امام (ره منتظری را فردی "ساده لوح" می‌نامد که نباید در کار سیاسی دخالت کند چرا که این خصوصیت وی منجر به تحریک شدن وی و عدم اخذ تصمیمات درست می‌شود و از وی می‌خواهند به اشتباه خود اعتراف کرده و توبه نماید تا شاید خداوند از سر تقصیرات وی بگذرد.

پایگاه عدالت خواهان گلستان"آیت الله حسینعلی منتظری، از مراجع تقلید تأثیرگذار در روند انقلاب که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی رسید و اصل ولایت فقیه به پیشنهاد او وارد قانون اساسی شد. منتظری که در سال 1364 از سوی مجلس خبرگان رهبری به قائم‌مقامی ولی فقیه انتخاب شده بود در فروردین 1368، توسط امام خمینی (ره) از مقام خود عزل شد.

-زندگینامه
آیت‌ الله حسینعلی منتظری، در سال 1301 شمسی (1340 هجری قمری - 1922 میلادی ) در نجف‌آباد اصفهان متولد شد. ‏پدرش حاج علی، کشاورز ساده‌ای بود که در کنار کار‏ ‏روزانه‌اش با کتاب و کتابخانه دمساز و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. مادر ایشان "شاه بیگم منتظری" بانویی متقی و پرهیزگار بود. "حسینعلی" فرزند اول خانواده، و دارای یک خواهر و پنج برادر بود.
آیت الله منتظری 13 شهریور ماه سال 1321، با خانم ماه سلطان ربانی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، 7 فرزند به نامهای محمد، عصمت، اشرف، احمد، طاهره، سعید و سعیده است. فرزند ارشد آیت الله منتظری، شهید محمد منتظری، از روحانیون مبارز و انقلابی بود که در انفجار دفتر حزب جمهوری در 7 تیر سال 1360 به همراه شهید بهشتی و بسیاری دیگر از نمایندگان مجلس، وزیران و مسئولان بلندپایه کشور به شهادت رسید.
در دوران انقلاب، آیت الله منتظری از رهبران روحانی مهمی بود که نقشی عمده در ترویج مرجعیت و رهبری امام خمینی (ره) داشت و بارها به سبب فعالیت‌های سیاسی خود به زندان افتاد و شکنجه شد و مدت درازی را نیز در تبعید گذراند. 
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، آیت‌ الله منتظری رییس مجلس خبرگان قانون اساسی شد. وی تدریس نظریه ولایت‌فقیه را در درس خارج خود گنجاند و چهار جلد کتاب تحت نام "ولایت‌فقیه" منتشر نمود. در سال 1364، مجلس خبرگان رهبری، با آنکه امام خمینی(ره) همچنان در قید حیات بود، آیت‌الله منتظری را به جانشینی رهبر جمهوری اسلامی انتخاب کرد.
با گذشت زمان، برخی مواضع و عملکردهای آیت‌ الله منتظری از جمله حمایت وی از باند مهدی هاشمی باعث ایجاد فاصله بین وی و مبانی نظام و انقلاب و شخص امام (ره) شده و ارشادات و تذکرات رهبری فقید انقلاب سودی نبخشید. لذا در تاریخ 6 فروردین‌ماه سال 1368، توسط حضرت امام (ره) از سمت قائم‌مقامی رهبری عزل شد.
وی در سال‌های بعد از رحلت امام (ره) نیز بر مواضع قبلی خود ماند به طوری که در حوادث بعد از انتخابات سال 88 به جهت برخی حمایت‌های خود از آشوبگران به عنوان پدر روحانی جنبش سبز شناخته شد. آیت‌ الله منتظری سرانجام در تاریخ 29 آذرماه سال 1388 به دلیل کهولت سن درگذشت.
 
-دوران تحصیل
آیت الله منتظری از سن 6 -7 سالگی، آموختن را با ادبیات فارسی و‏ ‏سپس صرف و نحو عربی، در مدرسه "شیخ حسینعلی مسجدی معروف به مدیر" آغاز کرد و در 12 سالگی وارد حوزه علمیه اصفهان شد. در سال 1314 عازم حوزه علمیه قم شد و به مدت 10 ماه در مدرسه "حاج ملا صادق" سکونت داشت ولی به دلیل فقر مالی به اصفهان بازگشت و در مدرسه "جده بزرگ" در کلاس درس آیات: حاج آقا‏‏ رحیم ارباب، شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی، میرزا علی آقا شیرازی، حاج شیخ احمد حججی، حاج شیخ غلامحسین منصور و حاج شیخ جواد فریدنی شرکت کرد. بهار سال 1320 مجدداً به حوزه علمیه قم بازگشت و در مدرسه فیضیه سکونت گزید و به لباس روحانیت ملبس شد.
وی پس از آشنایی با استاد شهید مرتضی مطهری، اکثر مباحث حوزوی را در کنار ایشان فراگرفت. اساتید بزرگوار وی، رجال نامدار و فقهای بزرگی چون آیت الله سید محمد یزدی معروف به محقق داماد، آیت الله حجت تبریزی، آیت الله محمد حسین بروجردی، علامه طباطبایی، سید صدرالدین صدر، شیخ عباسعلی شاهرودی، سید احمد خوانساری و حضرت امام خمینی (ره) بودند که مباحث گوناگونی چون اصول فقه، فقه و فلسفه را تدریس می کردند. آیت الله منتظری در طی این سال ها به مجتهد و فقیهی مسلم تبدیل شد و آثار متعددی را به رشته تحریر درآورد.
 
-کارنامه سیاسی آیت الله منتظری در گذر زمان
آیت ‏الله منتظری از مبارزان برجسته دوران ستم‌شاهی و از شاگردان نامور امام خمینی (ره) محسوب می‌گردید. او پس از انقلاب اسلامی سال‌ها بر مسند قائم‌مقام رهبری تکیه زد و به عنوان دوم شخص در ایران پس از انقلاب بود. مروری گذرا بر مواضع و عملکردهای منتظری به خصوص در چند ماه پیش از برکناری، به خوبی بیانگر میزان تأثیر القائات نادرست و تحلیل‌ها و اخبار مغرضانه اطرافیان ناصالح در ایشان است. برای بررسی جامع درباره ایشان باید سه دوره را از هم تفکیک کرد: 
 
دوران مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی، قائم مقامی و عزل
از دوران عزل تا درگذشت
 
-دوران مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی
آیت الله منتظری در دوران انقلاب از رهبران روحانی مهمی بود که نقشی عمده در فعالیت‌های سیاسی داشت و بارها به سبب فعالیت‌های سیاسی خود به زندان و تبعید به مسجدسلیمان در سال 1346 محکوم و شکنجه شد. آیت الله منتظری از سال 42 چندین نوبت بازداشت و در نهایت در سال 54 به 10 سال زندان محکوم شد. وی از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) محسوب می‌گردید، به گونه‌ای که امام درباره ایشان فرمودند: «من ایشان را بزرگ کرده‌ام.» او همچنین جزء شش نفر از روحانیونی بود که با صدور فتوایی در زندان، بر نجاست کفار و ملحدان و منکران خدا و اسلام و پرهیز از اختلاط در لباس و غذا تاکید کردند.
در سال 55 مبارزان مسلمان پس از آنکه دریافتند مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژی داده‌اند سعی کردند تا با اتکا به حکمی فقهی با مارکسیست‌ها مرزبندی کنند این فتوا که در خرداد 1355 به صورت شفاهی صادر و توسط شبکه زندانیان در زندان نقل شد بدین شرح بود: «با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله آن‌ها به دست می‌آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیست‌ها جدایی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیان‌های جبران‌ناپذیر خواهد شد.»
پای این فتوا را روحانیان و علمای مشهور دیگری چون آیت الله طالقانی، آیت الله هاشمی، آیت الله لاهوتی، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله ربانی شیرازی و نیز انوری، معادی خواه و گرامی امضا کرده بودند.  افزون بر این، مقدمه‌ای که آیت الله منتظری بر کتاب "شهید جاوید" اثر "نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی" نگاشته بود، منشأ جنجال و سروصدای بسیاری در سال‌های قبل از انقلاب شد.
مؤلف کتاب شهید جاوید با طرح این پرسش که آیا امام حسین (ع) خود از رخداد کربلا و به شهادت رسیدنش خبر داشت یا اینکه فقط به قصد حکومت و پذیرش دعوت مردم به سوی کوفه حرکت کرد؟ که فرجام آن به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و 72 تن از یارانش بود.
صالحی نجف‌آبادی با طرح این سؤال، آشکارا "علم امام" را زیر سؤال برده و یکی از اعتقادات مسلم شیعیان را دچار خدشه و تشکیک کرده بود! با چاپ کتاب و نقدهای فراوان به خصوص از سوی روحانیون، آیت الله منتظری که بر کتاب مقدمه‌ای نوشته بود نیز در برابر محتوای کتاب و ادعای نویسنده باید پاسخگو می‌بود و لذا مورد آماج پرسش‌ها و نقدها قرار گرفت.
سرانجام با اوج‌گیری مبارزات و عقب‌نشینی‌های پی در پی حکومت پهلوی، آیت الله منتظری پس از گذراندن حدود سه سال و نیم از دوران محکومیت به همراه آیت الله طالقانی در 8 آبان ماه سال 1357 از زندان آزاد شد و مورد استقبال چشمگیر مردم قرار گرفت.
در پیامی که امام خمینی (ره) خطاب به آیت الله منتظری به مناسبت آزادی وی صادر کرد چنین آمده بود: «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی شخصیت بزرگوار خدمت گذار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادی، ابتدایی‌ترین حقوق بشر محروم و با شکنجه‌های قرون‌وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادی‌خواه رفتار کند. خیانتکران به کشور و ملت از سایه مثل شما رجال عدالت خواه می‌ترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت‌المال و ذخائر کشور باز باشد.»
از جمله رخدادهای مهم مربوط به آیت‏ الله منتظری در دوران قبل از انقلاب اسلامی به «باند مهدی هاشمی و قتل آیت‌الله شمس‌آبادی» بازمی‌گردد.
شمس‌آبادی از روحانیون سرشناس اصفهان بود که به همراه تنی چند از مردم معمولی اصفهان به دست باند مهدی هاشمی که نسبت خانوادگی با آیت‏ الله منتظری داشت، به قتل رسید. مدت‌ها این مسئله جنجال‌برانگیز شده و موجب صف بندی در میان بسیاری از روحانیون گردید. بعدها بر اساس اعترافات و نیز اسناد به دست آمده معلوم شد مهدی هاشمی با ساواک همکاری داشته است.
به هر حال دوران قبل از انقلاب با این فراز و فرودها طی می‌شود و نام آیت‏ الله منتظری همواره در صدر مبارزان و روحانیون مجاهد قرار دارد تا اینکه انقلاب در بهمن 1357 به پیروزی می‌رسد.
 
-دوران طلایی منتظری، از قائم مقامی تا عزل
عصر طلایی آیت‏ الله منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. دورانی که او همه‌کاره انقلاب شده بر مسند ریاست مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی تکیه زد؛ به امامت جمعه تهران انتخاب شده و سال‌ها ریاست هیات امنای دانشگاه امام صادق (ع) را بر عهده گرفت.
 
نقش آیت الله منتظری در انتصاب مهندس بازرگان‌ به‌ نخست‌وزیری‌
15 بهمن ماه سال 1357 بود که مهندس مهدی بازرگان از سوی امام خمینی (ره) به عنوان نخست‌ وزیر برگزیده شد و دولت موقت انقلاب را تشکیل داد. درباره‌‌ علت‌ و چرایی‌ این‌ انتخاب‌ باید گفت‌ که‌ در آن‌ مقطع‌ حساس‌ اگرچه‌ امام راحل نسبت‌ به‌ پیروزی‌ انقلاب‌ و شکست‌ طاغوت‌ اطمینان‌ خاطر داشت‌ ولی‌ برخی‌ نه‌ تنها چنین‌ اطمینانی‌ نداشتند، بلکه‌ شکست‌ و به‌ نتیجه‌ نرسیدن‌ انقلاب‌ و مبارزه‌ را محتمل‌ می‌دانستند و می‌گفتند: "هنوز همه‌‌ قدرت‌ نظامی‌ و مادی‌ در اختیار رژیم‌ است‌ و هر کاری‌ از دست‌شان‌ برمی‌آید؛ مثلاً می‌توانند با بمباران‌ محل‌ تجمع‌ رهبران‌ و سران‌ انقلاب‌، کار را یکسره‌ کنند."
از این‌ رو این‌ افراد معتقد بودند که‌ باید با دولت‌ بختیار مماشات‌ کرد و از هر اقدامی‌ که‌ وی‌ را برآشفته‌ و احیاناً به‌ اقدامات‌ خشونت‌آمیز وادار می‌کند، خودداری‌ نمود. درخصوص‌ تعیین‌ نخست‌ وزیر هم‌ می‌گفتند که‌ باید فردی‌ میانه‌رو و تا حدی‌ مورد قبول‌ دستگاه‌ تعیین‌ شود تا کار به‌ جاهای‌ باریک‌ و قهرآمیز کشیده‌ نشود. امام با این که‌ شخصاً با انتخاب‌ مهندس‌ بازرگان‌ مخالف‌ بود و می‌توانست‌ شخصیت‌های‌ انقلابی‌، شایسته‌ و توانمندی‌ همچون‌ شهید بهشتی‌ را به‌ این‌ سمت‌ بگمارد، ولی‌ مصلحت‌اندیشی‌ اعضای‌ شورای‌ انقلاب‌ و برخی‌ از اطرافیان‌ بخصوص‌ آیت الله‌ منتظری‌ را که‌ ارتباط‌ نزدیک‌ و تنگاتنگی‌ با بازرگان‌ داشت‌، پذیرفت‌ و مهندس‌ بازرگان‌ را به‌ نخست‌وزیری‌ منصوب‌ نمود. (با استناد به "کتاب خاطرات حجت الاسلام محمد جواد کشمیری"، فصل هشتم)
 
عضویت در شورای انقلاب و مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی
شأن علمی و فقهی و نیز سابقه مبارزه سیاسی و همراهی آیت الله منتظری با امام ایجاب می کرد که وی در بالاترین مراکز تصمیم گیری حضور یابد و به همین دلیل در شورای انقلاب که به دستور امام تشکیل شده بود، عضویت یافت و در کنار چهره هایی چون شهید بهشتی و شهید مطهری، به عنوان بازوی مشورتی حضرت امام و در مواقعی تصمیم گیر و تصمیم ساز، در خدمت انقلاب اسلامى قرار گرفت.
پس از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، ضرورت نوشتن قانون اساسی به صورت جدی مطرح شد و آیت الله منتظری نیز از سوی مردم تهران به عنوان عضو برجسته مجلس خبرگان تدوین کننده قانون اساسی و سپس از سوی اعضای مجلس خبرگان به عنوان رئیس مجلس خبرگان برگزیده شد. هر چند در عمل ریاست و مدیریت مجلس خبرنگان بر عهده شهید بهشتی قرار داشت اما انکار نمی توان کرد که شأن و منزلت آیت الله منتظری در میان اکثریت علما و روحانیون به اندازه اى بود که ولو به صورت ظاهری، او را به عنوان رئیس مجلس برگزینند.
 
تلاش برای گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی
از مسائل مهم این دوره، مطرح شدن بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان بود که جنجال های مطبوعاتی و سیاسی فراوانی را به همراه داشت. با این که از سال 42 به بعد، همیشه بحث ولایت فقیه به عنوان مبنای تئوریک حکومت دینی، مطرح بود و حضرت امام به ویژه در سال 47 به شکل گسترده ای بحث ولایت فقیه را ارائه کردند، اما به هنگام مطرح شدن این بحث در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، تمامی گروه های مارکسیستی و چپ، منافقین و لیبرال ها، ملی گراها و لائیکها و .... در نشریات خود به انتقاد و اعتراض برخاستند و تلاش کردند که این اصل در قانون اساسی نباشد، اما به دلیل حمایت قاطع حضرت امام از این اصل و اقدام چهره هایی چون آیت الله منتظری و شهید بهشتی در مجلس خبرگان، بر این فضای غیردینی فائق آمده و اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد و سپس در رفراندوم قانون اساسى به تایید قاطع ملت ایران رسید و بدین شکل ماجرایی مشابه دوران مشروطه تکرار نشد. البته این موضوع منوط به همان تلاش‌های فردی نبود و اکثریت خبرگان نیز از این موضوع جداً دفاع می‌کردند ولی در هر حال نقش و تاثیر خبرگانی مثل آیت الله منتظری را هم نمی‌توان کتمان کرد.
نکته دیگر آن که نحوه گزینش ولی فقیه در جمهوری اسلامی و آنچه در قانون اساسی آمده است (انتخاب دو مرحله ای فقیه از سوی خبرگان) دقیقا همان دیدگاهی است که در کتاب فقهی آیت الله منتظری درباره ولایت فقیه آمده است.
 
امامت جمعه تهران و قم
در سال 1358 و با روی کار آمدن چهره هایی چون مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، عباس امیرانتظام و امثالهم در دولت موقت، برخی نیروهای انقلابی و خط امامی از جمله افرادی چون شهید محمد منتظری در اعتراض به روند سازشکارانه دولت موقت، دست به فعالیت هایی زدند که جنبه قانونی نداشت و باعث برانگیختن اعتراض دولت و برخی از مسئولان شدند اما هیچکس همچون آیت الله منتظری در این باره موضعگیری نکرد، موضعی که از سوی افراد زیادی مورد انتقاد واقع شد.
 
تشکیل نهضت های آزادیبخش اسلامى  
در سال 1358، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و یکی از واحدهای اصلی و فعال آن، «واحد جنبش و نهضت های آزادیبخش اسلامى » بود. مسئولیت این وا حد که تحت نظر آیت الله منتظری، راه اندازی و اداره شد، بسط تفکر انقلاب اسلامی در جهان و ارتباط با نهضت های اسلامی و بررسی راه هاى حمایت از مبارزات مردم مسلمان در سراسر جهان بود.
از آنجایی که شهید محمد منتظری از سال های قبل از پیروزی انقلاب با بسیاری از جنبش های اسلامی در کشورهای مختلف در ارتباط بود، به گونه ای آیت الله منتظری نیز به مسأله نهضت اسلامی مرتبط شد و علاقه ایشان به گسترش نهضت اسلامى در سراسر جهان به این پیوند کمک زیادی کرد. لذا در عمل مسئولیت اصلی جنبش های اسلامى بر عهده آیت الله منتظری قرار گرفت ولی پس از شهادت شهید محمد منتظری در سال 60، نقش سید مهدی هاشمی در این فعالیت ها بسیار گسترده و موثر شد.
البته همیشه میان عملکرد این واحدها و مواضع وزارت امور خارجه، اختلافاتی بروز می کرد زیرا وزارت خارجه معتقد بود که مجری اصول و سیاست های کلی و جزئی نظام اسلامی در خارج است و واحد جنبش های اسلامى باید تحت نظر آن وازتخانه عمل کند چرا که در مواقعی ممکن است از اصول حاکم بر روابط خارجی ایران در منطقه و جهان تخطی صورت گیرد و واحد نهضت ها بدون در نظر گرفتن جهت کلی حرکت دولت، دست به کارهایی بزند که منجر به دشمن تراشی و انزوای جمهوری اسلامی شود.
این کشمکش ها تا سال های بعد نیز ادامه یافت اما در سال های اولیه انقلاب به دلیل حاکم بودن روحیه انقلابی بر همه گروه ها و افراد و به دلیل نیاز شدید جهان به شنیدن پیام انقلاب اسلامی و نیز به خاطر درگیر بودن نیروهای اصیل انقلاب به مسائل مهمی چون جنگ تحمیلی، مبارزه با گروه های مسلح ضدانقلاب و تجزیه طلب و تصفیه حاکمیت نظام از عناصر لیبرال و غیرانقلابی، هرگز کسی اقدامات مسئولان واحد نهضت ها را به صورت جدی مورد انتقاد قرار نمی داد اما به تدریج با مرتفع شدن آن موانع و یکدست شدن نیروهای حاکمیت و شکل گیری دولت جدید از سوی نیروهای خط امامی، این پرسش مطرح شد که آیا آن گونه عمل کردن با مصالح کلی نظام اسلامى سازگار است یا خیر و آیا افرادی چون سید مهدی هاشمی، صلاحیت این را دارند که مسئولیت تنظیم روابط جمهوری اسلامی با دیگر نهضت های اسلامی دنیا را بر عهده بگیرند و درهر صورت، کدامین نهاد و ارگان رسمی نظام باید متولی چنین امر مهمی باشد؟ 
حاصل همه این مباحث، بعدها به محدود کردن فعالیت های مستقل واحد نهضت اسلامی انجامید و با تصویب مجلس شورای اسلامى، وزارت امور خارجه، مسئولیت یافت بر اساس سیاست کلی نظام، تنظیم روابط با دیگر نهضت های را بر عهده گیرد. بدین وسیله، حوزه عمل آیت الله متنظری و بیشتر از وی، حوزه اقتدار سید مهدی هاشمی محدود شد و البته همین امر، پیامدهایی نیز داشت.
 
-آیت الله منتظری و باند سید مهدی هاشمی
رویدادها و حوادثی که در گذر زمان رخ می‌دهد و پس از چندی به مسئله‌ای به نام "تاریخ" تبدیل می‌شود، اگر همراه با روشنگری و بازکاوی هوشمندانه نباشد، گردی به نام "تحریف" بر تارک تاریخ می‌نشاند که نه تاریخ که "شبح تاریخ" نام دارد و در واقع "دست‌کاری در تاریخ" و "قلب حقیقت به نفع واقعیت" خواهد بود.
آیت الله منتظری که از مبارزان مطرح دوره پهلوی بود، بعد از انقلاب نیز از نزدیکان امام (ره) محسوب می‌شد و به همین علت توسط مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی ایشان منصوب شد. این اتفاق البته از همان ابتدا مورد مخالفت و نهی امام (ره) قرار گرفت اما بی‌توجهی به این مسئله، منجر شد تا به تدریج فاصله آقای منتظری و امام (ره) بیشتر شود تا اینکه سرانجام ایشان در 6 فروردین سال 68، آقای منتظری را از مقام خود عزل کردند. این مسئله فارغ از اهمیت تاریخی خود، برای نسل‌های بعدی نیز آموزنده است، به گونه‌ای که نشان می‌دهد امام امت ذره‌ای در برابر مسئولیت‌های خود در راه انقلاب، رعایت اشخاص و گروه‌ها را نکرده و آنجا که متوجه وجود انحراف می‌شدند، با آن‌ها قویاً برخورد می‌کردند.
طبق تأکیدات حضرت امام در نامه 6 فروردین 68، علاوه بر ساده‌لوح بودن، یکی از اشتباهات بزرگ آقای منتظری تأثیرپذیری وی از منافقین و اطرافیان ناسالم بوده است که شایعات و ادعاهای ثابت نشده را به وی تلقین می‌کردند.یکی از این موارد، سید مهدی هاشمی است.
 
باز شدن پای مهدی هاشمی به بیت آیت الله منتظری
در سال 1354 سید هادی هاشمی داماد آیت الله منتظری می‌شود و در پی آن پای برادرش، سید مهدی هاشمی هم به بیت آیت الله منتظری باز می‌گردد.
سید مهدی هاشمی قبل از انقلاب به مطالعه انقلاب‌های رایج آن زمان که غالباً رویکرد مارکسیستی داشتند پرداخت. او همچنین در زمره هواداران "شیخ محمد جواد غروی اصفهانی" که دارای نظرات شاذ و منحرف از دین بود در آمد. نتیجه این دو اقدام، التقاط فکری سید مهدی هاشمی بود که خود را در تشکیل گروهک به اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر موسوم به هدفی‌ها نشان داد. این گروه تنها برداشت تنگ‌نظرانه خود را از اسلام قبول داشتند و با مخالفان خود با خشونت تمام برخورد می‌کردند.
مرکز فعالیت هدفی‌ها قهدریجان اصفهان بود. مهدی هاشمی که از دوران سربازی خود در سال 46 با ضد اطلاعات ارتش رژیم ستم‌شاهی و پس از آن با رابطین ساواک (میر لوحی و رضوی) مرتبط شده بود با اقدامات خود، نوک پیکان مبارزات را از رژیم شاهنشاهی به مباحث فرعی‌تر منحرف می‌کرد.
باند مهدی هاشمی اقدام به برخورد و حذف فیزیکی افراد مخالف با خود می‌کردند. از جمله این اقدامات، قتل چندین نفر از جمله آیت الله شمس‌آبادی بود. علت قتل ایشان مخالفت با کتاب شهید جاوید بود. این کتاب توسط صالحی نجف آبادی تألیف و ریشه اختلافات عمیق و ریشه داری شد که نتیجه آن به حاشیه رفتن محوریت مبارزه با رژیم شاه و تضعیف روحانیت مبارز ضد رژیم بود. ساواک هم تا جایی که می‌شد به این اختلاف دامن می‌زد که از جمله می‌توان به پخش بیست هزار جلد کتاب شهید جاوید اشاره کرد.
ساواک در صفحه اول بولتن داخلی خود از قول شاه و به امضای ثابتی، فرد مقتدر ساواک، چنین نوشته بود:
«حداکثر بهره‌برداری تبلیغاتی علیه طرفداران خمینی بشود.»
همچنین ساواک مرکز، طی تلکسی به تاریخ 25 اردیبهشت سال 1353 به اداره ساواک در استان‌ها اعلام می‏کند که: «به حسب فرموده حداکثر بهره‌برداری تبلیغی از این جریان علیه طرفداران و ایادی خمینی به عمل آید و با فراهم آوردن ترتیبات لازم جنایت مذکور (قتل مرحوم شمس آبادی) نقش عوامل خمینی در این قتل فجیع در محافل و مجامع مذهبی با هدایت ساواک توسط وعاظ تشریح و در جراید محلی نیز درج گردد...»
در گزارش دیگری نیز ساواک پیرامون درگیری دو گروه طرفدار و مخالف کتاب شهید جاوید نوشت: «به فرض آنکه میان دو جناح موجود درگیری ایجاد شود، به مصلحت است که بدواً دستگاهای انتظامی محل دخالت ننمایند و حتی به اختلافات موجود دامن زده تا بتوان بهره‌برداری لازم را نمود.»
در همین حال امام خمینی (ره) در این قضیه اصلاً وارد نشده و دیگران از جمله فرزندشان مرحوم سید احمد خمینی را از ورود به این مسئله نهی کردند؛ اما مهدی هاشمی، آیت الله شمس آبادی را روحانی مرتجع خوانده و روحانی‌های امثال ایشان را بدتر از دولتی‌های شاهنشاهی می‌دانست و به همین جهت دست به قتل ایشان زد.
 
قتل آیت الله شمس آبادی
مهدی هاشمی آیت الله شمس آبادی را به دلیل مخالفت‌های صریح و مناظراتی که با اعضای باند او داشته و هم به خاطر مخالفت شدید با کتاب شهید جاوید، یک روحانی مرتجع و ساکت می‌خواند و با تحریک مردم و از جمله خود علیه آیت الله شمس‌آبادی حساسیت‌هایی ایجاد می‌کرد.
مهدی هاشمی در بخشی از اعترافاتش در این خصوص می‌گوید: «در اینکه مسئله روحانیت ارتجاعی و مخصوصاً آقای شمس آبادی در نظر من خیلی حساس‌تر بود و من نیز در جلسات و هیئت مطرح می‌کردم و حساسیت بچه‌ها را عموماً در آن جهت تحریک می‌کردم هیچ بحثی نیست و قبلاً نیز گفتم که یکی از انحرافات دیروز من همین بود که برخی علما را از دولتی‌ها بدتر می‌دانستم؛ بنابراین من انکار نمی‌کنم که از نظر فکری برادران تحت تأثیر افکار و القائات من بودند حتی یادم هست که موقعی که اخبار و اطلاعات پراکنده آقای شمس آبادی را مطرح می‌کردیم و ابراز حساسیت می‌نمودیم همین برادران و سایرین می‌گفتند: "شما بیش از حد روی روحانیون ساکت و مرتجع حساس هستید و باید روی عوامل دیگر حساس باشیم." من از نظر فکری و حساسیت روی بعضی از علما من جمله آقای شمس آبادی دارای انگیزه و حساسیت بودم.»
در همین زمینه در نامه‌های کشف‌شده از منزل "محمدحسین جعفر زاده" بعد از فرارش به خارج از کشور خطاب به مهدی هاشمی آمده است: «در آن زمان دقیقاً یادم هست چند مرتبه به شما گفتم برویم سراغ هدف‌های بزرگ‌تری از قبیل ساواکی‌ها و شخصیت‌های رژیم و شما توصیه می‌کردید که نه».
این انحراف مسیر و هدف اعضای باند که در طرفداری و به نوعی عشق ورزیدن و اطاعت از لب‌تر کردن‌های مهدی هاشمی صورت می‌گرفت این‌طور که از اعترافاتش بر می‌آید نه به صورت یک انحراف معمولی بلکه کاملاً حساب شده صورت می‌گرفته و بی‌ارتباط با همکاری وی با ساواک نبوده است: «آقای جعفر زاده و شفیع‌زاده به حسب فطرت اسلامی و مبارزاتی، خود را برای عملیات ضد ساواکی‌ها و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداختند من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلاً خطر آخوندهایی که یا ساکتند یا هوادار رژیم بیشتر است از جمله مرحوم شمس آبادی را به عنوان محور تعیین کردم. گفتم به دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد. آنان اول مخالفت کردند بعداً من اطلاعات و دلایل خودم را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دونفره برای این کار برنامه‌ریزی کردند.»
در نهایت مهدی هاشمی و بیش از بیست نفر از اعضای باند او دستگیر و به جرم قتل آیت الله شمس آبادی محاکمه می‌شوند و مهدی هاشمی در دادگاه به 3 بار اعدام محکوم می‌شود. پس از صدور حکم اعدام، مهدی هاشمی شروع به نامه‌نگاری به مراجع بین‌الملل نموده و با سیاسی نمودن پرونده خود و اعمال فشار باعث می‌شود حکمش به حبس ابد تقلیل یابد. در اولین روزهای انقلاب در آتش‌سوزی زندان اصفهان حدود 400 زندانی فرار کردند که از جمله آن‌ها سید مهدی هاشمی است که پس از آن خود را به عنوان یک زندانی سیاسی و مبارز انقلابی جا زده و وارد نهضت می‌شود.
 
نفوذ مهدی هاشمی به سپاه
پس از انقلاب مهدی هاشمی به واسطه ارتباط نزدیک با شهید محمد منتظری و اعتماد آیت الله منتظری به او به سرعت وارد سپاه شده و پس از مدت کوتاهی مسئولیت واحد نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه را بر عهده می‌گیرد.
در این مقطع باند مهدی هاشمی به علت اعتقاد به لزوم تندروی در سیاست خارجی دست به اقدامات رادیکالی میزند. آن‌ها در عمل از امام عبور کرده و لیبی و شخص قذافی را به عنوان محور می‌پذیرند و بر مبنای همین تفکر دست به اقداماتی از قبیل انتقال ضعف‌ها و مشکلات نظام لیبی و تغییر موازنه‌های بین‌المللی به نفع آن و از سویی ارتباط با موساد و سیا می‌زنند.
در عرصه داخلی بیت آیت الله منتظری توسط هادی هاشمی (رییس دفتر) از طریق طلبه‌ای به نام "ارمی" و "منوچهر قربانی فر" و "امید نجف آبادی" با منافقین مرتبط می‌شود. ارتباط با منافقین به عنوان کانال یدکی برای تأثیر بر آینده نظام برقرار می‌شود. این ارتباط تا آنجا قوی می‌شود که شهید محمد منتظری راجع به بیت پدرش می‌گوید: "منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آن جا را تصاحب کنند."
 
شکل گیری وزارت اطلاعات و باز شدن پرونده مهدی هاشمی
با شکل گیری وزارت اطلاعات در سال 1363، گزارش‏های تهیه شده به وسیله واحد اطلاعات سپاه پاسداران علیه مهدی هاشمی، در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفت. در همین ایام اعلامیه‏هایی علیه مسئولان در سطح کشور پخش می شدند که یک نمونه آن با امضای جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی علیه رئیس جمهوری وقت – مقام معظم رهبری – در سال 64 تهیه و پخش شده بود. پس از پیگیری، مشخص شد که تهیه کنندگان آن سید مهدی هاشمی و باند اوهستند.
در اوایل سال 1365 و به دنبال پخش اعلامیه‏ای علیه یکی از نمایندگان مجلس به نام "دکتر هادی نجف آبادی، مشخص شد که سید مهدی هاشمی با ساواک همکاری داشته و علیه وی به ساواک گزارش می‏داده است. 
 
کشف خانه تیمی مهدی هاشمی و تأکید امام بر رسیدگی قاطع به پرونده
شواهد موجود مبنی بر عاملیت مهدی هاشمی در قتل آیت الله شمس آبادی و همچنین مدارک بدست آمده دال بر همکاری وی با ساواک، ضرورت رسیدگی هرچه سریع تر به پرونده وی را نشان می‏داد. اما آیت الله منتظری از آنجایی که اعتماد صد در صد به مهدی هاشمی داشت، از دستگیری او ممانعت به عمل می آورد و وی را زیر چتر حمایت خود قرار داده بود.
ایام گذشت تا اینکه با کشف یک خانه تیمی در تاریخ 20 شهریور ماه سال 1365،، شواهد خطرناکی از وجود یک باند تروریستی آن هم در بیت آیت الله منتظری به‌دست آمد و آن چیزی نبود جز باند مهدی هاشمی که مورد حمایت و اعتماد بی حد و حصر آیت الله منتظری قرار داشت. برخی از اقلام غیرقانونی خانه تیمی متعلق به سید مهدی هاشمی، عبارت بودند از:
1- یک کیلوگرم مواد T.N.T جاسازی شده در گز اصفهان 
2- 280 گرم مواد منفجره خرج مین 
3- یک کیلوگرم مواد اولیه برای ساخت مواد منفجره 
4- چند شیشه و بسته ترکیبات اسیدی برای ساخت مواد منفجره
5- یک کارتن حاوی پنجاه عدد چاشنی انفجاری الکتریکی 
6- یک کارتن کوچک انواع تله های انفجاری
7- یک بسته در حدود یک کیلو گرم پودر اکلیلی سرطان زا
8- یک قوطی بزرگ سیانور کشنده
9- تعداد زیادی اسلحه و انواع خشاب اسلحه به همراه فشنگ آنها 
10- سه عدد خودنویس که در آن مواد منفجره جاسازی شده است
11- کفش مردانه که جهت جاسازی مواد منفجره آماده شده است
12-بولتن های سری، خیلی محرمانه و محرمانه ادارات و نهادهای انقلابی به تعداد زیاد
13- سند سری مربوط به وضع مالی دولت
14-امکانات برای جعل گذرنامه و اسناد
15- و...
‏احمد عرب زاده با نام مستعار حسنى، مسئول این خانه تیمی بعد از بازداشت و در دفاع از خود گفت: «وسایل موجود در منزل، متعلق به نهضت های آزادی بخش است که زیر نظر مهدی هاشمی با حکم آیت‌الله منتظری فعالیت می کند. بعضی از این اموال از بودجه ای که آیت‌الله منتظری به همین منظور اختصاص داده اند، تهیه شده و بعضی دیگر از واحد نهضت های سپاه پاسداران به این مکان منتقل شده است.»
 
واکنش آیت الله منتظری به کشف خانه تیمی متعلق به مهدی هاشمی
آیت الله ری‌ شهری در "کتاب سنجه انصاف" دراین‌باره می‌نویسد: «انتظار می‌رفت که منتظری با شنیدن این خبر که گروهی با پول ایشان و با سوءاستفاده از نامشان، پودر سرطان زا، مواد منفجره، تریاک و... تهیه می‌کنند تا انقلاب اسلامی را صادر نمایند! اندکی تکان بخورد، از وزارت اطلاعات تشکر نماید و لااقل به احترام امام که دستور برخورد با این جریان را صادر کرده، سد راه تحقیقات در این زمینه نشود؛ اما واکنش ایشان چنین بود: "چرا بدون حضور صاحب‌خانه، خانه یادشده را تخلیه کرده‌اید؟! ساواک هم این طوری نمی‌کرد... چرا ضعیف‌کشی می‌کنید؟! چرا خط بازی می‌کنید؟! و بعد افزودند برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعلیات ضروری است..."»
 
نامه امام راحل به آیت الله منتظرى در مورد رسیدگى به اتهامات سید مهدى هاشمى 
حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 12 مهر سال 1365 در نامه‌ای خطاب به آیت الله منتظری، به صراحت در خصوص باند مهدی هاشمی و منافقین به وی هشدار داده و از ایشان می‌خواهند تا به حمایت از مهدی هاشمی و منافقین پایان دهند
 
دستگیری سید مهدی هاشمی
با توجه به جرایم مهدی هاشمی، مسئولان وزارت اطلاعات تصمیم به بازداشت سیدمهدی هاشمی گرفتند ولی چون از نظر آیت الله منتظری نسبت به وی مطلع بودند، لذا مسائل را به حضرت امام منتقل کردند. بعد از ارسال نامه مورخ 12 مهر سال 65 حضرت امام (ره) خطاب به آیت الله منتظری، به وزارت اطلاعات قم دستور داده می‏شود که به مهدی هاشمی دستور دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند. 20 مهر ماه سال 1365، سید مهدی هاشمی خود را معرفی کرده و بازداشت می‏شود.
 
واکنش آیت الله منتظری به مسئله دستگیری مهدی هاشمی
بررسی مواضع آیت الله منتظری در قضیه مهدی هاشمی، نشانگر درستی نگرانی جدی امام درباره اطرافیان رهبری آینده انقلاب بود. عملکرد مهدی هاشمی در قبل و بعد از انقلاب آنچنان خلاف شرع و اصول و ارزش های اسلام و انقلاب بود که به هر کسی نسبت پیدا می کرد، وجهه او را مخدوش می ساخت لذا امام خمینی(ره) از همان ابتدا تلاش کرد تا آیت الله منتظری حساب خود را از مهدی هاشمی جدا کند.
حدود چهار ماه قبل از دستگیری مهدی هاشمی، امام(ره) به آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان ماموریت داد تا برای جدا کردن آیت الله منتظری از سیدمهدی هاشمی، اقدام کند. ملاقات آیت الله طاهری اصفهانی و نیز افراد دیگری چون حجت الاسلام والمسلمین محمدی ری شهری با آیت الله منتظری بی ثمر بود. 
پس از دستگیری مهدی هاشمی در سال 1365، علی‌رغم وجود اسناد متقن علیه مهدی هاشمی و اعترافات خودش در رابطه با اقدامات در واحد نهضت‌ها و کانالیزه کردن بیت آیت الله منتظری، ایشان به طور قاطع از سید مهدی هاشمی حمایت کرده و بارها در برابر امام می‌ایستد و حتی پس از دستگیری مهدی هاشمی کلیه ملاقتهای خود را لغو می‌کند و با وجود درخواست امام برای لغو این کار رفتار خود را ادامه می‌دهد. مهدی هاشمی هم در اعترافات خود با اشاره به نامه امام خطاب به منتظری می‌گوید: «روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا (منتظری) مرا احضار کردند و گفتند حضرت امام، نامه ای برای من نوشته اند و قسمتی از آن را که درباره من بود خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامه ای برای امام نوشتم و آن قسمتی را که درباره من بود، برایم خواندند. بعد گفتند:« امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند. من هم نامه ای نوشتم که خواب را از امام بگیرد.» (با استناد به "پرونده بازجویی مهدی هاشمی" ص 23)
 
اعتصاب آیت الله منتظری بعد از دستگیری مهدی هاشمی
حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری در کتاب سنجه انصاف می نویسد: «پس از بازداشت مهدی هاشمی، فشارها برای ممانعت از تحقیق و پیگیری اتهاماتش افزایش یافت. منتظری پیش از این تهدید کرده بود که "اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد". به رغم اینکه امام از منتظری خواسته بودند که اگر به واسطه عذر شرعی مهدی هاشمی را به وزارت اطلاعات معرفی نمی کند، لااقل سکوت کند و عکس العملی از خود بروز ندهد، اما پس از بازداشت مهدی هاشمی، منتظری تمام ملاقات های خود را قطع کرد و برای مدتی حتی مسئولان رده اول کشور نیز امکان ملاقات با وی را نداشتند. این اقدام باعث فضاسازی رسانه های بیگانه بر ضد جمهوری اسلامی شد.»
 
وقتی مهدی هاشمی لب به اعتراف می گشاید
مهدی هاشمی در مراحل اولیه بازجویی، همه اتهامات را انکار کرد و فقط برخی از دوستان وی، اطلاعاتی بالنسبه کامل درباره نحوه تهیه و پخش اعلامیه مختلف علیه مسئولان را در اختیار بازجوها گذاشته بودند.
سرانجام این بن بست ایجاد شده با ملاقات مستقیم وزیر اطلاعات وقت (محمدی ری شهری) با سیدمهدی هاشمی و طرح تذکرات اخلاقی و دینی و یادآوری معاد و قیامت، شکسته شد و سیدمهدی همکاری با بازجوها برای روشن شدن برخی از ابهامات را آغاز کرد. وی به دنبال این دیدار، در چندین مصاحبه تلویزیونی شرکت کرد و در یکی از مصاحبه های تلویزیونی که مخاطب اصلی آن، مسئولان درجه یک نظام بودند، مطالب مهمی را مطرح کرد. نوار این مصاحبه در اختیار حضرت امام قرار گرفت و حضرت امام ضمن دیدن مصاحبه مذکور تاکید کرده بود که: «فریب نخورید، او دروغ می گوید. حرکات (گریه و زاری) او واقعیت ندارد» 
 
پخش اعترافات مهدی هاشمی از سیمای جمهوری اسلامی
سرانجام علیرغم مخالفت سران سه قوه با پخش مصاحبه مهدی هاشمی از طریق تلویزیون، در تاریخ 18 آبان ماه سال 1365، مصاحبه مذکور با نظر امام خمینی(ره) از تلویزیون پخش شد. مهدی هاشمی در این مصاحبه اعلام کرد که به خاطر تسلط هوای نفس و نپرداختن به تهذیب نفس و دوری از خط امام، دچار انحراف شده و گروهی از همفکران و همکاران خود را نیز به ورطه اشتباهاتش در سال های قبل از انقلاب را رابطه با ساواک و قتل چند تن از جمله آیت الله شمس آبادی ذکر کرد.
درباره ایام پس از انقلاب، وی به ایجاد درگیری بین سپاه و کمیته لنجان سفلی که منجر به کشته شدن چند نفر شد، اعتراف کرد. وی پذیرفت که مقادیر زیادی اسلحه و مهمات و مواد منفجره و اسناد را از سپاه خارج کرد، و بدون توجه به مصوبه مجلس درباره «جدایی نهضت ها از سپاه» فعالیت هایش را ادامه داده است به علاوه او قبول کرد که ایجاد مدارس علمی توسط آیت الله منتظری، از سوی وی و دوستانش مورد بهره برداری قرار گرفته و هدف آنها سازماندهی طلاب و مخالفت با جامعه مدرسین بوده است. وی همچنین اعلام کرد که بر عهده گرفتن مدیریت این مدارس و نیز کتابخانه سیاسی، به این قصد و هدف بوده که این سیستم، آلترناتیو شورای مدیریت شود.
 
اعتراف مهدی هاشمی به تأثیرگذاری بر آیت الله منتظری
وی درباره تاثیر خود در دفتر آیت الله منتظری هم گفت: «در اینجا یک محور دیگری که باید به آن اشاره کنم و آن هم یک نقطه عطفی است در بازشناسی و بازیابی اشتباهات و انحرافات خودم، مساله دفتر فقیه عالیقدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم، اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر می کردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بکنم. 
زمینه هایی که مثبت بود و من را در این تخیل یاری می کرد چند چیز بود: اول آن که مسئول دفتر برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلی که بین من و اخوی وجود داشت این زمینه پارامتر مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند. از آن طرف فقیه عالیقدر از سال های خیلی دور اعتماد داشتند و این اعتماد را یک پارامتر مثبتی در جهت اهداف خود می دانستم. سوم این که آقا سعید فرزند آیت الله هم با ما همدلی و هماهنگی د اشت. از آن طرف تعدادی از دوستان هم از قدیم و جدید در دفتر وجود داشتند. از طرف دیگر در شخص فقیه عالیقدر من یک سلسله رهنمودهایی را می دیدم که ایشان دارند که اینها را برای آینده کشور کارساز و طلیعه خوشبختی آینده می دانستم.
اینها مجموعا عوامل مثبتی بود که من را جذب کرد به طرف این که دفتر را تصور کنم که پایگاه من است و من می توانم از طریق دفتر تمایلاتم را جامه عمل بپوشانم. مساله چهارم یک سلسله از نیروهای کشور بودند. همفکران ما در سراسر کشور که به ما مراجعه می کردند و مراجعات داشتند به دفتر، از طریق ما انجام می گرفت بعضی از آنها و ما هم در این رابطه با دفتر رفت و آمد می کردیم. از آن طرف ملاقات های حضوری که با فقیه عالیقدر داشتم من، که حضورا مساله را گزارش بدهم یا به طور کتبی خدمتشان بنویسم این هم یک عاملی بود که ما را با دفتر مربوط می کرد. 
از آن طرف تماس خود را با اخوی بیشتر می کردم برای تحلیل و بحث و بررسی که چه باید کرد. از آن طرف گزارشاتی به آقا می نوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جا باید عرض کنم من با گزارشاتی که به آقا می نوشتم در حقیقت از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه عالیقدر نسبت به خودم سوء استفاده کردم. من می خواستم با نوشتن این نامه ها و گزارشات به خدمت ایشان در حقیقت افکار خودم را القا کنم و خط بدهم و در مقابل خط تخیلی که احساس می کردم وجود دارد، خودم را مصون نگهدارم در خدمت و در دفتر ایشان و من از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه بزرگوار که به من داشتند، سوء استفاده کردم. من در این لحظه جداً خودم را گناهکار می دانم که از این اعتمادها سوء استفاده شده است (روزنامه جمهوری اسلامی –65/9/19)  
 
نامه تند و انتقادی آیت الله منتظری خطاب به امام خمینی(ره)
علی رغم موضع گیری های علنی، آیت الله منتظری در نامه دیگری به امام، تندترین انتقادها را مستقیماً متوجه ایشان کرده و مدعی می‏شود که امام از علاقمندان خود منقطع شده است. وی در نامه‌ای خطاب به امام خمینی(ره) چنین می‏نویسد:
«1- در قم، تنها مدارس من بود که در خط شما بود. اگر حضرتعالی از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بودید، چرا به من نگفتید؟
2- چرا مصاحبه‌ای را که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود، اجازه دادید پخش شود؟
3- چرا کتابخانه مربوط به من که حدود هزار عضو مطالعه کننده داشت و بیش از همه، رادیو منافقین علیه آن تبلیغ می‌کرد، مهر و موم شد والان هم بسته است؟
4- سید مهدی، مجرم بود فرضا، اعدام می‌شد مسئله‌ای نبود؛ ولی چرا بدون دادن حق دفاع، جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه‌شده‌های زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه‌های گروهی و روزنامه‌ها کوبیدند؟ و عده‌ای عقده گشایی کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانیت و در خط خودتان را به پوچی و یاس کشاندند، به نحوی که در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بیش از همه خوراک تبلیغی برای رسانه های ضد انقلاب فراهم شد.
5- در کجای دنیا یک دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفکر خود، این طور عمل می‌کند؟
6- حضرت عالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازه‌ای ترس و یا شرم حضور داشتند، جری کردید و به آنان، امکان ضربه زدن را دادید.
7- ضربه‌ای که به اسم حضرت عالی و در پوشش حمایت از من و بیت من، به من و بیت من زده شد، از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف، در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و می‌زنند، بیشتر بود؛ و فشار روحی که در این مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالی صبر کردم، از همه زندان‌ها و تبعیدها و کتک های زمان شاه کوبنده‌تر بود؛ و الی الله المشتکی.
8- نمی‌دانم از بهره‌برداری‌های ضد انقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیرهای رادیو و روزنامه‌های بیگانه و خوشحالی آنان تا چه اندازه مطلعید.
9- شنیده شد فرموده‌اید: «فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می‌کند». البته حضرت عالی را شاه فرض نمی کنم؛ ولی جنایات اطلاعات شما و زندان‌های شما، روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می‌گویم.
10- من حدس می‌زدم روزی حضرت عالی، از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید؛ ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود.
و فی الخاتمه اقول: «صدیقک من صَدَقَک لا مَن صدقک. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»