برسد.

چنانچه به هر دلیل سوپر گفتمان مذکور امکان بروز و ظهور نیابد، انقلاب اسلامی وارد چرخه تکراری خرده گفتمان های سازندگی، آزادی و عدالت خواهد شد. در این صورت، پیروزی خرده گفتمان سازندگی در انتخابات آتی قطعی خواهد بود و در پی آن دوم خرداد و سوم تیری دیگر خواهد آمد.

محمد حسین حیدری