اگر آقای قوچانی هنوز به هر دلیل علاقه دارد یکگوشهی کشتی انقلاب بنشیند و به هدف دروغین و غیرمعقولِ «اثبات استحکام کشتی» تمام تلاشش را برای سوراخ کردن آن مصروف دارد(!)، باید بداند که این شیوه اکنون دیگر رنگ باخته است.
به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ روزنامهی «مردم امروز» که در اقدامی غیرحرفهای با درج تیتر درشت «کلونی: من هم شارلی هستم» - به نقل از جرج کلونی در هفتاد و دومین مراسم گلدن گلوب – با توهینکنندگان به مقدسات جمعیت میلیاردی مسلمانان همدلی کرد، در 27 دی 93 با حکم شعبه 2 دادسرای فرهنگ و رسانه توقیف شد و دستور توقیف برای وزارت ارشاد ارسال شد. دربارهی اینکه چرا باید «روزنامهنگاران» اصلیترین مخالفان رفتار نشریه هتاک چارلی هبدو باشند پیشتر سخن رفته است. درواقع روزنامهنگاران «مردم امروز» و «شرق»(1) و دیگر رسانههایی که هرکدام بهنوعی سنگ این هنرمندان هتاک را بر سینه زدند بیش و پیش از آنکه «حامیِ چارلی» باشند «مخالف اصول حرفهی خودشان» هستند! (2)
اما قصه وقتی جالبتر میشود که همین عناصری که حتی پاسدار اصول حرفهی خود نیز نیستند و در یککلام بویی از حرفهای گری نشنیدهاند تلاش میکنند با «وطندوست» معرفی کردن خود از سنگینی بار «حرفهای نبودن» کم کنند. محمد قوچانی سردبیر روزنامه توقیفشدهی «مردم امروز» در مصاحبهاش ضمن نپرداختن به دلایل علاقهی وافرش به روزنامهنگاری آماتور - که مراعات اخلاق رسانهای در چکلیستهای سردبیری آن وجود ندارد – نادرستی رفتار نشریه طنز چارلی هبدو را به دو عامل «افراطی گری لائیکها» و «تندروی تکفیریها» برگرداند تا کسی به غوغای «غیرحرفهای بودن» در میان روزنامهنگاران «چارلی هبدو»، «مردم امروز»، «شرق» و امثال آنها توجهی نکند.
چطور ممکن است «اعتقاد به لائیسیته» و یا «وجود عدهای تکفیری در دنیا» برای توضیح رخداد توهین به مقدسترین مقدسات جمعیتهای میلیاردی کافی ارزیابی شود؟ مگر معتقد به لائیسیته کم است؟ یا مگر کماند کسانی که دلشان از داعش و تکفیریها خون است؟ همهی این افراد به خودشان اجازه میدهند به پیامبر اسلام توهین روا بدارند؟!
* آدرس غلطی به نام «لزوم نمایش اسلام رحمانی»
آقای قوچانی با زیرکی مشغول دادن آدرس غلط است. او تلاش میکند بر «لزوم نمایش اسلام رحمانی» تأکید کند چون اتفاقاً در این میانه، غلطترین کار دقیقاً همین است! اگر در شرایطی که کسی حرکت کاملاً غیرحرفهای و غیرقابلدفاعی انجام داده است بر «جنبههای رحمانی دین» تأکید کنیم، حرفمان در وجود جنبههای رحمانی در دین کاملاً درست است اما ارادهمان از گفتن این حرف سراسر باطل است! (3) البته که دین جنبههای مهم رحمانی دارد، اما «همه» ی جنبههای دین حکمت دارند. اگر «سختگیری بر کفار» (4) نیز در دین آمده است، آنهم حکیمانه بوده است. نمیشود فقط جنبههای رحمانی دین را حکیمانه دانست. نمیشود «بیجا» بر جنبههای رحمانی دین تأکید کرد.
پیشتر در خلال یادداشتی به نقل از استاد قرائتی ذکر شد که رسولالله (ص) بهمحض ورود به مکه، بااینحال که همهی اهل مکه خصوصاً اهالی خانهی ابوسفیان را بخشیدند و جنبههای رحمانی دین را بهوضوح نشان دادند، سه نفر را نهتنها نبخشیدند بلکه دستور اعدام فوری آنها را صادر کردند. همانها که به قول استاد قرائتی علیه رسولالله (ص) کار فرهنگی کرده بودند! (5) نمیشود رفتار رسولالله (ص) در بخشیدن خانواده ابوسفیان را حکیمانه دانست اما رفتار ایشان در اعدام آن سه نفر را نه! اسلام بههیچعنوان و تحت هیچ شرایطی به هیچکس در هیچ جایگاه و مقامی اجازهی تمسخر و هتاکی نسبت به شخصیت رسولالله (ص) را نمیدهد. هیچ منفعت و بهرهای نیز این گذشت و اجازه را توجیه نمیکند.
حضرت امام (ره) در شرایطی حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کردند که هنوز مشغول جنگ تحمیلی با تمام دنیا بودیم! ایشان در این موارد هیچ ملاحظهای نداشتند. اینها نهتنها هیچ تعارضی با جنبههای رحمانی ندارند، بلکه اساساً هیچ ربطی به آنها ندارند! آدرس غلطی که امثال آقای قوچانی منتهای تلاششان را برای ارائهی آن به مخاطب میکنند چیزی نیست که غلط بودنش مخفی بماند و هویدا نشود. نه چارلی هبدو حق داشت به هیچ بهانهای این رفتار غیرحرفهای و هتاکانه را بکند، نه آقای قوچانی و امثال ایشان حق داشتند از توهینکنندگان به مقدسات حمایت کنند. و ضمناً این دو غلط هیچ ارتباطی هم به غلط بودن کار تروریستهای غرب ساخته ندارد. با توسل به «رحمانی بودن اسلام» نمیتوان گناه هیچیک از سه گروه را شست. نه گناه چارلی هبدو را، نه گناه تروریستهای داعش را، نه گناه مردم امروز و شرق و امثالهم را. هیچکدام اینها به رحمانیت اسلام اساساً ارتباطی ندارد و مرتبط کردن اینها تقلایی است برای فرار از فشار واضح افکار جریحهدار شدهی مسلمانان که حتی خواستار تغییر نام فامیل آقای قوچانی شده بود! (6)
* چاره ای برای کاستن از سختجانی دین!
دوتایی متممی که آقای قوچانی تحت عنوان «سکولاریست های ستیزهجو» و «مذهبیان تکفیری» عنوان میدارد متعلق به ایشان نیست. هفت سال پیش عبدالکریم سروش - پدر اغلب فتنههای فکری معاصر - عنوان یکی از سخنرانیهای خود در پاریس را سکولاریسم ستیزهگر نهاد و به خشونتهایی که به نام دفاع از منافع جهان سکولار روا داشته میشود انتقاد کرد. البته در آن سخنرانی نیز تأکید داشت که «ستیزهجو نبودن سکولاریسم» در حقیقت چاره ایست برای کاستن از سختجانی دین! درواقع او در مقام «تصحیح و بهینهسازی روش سکولارها در مواجهه با دینداران» بود. امروز آقای قوچانی نیز با یادآوری این دوتایی متمم، مشغول کار دیگر و بهتری نیست.
کسانی که درگیر بهینهسازی فرمول مقابلهی غرب با جریان رو به رشد دینداری هستند و در این فضا، وجود عنصر ستیزهجویی را در طرف مقابل دینداری مناسب نمیدانند، ناصحانه میخواهند که غرب این رفتار را کنار بگذارد. شاید پرسیده شود که چرا انگیزه خوانی میکنیم؟! اما قصه دستکم دربارهی آقای قوچانی بههیچعنوان انگیزه خوانی نیست. کافی است به اشتباهات ایشان در سالهای اخیر توجه شود. اگر کسی وامدار و علاقهمند یک اندیشه نباشد، همهی اشتباهاتش در همسویی با آن اندیشه نخواهد بود! وقتی کسی همهی عذرهایی که خواسته بابت خطاهایی بوده که به فرمی از حمایت بی مبنا از یک مد فکری برمیگشته، این فرد شیفته و علاقهمند آن مد فکری است و اتفاقی که میافتاد این است که گاهی این شیفتگیاش او را به خطا میکشاند!
* وقتی راه فرار و دلیل آوری باقی نمانده است!
خوب است از خودمان بپرسیم که چرا آقای قوچانی یکبار مرتکب اشتباهی نمیشود که بابت آن مجبور شود از منتقدین جمهوری اسلامی «بابت تندرویاش علیه آنها» عذر بخواهد؟ چرا هیچگاه تندرویهای ایشان گریبان جریانهای معارض نظام را نگرفته و نمیگیرد؟ اینکه جریانهای مخالف نظام غیورند(!) و اجازه نمیدهند حتی کسی که در انتخابات شرکت میکند قسر در برود، یا حتی اجازه نمیدهند کسی بدون پرداخت هزینه مردم را دعوت به مشارکت در انتخابات کند، یا حتی کار روزنامهنگاری در داخل کشور را خیانت ارزیابی میکنند! این تمامیتخواهیهای مخالفان نظام قطعاً مفر خوبی برای امثال آقای قوچانی نخواهد بود. ایشان نمیتواند به مخالفتهای مشتی تمامیتخواه و لائیک استناد کند و خود را «از اینجا مانده» و «از آنجا رانده» قلمداد کند.
محمد قوچانی نهایت تلاش خود را در بسط مدهای فکری رایج در جهان سلطه کرده و میکند اما چه میتوان کرد که طرف مقابل ناز و عشوه اش خیلی بیش از اینهاست و از اندازهی خدمتهای امثال قوچانی راضی نیست و به آنها اعتراض هم میکند. مگر به سروش اعتراض نمیکنند؟ مگر سروش را متهم نمیکنند؟ آنها تمامیت خواهند و رفتار آنها کاملاً طبیعی است. اما سروش میتواند پشت این تمامیتخواهیها مخفی شود؟! آقای قوچانی باید خیلی خوب بداند که اینجا جایی نیست که بشود زد و دررفت! ابراز علاقه به نظام و انقلاب و ایران و امثال آن یک چیز است، سردبیری روزنامههایی که کارشان انعکاس روزانهی محورهای موردنظر بیبیسی است یک چیز دیگر است، تمامیتخواهی مخالفان نظام و نپذیرفتن امثال آقای قوچانی در صفوف خود نیز چیز سومی است. اتفاقاً این سه چیز از یکدیگر مستقل هم هستند. میزان صداقت آقای قوچانی در ادعای علاقه به انقلاب را یک مرور بر آثار ایشان بهطور کامل روشن خواهد کرد، و بررسی میزان صادقانه بودن این ادعا هیچ ارتباطی با رفتار تمامیت خواهان مخالف نظام با ایشان ندارد. مستقل از اینکه آقای قوچانی علاقهمند به انقلاب هست یا نیست میتوان نشان داد که محورهای خبری و تحلیلی روزنامههای ایشان بر ضرایب خبری رسانههایی مثل بیبیسی انطباق داشته یا خیر و مانند آن.
* مروری بر تناقضات دفاعیات سردبیر «مردم امروز»
آقای قوچانی دربارهی حمایت واضح از هتاکیهای چارلی هبدو مدعی است «فرض بر اين بود که اين نشريه با احتياط بيشتري عمل خواهد کرد». اولاً اخبار آن روزها چنین فرضی را تائید نمیکند و دقیقاً در همان مقطع بقایای هنرمند نماهای هتاک در آن نشریه بهطور واضح تهدید میکردند که راه جانباختگان را ادامه خواهند داد و این گزاره در اخبار بهوفور موجود بود و باور این معنا که آقای قوچانی از این اخبار مطلع نبودند آسان و حتی ممکن نیست. ثانیاً فرض کنیم که این نشریه در ادامه با احتیاط عمل میکرد. چه چیز مجاز میشود؟ دفاع از هتاک؟ مگر بار اولشان بود که با تمهای زشت و زنندهی جنسی مقدسات اسلام و بلکه همهی ادیان را به ریشخند میگرفتند؟ درواقع آقای قوچانی نهتنها برای کار خود «دلیل» نمیآورد، بلکه دست به دامن «علتی» میشود که اصلاً نمیتواند رفتار ایشان را توضیح دهد. تیتر درشت و صفحهی اول از حوزههای اصلی سردبیر است. رنگ این بهانهها برای پاک کردن ننگ حمایت از هتاکان به ساحت پیامبر اصلاً کافی نیست. و بسنده به تعطیل شدن روزنامهی ایشان شاید بزرگترین نشانه از وجود رأفت اسلامی در کشور است. ایشان باید بدانند که حامیان یک جریان غیرحرفهای و هتاک ممکن است با عقوبتهایی بسیار شدیدتر از تعطیلی روزنامه مواجه شوند. دستکم این است که ایشان باید بهعنوان سردبیر، در نامهای مستقیم خطاب به ملت ایران و خطاب به عموم مسلمانان جهان «رسماً» از ایشان پوزش میخواست.
قوچانی با زیرکی ضمن اشاره به مقالهای که دو روز قبل از توقیف در نقد رفتار چارلی هبدو نوشته است پشت آقای رییسجمهور سنگر میگیرد و ازجمله میگوید «مشی من همان مشی آقای رییسجمهور است که توهین و تکفیر هردو محکوماند». خوب است آقای قوچانی توضیح دهد که اگر توهین و تکفیر هر دو محکوم است، چرا بهاشتباه در تیتر درشت روزنامهاش ننوشت «من هم کواشی هستم»؟! (7) آقای رییسجمهور که ایشان تلاش میکند پشت سر او قایم شود بههیچوجه از هیچیک از طرفین این تندروی حمایت نکردهاند. اما آقای قوچانی مشخصاً در حمایت از توهینکنندهها دچار اشتباه و خطا شدهاند! میتوانستند در حمایت از تکفیر کنندهها اشتباه کنند! چرا نکردند و هرگز هم نخواهند کرد؟ چون ایشان به آن جریان، آن مدهای فکری و بلکه آن جهانِ فکری علاقهمندند و خطاهایشان تنها زمانی رخ میدهند که در حین حمایت از آن جریان هستند. و این آن حقیقتی است که مدام بر مخفی کردن آن تلاش میکنند.
آقای قوچانی میگوید «وظیفه سردبیر کنترل و نظارت بر مطالب نشریه نیست» و «وظیفه اصلی سردبیر تولید مطلب است». ما هیچ کاری با صحت یا سقم ادعای ایشان نداریم. چیزی که اینجا جالب است تلاش مجدد ایشان برای «تعریف دوتایی متمم» این بار به هدف فرار از مسئولیتپذیری است. خوب است بدانند که دوتایی هایی که میسازند زیرکانهاند اما نه بهقدر کافی! مسئله در دوتایی «نظارت بر مطالب» یا «تولید مطالب» بازبسته نیست. اینجا دستکم سه مطلب مطرح است! و مطلب سومی که آقای قوچانی از آن میگریزد مسئلهی «تیتر درشت صفحهی اول» است. حتی اگر فرض کنیم «نظارت بر مطالب» بر عهدهی سردبیر نباشد، حتی اگر فرض کنیم تکلیف اصلی سردبیر «تولید مطالب» باشد، اما اندکی آشنایی با روزنامهنگاری کافی است تا بدانیم «تیتر یک» از حوزههای سردبیر است و اگر سردبیری بتواند از زیر بار مسئولیت تیتر یک خود فرار کند، اتفاقی تقریباً غیرممکن رخداده است! همه جای دنیا به آقای قوچانی و این بهانهاش خواهند خندید. دیگر اگر سردبیر یک روزنامه باشی و مسئولیت تیتر درشت صفحهی اول آن روزنامه را هم بر عهده نگیری، باید خود را واقعاً هنرمند بدانی!
*« استحاله از درون» یا چالش «کشتی مقاوم»؟!
محمد قوچانی یک آدرس غلط دیگر هم میدهد: «سالهاست نشرياتي منتشر میکنم تا بتوانم ثابت کنم میتوان در چارچوب جمهوري اسلامي ايران و از موضع يک مسلمان اصلاحطلب به فعاليت مطبوعاتي پرداخت» این جمله و جملات مفصل مشابه آنکه در ادامهی صحبتهای ایشان آمده بهطور خلاصه به این معناست که یک فرض اولیهای وجود دارد و آن اینکه «نمیشود در چارچوب جمهوری اسلامی ایران فعالیت مطبوعاتی انجام داد»، و ایشان مشغول تلاش و تقلا و لطف هستند تا اثبات کنند که اینطور نیست و این فرض اولیه نادرست است و میشود فعالیت کرد!
خوب است آقای قوچانی بدانند که در جمهوری اسلامی که هیچ، در هیچ جای دیگر دنیا که قانون و حرفهای گری در آنجا حاکم باشد، آدمهای آماتور به سهولت و آسانی فعالیت نمیکنند. آماتورها – همانها که به اصول اخلاقی روزنامهنگاری مجهز نیستند و ضمناً بیش از خبر، تحلیل به خورد مخاطب میدهند – مدام به دیوارهای قانونی برمیخورند و برای خودشان و جامعه مشکل درست میکنند. اتفاقاً هیچوقت هم موفق نمیشوند چیزی را اثبات کنند! چراکه هرچه پیش میروند با محدودیتهای حرفهای بیشتری مواجه میشوند و دستآخر هم کارشان به جلای وطن میکشد.
کسی که دروغ نمیگوید و بهراستی قصد دارد «امکان فعالیت حرفهای مطبوعاتی در ایران» را اثبات کند باکمال تأسف عاقل نیست! چون «اقل دلیل بر امکان شیء، وقوع آن است» و تلاش برای اثباتِ امکانِ چیزی که واقعشده است، روی «آب در هاون کوبیدن» را در بیهودگی سفید میکند! امثال آقای قوچانی کافی است «اصول اخلاقی روزنامهنگاری» را حتی همانطور که طراح و مؤسس خائن رادیو زمانه صورتبندی کرده است مراعات کنند تا دیگر نه لازم باشد مدام با دیوارهای قانون و اصول حرفهای برخورد کنند، نه لازم باشد «امکان» امر «واقعشده» ای را اثبات کنند! بماند که انگار این درد در این قبیله مسری است و مؤسس آن رادیو نیز به آنچه تدریس میکرد پایبند نبود و رادیو موردنظر رسماً پاتوق بیخداهای بیاخلاق است!
دستآخر هم ایشان بر علاقهاش برای ماندن در کشور تأکید میکند. «به جریانهای مختلف فکري از مدافعين تا منتقدين تريبون دادهایم تا ظرفيت نظام را نشان دهيم... اکنون و امروز هم با اعتقاد به ايران و اسلام و آزادی و با التزام به قانون اساسي مايلم در اين چارچوب زندگي و کار کنم» مثل این است که به کسانی در کشتی اجازه بدهید برای سوراخ کردن کشتی تلاش کنند، به این هدف که استحکام کشتی را نشان دهید!
آقای قوچانی مخاطب را بهواقع کودک فرض میکند. اثبات ظرفیت نظام هیچ توقفی بر تریبون دادن به هتاکانی که ایشان نامشان را منتقد گذاشته است نداشته و ندارد. در این وضعیت فقط خدایناکرده بیفکری نظام ثابت میشود! مثلاً انتشار «من چارلی هستم» قرار است کدام ظرفیت نظام جمهوری اسلامی را به چه کسی نشان بدهد؟! پس اولاً ایشان نام هتاک را منتقد میگذارند، ثانیاً میخواهند استحکام کشتی انقلاب را با فضاسازی برای عدهای جهت تلاش برای سوراخ کردن آن اثبات کنند! بدون توجه به این معنای واضح عقلی که ما در لابراتوار زندگی نمیکنیم! این کشتی همین الان در اقیانوس قرار دارد و آزمودن استحکام آن از این طریق عقلا باطل است. امثال ایشان اگر واقعاً میخواست برای ظرفیت و استحکام نظام دل بسوزانند میتوانستند از قلم و تریبون و رسانهشان برای «حمایت از هتاکان» استفاده نکنند تا این تریبون برای نمایش ظرفیتهای نظام باقی بماند. ولی وقتی داشتههای خود را در مسیر دفاع از بیشرمها مصرف میکنند، به ظرفیت و استحکام و داراییهای نظام آسیب میزنند و جمهوری اسلامی را از برخی استعدادهایش محروم میکنند.
خلاصهی مطلب اینکه اگر آقای قوچانی هنوز به هر دلیل علاقه دارد یکگوشهی کشتی انقلاب بنشیند و به هدف دروغین و غیرمعقولِ «اثبات استحکام کشتی» تمام تلاشش را برای سوراخ کردن آن مصروف دارد(!)، باید بداند که این شیوه اکنون دیگر شناختهشده است و کسی دیگر فریب «دغدغه داشتن برای نمایش ظرفیت نظام» را نمیخورد. برای ماندن در این کشتی باید فکر مشغلهی دیگری بود.
محمد حسین امینی
پی نوشت:
[1] - مراقب باشید بعضی ها واقعا چارلی اند!
[2]- اینترنت نشریهی چارلی هبدو باید قطع شود!
[3] - نهجالبلاغه خطبه 40؛ كَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ / سخن حقی که با هدفی باطل زده میشود.
[4] - سوره مبارکه تحریم آیه 9؛ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ / اى پيامبر، با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير [كه] جاى ايشان در جهنّم خواهد بود و چه بد سرانجامى است.
[5] - حجتالاسلام قرائتی، برنامه درسهایی از قرآن، تفسیر سوره یوسف، جلسه 30، 13 بهمن 1379
[6] - خبرگزاری مهر؛ درخواست مردم قوچان از سازمان ثبتاحوال: نام خانوادگی «محمد قوچانی» را عوض کنید!!
[7] - مهاجمان به دفتر نشریه چارلی هبدو برادرانِ «کواشی» بودند.
"Our President, analytical news site"
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو